- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
جوانى فصل شورانگیز زندگى و مظهر نشاط و سازندگى است. روح لطیف و قلب ظریف جوان، جلوهى زیباى آفرینش و صحیفهى مصفّاى هستى است. با سپرى شدن ایام کودکى و ورود به دنیاى نوجوانى و سپس جوانی، اشتیاق و تلاش جوانان براى شناخت خود و پایهگذارى صفات شخصیتى و هویت منسجم چندین برابر میشود.
جوانى دوران تکوین شخصیت است و به فرموده حضرت علی (علیه السلام)، ضمیر نوجوان همچون سرزمینى مستعد و آمادهى کشت، هر بذرى را که در آن کاشته شود، میپذیرد و بسیارى از ویژگیهاى شخصیتى انسان ازاین دوران سرچشمه میگیرد:
… انّما قلب الحدث کالأرض الخالیه ما ألقى فیها من شیءٍ قبلته….
…به درستى که قلب نوجوان همچون زمین ناکشته است. هرچه در آن افکنند، آنرا میپذیرد….
نوجوانى و جوانى دوران الگویابى و الگوگزینى است. در دوران شکلگیرى شخصیت، چگونه بودن یا چگونه شدن را الگوها به نوجوانان و جوانان ارایه میدهند. پس توجه به این موضوع بسیار مهم و ضرورى است؛ هم براى پدر و مادر و مربیان گرانقدر و هم براى خود نوجوانان که از احساسات بیشتر بهره میگیرند.
جوانانى که ارزشهاى معنوی، دینى و اخلاق نیز برایشان مهم است، الگوهاى خود را در میان شخصیتهاى مذهبى و اخلاقى میجویند. جوانانى که قدرت بدنی، جمال ظاهری، ثروت و امثال اینها برایشان مهم است، از افرادی که در این زمینهها مطرح هستند، پیروى میکنند.
بنابراین، یکى از راههاى بسیار مهم تربیتی، توجه به این ویژگى و تلاش براى معرفى کردن الگوهاى مناسب به جوانان است. براى این منظور چه زیباست که به چشمه جوشان فیض الهی؛ یعنى قرآن کریم مراجعه کنیم و با شناسایى الگوهاى رفتارى مناسب، آنها را به جوانان عزیزمان که قلب با صفایشان سرشار از نور معنویت و فضیلت طلبى است، ارایه کنیم، همچنانکه پیامبر گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است:
اوصیکم بالشباب خیراً فانّهم ارقّ افئده….
به شما سفارش میکنم تا در مورد جوانان به نیکویى رفتار کنید؛ زیرا قلبهایى رقیق و نفوذ پذیر دارند….
در راستاى این هدف، به شمارى از آیات سوره مبارکه «القصص» اشاره میکنیم که در آن ماجرایى مطرح میشود که میان حضرت موسی (علیه السلام) و دختر جوان و مؤمن مدینى رخ داده است. در اینجا، دو الگوى زیباى اخلاقى و رفتارى براى جوانان معرفى میگردد.
در آیات ابتدایى سوره قصص به زمان کودکى حضرت موسی (علیه السلام) اشاره میشود آنجا که آن حضرت به دوران جوانى میرسد:
و لما بلغ أشدّه استوى ءاتیناه حکماً و علماً و کذلک نجزى المحسنین؛
هنگامیکه نیرومند و کامل شد (و به دوران جوانى رسید)، به او حکمت و دانش دادیم و این گونه نیکوکاران را جزا میدهیم.
در این زمان، اتفاقى براى حضرت پیش میآید، به گونهاى که در جریان دفاع از یکى از افراد بنیاسرائیل، یکى از فرعونیان را کشد. به همین دلیل، ناچار میشود از مصر هجرت کند و به سرزمینى دیگر پناه برد. پس راه مدین را در پیش میگیرد:
و لمّا ورد ماء مدین وجد علیه أمّه من النّاس یسقون و وجد من دونهم إمرتین تذودان قال ما خطبکما قالتا لا نسقى حتّى یصدر الرّعاء و أبونا شیخ کبیر؛
و هنگامى که به چاه آب مدین رسید، گروهى از مردم را در آنجا دید که چهار پایان خود را سیراب میکنند. در کنار آنها دو زن دید که مراقب گوسفندان خویش هستند (و به چاه نزدیک نمیشوند. موسی) به آنها گفت: کار شما چیست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمیدهید؟) گفتند: ما آنها را آب نمیدهیم تا چوپانها همگى خارج شوند و پدر ما مرد کهن سالى است.
