- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 15 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
واژه آزادى، از زیباترین وایگانى است که ذهن انسان، از روز نخست، با آن آشنایى دارد. آزادى، امیدبخشترین مفهوم را شکل میدهد. این واژه، تنها براى انسان دلپذیر نیست، بلکه دلپذیر هر موجود زنده است. زندگى، با آزادى، همراه است که زندگى بدون آزادى، زیبایى و جاذبه و امیدآفرینى ندارد. مفهوم آزادى، همان رهایى از بندها، قیدها، اسارتها، محدودیتهاى نارواست، با کاربردهاى گوناگون.
کاربرد آزادیاین واژه، در اصل مفهوم هماهنگ است، لیکن کاربردهاى گوناگون دارد: آزادى عقیده، آزادى رفتار، آزادى در برابر بردگى و آزادى اجتماعی.
آزادى عقیده: انسان از نگر تکوین در پذیرش هر باورى، آزاد است. باور عقیده، با جبر پدید نمیآید، گرچه باطل باشد.
آزادى رفتار: انسان در رفتار خویش گزینش کار، آزاد است و هیچ قدرتى وى را به انجام کارى وا نمی دارد.
آزادى در برابر بردگی: انسان در شؤون زندگى، خود تصمیم می گیرد و نیروى برتر، او را به تصمیم در این باب وادار نمی کند.
آزادى اجتماعی: بین انسانها و گروهها، در فرایند فرهنگى، اجتماعى و سیاسى شکل می گیرد و روشن است که اینگونه آزادى، پیوند تنگاتنگى با نهاد سیاسى جامعه دارد. این نوع آزادى، بسته به گونه نگاه و مشى و رفتار حکومتهاست که پارهاى از آنها در راه نهادینه کردن و پا بر جایى آن تلاش می ورزند و پارهاى از آنها، آن را نادیده می انگارند.
آزادى اجتماعى
از ویژگى هاى نظام مردمى، پرتو افشانى و وجود آزادى اجتماعى است. با پاگیرى و استوارى آزادى در جامعه، زمینه حضور مردم و همکارى و همراهى آنان در عرصههاى گوناگون، فراهم می شود. نظام بسته به مردم و تنیده با اندیشه ها و آراى مردم، از حضور مردم در عرصه ها نیرو می گیرد و بنیانهاى خود را توانا می سازد؟ از این روى، از حضور آنان در هر کجا و در هر عرصه، استقبال می کند و با پدید آوردن رقابتسالم، در راستاى جهتدهى جامعه به سوى تکامل و استوارى ارزشها بهره میبرد.
نظام سیاسى که به فرهنگ و بالندگى جامعه، دلبستگى دارد و به آن گرایش نشان میدهد، یک نظام ارزشى است و آزادى اجتماعى در راستاى هدفهاى ارزشى آن شکل می گیرد. از این روى، آزادى اجتماعى، از مهمترین و درخشان ترین شاخصه هاى یک نهاد سیاسى مردمى است.
در برابر، نظامها و رژیمهاى غیر مردمى، از پا گرفتن آزادى اجتماعى، سخت در هراسند و تلاش می ورزند آن را محدود سازند، زیرا در چنین رژیمها و نظامهایى، جامعه، زمینه مساعد براى چالشگرى دارد و آزادى اجتماعى سبب می شود که قدرتهاى سیاسى به گردش درآیند و دست به دست شوند. از این روى محدود نمودن آزادى، دلیل بر بى پایگى نهاد سیاسى و گسترش آن، گواه است بر استوارى و ژرفاى مردمى بودن حکومت.
امام علی(ع) و ارزشهاى اجتماعى
نظامى که امام علی(ع) در رأس هرم آن قرار داشت، چون یک نظام مردمى و ارزشى بود، در زوایاى گوناگون، ارزشهاى اجتماعى را استقرار بخشید.
نظام سیاسى علوى، به گونه مردمى پاگرفت و ادامه یافت، به گونه اى که با شکل گرفتن ساختار حکومت و پاگرفتن نهادهاى سیاسى، قضایى، اقتصادى و فرهنگى، ارزشهاى اجتماعى، مانند: آزادى اجتماعى، عدالت اجتماعى، امنیت ملى، وحدت ملى شکوفا شدند و پایه و پیکر نظام علوى را پوشش دادند.
در این نوشتار برآنیم، یکى از این ارزشهاى والاى نظام علوى که همانا آزادى اجتماعى باشد، به بوته بررسى نهیم.
