- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 3 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
بسیارى از محدّثین و مورّخین آورده اند، که ربیع بن یونس از طرف منصور عبّاسى استاندار شهر مدینه بود؛ پسر ربیع که فضل نام دارد حکایت کند:
منصور خلیفه عبّاسى – در سال ۱۴۷ – پس از مراسم حجّ وارد مدینه منوّره شد و به پدرم ، ربیع گفت : هر چه زودتر جعفر بن محمّد علیه السلام را با حالتى توهین آمیز احضار کن ، مى خواهم او را به قتل برسانم .
پدرم ربیع گوید: خود را به حال فراموشى زدم ؛ ولى منصور دومرتبه پیام شدیدى بر احضار آن حضرت برایم فرستاد و من نیز اهمال کردم و خود را به فراموشى زدم تا شاید پشیمان گردد.
ولیکن منصور در مرتبه سوّم رسما نامه اى را برایم فرستاد، با تهدید بر این که اگر چنان کارى را انجام ندهم ، مورد تهدید و خطر قرار خواهم گرفت .
به همین جهت ناچار شدم و حضرت را نزد خود آوردم ؛ و اظهار داشتم : منصور چنین تصمیم شومى را در حقّ شما دارد، از خداوند طلب کن که از شرّ او در امان باشى .
امام صادق علیه السلام با شنیدن چنین مطلبى ، لب به سخن گشود و اظهار نمود: للّه للّه (لاحُوْلَ وَلاقُوّهَ إ لاّ بِاللّه) .
و هنگامى که حضرت بر منصور وارد شد، منصور با حالت تندى و درشتى با وى سخن گفت ؛ و سپس حضرت را مورد خطاب و سرزنش قرار داد و اظهار داشت : دشمنان و مخالفین ما در عراق تو را به عنوان امام و رهبر خود برگزیده اند، خدا مرا هلاک کند اگر تو را نکشم و از بین نبرم .
حضرت صادق علیه السلام اظهار داشت : آنچه برایت گفته اند دروغ است ، مگر نمى دانى که حضرت سلیمان مورد لطف قرار گرفت شکر و سپاس انجام داد و حضرت ایّوب مبتلى گردید و صبر و شکیبائى نشان داد، حضرت یوسف مورد ظلم قرار گرفت و عفو و بخشش کرد.
چون منصور چنین کلماتى را شنید، غضب خود را فرو نشاند؛ و آن گاه امام علیه السلام را نزد خود دعوت کرد و ضمن عذرخواهى و پوزش ، گفت : ساحت شما از آنچه گفته اند پاک است ؛ ولى فلانى گزارشاتى را براى ما مطرح کرده است ، که خواستم شکّ و شبهه برطرف شود.
حضرت فرمود: او را احضار نما تا ثابت شود.
هنگامى که آن شخص وارد مجلس شد، منصور دوانیقى به او گفت : مگر تو این مطالب و گزارشات را بر علیه جعفر بن محمّد حکایت نکرده اى ؟
آن شخص اعتراف کرد و گفت : بلى ، من گفته ام .
امام علیه السلام فرمود: او را بر آنچه مى گوید، قسم دهید.
همین که طبق روش خاصّى قسم خورد، ناگهان به دَرَک ، واصل شد و پس از آن منصور، حضرت صادق علیه السلام را مورد احترام و تکریم قرار داد؛ و روانه منزلش نمود.
و از آنجا که دشمنان و منافقان کینه توز نمى توانند لحظه اى آرام بنشینند، در نهایت منصور دوانیقى، حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه و سلامه علیه را به وسیله انگور زهر آلود مسموم کرده و به شهادت رسانید.
و یکى دو روز پس از مسموم شدن حضرت ، هنگامى که بعضى از اصحاب به ملاقات آمدند، دیدند که آن امام مظلوم در بستر قرار گرفته ؛ و رنگ چهره مبارکش زرد و بیش از حدّ، لاغر و ضعیف گردیده است ، به همین جهت بسیار گریستند.
و همچنین مرحوم کلینى رحمه اللّه علیه امام موسى کاظم علیه السلام روایت کرده است :
چون پدرم به شهادت نائل آمد او را پس از غسل ، با دو لباس و پارچه اى که در ایّام حجّ با آنها احرام مى بست ، کفن کردم .
و نیز عمامه اى را که از جدّش ، امام سجّاد علیه السلام به ارث برده بود بر سرش بستم ؛ و سپس جسد مطهّرش را در پارچه اى بُرد یمانى پوشاندم .
و بعد از آن ،بدن مقدّس و مطهّر حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم را پس از وداع با قبر جدّ بزرگوارش ، رسول خدا صلى الله علیه و آله ، در قبرستان بقیع – کنار مرقد شریف پدر و جدّ و عمویش – دفن کردند.(۱)
صَلَواتُ اللّهِ وَسَلامُهُ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ اسْتُشْهِدَ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیّا، جَعَلَنَا اللّهُ مِنْ مُحِبیهِمْ وَ مَوالیهِمْ، وَ رَزَقَنَا اللّهُ فِی الدُّنْیا زیارَتَهُمْ وَ فِی الْآخِرَهِ شَفاعَتَهُمْ، آمین .