- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره
در این مقاله به بررسی تعدادی از آیات و روایات در مورد امامت در قرآن و سنت که بین شیعه و اهل سنت اختلافاتی در این بین هست، میپردازیم.
با توجه دلائل متقن، راه تعیین امام منحصر در «نص» است. به این ترتیب، امام را خدا تعیین نموده و پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) معرفی کرده است. البته پس از اثبات نخستین امام، امامان دیگر، هم با معرفی پیامبر تعیین میشوند، و هم با معرفی امام پیشین. اکنون باید ببینیم نصوص امامت کدامند؟
بیان قرآنى امامت
در جلسه پیش درباره آیه «الیوماکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلامدینا»(۱) بحث کردیم و عرض کردیم که قرائن داخلى آیه و هم شواهد خارجى -یعنى اخبارى که از طرق شیعه و سنى در شان نزول این آیه وارد شده است – نشان مى دهد که این آیه درباره موضوع غدیرخم بوده است.چون بحث ما در آیات قرآن در این زمینه استیعنى آیاتى که شیعه در این باب استدلال مىکنند، دو سه آیه دیگررا نیز که مورد استدلال علماى شیعه هست عرض مىکنیم براى اینکه درست روشن بشود که سبک استدلال چیست.
یکى از آن آیات، آیه دیگرىاست از سوره مائده و تقریبا شصت آیه بعد از این آیه.آن آیه این است: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک وان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس (۲) .
لازم است مقدمه اى را عرض بکنم تا مفاد این آیه را توضیح بدهم.این مقدمه،کمکى هم به مطلبى که در آیه پیش گفتیم مى کند.
وضع خاص آیاتى که درباره اهل بیت است
مطلبى که واقعا رمز مانند است این است که به طورکلى در قرآن آیاتى که در مورد اهل بیت پیغمبر است و مخصوصا آیاتى که لااقل از نظر ما شیعیان در مورد امیرالمؤمنیناست، یک وضع خاصى دارد و آن اینکه در عین اینکه دلائل و قرائن بر مطلب در خود آیه وجود دارد ولى گویى یک کوششى هست که این مطلب در لابلاى مطالب دیگر یا در ضمن مطلب دیگرى گفته شود و از آن گذشته شود.این جهت راآقاى محمد تقى شریعتى در کتاب خلافت و ولایت در ابتداى بحثشان نسبتا خوب بیان کرده اند.البته دیگران هم این مطلب را گفته اندولى در فارسى شاید اول بار بیانى باشد که ایشان ذکر کردهاند.رمز مطلب چیست؟ضمن پاسخ این سؤال جواب کسانى هم که مىگویند اگر خدا مى خواست که[جانشینى پیغمبر(ص)]بر على(ع)تنصیص بشود چرا اسمش در قرآن به صورت صریح نیست، داده مى شود.
آیه تطهیر
مثلا آیه اى داریم به نام آیه تطهیر: انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا (۳) .
اگر ما باشیم و همین آیه و همین قسمت، مى گوییم مفاد خیلى آشکارى دارد: خدا چنین اراده کرده است و مى کند که از شما اهل البیت پلیدى را زایل کند، پاک و منزهتان بدارد«یطهرکم تطهیرا» شما را به نوع خاصى تطهیر و پاکیزه کند.تطهیرى که خدا ذکر مى کند معلوم است که تطهیر عرفى و طبى نیست که نظر به این باشد که بیماریها را از شما زایل مى کند، میکروبها را از بدن شما بیرون مى کند.نمى خواهم بگویماین، مصداق تطهیر نیست، ولى مسلم تطهیرى که این آیه بیان مىکند، در درجه اول،از آن چیزهایى است که خود قرآن آنها را رجس مى داند.رجس و رجز و اینجور چیزها در قرآن یعنى هر چه که قرآن از آن نهى مى کند، هر چه که گناه شمرده مى شود،مى خواهد گناه اعتقادى باشد یا گناه اخلاقى و یا گناه عملى.اینها رجس و پلیدى است.ایناست که مى گویند مفاد این آیه، عصمت اهل بیت یعنى منزه بودن آنها از هر نوع آلودگى است.