آزادى اجتماعى، همانگونه که در رفتار علی(ع) جلوه گراست، در اندیشه آن امام همام، به زیباترین شکل، نقش بسته بوده که کتاب بزرگ و جاودانه نهج البلاغه گواه آن است. بدین خاطر، بحث را در دو گزاره اندیشه و رفتار امام پى می گیریم:
الف. اندیشه
اندیشه تابناک امام(ع) فراسوى اندیشه هاى بشرى است، اندیشه زلال وحى است و الهام گرفته از آن. از این روى، مرور زمان در آن راه ندارد، بلکه گذر زمان، مفهوم آن را پویا و شکوفا می سازد.
امام در باب کرامت نفس و ارزش والاى آن می فرماید: نفس کریم خویش را به هیچ ذلت و آلاینده آلوده مساز. از هر رفتارى که پستى نفس را در پى دارد، بپرهیز. خواهشهاى نفسانى، تو را به ذلت نکشاند. هوشیار باش اگر کرامت خویش را از کف نهى، چیزى که همپاى آن باشد، و وجود ندارد که به کف آری! خویشتن را اسیر دیگران مساز که خداى سبحان تو را آزاد آفریده است:
«اکرم نفسک من کل دنیه وان ساقتک الى الرغائب فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضا ولاتکن عبد غیرک وقد جعلک الله حرا.» (۱)
این اندیشه والا، عامل اسارت انسان را در دو چیز میجوید: درونى و بیرونی.
خواهشهاى نفسانى، از درون انسان را به زبونى وا میدارند و قدرتهاى بیگانه از بیرون، کرامت و آزادى انسان را تهدید میکنند.
امام همام، به هر دو آسیب، هشدار میدهد که انسان هوشمند، نباید اسیر هیچ یک گردد.
نیز میفرماید: «یا ایها الناس ان آدم لمیلد عبدا ولا امه وان الناس کلهم احرارا.» (۲)؛ هان اى مردمان، پدر شما آدم، مرد، یا زن برده متولد نساخت. همه انسانها آزادند.
ب. رفتار
امام این اندیشه والا و ناب را در رفتار خود، مو به مو پیاده کرد. همانگونه که در اصل حکومت، تحمیل را بر مردم روا نداشت، در مدیریت و ارائه آن نیز، ارزشهاى اجتماعى را پیاده و جلوهگر ساخت. امام، آزادى را گستراند و هیچگونه تنگنایى که ارزشها را تهدید کند، پدید نیاورد. در رفتار سیاسى خویش این حقیقت را شکوفان ساخت، تا براى همگان الگو باشد و سرمشق حرکت و رفتار سیاسی. شاخصههاى آزادى اجتماعى را در محورهاى زیر می توان جست:
۱. مشارکت و بیعت
از شاخصه هاى حکومت امام، آزادى دادن به مردم در نقش آفرینى در عرصه سیاست و مشارکت اجتماعى در تعیین سرنوشت و پذیرش نهاد سیاسی. امام، با این که خود را از سوى خداوند سبحان، گمارده شده بر سریر رهبرى میدانست و حق خود و خود را شایستهترین فرد براى آن پست، خرسندى مردم را در شکلگیرى حکومت، معیار بنیادین به شمار میآورد. پس از کشته شدن عثمان، در پاسخ مردم که به او روى آورده بودند و از او میخواستند که رهبرى امت اسلامى را بپذیرد، فرمود: «دعونى والتمسوا غیری» (۳) مرا رها کنید و به سراغ دیگرى بروید.
این بازپس زدن و نپذیرفتن بدان خاطر نبود که رهبرى را حق خود نمی دانست، بلکه بدین جهت بود که در ضمن شفاف نمودن موضعگیریهاى احزاب و گروهها، مردم فرصت اندیشه داشته باشند و با هوشمندى کامل و با توجه به پیچیدگیهاى موجود، به حضرت دست بیعت بدهند. از این روى، امام، پس از مدتى، مراسم بیعت مردم با خویش را، آشکارا و در حضور همگان و خرسندى و خشنودى مردم برگذار کرد و خود در اینباره می فرماید: «ولا تکون بیعتى الا عن رضا المسلمین.» (۴)؛ بیعت من، جز با رضا و خشنودى مسلمانان نبود.
