- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 14 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
«انقلاب نبوى» آغازى بر زندگى اجتماعى بر پایه بنیان هاى الهى بود و «سلسله امامت» پاسدار آن نظام جاودانى است. از این روى نقش امامت، پاسدارى مداوم از ارکان دین محمّدى صلى الله علیه وآله وسلم است.
و وظیفه امّت در نبود پیامبر، تمسّک به این زنجیره هدایت مىباشد. سلمان فارسى مىگفت: رسول اکرم صلى الله علیه وآله در خطبه اى فرمود:
«معاشر الناس انّى راحل عنکم عن قریب و منطلق الى المغیب، أوصیکم فى عترتى خیرا، ایّاکم و البدع، فانّ کلّ بدعه ضلاله و کلّ ضلاله و أهلها فى النّار؛
اى مردم! من به زودى از میان شما مىروم و به سراى دیگر راهى مىشوم. شما را سفارش مىکنم که با عترتم به نیکى رفتار کنید و از بدعت بپرهیزید؛ زیرا هر بدعتى، گمراهى است و هر گمراهى و اهل آن، در آتش دوزخ خواهند بود.»
سپس فرمود:
«معاشر النّاس من افتقد الشّمس فلیتمسّک بالقمر و من افتقد القمر فلیتمسّک بالفرقدین و من افتقد الفرقدین فلیتمسّک بالنّجوم الزّاهره بعدى. اقول قولى و استغفر اللّه لى و لکم؛
اى مردم! کسى که خورشید را از دست داد، به ماه متمسک شود و آن که ماه را گم کرد، به فَرْقَدَیْن (دو ستاره پر نور) باید تمسّک جوید و آن که فرقدین را از دست داد، باید به ستارگان نورانى تمسّک بجوید. حرفم را زدم و براى خود و شما طلب غفران مىکنم.»
وقتى سلمان در این باره از پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم سؤال کرد، حضرت چنین توضیح داد:
«خورشید، من هستم و قمر، على است. وقتى مرا از دست دادید، به على تمسّک جویید. اما فرقدان، حسن و حسین اند. وقتى ماه را از دست دادید، به آن دو تمسّک جویید. اما ستارگان درخشان، ائمّه نه گانه از صلب حسین اند که نهمین آنها مهدى شان است.»۱
امامان، دین را از خطر استحاله و دینداران را از خطر گمراهى و قرائت هاى بیمارگونه نجات می دهند.
امام حسن عسکرى علیه السلام نیز خود را به عنوان «نجمى از نجوم زاهره» هدایتگر امّت در مسیر دین محمّدى مىدید و در کوران حوادث و نا آرامىهاى سیاسى عصر عباسى، غوغاى مذاهب ساختگى و عصر بدعت و نوآورىهاى آلوده، با شیوههاى کارآمد «پرچم دین» را همواره در اهتزاز نگاه داشت. امام عسکرى علیه السلام نقش هدایتگرانه پیامبر و اهل بیت و عترت را چنین یادآور شد:
«اِنّ للّه تعالى بجوده و رأفته قد مَنّ على عباده بنبیّه محمّد صلى الله علیه وآله وسلم بشیرا و نذیرا و وفّقکم لقبول دینه و اکرمکم بهدایته…؛ خداى متعال با بخشش و مهربانى خود، به وجود مقدّس پیامبرش بر بندگان منّت نهاد و او را براى «بشارت و بیم دادن» برانگیخت و شما را براى پذیرش آیین خود توفیق داد و با هدایتش گرامى داشت. در دل گذشتگان شما، که خدا رحمتشان کند ـ و آیندگانتان ـ که خدا حامىشان باشد و عمرشان را در اطاعت خدا طولانى کند، بذر محبّت و علاقه «عترت هدایتگر» را کاشته است. هر یک از آنان که در مسیر صحیح و راه راست گام برداشتند، در جایگاه رستگاران وارد شدند و پاداش کارهاى قبلى خویش را یافتند و آنچه را پیش فرستاده بودند، به دست آوردند.»۲
هدایت و اصلاح گرى
تلاشهاى امام حسن عسکرى علیه السلام در زمینه هدایت را مىتوان به دو بخش «هدایت خودىها» و «اصلاح غیر خودىها» تقسیم کرد و ضمن آن، گوشه هایى از فعالیت امام را به تماشا نشست.