فرض کنید ما نه شیعه هستیم و نه سنى،یک مستشرق مسیحى هستیم که از دنیاى مسیحیت آمده ایم و مى خواهیم ببینیم کتاب مسلمین چه مى خواهد بگوید.این جمله را در قرآن مى بینیم، بعد مى رویم سراغ تاریخ و سنت و حدیث مسلمین. مى بینیم نه تنها آن فرقه اى که شیعه نامیده مى شوند و طرفدار اهل بیت هستند، بلکه آن فرقه اى هم که طرفدارى بالخصوصى از اهل بیت ندارند، در معتبرترین کتابهای شان هنگام بیان شان نزول آیه، آن را در وصف اهل بیت پیغمبر دانسته اند و در آن جریانى که مى گویند آیه در طى آن نازل شد، على(ع) هست و حضرت زهرا و حضرت امام حسن و حضرت امام حسین و خود رسول اکرم. و در احادیث اهل تسنن است که وقتى این آیه نازل شد، ام سلمه(۴) که یکى از زنهاى پیغمبر است مى آید خدمت حضرت و مى گوید: یا رسول الله!آیا من هم جزء اهل البیت شمرده مى شوم یا نه؟مى فرماید: تو به خیر هستى ولى جزء اینها نیستى.[مدارک] این[مطلب]هم یکى و دو تا نیست، عرض کردم در روایات اهل تسنن زیاد است.
همین آیه را ما مى بینیم که در لابلاى آیات دیگرى است و قبل و بعدش همه درباره زن هاى پیغمبر است.قبلش این است: «یا نساءالنبى لستن کاحد من النساء»(۵) اى زنان پیغمبر!شمابا زنان دیگر فرق دارید(البته نمى خواهد بگوید امتیاز دارید)، گناه شما دو برابر است زیرا اگر گناهى بکنید اولا آن گناه را مرتکب شده اید و ثانیا هتک حیثیت شوهرتان را کرده اید، دو گناه است، کار خیر شما هم دو برابر اجر دارد چون هرکار خیر شما دو کار است، همچنان که اینکه مى گویند ثواب کار خیر سادات و گناه کار شرشان مضاعف است نه از باب این است که مثلا یک گناه درباره اینها با دیگران فرق دارد، بلکه بدین جهت است که یک گناه آنها مى شود دو گناه.به عنوان مثال اگر یک سید – العیاذ بالله – مشروب بخورد، غیر از اینکه شراب خورده یک کار دیگر هم کرده و آن این است که چون منسوب به پیغمبر و ذریه پیغمبر است، هتکى هم از پیغمبر کرده است.کسى که مى بیند فرزند پیغمبر این طور علنى بر ضد پیغمبر عمل مى کند، در روح او اثر خاصى پیدا مى شود.
در این آیات ضمیرها همه مؤنث است: «لستن کاحدمن النساء ان اتقیتن» .معلوم است که مخاطب، زن هاى پیغمبرند.بعد از دو سه آیه یک مرتبه ضمیر مذکر مى شود و به همین آیه مى رسیم: «انما یرید الله لیذهب عنکم(نه عنکن)الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» .بعد دو مرتبه ضمیر مؤنث مى شود.قرآن هیچ کارى را به گزاف نمى کند.اولا در اینجا کلمه «اهل البیت» آورده و قبلا همه اش نساء النبى است: «یا نساء النبى» .یعنى عنوان نساء النبى تبدیل شد به عنوان اهل البیت پیغمبر.و ثانیا ضمیر مؤنث تبدیل شد به ضمیر مذکر.[اینها]گزاف و لغو نیست، لابد چیز دیگرى است، مطلب دیگرى مى خواهد بگوید غیر از آنچه که در آیات پیش بوده است.آیات قبل و بعداز این آیه، همه تکلیف و تهدید و خوف و رجاء و امر است راجع به زنان پیغمبر: «و قرن فى بیوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلیه»در خانه هاى خودتان بمانید و مانند زمان جاهلیت تظاهر به زینت نکنید.همه اش امر است و دستور و تهدید، و ضمناخوف و رجاء که اگر کار خوب بکنید چنین مىشود و اگر کار بد بکنید چنان مى شود.