در گزینش کارگزاران و استانداران، حضرت تلاش میورزید افراد برخاسته از متن توده ها را برگزیند و بر این پستها برگمارد و به شدت از گزینش وابستگان به طایفه ها و اشراف و آنان که با مردم پیوندى نداشتند و یا نشان داده بودند که اهل برترى دادنهاى ناروایند، پرهیز میکرد.
به مالک اشتر فرمود: بدترین همکاران تو، آنان خواهند بود که با ستمپیشگان و اشرار همراه و همکار بوده اند. این همراهان ستمکاران و گسستگان از ملت و آنان که زمانى در جبهه مقابل مردم قرار داشته اند، نباید محرم اسرار تو باشند.
مالکا! باید کسانى را بر گزینى که شایسته باشند و از چاپلوسى به دور. آنانى که نه تنها چاپلوسى نمی کنند که تلخترین انتقاد را علیه تو روا می دارند: «ثم لیکن آثرهم عندک اقولهم بمر الحق لک.» (۵)؛ و آن کس را بر دیگران بگزین که سخن تلخ حق را به تو، بیشتر بگویند.
۲. مشاوره
اصل مشاوره، یکى از شاخصه هاى آزادى اجتماعى است. امام، این اصل را پاس میداشت و در رفتار سیاسى و اجراى امور، بر رایزنى با صاحب نظران، نخبگان، باتجربگان و خبرگان تکیه داشت.
زیرا این اصل، معیار دیگرى استبراى سهیم شدن مردم در امور و سبب میشود اندیشه ها رشد کنند و بالنده گردند و کارها استوارى یابند. از آنجا که این اصل مهم است و کارگشا و سبب استوارى کارها میشود خداوند می فرماید: «وامرهم شورى بینهم.» (۶)
امام به این اصل اساسى و کارامد، هم در اندیشه و هم در رفتار توجه دقیق فرمود:
الف. اندیشه
«لامظاهره اوثق من المشاوره.» (۷)؛ هیچ پشتیبانى استوارتر از راى زدن نیست.
«من شاور الرجال، شارکها فى عقولها.» (۸)؛ هرکس با مردمان راى زد، خود را در خرد آنان شریک ساخت.
«من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطاء.» (۹)؛ آن که پیشاپیش رایها تاخت، درست از خطا بازشناخت.
«والاستشاره عین الهدایه.» (۱۰)؛ و راى زدن، دیده راه یافتن است.
«لاتکفوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل.» (۱۱)؛ پس از گفتن حق، یا راى زدن در عدالت باز مایستید.
ب. رفتار
امام در انجام کارها، با اهل نظر، خبرگان و یاران به رایزنى می پرداخت که در تاریخ نمونه بسیار دارد. از جمله با عبدالله بن عباس، با یاران درگاه جنگ صفین و شنیدن راى و نظر موافقان و مخالفان جنگ. (۱۲)
۳. آزادى گفتار
آزادى گفتار از شاخصه هاى مهم آزادى اجتماعى است. گفتار به عنوان ابراز عقیده، اگر از آزادى بایسته و شایسته برخوردار باشد و در گرهگشاییهاى اجتماع به کارآید و در بیان کاستیها نقش آفرین باشد و روشنگر، جامعه نمونه و سالم و متعالى شکل می گیرد و تمدن اسلامى درخشش خویش را می آغازد.
اگر مردم، به ویژه صاحبنظران، خبرگان، کارشناسان، اهل دانش و بینش در میان کاستیها و آسیبها، آزاد باشند و بتوانند ضعفها را در فرآیندهاى گوناگون مدیریتى و فرهنگى بیان کنند، جامعه، همه سویه رشد می کند و می شکوفد و به سوى تعالى و کمال پیش خواهد رفت.
فضاى آزادى که در زمان حضرت امیر(ع) پدید آمده بود، سبب گردید جریانهاى فکرى بسیارى پدید آیند. همان گونه که گروه و تشکل همسو با امام، ابراز عقیده می کرد و در جامعه دیدگاههاى خود را مطرح می ساخت، گروههاى دیگر نیز، دیدگاههاى خود را آشکارا مطرح می ساختند که عبارت بودند از: قومیت حمراء، حزب عثمانیه، اشراف، بی تفاوتها، ناکثین، مارقین و قاسطین.