الف ـ هدایت در حوزه خودى ها
اصلى ترین بخش از تلاشهاى امام حسن عسکرى علیه السلام مربوط به حوزه درون شیعى بود و امام مىکوشید با ایفاى نقش هدایتگرانه استحکام جامعه اسلامى را از لحاظ بنیانهاى دینى حفظ کند. نمونههایى از این تلاشها را مىخوانیم:
۱.ترویج فرهنگ تولّى و تبرّى
«تولّى و تبرّى» و «حبّ و بغض» ابزار اساسى روحى و عاطفى براى مؤمنان است که به وسیله آن، دلهایشان همواره مالامال از حبّ و دوستى صالحان و نیکىهاست و سرشار از کینه و دشمنى فاسقان و آلودگىها. بنابر این، از این دو اصل باید به عنوان بازوهاى اجرایى امر به معروف و نهى از منکر و نیز ضامن بقاى دین یاد کرد. امام عسکرى علیه السلام همواره شیعیان را به این دو اصل توجّه مىداد. از جمله، وقتى «عاصم بن کوفى» نزد حضرت آمد و گفت: با وجود ارادت به خاندان نبوّت، از یارى شما(به دلیل نابینایى) ناتوانم و به غیر ولایت شما و بیزارى از دشمنانتان در خلوت، سرمایهاى ندارم. حضرت به او فرمود: پدرم از جدّم رسول خدا نقل فرمود:
«مَن ضَعفَ على نُصرتِنا اهل البیت و لعن فى خلواته اعداءنا بلغ اللّه صوتَه الى جمیع الملائکه فاذا بلغ صوته الى الملائکه اِستَغفروا لَه و أثنوا علیه: الّلهمّ صلّ على روح عبدک هذا الذى بَذل فى نُصرَهِ أولیائه جُهْدَه و لو قَدَر على اکثر من ذلک لَفَعَل…؛ هر کس از یارى ما اهل بیت ناتوان باشد و در خلوت، دشمنان ما را لعن کند، صدایش به همه ملائکه مى رسد. وقتى صدایش به فرشتگان رسید، برایش طلب آمرزش مى کنند و او را چنین مى ستایند: «خدایا! بر روح این بندهات درود فرست که در یارى اولیایش تلاشش را کرد و اگر توان بیش از آن داشت، انجام مى داد.» در این حال، از سوى خداوند ندا مىشود که: «اى فرشتگان! دعاىتان را در حقّ این بنده پذیرفتم و به روح او درود فرستادم و در ردیف ارواح ابرار و از بهترین بندگان برگزیدهام قرار دادم.»۳
علاّمه مجلسى نیز از «احمد بن مطهّر» روایت کرده است که: یکى از یاران ما از اهالى جبل (قهستان) نامهاى به حضرت نوشت و پرسید: کسانى را که در مورد امامت موسى بن جعفر توقّف کرده، دوست دارى یا از آنها بیزارى مىجویى؟ امام در نامهاش تبرّى از منحرفان را گوشزد و به او توصیه کرد: «آیا براى عمویت رحمت مىخواهى! خدا به او رحم نکند. از او بیزارى بجوى، من در پیشگاه خدا از آنها بیزارى مىجویم. با آنها سر دوستى نداشته باش. از بیمارانشان عیادت نکن، در تشییع جنازه هاى مردگانشان حاضر مشو و هرگز بر جنازههاى امواتشان نماز نخوان؛ خواه امامى را از ناحیه خداوند انکار کرده، یا پیشوایى را که امامتش از سوى خدا نیست، بر امامان افزوده و یا قائل به تثلیث باشند. کسى که امامت آخرین ما را انکار کند، گویى امامت نخستین ما را انکار کرده است. و کسى که بر تعداد ما بیفزاید، مانند کسى است که از تعداد ما کاسته باشد و امامت ما را انکار نماید.»۴
شخص سؤال کننده نمى دانست عمویش در زمره آنهاست و امام، او را آگاه کرد تا نسبت به آنان شیوه «تبرّى» را پیش بگیرد. همچنین «وقتى ابراهیم بن عقبه» از حال آنان سؤال کرد، امام فرمود:
«در نمازت آنان را لعن کن.»۵
۲.بیدار سازى و تقبیح گناهان
بیدارسازى مؤمنان از منکر و اهل آن، از شیوههاى رایج در سیره امام عسکرى علیه السلام است. لذا درباره حُرمت شراب، از طریق پدرانش تا رسول اکرم نقل مىکند:
«میگسار همچون بت پرست است.»۶ و این چنین قباحت آن را براى مؤمنان روشن مىسازد.