این آیه[یعنى آیه تطهیر]بالاتر از مدح است، مى خواهد مساله تنزیه آنها از گناه و معصیت را بگوید.مفاد این آیه غیر از مفاد آیات ماقبل و مابعد آن است.در اینجا مخاطب اهل البیت است و در آنجا نساء النبى.در اینجا ضمیر، مذکر است و در آنجا مؤنث.ولى همین آیهاى که مفاد آن این همه باماقبل و مابعدش مختلف است، در وسط آن آیات گنجانده شده، مثل کسى که در بین صحبتش مطلب دیگرى را مى گوید و بعد رشته سخنش را ادامه مى دهد.این است که در روایات ما ائمه علیه السلام خیلى تاکید دارند که آیات قرآن ممکن است ابتدایش در یک مطلب باشد، وسطش در مطلب دیگر و آخرش در یک مطلب سوم.اینکه در مساله تفسیر قرآن این قدر اهمیت قائل شده اند براى همین است.
نه تنها روایات و ائمه ما گفته اند که «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس…» با ماقبل و مابعدش فرق دارد و مخاطب و مضمونش غیر از آنهاست و مربوط به همان هایى استکه آن داستان(۶) در ارتباط با آنهاست، بلکه اهل تسنن نیز همه،این مطلب را روایت کرده اند.
نمونه دیگر: آیه «الیوم اکملت…» در آیه « «الیوم اکملت لکمدینکم» هم مىبینیم عین همین مطلب هست و بلکه در مورد این آیه عجیب تر است.قبل از این آیه همه اش صحبت از یک مسائل خیلى فرعى و عادى است: «احلت لکم بهیمه الانعام»(۷) گوشت چارپایان بر شما حرام است و تذکیه چنین بکنیدو اگر مردار باشد حرام است و آنهایى را که خفه مى کنید(منخنقه) حرام است و آنهایى که با شاخ زدن به یکدیگر کشته مى شوند گوشتشان حرام است و…یکدفعه مى گوید: «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم اکملت لکمدینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا» .بعد دوباره مى رود دنبال همان مسائلى که قبلا مى گفت.اساسا این جمله ها به ماقبل و مابعدش نمى خورد یعنى نشان مى دهد که این، مطلبى است که در وسط و شکم مطلب دیگرى گنجانده شده و از آن رد شده اند.آیهاى هم که امروز مى خواهیم بگوییم عین همین سرنوشت را دارد، یعنى آیهاى است در وسط آیات دیگر که اگر آن را برداریم، رابطه آنها هیچ با همدیگر قطع نمى شود کما اینکه اگر «الیوم اکملت…» را از وسط آن آیات برداریم، رابطه ماقبل و مابعدش هیچ قطع نمى شود.آیهاى است در وسط آیات دیگر به طورى که نمى شود گفت دنباله ماقبل یا مقدمه مابعد است، بلکه مطلب دیگرى است.در اینجا نیز قرائن خود آیه و نقل هاى شیعه و سنى همه از همین مطلب حکایت مى کنند،ولى این آیه را نیز قرآن در وسط مطالبى قرار داده که به آنها مربوط نیست.حال رمز این کار چیست؟ این باید یک رمزى داشته باشد.
رمز این مساله
رمزى که براى این کار هست، هم از اشاره خودآیه قرآن استفاده مى شود و هم در روایات ائمه ما به همین مطلب اشاره شده است و آن این است که در میان تمام دستورات اسلامى هیچ دستورى نبوده است مثل امامت امیرالمؤمنین و خصوصیت خاندان پیغمبر که این همه کم شانس اجرا داشته باشد، به این معنا که به دلیل تعصباتى که در عمق روح مردم عرب وجود داشت،آمادگى بسیار کمى براى این مطلب به چشم مى خورد.با اینکه به پیغمبر اکرم راجع به امیرالمؤمنین دستور مى رسید، حضرت همیشه این بیم و نگرانى را داشت که اگر بگوید، منافقینى که قرآن پیوسته از آنها نام مى برد مى گویندببینید! – به اصطلاح معروف – دارد براى خانواده خودش نان مى پزد.
در صورتى که رسم و شیوه پیغمبر(ص)در زندگى این بود که در هیچ موردى براى خودش اختصاص قائل نمى شد و اخلاقش این بود و دستور اسلام هم همین بود که فوق العاده اجتناب داشت از اینکه میان خودش و دیگران امتیاز قائل بشود و همین جهت عامل بسیار بزرگى بود براى موفقیت پیغمبر اکرم.