۱. گروه همسو: مهمترین و نقش آفرینترین گروه در زمان امام علی(ع) یاران صمیمى و همراه امام بودند که خاستگاه جریان زمان رسول خدا است و این جریان، در دوران رسول خدا پدید آمد و اندیشه و آرمانش از زلال وحى سرچشمه گرفت و پیش رفت، تا پس از قتل عثمان، مجال ظهور در عرصه را یافت و قدرتمندانه حضور یافت. و در دوران حکمروایى حضرت، به عنوان نیرویى قدرتمند، بر هرم قدرت جاى گرفت و بازوى علی(ع) شدند در عدل گسترى و ستم ستیزى و آبادگری. این جریان، همان جریان بزرگ و باشوکتى است که پس از قتل عثمان، از هر سوى به سوى علی(ع) بسان سیل سرازیر شد.
امام علی(ع) در این باره می فرماید: «ینثالون على من کل جانب.» (۱۳)؛ مردم از هر سوى، روى به من نهادند.
این جریان بزرگ، در دو محور اساسى، بازوى امام قرار گرفت. یکی در استقرار بخشیدن به نهادهاى سیاسى، مدیریتى و قضایى نظام سیاسی. و دیگری مقابله و رویارویى با فتنه انگیزان.
برجستگان و پیشقراولان و پیشاهنگان این جریان ناب اندیش ارزشگرا، افزون بر فرزندان امام: (حسن و حسین (ع)، محمدبن حنفیه) عبارت بودند از:
مالک اشتر، محمدبن ابوبکر، اویس قرنى، عبدالله بن عباس، عمار یاسر، قیس بن سعد، سهل بن حنیف، عثمان بن حنیف، زید بن صوحان، عدی بن حاتم، حجر بن عدى، عمرو بن حمق، عبدالله بن جعفر، مخنف بن سلیم، ابو ایوب انصارى، خزیمه بن ثابت، مالک بن حمزه و…. (۱۴)
۲. بی تفاوتها: جریانى که در زمان امام به گونه روشن و با موضعگیرى آشکار، خود را نمایاند، گروه بیتفاوت نسبت به مسائل مهم سیاسى و عمومى جامعه بود. این ویژگى و گونه رفتار، بیشتر، ریشه در طبیعت رفاه طلبى انسان دارد، لکن فرصت بروز تشکل گونه در لواى حکومت هایى می یابند که به مردم آزادى اجتماعى می دهند. امام، چون به همه آزادى عمل داد، هر کسى برابر خصلتى که داشت، به سویى گرایش یافت، یکى حق را برگزید و یکى باطل را و گروهى این پسندیدند و گروهى آن را. امام، بارها از این گروه گلایه کردند و زبان به شکوه گشوده است.
سرشناسان و چهره هاى مشهور این جریان، اینانند: عبدالله بن عمر، سعد بن ابی وقاص، اسامه بنزید، محمد بن سلم، حسان بن ثابت، قدامه بن مظعون، عبدالله بن سلام، مغیره بن شعبه، سلمه بن وقش (۱۵) و….
۳. قومیت حمراء: این گروه مهاجر غیر عرب، پیش از حکومت امام علی(ع) در کوفه و پیرامون آن روزگار می گذراندند، اما در دوران فرمانروایى امام، فرصت تشکل یافتند.
این گروه ، همواره ابزار دست بنی امیه بودند و در زمان امام حسن مجتبی(ع)، نقش ویرانگرى علیه اهلبیت(ع) داشتند. زیادبن ابیه، از اینان به عنوان نیروى سرکوبگر اهلبیت(ع) بهره می برد. اینان، با پستى، رذلى، خشونت طلبى و جیره خوارى، خوگرفته بودند. چنان قدرت گرفتند و چتر سیاه سرکوب گرى و ستم خویش گستراندند که کوفه را به نام آنان، یاد می کردند: (کوفه الحمراء)
این قوم غداره بند، گرچه در زمان حضرت امیر (ع) آشکارا حرکتى علیه امام انجام ندادند و به طور طبیعى هم، امام با آنان کارى نداشت، ولى از آزادى دوران امام و فرصتى که پیش آمده بود، استفاده کردند و حزب مخوف خویش را تشکل دادند (۱۶) و خود را براى مجالى دیگر آماده ساختند.
۴. حزب عثمانیه: جریانى که در زمان عثمان، در حجاز پدید آمد و با کمک هاى بى دریغ عثمان، گسترش یافت. حزب عثمانیه، در تمام شهرها ریشه دواند و مدیریت هاى کلان را عهده دار شد و با دستبرد به بیت المال، ثروتها اندوخت و زمینه را از هر جهت براى تشکیل حکومت اموى فراهم ساخت.