یکى از جلوه هاى بیدارسازى مؤمنان و تقبیح گناهان را باید در نفرین هاى امام جست و جو کرد. امام با این شیوه، شدّت خشم خود از انحرافات را به شیواترین و صریحترین صورت ممکن ابراز مى کرد. از جمله درباره نخّاس دهقان ـ که از وکلاى حضرت بود؛ وى بعدا گمراه شد، اموال بیت المال را به آتش کشید و به امام دروغ بست ـ امام از او بیزارى جست و شب تا صبح او را نفرین کرد. و به دعاى حضرت نابود شد.۷
۳.قرآن؛ نقطه آغاز
از جمله مشکلات امر به معروف و نهى از منکر در عرصه عمل، یافتن نقطه مشترک براى ورود مناسب و ارتباط کار آمد است. امام عسکرى علیه السلام از قرآن کریم براى تقویت ارتباط و پذیرش «هدایت» استفاده مىکرد. از این روى در استنادها و استدلالهایش همواره توجّهى به قرآن داشت و همین امر، موجب خضوع قلبى مخاطبان مىشد. امام حسن عسکرى علیه السلام در نامهاى به اسحاق بن اسماعیل نیشابورى مىنویسد:
«بعضى از شما در دوران امام قبلى تا زمانى که به درود حیات گفت و در این مدّت از دوران امامت من، کارهایى کردید که از نظر من پسندیده و قرین استوارى نبود.
اى اسحاق! به یقین بدان؛ هر کسى از این دنیا کور بیرون برود، در آخرت نیز کور خواهد بود و سخت گمراه. اى اسحاق! مقصودم کورى چشم نیست، بلکه نابینایى دلهاى درون سینه هاست. و این، معناى گفته خدا در کتاب استوارش است که از قول ستمگران مىفرماید: «ربّ لم حشرتنى اعمى و قد کنتُ بصیرا»؛ «پروردگارا! با این که در دنیا بینا بودم، چرا کور محشورم کردى؟» خداوند نیز مىفرماید:«کذلک أتتک آیاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسى»۸؛ «این چنین آیات ما به تو رسید و فراموششان کردى، امروز هم تو فراموش شده اى.»
سپس امام عسکرى علیه السلام مطالبى را به صحابىاش و دیگر شیعیان گوشزد مى کند.۹
۴.اعلام موضع
در عصرى که نا آرامى هاى سیاسى به اوج مىرسد، ارکان قدرت براى بقاى خود، به هر ابزارى از جمله «تنوّع مذهبى» دامن مىزند و هر روزه نهضت و جنبشى مذهبى با رنگ و بوى الحادى، به وجود مى آید. منطقى ترین راه هدایت امّت، اعلام موضع در برابر منکرات مذهبى، سیاسى و اجتماعى است. لذا امام عسکرى علیه السلام با همین روش، گروههاى زیادى از شیعیان را از افتادن در ورطه جهل و فساد احزاب و گروهها نجات داد. در اهمیّت مبارزه با این جریانات منحرف، همین بس که بدانیم آن امام مى فرمود:
«هیچ یک از پدرانم مانند من گرفتار شکّ و تزلزل شیعیان در امر امامت نشده اند.»۱۰
آن حضرت در برابر قیام «صاحب الزّنج» که خسارت فراوانى به جا گذاشت و طى چهارده سال و چهار ماه و شش روز، هزاران قربانى گرفت و سرانجام در سال ۲۷۰ ق. توسّط موفّق عبّاسى کشته شد، امام در قالب پاسخ به نامه، اعلام موضع کرد و فرمود: «صاحب الزّنج از ما اهل بیت نیست.»۱۱
به برخى از اعلام مواضع آن حضرت درباره انحرافات اعتقادى اشاره مىکنیم.