این مساله[یعنى ابلاغ اینکه جانشین من على(ع)است]امرو دستور خدا بود اما پیغمبر(ص)مى دانست که اگر آن را بیان کند عده اى ضعیف الایمان که همیشه بوده اند خواهندگفت ببینید!دارد براى خودش امتیاز درست مى کند.در آیه «الیوم اکملت لکم دینکم» دیدیم که قبلش این بود: «الیوم یئس الذینکفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون» مى گوید دیگر کافران امیدى به این دین ندارند یعنى آنها دیگر از اینکه از آن راهى که بر علیه اسلام مبارزه مى کردند بتوانند بر این دین پیروز شوند مایوسند، فهمیدند که دیگر کارشان پیش نمى رود «فلاتخشوهم» دیگر از ناحیه کافران نگرانى نداشته باشید «واخشون» ولى از من بیم داشته باشید، که عرض کردم مقصوداین است که بیم داشته باشید زیرا اگر در داخلتان خراب بشوید، به حکم سنتى که من دارم که هر قومى چنانچه[در جهت فساد]تغییرکند من هم نعمت خویش را از آنها سلب مى کنم، [نعمت اسلام را از شما سلب مى نمایم.]در اینجا «واخشون» کنایهاست از اینکه از خودتان بترسید، از من بترسید از باب اینکه از خودتان بترسید، یعنى بیم از داخل است، دیگر از خارج بیمى نیست.از طرفى هم مىدانیم که این آیه در سوره مائده است و سوره مائده آخرین سوره اى است که بر پیغمبر نازل شده یعنى این آیه در همان دو سه ماه آخر عمر پیغمبر در وقتى که اسلام قدرتش بسط یافته بود نازل گردیده است.
در آیه اى که قبلا عرض کردم نیز همین مطلب را که از داخل مسلمین بیم هست ولى از خارج بیم نیست مى بینیم.مى گوید: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیکمن ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس».
اصلا ما غیر از این آیه، دیگر آیه اى در قرآن نداریم که بخواهد پیغمبر را[به انجام کارى]تشویق کند. مثل این است که شما مى خواهید کسى را به کارى تشویق کنید، او یک قدم جلو مى گذارد و یک قدم عقب، بیم دارد.در این آیه پیغمبر را دعوت مى کند که ابلاغ کن، از یک طرف تهدیدش مى کند و از طرف دیگر تشویق مى نماید یعنى تسل ىاش مى دهد.تهدیدش مى کند که اگر این موضوع ابلاغ نشود تمام رسالت تو بیهوده است، و تسلىاش مى دهد که نترس!خدا تو را از این مردم نگهدارى مى کند (و الله یعصمک من الناس).در آیه «الیومیئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم» فرمود دیگر از کافران نترسید.مسلما پیغمبر(ص)در درجه اول نباید از کافران بترسد ولى آیه «یا ایها الرسول…» نشان مى دهد که پیغمبر نگرانى دارد.پس این نگرانى از داخل مسلمین است.حالا منکار ندارم که آنهایى که از داخل مسلمین[پذیراى این موضوع یعنى جانشینى على(ع)نبودند]کافر باطنى بودند یا نبودند،بالاخره این موضوع به گونه اى بود که آمادگى آن را نداشتند و حاضر به پذیرش آن نبودند.
شواهد تاریخى
اتفاقا جریان هاى تاریخى هم همین را حکایت مى کند،یعنى جامعه شناسى مسلمین را همینطور نشان مى دهد.لهذا عمر گفت: ما که على را به خلافت انتخاب نکردیم حیطهعلى الاسلام بود یعنى براى اسلام احتیاط کردیم، زیر بارش نمى رفتند، قبول نمى کردند.یا در جاى دیگر که با ابن عباس صحبت مى کرد به او گفت: قریش این کار را صحیح نمى دید که امامت در همان خاندانى باشد که نبوت هم در همان خاندان بوده، یعنى گفت نبوت که در خاندان بنى هاشم پیدا شد طبعا براى بنى هاشم امتیاز شد. قریش حساب کرد که اگرخلافت هم در این خاندان باشد همه امتیازات از آن بنى هاشم مى شود.از این جهت بود که قریش نسبت به این مطلب کراهت داشت.