در دوران حکومت امام علی(ع) سران این حزب در حجاز و عراق به سر می بردند و تنها مهره اصلى آنان، یعنى معاویه در شام به سر می برد. این گروه در جریانهاى اجتماعى و سیاسى دوران امام علی (ع) نقش مهم و کلیدى داشت و توطئه ها و فتنه هاى علیه امام را رهبرى می کرد. در فتنه ناکثین و قاسطین، در مرکز توطئه قرار داشت.
در زمان امام مجتبی(ع) که تشکل همسوى با امام ضعیف شد، این گروه، فرصت جولان و مانور یافت و حکومت اموى را بنیان گذارد.
سران این گروه عبارتند از:
حکم بن عاص، مروان بن حکم، ولید بن عقبه، عبدالله بن ابی سرح، عبدالله بن عامر، سعید بن عاص، یعلی بن منیه، عبدالله بن عمرو حضرمى، عبدالله بن قاسم ربیعه، عمرو بن حریث، عماره بن ولید، حجر بن عمر، عمر بن سعد، ابوبرده، پسر ابوموسى، اسماعیل و اسحاق، دو پسر طلحه. (۱۷)
۴. خوارج: این جریان، با کج اندیشیهایى که داشت، در حکومت امام علی (ع) به گونه سازمان یافته، پا به عرصه اجتماع گذاشت و علیه امام و آرمانهاى بلند آن عزیز، دست به کار شد و در صفین، خدمت شایانى به معاویه کرد و رخنه در جبهه علوى افکند و سپاه حق را در اوج پیروزى، زمینگیر ساخت!
این گروه کج اندیش، پس از صفین به سازماندهى خود پرداخت. امام با کج اندیشیها، غوغاسالاریها، گستاخیها و بدزبانیهاى وابستگان به این گروه، مدارا کرد، تا این که جامعه اسلامى را ناامن کردند و دست به فتنه گرى یازیدند و گروهى از مردم را با خود همراه ساختند و در نهروان گردآمدند. علی(ع) با آنان برخورد نظامى کرد و به تعبیر زیباى خودش، چشم فتنه را از حدقه بیرون افکند: «فانا فقات عین الفتنه.» (۱۸)
جریانها و گروههاى فتنه انگیز دیگر هم بودند که حضرت، به آنها میدان عمل داده بود و عرصه را بر آنها تنگ نگرفته بود، تا این که دستبه توطئه و ترفند زدند و امام در برابرشان ایستاد و با تدبیر آتشى که بر میافروختند، خاموش می کرد.
امام انتقاد از خود را و از مدیریتسیاسى، اقتصادى و اجتماعى نظامى که خود در راس هرم آن قرار دارد، بر می تابد و حتى مردم را به این کار بر میانگیزد و تشویق میکند و میفرماید: از گفتن سخن حق درباره من دریغ نکنید: «ولاتکفوا عن مقاله بحق.» (۱۹)
و به کارگزاران خویش سفارش می کند: از چاپلوسان بپرهیزند و آنان را به کارى برنگمارند و افراد جسور منتقد را برگزینند که سخن تلخ حق را بیشتر بگویند: «ثم لیکن آثر هم عندک اقولهم بمر الحق لک.» (۲۰)
امام در اوج فرمانروایى و اقتدار، چنان فروتن بود که مردم در زیر لواى آن مرد خدا، احساس آرامش می کردند و با وى به گفت وگو می پرداختند و راى و نظر و گاه انتقاد خویش را به آن حضرت اعلام میداشتند و حضرت با روى گشاده به پرسشهاى آنان پاسخ و ابهامها را توضیح می داد.
در گیرودار جنگ جمل، حارث بن حوت، در محضر امام اظهار داشت: آیا طلحه و زبیر، با آن پیشینه درخشان قدم در راه باطل می نهند؟
پرسش بسیار عمیق در هنگامه بسیار حساس ابراز شده بود، زیرا از یک سوى حق بودن امام را زیر سؤال می برد و از دیگر سوى، در گاه نبرد و در برهه اى سخت ابراز شده بود.