الف) صوفیّه:
امام به «ابوهاشم جعفرى» فرمود:
«اى ابوهاشم! زمانى مى رسد که چهره مردم خندان و دلهایشان تاریک است. از دیدگاه آنان سنّت، بدعت و بدعت، سنّت است. مؤمن را به دیده حقارت مى نگرند و فاسق را ارج مى نهند، … به خدا سوگند! آنها از عقیده خود بر گشته و از راه حق منحرف شده اند. در علاقه به مخالفان ما زیاده روى کرده و شیعیان و دوست داران ما را به گمراهى مى کشانند…»۱۲
ب) واقفیّه:
امام در بیزارى از این گروه نامه هایى نوشته است؛از جمله آنچه که قبلاً به نقل از علاّمه مجلسى، از «احمد بن مطهّر» بیان کردیم.
ج) ثَنَویّه:
شیخ حرّ عاملى مىنویسد: یکى از یاران «ابوسهل بلخى» نامه اى به امام نوشت و خواست در حقّ پدرش (که ثنوى و دوگانه پرست بود) و مادرش (که مؤمن بود) دعا کند. امام مرقوم فرمود:
«رحم اللّه والدتک…؛ خداوند، مادرت را بیامرزد…»۱۳
همین طور «محمد بن ربیع شأنى» با یکى از ثنوى ها در اهواز مناظره کرد و تمایلى به آنها یافت. وى در سامرّا در خانه احمد بن خصیب نشسته بود که امام او را به طور عبورى دید و با انگشت سبّابه اشاره فرمود: «احد، احد؛ خدا، یکى است.» وى با شنیدن این سخن، نقش بر زمین شد و از هوش رفت…۱۴
د) مفوّضه :
این گروه معتقد بودند خداوند حضرت محمّد را آفرید و آفرینش دنیا را به او سپرد و هر چه را در دنیاست، او آفریده است. به هر حال، این عدّه از دیدگاه شیعه بدتر از یهود و نصارا و کلیه بدعتگذاران دانسته شدهاند.۱۵
۵. احیاى سنّتها
امام عسکرى علیه السلام مى کوشید به هر بهانه اى غبار از چهره سنّت هاى فراموش شده بزداید. حتّى وقتى عدّهاى براى تبریک ولادت صاحب الزّمان علیه السلام نزدش آمدند، ضمن سخنانى فرمود:
«… برخى از شما مى خواهند درباره اختلاف شما و دشمنان خدا و ما که اهل قبله و مسلمان اند، بپرسند… خداى عزّوجلّ به رسولش فرمود:
تو و على و فرزندان او که حجّت هاى من مى باشند و پیروانشان را به ده ویژگى اختصاص دادم:
- پنجاه و یک رکعت نماز.
- انگشترى به دست راست کردن.
- تعقیب بعد از نماز.
- اذان و اقامه را دو تا دو تا گفتن.
- گفتن حىّ على خیر العمل.
- بلند گفتن بسم اللّه الرّحمن الرّحیم.
- قنوت در نماز.
- خواندن نماز عصر هنگام آفتاب روشن و صاف (میانه روز).
- خواندن نماز صبح هنگام دمیدن سپیده که هوا هنوز تاریک است.
- موى سر و صورت را خضاب کردن.
آن مرد (عمر) که حقّ ما را غصب کرد، با دار و دسته اش در نماز با ما مخالفت کرد و عوض پنجاه و یک رکعت، «نماز تراویح» را در شبهاى ماه رمضان قرار دادند و به جاى تعقیب بعد از نماز، دست بر سینه گذاشتن را تشریع نمودند. و عوض انگشترى به دست راست کردن، آن را به دست چپ کردند.
