- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
امامت از دیدگاه مذهب شیعه منصبی الهی است که هر کسی حق عهده داری این مقام را ندارد. از این رو امامان نیز باید از سوی خداوند معرفی شده شده باشد تا امت اسلامی درست رهبری نموده و مسلمانان را از گمراهی نجات داده و به سر منزل سعادت برسانند. بر این اسا کسی که عهده دار این مقام می گردد باید دلایلی برای حقانیت این ادعا داشته باشد. در این نوشته به امامت امام جواد و برخی از دلایل آن به صورت اجمال اشاره شده است.
نصوص امامت
از دیدگاه شیعه، امام فقط با نص امام قبلی تعیین میشود؛[۱] یعنی هر امام باید با عبارت صریح، امام پس از خود را تعیین کند. امام رضا(علیهالسلام) در موارد متعددی امامت محمد بن علی را به اصحاب خود اعلام کرده بود. در هر یک از کتابهای کافی،[۲] ارشاد،[۳] اعلام الوری[۴] و بحارالانوار،[۵] بابی درباره نصوص امامت محمد بن علی(علیهالسلام) وجود دارد که به ترتیب ۱۴، ۱۱، ۹ و۲۶ روایت را در این باره نقل کردهاند. از جمله: یکی از اصحاب علی بن موسی(علیهالسلام) از او درباره جانشینش سؤال کرد، حضرت رضا(علیهالسلام) با دست خود به فرزندش محمدِ تقی اشاره کرد.[۶] یا در روایتی فرمود: «این ابوجعفر است که به جای خود نشانده و مقام خود را به او واگذار کردهام.»[۷]
راویانی همچون علی بن جعفر، صفوان بن یحیی، معمر بن خلاد، حسین بن یسار، ابن ابینصر بزنطی، ابن قیاما واسطی، حسن بن جهم، ابویحیی صنعانی، خیرانی، یحیی بن حبیب زَیات، نصوص بر امامت محمد بن علی(علیهالسلام) را روایت کردهاند.[۸]
امامت در کودکی و سرگردانی شیعیان
امام جواد در حدود ۸ سالگی، به امامت رسید.[۹] به دلیل پایین بودن سن وی، شیعیان درباره امامت پس از امام رضا اختلاف پیدا کردند و برخی به دنبال عبدالله بن موسی رفتند، اما طولی نکشید او را شایسته امامت ندانستند و از او روگرداندند.[۱۰] برخی به احمد بن موسی گرویدند و شماری نیز به واقفیه پیوستند.[۱۱] با این حال، بیشتر اصحاب علی بن موسی الرضا(علیهالسلام) به امامت فرزندش جواد معتقد شدند.[نیازمند منبع] منابع علت این اختلاف را کودکی جوادالائمه دانستهاند. به گفته نوبختی علت پیدایش این اختلاف، آن بود که آنان بلوغ را از شرایط امامت میدانستند.[۱۲] البته این مسئله در زمان حیات امام رضا(علیهالسلام) نیز مطرح بود. حضرت رضا در واکنش به کسانی که خردسالی جوادالأئمه را مطرح میکردند به نبوت حضرت عیسی در کودکی استناد میکرد و میفرمود: «سن عیسی هنگامی که نبوت به وی عطا شد کمتر از سن فرزند من بوده است.»[۱۳] اما این مسئله در زمان امامت جوادالائمه، به صورت جدیتر و به عنوان شبهه مطرح شد و سبب شد برخی از خواص اصحاب امام رضا مانند یونس بن عبدالرحمن نیز در امامت جواد الائمه تردید کنند. از این رو هنگامی که گروهی از بزرگان شیعیان مانند ریان بن صلت، صفوان بن یحیی، محمد بن حکیم و یونس بن عبدالرحمان در منزل عبدالرحمان بن حجاج گرد آمدند تا درباره پیشوای شیعیان پس از امام رضا گفتگو کنند. یونس بن عبدالرحمن به آنان گفت تا زمانی که این کودک(جوادالأئمه) بزرگ شود به چه کسی رجوع کنیم؟ و با واکنش تند ریان بن صلت مواجه شد. ریان گفت اگر این امامت این کودک از جانب خدا باشد اگر یک روز هم از عمر او گذشته باشد مانند کسی است که صد سال عمر کرده و اگر امامت او از جانب خدا نباشد اگر هزار سال هم داشته باشد مانند یکی از مردم عادی است.[۱۴]