امام، از طرح این پرسش و با انتقاد، برنیاشفت، بلکه پاسخى دقیق، تحلیلى و شفاف به وى داد که تو واژگون می اندیشى، افراد را معیار حق قرار دادهاى و میخواهى از راه کسان به حق دستیابی. باید نخست، حق را شناخت، آن گاه پیروان آن را و باطل را باید شناخت، آنگاه پیروان آن را.
«یا حارث انک نظرت تحتک ولمتنظر فوقک فحرت انک لمتعرف الحق فتعرف من اتاه ولمتعرف الباطل فتعرف من اتاه. » (۲۱)
یا پس از لیله الهریر جنگ صفین، مردى از اصحاب او برخاست و گفت: «نهیتنا عن الحکومه ثم امرتنا بها فما ندرى اى الامرین ارشد.»؛ ما را از داورى بازداشتى، سپس خود، داور گماشتی. ما نمیدانیم کدام یک از دو کار، راست و استوار است.
امام، از انتقاد وى، با استدلال و برهان پاسخ می دهد (۲۲) و در ضمن چهره او را می شناساند که در خطبه ۱۹ نهج البلاغه، بازتاب یافته است.
نهادینه شدن آزادى
درگستراندن، پیاده کردن، رواج و استقرار آزادى در جامعه، نباید از آسیبهایى که چه بسا با بد استفاده کردن از این نعمت بزرگ، گریبانگیر مردم، جامعه و دین و آیین مردم می شود، چشم پوشید و آن را نادیده انگاشت. آزادى، از دو سوى ممکن است آسیب ببیند: یک خودکامگی و دیگری ولنگاری.
خودکامگى و استبداد، آزادى، این حق فطرى، طبیعى و انسانى انسان را محدود می سازد و ولنگارى و بد استفاده کردن از آزادى، به خطر افکندن و دستاندازى به آزادى دیگران است.
هر جامعه انسانى، معیارها، ارزشها و ترازهایى براى خود دارد و به آنها پایبند است. مردم باورهایى دارند مورد احترام و با تمام وجود به آنها علاقه مند، از این روى، نباید ولنگارى، هرج ومرج طلبى، دامن زدن به ناهنجاریها، تقدس زداییها، در پرتو نام آزادى، به این معیارها، ترازها و ارزشهایى که قوام جامعه به آنهاست، آسیب بزنند. در جامعه هاى دینى، دین حدو مرزها را روشن می کند و نباید هیچگونه حرکتى در لواى آزادى، با ارزشها و مرزهایى که دین ترسیم می کند و کارشناسان خبره، ترسیمگرى دین را به آگاهى مردم می رسانند، ناسازگارى داشته باشد و به آن آسیبى برساند.
اینکه شمارى می پندارند محدود کردن خودکامگیها و قلدرمآبیها و جلوگیرى از غوغاسالاریها، تهمتها، افتراها، بدگوییها، شبهه پراکنیها، دروغگویی ها، مخالف آزادى است، نگرشى یک سویه از آزادى اجتماعى دارند و خود این اندیشه و این گونه نگرش، از جمله بزرگترین بازدارنده هاى استقرار آزادى است و اینان در صف مخالفان آزادى قرار می گیرند و این پندار آنان آفت بزرگى است براى آزادى اجتماعى و باید با این آفت مقابله شود.
امام علی(ع) با تلاش بنیادین و برنامه ریزى شده خود، آزادى اجتماعى را نهادینه و به روشنى مرز آن را از توطئه و فتنه انگیزى جدا کرد و بر این باور بود که با قانونمند شدن آزادى، زمینه استقرار آن فراهم می شود.
اکنون به چند مورد در این باره اشاره می شود:
الف. درجریان بیعت مردم با امام، امام هشیارانه این نکته را براى مردم، به گونه شفاف بیان کرد: بیعت، اختیارى است، همگان باید با رضامندى و خرسندى کامل، در میثاق ملى شرکت بجویند. هیچ نیرویى حق ندارد کسى را وادار به بیعت کند، اما پیمان شکنى، پس از بیعت، ممنوع است، زیرا پیمان شکنى گونه اى توطئه، علیه مدیریت سیاسى است، باعث تشتت و ضعف جامعه می گردد. امام، پیشاپیش، زمینه این توطئه را از بین میبرد:
«ان الخیار للناس قبل ان یبایعوا فاذا بایعوا فلاخیار لهم.» (۲۳)؛ اختیار، پیش از بیعت و پیمان است، پس از بیعت اختیارى در پیمان شکنى وجود ندارد.