در اذان و اقامه عوض دوبار گفتن فقرات اقامه، فقط اقامه فُرادا را انتخاب کرده و به جاى حىّ على خیر العمل، «الصّلاه خیرٌ من النّوم» گفتند. عوض بلند گفتن بسم اللّه آن را آهسته گفتند، و قنوت نماز را حذف کردند، نماز عصر را بر خلاف زمانى که هوا آفتابى و صاف است، هنگام زردى آفتاب خواندند و نماز صبح را به جاى سپیده صبح و تاریکى هوا، هنگام ناپدید شدن ستارگان خواندند.و موهاى سر و صورت را هم به جاى خضاب کردن رها ساختند.»۱۶
۶. هدایت چهره به چهره
امام عسکرى علیه السلام با اینکه اکثرا در زندان بود، ولى بین شیعیان حاضر مى شد و رو در رو نیز با آنان صحبت مىکرد و با پاسخگویى علمى، فقهى، اعتقادى و… منحرفان را اصلاح و افراد سالم را در مسیر خود، ثابت قدم مىکرد. و در این راه نیز گاه به طریق اعجاز از زندان، خود را به یاران مىرساند. حضرت هرگاه مصلحت مى دید، به شیعیان دستور مى داد بعد از نماز عشا در منزل یکى از شیعیان گرد هم آیند تا با آنان دیدار کند.
سیّد مرتضى مىگوید: ابوالتحف مصرى روایتى را مرفوعا از ابو یعقوب اسحاق بن ابان برایم نقل کرد و گفت:
ابومحمد علیه السلام شخصى را نزد شیعیان خود مى فرستاد و در پیامى به آنان دستور مى داد: «در شب معیّن به خانه اى معیّن بروید که مرا در آنجا خواهید یافت.» این، در حالى بود که نگهبانان شب و روز از زندان حضرت مراقبت مى کردند و هر پنج روز آنها را عوض و به نگهبانان جدید توصیه مى کردند مراقب او باشند و محلّ مأموریت را ترک نکنند. یاران امام به محلّ تعیین شده مىرفتند و حضرت را مى دیدند که زودتر از همه آنجاست. آنان مسائل و نیازهاى خود را عرضه مى کردند و امام نیازهایشان را بر طرف مى کرد. در حالى که دشمنان، امام را در زندان مى دیدند.۱۷
۷.نامه نگارى عمومى و خصوصى
امام حسن عسکرى علیه السلام به دلیل اوضاع امنیتى شدیدى که گرفتارش بود، از روش «نامه نگارى» به طور گسترده استفاده مىکرد و از این طریق، نواقص ارتباطات با مردم را جبران مىکرد و این، در حالى بود که آن حضرت شبکه وسیع نمایندگان براى هدایت امت، شاگردان زبده وفادار و… را نیز در اختیار داشت. یاران و شیعیان نیز با پى بردن به این تاکتیک امام، سؤالات و مسائل خود را مى نوشتند و آن حضرت به عنوان رهبرى پرتوان و پاسخگو، در همه عرصه ها یاران و شیعیان را یارى مىرساند. «سهل بن زیاد» مى گوید:
در سال ۲۵۵ ق. به امام نوشتم: یاران و دوستان ما در مسئله «توحید» اختلاف دارند؛ برخى، خدا را جسم و عدّه اى صورت مىدانند…
امام چنین نوشت:
«درباره توحید سؤال کردهاى، در حالى که از آن دور مانده و بى خبرید. خداوند، یکى است و شریک ندارد، نزاده و از کسى به وجود نیامده و هیچ کس همتاى او نیست. آفریدگارى است که خود آفریده کسى نیست. خداى تبارک و تعالى هر جسم و یا چیز دیگرى را که بخواهد، مى آفریند و آنچه را بخواهد، چهره پردازى مىکند؛ در حالى که خود، چهره پردازى نشده است. ثنا و نامه ایش والا و مقدّس باد که او را همتایى باشد. اوست نه غیر او. هیچ مانندش نیست و او شنونده و بیناست.»۱۸
از این باب، م ىتوان به انبوه نامه هاى حضرت به نمایندگان و یارانش نیز استناد کرد.