همچنین در پاسخ به کسانی که شبهه کودکی امام جواد را مطرح میکردند، به آیاتی از قرآن درباره نبوت حضرت یحیی در کودکی[۱۵] و سخن گفتن حضرت عیسی[۱۶] در گهواره استناد میشد.[۱۷] خود او نیز در پاسخ به کسانی که مسئله سن او را مطرح میکردند، به جانشینی حضرت سلیمان به جای حضرت داود، در کودکی اشاره میکرد و میگفت: هنگامی که حضرت سلیمان کودکی بیش نبود و گوسفندان را به چرا میبرد، حضرت داود او را جانشین خود کرد اما علمای بنیاسرائیل آن را انکار میکردند.[۱۸]
پرسشهای شیعیان و پاسخهای امام
با اینکه امام رضا(علیهالسلام) در موارد متعددی به امامت جوادالائمه تصریح کرده بود[۱۹] برخی از شیعیان برای اطمینان بیشتر، وی را با پرسشهایی میآزمودند.[۲۰] این آزمایش در مورد ائمه دیگر نیز مطرح بود[۲۱] اما با توجه به سن کمِ جوادالأئمه، درباره او ضرورت بیشتری داشت.[۲۲] برخی از پژوهشگران بر این باورند این کار از سوی شیعیان به این دلیل صورت میگرفت که گاهی به دلایلی همچون تقیه و حفظ جان امام، بر چندین نفر وصیت میشد.[۲۳][یادداشت ۱]
گزارشهای مختلفی از پرسشهای شیعیان و پاسخهای امام جواد در منابع روایی آمده است. پاسخهای ایشان سبب ترفیع جایگاه وی و پذیرش امامت او نزد شیعیان میشد.[نیازمند منبع] البته پرسشهای شیعیان مختص امام جواد نبود. آنان افراد دیگر را به همین شیوه میآزمودند.[۲۴] بنابر برخی روایات، گروهی از شیعیان که از بغداد و شهرهای دیگر به حج آمده بودند برای دیدار جوادالأئمه به مدینه رفتند. آنان در مدینه با عبدالله بن موسی دیدار کردند و از او سؤالاتی پرسیدند، پاسخهای عبدالله آنان را قانع نکرد، شیعیان متحیر و نگران بودند تا آینکه با امام جواد(علیهالسلام) دیدار کردند و با پاسخهای او قانع شدند.[۲۵]
برخورد با فرقههای دیگر
از پرسشهای شیعیان و پاسخهای امام جواد که در منابع شیعی نقل شده، به دست میآید که در دوره امامت او، فرقههای اهل حدیث، واقفیه، زیدیه و غلات فعالیت میکردند. اهل حدیث بر این باور بودند که خدا جسم است[نیازمند منبع] امام جواد شیعیان را از نماز خواندن پشت سر کسانی که خدا را جسم میدانستند و نیز از پرداخت زکات به آنان نهی میکرد.[۲۶] او در پاسخ به ابوهاشم جعفری که از تفسیر آیه «لا تُدْرِکهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یدْرِک الْأَبْصار»[۲۷] پرسیده بود، امکان دیدن خدا با چشم(عقیده مجسمه) را نفی کرد و فرمود: اوهام قلوب، دقیقتر از دید چشمان است. انسان میتواند چیزهایی را که ندیده تصور کند اما نمیتواند آنها را ببیند. وقتی که اوهام قلوب نمیتوانند خدا را درک کنند چگونه چشمان او را بینند و درک کنند؟[۲۸]
روایاتی از اوی در مذمت واقفیان نقل شده است[۲۹] او زیدیه و واقفیان را در ردیف نواصب قرار میداد.[۳۰] و میگفت آیه «وجوهٌ یومئذٍ خاشعه، عاملهٌ ناصبه» درباره آنان نازل شده است.[۳۱] او همچنین اصحاب خود را، از نماز خواندن پشت سر واقفیان نهی میکرد.[۳۲]
امام جواد، غالیانی همچون ابوالخطاب و پیروان او را لعن میکرد. او همچنین کسانی که در لعن ابوالخطاب توقف یا تردید میکردند را نیز لعن مینمود.[۳۳] جوادالائمه، افرادی همچون ابوالغمر، جعفر بن واقد و هاشم بن ابیهاشم را پیرو ابوالخطاب معرفی میکرد و میگفت آنان با نام ما(اهل بیت) از مردم بهرهکشی میکنند.[۳۴] بنابر روایتی که در رجال کشی آمده است او قتل دو تن از غلات به نامهای ابوالمهری و ابن ابیرزقاء را جایز دانست و دلیل آن را نقش آنان در منحرف کردن شیعیان عنوان کرد.[۳۵] گفته شده است امام در نامههایی که برای وکلای خود میفرستاد شیعیان را از رفت و آمد با غالیان منع میکرد.