ب. در مورد گروه خوارج، امام همام، تا زمانى که آنان در حد یک جریان انحرافى و کیاندیش، اندیشه خرافى خود را نشر می دادند و این جا و آنجا از آن سخن می گفتند، آنان را تحمل کرد و کیاندیشى آنان را با برهان و تحلیل هاى نورانى، شفاف و روشن ساخت. لیکن از برهه اى که پا از این فراتر نهادند و به فتنه گرى و فتنه انگیزى و ناامن کردن جامعه اسلامى روى آوردند، امام با این جریان انحرافى برخورد قاطع کرد و چشم فتنه را در آورد.
ج. در جریان رویکرد مردم پرشور مدینه به حضرت و شرکتسران احزاب و تشکلهاى سیاسى براى بیعتبا حضرت، شمارى از سران احزاب، مانند ناکثین، اصرار بر بیعتبا حضرت داشتند، لیکن به گونه سرى و پنهانی.
امام، از این اصرار بر بیعت و آن هم به گونه پنهانى و نه در انظار مردم، احساس توطئه و ترفند کرد. به خوبى میدانست که طلحه و زبیر می خواهند با بیعت پنهانى، از یک سوى، با حضرت بیعت کرده باشند و از سوى دیگر، در فرصت مناسب، بیعت خود را انکار کنند. امام چنین بیعتى را نپذیرفت و از آنان خواست، اگر می خواهند پیمان ببندند و دست بیعت به وى بدهند، در انظار مردم و به گونه آشکار باشد:
«ان بیعتى لاتکون سرا فاخرجوا الى المسجد، فمن شاء بایعنى فخرج الى المسجد.» (۲۴)؛ مراسم بیعت با من، سرى و به دور از چشم مردم برگزار نمی شود. به سوى مسجد بشتابید. هر کسى می خواهد با من بیعت کند، به مسجد برود.
امام، با این برخورد خردمندانه، موضع احزاب را شفاف میسازد که اگر برآنند تا همراه و همگام با نهاد سیاسى باشند، باید آشکارا اعلام کنند و اگر نمی خواهند همراه باشند، باز هم آشکارا و به گونه شفاف و روشن اعلام کنند. زیرا با روشنگرى و موضع روشن گرفتن، زمینه فریبکارى از بین می رود و مردم گرفتار نیرنگ و ترفند آنها نمى شوند.
امام با دوراندیشى و حرکت مدبرانه، راه را بر بهره برداریهاى نادرست و ترفندها بست. از این روى، ناکثین، همیشه در برابر این پرسش مهم، که چرا پیمان شکستید؟ شرمسار بودند و پاسخ نداشتند. یکى از علت هایى که این حزب، شکست خورد و در برنامه خود ناکام ماند، همین موضوع بود که سران آن آشکارا بیعت کردند و پیمان شکستند.
د. حنظله بن ربیع، در جلسه رایزنى درباره جنگ صفین، آزادانه در مخالفت با جنگ سخن گفت. علی (ع) نه تنها با او هیچ برخورد تندى نکرد که اجازه داد هرکجا می خواهد برود. ولى او از این مجال بهره نادرست برد و شبانه به معاویه پیوست. امام وقتى دریافت که حنظله بن ربیع، توطئه کرد، دستور داد خانه اش را خراب کنند. (۲۵)
امام، مخالفت حنظله را در هنگامه جنگ، بر می تابد و به او اجازه می دهد به هر کجا که می خواهد برود، اما توطئه او را بر نمی تابد و خیلى زود و بیدرنگ در برابر توطئه موضع میگیرد.
ه. امام بر منبر کوفه، خطبه می خواند، در سخن او جمله اى آمد: «هذا جزاء من ترک العقد. این سزاى کسى است که جانب دوراندیشى را نپاید» اشعث بن قیس بر او خرده گرفت و گفت: این سخن به زیان توست، نه به سود تو. امام، نگاه خود را بر او دوخت و فرمود: «تو را که آگاهانید که سود من کدام است و زیان من کدام؟ لعنت خدا و لعنت کنندگان بر تو باد. اى متکبر متکبرزاده، منافق کافرزاده، یک بار در عهد کفر اسیر گشتى، بار دیگر در حکومت اسلام، به اسیرى درآمدى و هر دوبار، نه مال تو، تو را سودى بخشید و نه تبارت به فریادت رسید.» (۲۶)
این فراز، حکایت از برخورد امام، با انتقاد توطئه آمیز دارد. امام که به نیت اشعث پی برد، با سخنان برنده خویش، رسواى عام و خاصش ساخت و نقشه و ترفند او را براى یاران برملا کرد و با این حرکت زیبا و بجا، بین آزادى اجتماعى و توطئه جدایى افکند و به مسلمانان فهماند، مرز این دو کجاست.