۸.اقدام عملى
امام عسکرى علیه السلام گاهى در نامه هایش یاران را از منکرات، نهى و به معروفها امر مىکرد. در نامه اى به «ابن بابویه» مىفرماید: «اى بزرگمرد مورد اعتماد و فقیه من، ابوالحسن على بن حسین قمى! خداوند، تو را براى انجام امور مورد رضاى خویش موفّق بدارد و به لطف خود از نسل تو فرزندانى صالح و شایسته به وجود آورد. تو را به تقواى الهى و به پاداشتن نماز و اداى زکات سفارش مى کنم؛ زیرا آنان که زکات نمى دهند، نمازشان پذیرفته نیست. تو را به گذشت از لغزش دیگران، فرو خوردن خشم، صله رحم، دلجویى از برادران دینى، تلاش در رفع حوائج آنان به هنگام سختى و گشایش، شکیبایى در برابر نادانى، تفقّه در دین، پایدارى در امور، هم پیمانى با قرآن، خوشخویى، امر به معروف و نهى از منکر توصیه مىکنم. خداى عزّوجلّ فرمود: «در بسیارى از راز گویى هاى ایشان خیرى نیست مگر کسى که به صدقه یا کار پسندیده یا سازشى میان مردم فرمان دهد.»
تو را به پرهیز و اجتناب از تمام کارهاى زشت سفارش مىکنم .بر تو باد به نماز شب که پیامبر سه بار به على فرمود: «بر تو باد به نماز شب. هر کس نماز شب را سبک بشمارد، از ما نیست.» به سفارش من عمل نما و به شیعیانم امر کن تا نماز شب به جا آورند.»۱۹
۹.شناساندن ابزارهاى هدایت
امام عسکرى علیه السلام براى اینکه شیعیان راههاى وصول به معروفها و نیکى را یاد بگیرند، به بازشناساندن آنها مى پرداخت. از جمله به ارزش عقل و پند در هدایت شدن چنین اشاره مىفرمود:
«للقلوب خواطر من الهوى و العقول تزجر و نزاد فى التّجارب علم مستأنف و الاعتبار یفید الرّشاد …؛ دلها را خاطره هایى از هوا و هوس است، ولى عقلها مانع مى شوند و در کوران تجربه ها، دانش تازهاى به دست مى آید. پند و عبرت گرفتن، مایه هدایت است.»۲۰
آن حضرت درباره بیم و امید هم به عنوان ابزار باز دارندگى از گناه، مى فرمود:
«ما ادرى ما خوف امرئى و رجاؤه مالم یمنعاه من رکوب شهوهٍ اِنْ عرضت له و لم یصبر على مصیبه ان نزلت به؛ بیم و امیدى که صاحبش را از ارتکاب عمل زشتى که براى او فراهم شده، باز ندارد و بر مصیبتى که بر او وارد شده است، شکیبایى ندهد، چه سودى دارد؟»۲۱
و درباره سبک شمردن گناه مى فرماید: «من الذّنوب التى لاتغفر لیتنى لا اُوخذ الاّ بهذا؛ از گناهانى که بخشیده نمىشود، این است که [گنهکار بگوید:] کاش به غیر همین گناه عقوبت نمى شدم.»۲۲
در کنار موارد مذکور، اساسا آن حضرت اقشار مختلف مردم را به یاران و پیروانش مى شناساند و توضیح مىداد که براى هدایت چه گروهى باید هزینه و وقت اختصاص دهند و در واقع «مخاطب شناسى» در روند هدایتگرى را، به آنان گوشزد مى کرد. «قاسم هروى» مى گوید:
دستخطّى از ابومحمّد علیه السلام به یکى از بنى اسباط صادر شد. او مى گوید: به آن حضرت نامه نوشتم تا او را در جریان اختلاف میان دوستانش قرار دهم و رهنمود بگیرم. امام نوشت:
«وانّما خاطب اللّه عزّوجلّ العاقل…؛ همانا خداى عزّوجلّ اهل خرد را مورد خطاب قرار داده است و هیچ کس بیش از خاتم و سرور پیامبران دلیل و برهان بر پیامبرى خود اقامه نکرد. با این همه، گفتند: او جادوگر، کاهن و دروغگوست. خداوند هر کس را که پذیراى هدایت بود، ارشاد کرد؛ چرا که بسیارى از مردم دلیل و برهان را مى پذیرند. بدین ترتیب، هرگاه خدا دوست نداشته باشد حقّى را پدیدار سازد، هرگز پدید نخواهد آمد. او پیامبران را بر انگیخت تا مردم را بیم و امید دهند و در حالت ضعف و قدرت، آشکارا مردم را به حق دعوت کنند و همواره با آنان سخن گویند تا خدا امر خویش را حاکم و فرمان خود را اجرا سازد.