همچنین جوادالأئمه خطاب به محمد بن سنان، ادعای مفوضه مبنی بر واگذاری خلق و تدبیر جهان به پیامبرصلیالله علیه و آله) و امامان را رد کرد. البته تفویض احکام [یادداشت ۲] را به عنوان عقیدهای درست معرفی نمود و آن را هم به مشیت الهی منتسب کرد و فرمود: این عقیدهای است که هر کس از آن جلوتر برود از اسلام خارج است و هر کس آن را نپذیرد (دینش) نابود میشود و هر کس آن را بپذیرد به حق پیوسته است.[۳۶]
پی نوشت:
- قمی، منتهی الآمال، ۱۳۸۶ش، ج۲، ص۴۶۹-۴۷۰.
- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، نشر علامه، ج۴، ص۳۹۰؛ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۲۷۸.
- طوسی، رجال الطوسی، ۱۳۷۳ش، ص۳۷۳-۳۸۳.
- قرشی، حیاه الامام محمد الجواد، ۱۴۱۸ق، ص۱۲۸-۱۷۸.
- شبستری، سبل الرشاد، ۱۴۲۱ق، ص۱۹-۲۸۹.
- عطاردی، مسند الامام الجواد، ۱۴۱۰ق، ص۲۴۹.
- برقی، ص۵۷.
- جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ۱۳۸۱ش، ص۴۹۱.
- عطاردی، مسند الامام الجواد، ۱۴۱۰ق، ص۳۱۴، ۳۱۵، ۲۶۲، ۲۸۳، ۳۱۹، ۲۷۱.
- واردی، گونهشناسی راویان امام جواد، ص۳۰-۳۱.
- جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ۱۳۸۶ش، ص۷۹.
- جباری، سازمان وکالت، ۱۳۸۲ش، ج۲، ص۴۲۷.
- جباری، سازمان وکالت، ۱۳۸۲ش، ج۱، ص۱۲۳.
- کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۳۱۶.
- ر.ک. طوسی، الغیبه، ۱۴۲۵ق، ص۳۵۱.
- طوسی، الغیبه، ۱۴۲۵ق، ص۳۴۸.
- طوسی، الغیبه، ۱۴۲۵ق، ص۳۴۹.
- نجاشی، رجال النجاشی، ۱۳۶۵ش، ص۱۹۷.
- نجاشی، رجال النجاشی، ۱۳۶۵ش، ص۲۵۳؛ ر. ک. طوسی، الغیبه، ۱۴۲۵ق، ص۳۴۹.
- راوندی، الخرائج و الجرائح، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۷۱۷.
- جباری، سازمان وکالت، ۱۳۸۲ش، ج۲، ص۵۳۲.
- کشی، رجال الکشی، ص۱۴۰۹ُ، ص۶۰۶.
- دشتی، نقش سیاسی سازمان وکالت در عصر حضور ائمه، ص۱۰۳.
- جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ۱۳۸۱ش، ص۴۹۴.
- برای نمونه رجوع کنید به کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۳، ص۳۹۹؛ ج۴، ص۲۷۵، ۵۲۴؛ ج۵، ص۳۴۷؛ کشّی، اختیار معرفه الرجال، ۱۴۰۴ق، ص۷۸۳، ۸۶۹.
- خزعلی، موسوعه الامام الجواد، ۱۴۱۹ق، ج۲، ص۴۱۶-۵۰۸.
- برای نمونه رجوع کنید به کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۳، ص۳۳۱، ۳۹۸؛ ج۵، ص۳۹۴؛ ج۷، ص۱۶۳؛ کشّی، اختیار معرفه الرجال، ۱۴۰۴ق، ص۷۸۳، ۸۶۹.
- رک: ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، نشر علامه، ج۴، ص۳۸۰.
- مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۲۹۵.
- ابن ابیالثلج، تاریخ الائمه، ۱۴۰۶ق، ص۱۳.
- اشعری، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص۹۹؛ طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۱۰۶.
- ابن ابیالثلج، تاریخ الائمه، ۱۴۰۶ق، ص۱۳.
- ابن فتال، روضه الواعظین، ۱۳۷۵ق، ج۱، ص۲۴۳.
- مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۲۹۵.
- مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۲۷۳، ۲۹۵.
- ر. ک. عیاشی، تفسیر، ۱۳۸۰ق، ج۱، ص۳۲۰.
یاداشتها
یادداشت۱: نمونه آن روایتی از امام صادق(علیهالسلام) است که در آن پنج نفر از جمله خلیفه عباسی را به عنوان وصی خود معرفی کرد.(پیشوایی، سیره پیشوایان، ۱۳۷۹ش، ص۴۱۴.)
یادداشت ۲: آنان هر آنچه را بخواهند میتوانند حلال یا حرام اعلام کنند البته آنان چیزی را نمیخواهند مگر خدا آن را بخواهد.(کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۴۴۱.)