این روش امام، همان نهادینه سازى آزادى اجتماعى است. در این مرام، آزادى نباید زمینه ساز توطئه گردد. آزادى براى شکوفایى و بالندگى جامعه است، نه براى فسردگى و از همگسستگى آن.
برآیند سخن
امام از طرح اندیشه ها، تجربه ها، گوناگون نظرها، راه حلها، پیشنهادها، انتقادها و… هیچ دلنگرانى و دغدغه اى نداشت و از آن بیدها نبود که به این بادها بلرزد، در یادش همه موجها را هر چند سهمگین و خشماگین، بر میتافت، اما همه این بردباریها و تحملها و برتابیدنها و گوش فرادادنها، در برابر توطئه و ترفند، هوشیارانه بر میخاست و توطئه را از هر کس و هر گروه، در نطفه خفه می کرد. امام، با این روش زیبا و خردمندانه، آزادى را نهادینه میساخت و توطئه را میشناساند و بر میانداخت.
پی نوشت ها
۱. «نهج البلاغه»، صبحى صالح، نامه۳۱ /۴۰۱، بیروت.
۲. «روضه کافی»، محمد کلینى، ج۸، ص۶۹، آخوندی.
۳. «نهج البلاغه»، خطبه ۹۲/۱۳۶.
۴. «تاریخ الرسل والملوک»، جریر طبرى، ج۴، ص۱۵۲- ۱۵۳، مؤسسه علمى، بیروت.
۵. «نهج البلاغه»، نامه ۵۳.
۶. سوره «شوری»، آیه ۳۸.
۷. «نهج البلاغه»، حکمت۱۱۳ /۴۸۸.
۸. همان، حکمت ۱۱۶ /۵۰۰.
۹. همان، حکمت ۱۷۳ /۵۰۱.
۱۰. همان، حکمت، ۲۱۱، ۵۰۶.
۱۱. همان، خطبه ۲۱۶ /۳۳۵.
۱۲. «وقعه صفین»، نصربن مزاحم منقری/۹۲ ۹۹.
۱۳. «نهج البلاغه»، خطبه۳/۴۹.
۱۴. «تاریخ الرسل والملوک»، جریر طبرى،ج ۴ ، ص ۲۴۸، «فتوحالبلدان»، ج۱، ص ۵۵۹، «وقعه صفین»ص ۲۰۵- ۲۴۱.
۱۵. «تاریخ الرسل والملوک»، ج۴، ص۱۵۴- ۱۵۶.
۱۶. «صلح الحسن»، شیخ راضى آل یاسین، ص۷۲، منشورات الشریف الرضی.
۱۷. «مروج الذهب»، مسعودى، ج۲، ص۳۳۴، دار الهجرت، «تاریخ یعقوبی»، ج۲، ص۷۴، اعلمى، «صلح الحسن»ص۶۸، «فتوح البلدان»، ج۲، ص۴۶۱.
۱۸. «نهج البلاغه»، خطبه ۹۳ /۱۳۷.
۱۹. همان، خطبه۲۱۶/۳۳۵.
۲۰. همان، نامه مالک اشتر.
۲۱. «شرح نهج البلاغه»، ابن میثم بحرانى، ج۲، ص۵۸۶، حکمت ۲۴۴، دارالاحیاء التراث العربی.
۲۲. «نهج البلاغه»، خطبه۱۲۱ /۱۷۷.
۲۳. «ارشاد»، شیخ مفید، ج۱، ص ۲۴۳، مؤسسه آلالبیت.
۲۴. «انساب الاشراف»، احمدبن یحى بلاذرى، ج۳ ، ص ۱۱، دارالفکر، بیروت، «تاریخ الرسل والملوک»، ج۴، ص۱۵۲.
۲۵.«وقعه صفین»ص ۹۷
۲۶.«شرح نهج البلاغه»،ابنمیثم، ج۱،خطبه ۱۸ /۲۱۲، «نهج البلاغه»، صبحى صالح، خطبه ۱۹.
منبع: فصلنامه حوزه؛ شماره ۹۹