مردم طبقات گوناگونى دارند؛ آنان که اهل بصیرتاند، راه نجات را شناخته، به حق تمسک جسته و به شاخه و فرعى استوار و پابرجا ارتباط یافته اند و هیچ شکّ و تردیدى به خود راه نداده و به غیر پناه نبرده اند.
طبقه دیگر، کسانى اند که حق را از اهل آن نگرفته اند؛ مانند کسانىاند که در دریا سفر مى کنند، با تلاطم دریا آشفته مىشوند و با آرامش آن آرام مى گیرند.
دسته دیگر، اسیر شیطان شده و سخن پیروان حق را رد نموده و با حسادت خویش حق را مغلوبِ باطل مىکنند. بنابراین، کسانى را که به این سو آن سو مىزنند، به خود واگذار. چرا که اگر چوپان بخواهد گوسفندانش را گرد آورد، با کمترین زحمتى قادر به آن خواهد بود…»۲۳
ب) اصلاحگرى در حوزه غیر خودىها
-
عملگرایى در هدایتگرى
زیباترین نمونه از تحوّل انسانهاى خطاکار را مىتوان در این داستانها یافت:
وقتى امام در زندان بود، عبّاسیان نزد صالح بن وصیف آمدند و از وى خواستند بر امام سخت بگیرد. گفت: چگونه چنین کارى بکنم؟! دو نفر از بدترین انسانها را گماردهام که او را آزار دهند ولى حالا هر دو اهل عبادت و روزه شدهاند!
به دستور صالح، آن دو را حاضر کردند و صالح از دلیل مهربانىشان با امام سؤال کرد، گفتند: درباره مردى که روزها به روزه و تمام شب به عبادت مىپردازد و هر لحظه به او مىنگریم، لرزه به اندام مان مى افتد، چه مىگویى؟!
عباسیان با شنیدن این سخن، نا امید و پراکنده شدند.۲۴
وقتى هم که حضرت در زندان على بن نارمش بود، وى که از دشمنان کینه توز بود، چنان متحوّل شده که از شدّت احترام، به چهره امام نگاه نمى کرد و در حالى از نزد امام رفت که بیناترین فرد به عظمت و فضائل آن حضرت بود.۲۵
-
هدایت متخصّصان
اگر امر به معروف و نهى از منکر توده هاى عادى، شرایط و سازوکارهاى مهمّى دارد، بىگمان «اصلاح نخبگان»، حسّاسیت ها و برنامه هاى دقیقترى مىخواهد. امام حسن عسکرى علیه السلام براى هر گروه، ابزار مناسب با همان گروه را به کار مىبرد؛ گاه موعظه، هشدار، نامهنگارى، … و گاهى هم با آموزش افراد متخصّص و فرستادن آنها به مراکز علمى و نجات منحرفان نخبه.
ابن شهرآشوب مى نویسد: اسحاق کِنْدى، از فلاسفه اسلام و عرب به شمار مىرفت و ساکن عراق بود. کتابى به نام «تناقضهاى قرآن!» نوشت؛ او مدتها گوشه نشینى اختیار، و وقتش را صرف نگارش آن کتاب کرده بود. روزى یکى از شاگردان او به محضر امام عسکرى علیه السلام شرفیاب شد. وقتى چشم امام به او افتاد، فرمود: آیا میان شما مرد رشیدى نیست که گفته هاى استادتان کندى را پاسخ گوید؟ او گفت: ما همه شاگردیم و نمى توانیم اعتراض کنیم! امام عسکرى علیه السلام مطالبى به وى آموخت.