ابن عباس هم جوابهاى خیلى پخت هاى به او داد.آیاتى را از قرآن در این زمینه خواند که جوابهاى بسیار پخت هاى است.
بنابراین در جامعه مسلمین یک وضعى بوده است کهبه عبارتها و زبانهاى مختلف بیان شده است.قرآن به آن صورت مى گوید، عمر همان را به بیان و صورت دیگرى مى گوید.یامثلا مى گفتند على(ع)از باب اینکه در جنگهاى اسلامى خیلى از افراد و سران عرب را کشته است و مردم عرب هم مردم کینه جویى هستند و بعد از آنکه مسلمان شدند نیز کینه پدرکشى و برادرکشى آنها نسبت به على محفوظ بود، [براىخلافت مناسب نیست.]عدهاى از اهل تسنن هم مى خواهند همین ها را عذر درست کنند، مى گویند درست است که افضلیت و مقام و ارجحیت على(ع)روشن بود ولى این جهت هم بود که خیلى دشمن دار بود.
بنابراین یک نوع نگرانى در زمان پیغمبر وجودداشته است براى تمرد از این یک دستور.شاید سر اینکه قرآن این آیات را با قرائن و دلائل ذکر کرده این است که هر آدم بى غرضى مطلب را بفهمد ولى نخواسته مطلب را به صورتى درآورد که آنهایى که مى خواهند تمرد کنند، تمردشان به صورت تمرد در مقابل قرآن و اسلام درآید.کانه مى خواهد بگوید: آنها که به هر حال تمرد مى کنند پس تمردشان به شکلى در نیاید که به معنى طرد قرآن در کمال صراحت باشد، اقلا یک پرده اى بتوانند برایش درست کنند.
این است که ما مى بینیم آیه تطهیر را در وسط آن آیات قرار مى دهد ولى هر آدم فهیم و عاقل و مدبر و متدبرى مى فهمد که این، چیز دیگرى است.آیه «الیوم اکملت» را آنطور قرارمى دهد و آیه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» را این طور.
آیه «انما ولیکم الله…» آیات دیگر دراین زمینه نیز به گونه اى هستند که فکر و اندیشه را برمى انگیزدبراى اینکه انسان بفهمد که در اینجا چیزى هست، و بعد هم به کمک نقل هاى متواتر قضیه ثابت مى شود، مثل آیه «انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکوه و همراکعون» (۸) .تعبیر عجیبى است: ولى امر شما خداست و پیغمبر و کسانى که ایمان آورده اند، آنها که نماز را بپا مى دارند و در حال رکوع زکات
مى دهند.زکات دادن در حال رکوع یک کار عمومى نیست که بشود آن را به صورت یک اصل کلى ذکر کرد، بلکه این مطلب نشان مى دهد که اشاره به یک واقعه معین است.هم تصریح نکرده است تصریحى که تمرد از آن نزد دوست و دشمن تمرد از قرآن شمرده شود، و هم تفصیح کرده است یعنى طورى بیان نموده که هر آدم بى غرضى مى فهمد که در اینجا یک چیزى هست و اشاره به یک قضیه اى است. «الذین…یؤتونالزکوه و هم راکعون» (در حال رکوع زکات مى دهند)یک امر معمولى نیست، یک قضیه استثنائى است که اتفاقا رخ مى دهد.این قضیه چه بوده است؟مى بینیم همه اعم از شیعه و سنى گفته اند که این آیه درباره على بن ابیطالب است.
پى نوشت:
۱.مائده/۳.
۲.مائده/۶۷.
۳.احزاب/۳۳.
۴.او زنى است که در میان ما شیعهفوقالعاده احترام دارد، بعد از خدیجه مجللترین زن پیغمبر است.در میان اهل تسننهم خیلى محترم است.از نظر آنها بعد از خدیجه و عایشه، ام سلمه است.
۵.احزاب/۳۲.
۶.[ظاهرا مقصود داستان مباهله است.]
۷.مائده/۱.
۸.مائده/۵۵.
منبع :استاد شهید مرتضى مطهرى مجموعه آثار جلد ۴، ص ۹۰۹-۹۱۷.