شاگرد، نزد استاد رفت و همین طور عمل کرد. استاد هم بعد از پذیرش حقّ، او را قسم داد که بگوید این مطلب را از کجا شنیده است و سرانجام، شاگرد پاسخ داد که امام عسکرى علیه السلام چنین شیوه و گفتارى را یاد داده است. کِنْدى هم گفت:
الآن درست گفتى! این چنین سخنى غیر از آن خاندان صادر نمى شود.سپس آتش خواست و آنچه را نوشته بود، سوزاند.۲۶ *
نقش معجزه در هدایت و اصلاحگرى
امام حسن عسکرى علیه السلام همانند دیگر ائمّه، در هنگام لزوم، از ابزار «معجزه و کرامت» براى هدایت استفاده مىکرد و این ظرفیت والا را در خدمت اصلاح اندیشه ها و افکار امّت اسلامى قرار مى داد. اما ویژگى امام عسکرى استفاده گسترده از این ظرفیت است. قطب راوندى ۴۰ مورد و سیّد بحرانى ۱۳۴ مورد، شیخ حرّ عاملى ۱۳۶ مورد، علاّمه مجلسى ۸۱ مورد از معجزات وى را نقل کرده اند.۲۷
علت این امر نیز مى تواند اختناق و فشارهاى سیاسى و امنیتى باشد که دامنگیر شیعیان و حضرت بوده، البته امام براى تداوم نقش هدایتگرى خود، از ابزار معجزه و کرامت که آن شرایط اختناق را خنثى مىکرد، استفاده مى نمود. براى آگاهى از معجزات امام عسکرى علیه السلام منابع گوناگونى در دسترس است که با مطالعه آنها مى توان نور «هدایت و اصلاح» را در قلب هاى مستعد تاباند.
پى نوشت ها
- کفایه الاثر، ص ۲۹۳؛ بحار الانوار، ج ۳۶، ص ۲۸۹؛ اثبات الهداه، ج ۱، ص ۵۷۶، ح ۴۸۷٫
- معادن الحکمه، ج ۲، ص ۲۶۴، به نقل از حیاه الامام العسکرى، ص ۲۵۵٫
- بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۳۱۶ و ۳۱۷٫
- همان، ص ۲۷۴؛ کشف الغمّه، ج ۳، ص ۲۱۹٫
- همان، ص ۲۶۷٫
- تذکره الخواص، ص ۳۲۴٫
- حیاه الامام العسکرى، ص ۳۱۰٫
- طه / ۱۲۶٫
- تحف العقول، ص ۴۸۴؛ رجال کشّى، ص ۴۸۱٫
- تحف العقول، ص ۴۸۷٫
- مناقب آل ابیطالب(ع)، ابن شهرآشوب، ج ۴، ص ۴۲۸٫
- حدیقه الشیعه، ص ۵۹۲٫
- اثباه الهداه، ج ۳، ص ۴۲۷٫
- کافى، ج ۱، ص ۵۱۱٫
- شرح باب حادى عشر، ص ۹۹٫
- عیون المعجزات، ص ۱۳۷٫
- همان؛ مدینه المعاجز، ص ۵۷۱٫
- توحید صدوق، ص ۱٫۱، ح ۱۴٫
- کشف الغمّه، ج ۲ ص ۴۱۶؛ بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۲۹۶؛ معادن الحکمه، ج ۲ ص ۲۶۴، به نقل از حیاه الامام عسکرى، ص ۲۵۴٫
- نزهه الناظر، ص ۷۲، به نقل از حیاه الامام العسکرى، ص ۱۵۳
- همان، ص ۷۳٫
- تحف العقول، ص ۵۱۷٫
- کشف الغمّه، ج ۲ ص ۴۱۶؛ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۹۶٫
- بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۳۰۸؛ ارشاد، مفید، ص ۳۴۴٫
- کافى، ج ۱، ص ۵۰۸٫
- مناقب آل ابیطالب(ع)، ابن شهرآشوب، ج ۴، ص ۴۲۴٫
- حیاه الامام العسکرى، ص ۱۲۱٫