حضرت موسی (علیه السلام) با سختى فراوان و پس از چند روز مسافرت بدون توشه و امکانات، در حالى که پیشتر در نعمت و آسایش بود، به شهر مدین میرسد؛ شهرى که از قلمرو مصر و حکومت فرعونیان خارج است. وى پس از ورود به شهر متوجه میشود گروهى از مردم براى آب دادن به گوسفندان خود اطراف چاه جمع شدهاند. در این میان، آنچه نظر ایشان را به خود جلب میکند، وجود دو خانم است که کمى دورتر از جمعیت ایستادهاند و علت عقبتر ایستادن آنها این است که نمیخواهند با چوپانان برخوردى داشته باشند.
حضرت موسی (علیه السلام) با وجود خستگى شدید به سمت آنان میرود و میپرسد که کارشان چیست و از آنجا که مردان این قوم را این قدر بیانصاف میبیند، در دل خشمگین میشود. وى براى کمک به این دو خانم جلوتر میرود و برایشان از چاه آب میکشد. سپس براى استراحت به سوى سایبان میرود:
فسقى لهما ثمّ تولى الى الظل و قال انّى لما أنزلت الیّ من خیر فقیر؛
موسى براى آنان آب کشید. سپس رو به سوى سایه آورد و عرض کرد: پروردگارا! هر خیر و نیکى بر من فرستی، من به آن نیازمندم.
این حرکت حضرت موسی (علیه السلام) نشانه شدت غیرت و تعصب ایشان نسبت به زنان با شخصیت و عفیف جامعه است. پس از انجام این عمل نیک و دعایى که میکنند، درهایى چند به رویش باز میگردد و فصل جدیدى از زندگیاش آغاز میشود.
فجاءته إحداهما تمشى على استحیاء قالت إن أبى یدعوک لیجزیک أجر ما سقیت لنا فلمّا جآءه و قصّ علیه القصص قال لا تخف نجوت من القوم الظالمین؛
یکى از آندو به سراغ او آمد، در حالى که با نهایت حیا گام برمیداشت و گفت: پدرم از تو دعوت میکند تا مزد سیراب کردن گوسفندان را براى ما به تو بپردازد. هنگامى که موسى نزد او (شعیب) آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: نترس، از قوم ستمکار نجات یافتی.
پس از مدتی، یکى از آن دو دختر به سراغ موسى (علیه السلام) میآید و میگوید: پدرم تو را دعوت کرده است تا مزد کارى را که انجام دادهاى بدهد. بدین ترتیب، حضرت موسی (علیه السلام) با مردى آشنا میشود که در این آشفته بازار حتى در مقابل کارى کوچک، مزد آن را میدهد.
گفته شده است آن مرد حضرت شعیب (علیه السلام) بوده، ولى از آنجا که در آیه و دیگر قرینهها، نامى از او برده نشده است، برخى مفسران از تعیین آن مرد به عنوان حضرت شعیب (علیه السلام) خوددارى ورزیدهاند. به هر حال، او کسى است که به حضرت موسی (علیه السلام) اطمینان میدهد نجات یافته است و خود را در آیه بعد، از صالحان معرفى میکند.
نکتهاى که باید به آن توجه شود، ویژگیهاى آن دو دختر است که پدرشان تربیت کرده است:
اول ـ این دو دخترعقبتر از گروه مردان ایستادهاند و منتظر هستند مکان خلوتتر شود تا به سمت چاه بروند: «…و وجد من دونهم امرأتین تذودان…».
دوّم ـ در پاسخ به حضرت موسی (علیه السلام)، مختصر و مفید جواب داده و بدون تفصیل دادن کلام، میگویند: «گوسفندان را سیراب نمیکنیم تا چوپانان بروند و پدر ما پیرمرد است».
این جمله میرساند که آنها برادر یا محرمى ندارند که به آنان کمک کند. البته پدرى دارند که پیر و ناتوان است و به سبب ضرورت مجبور هستند خودشان این کار را بکنند.
سوم ـ خداوند متعال در توصیف یکى از آن دو دختر که به سمت موسى (علیه السلام) آمد، میفرماید: «تمشى على استحیاء»؛ یعنى حرکت و راه رفتن او در کمال حیا و عفت بود. بنابراین، میتوان گفت یکى از صفتهاى برگزیده و برجسته که خداوند متعال به دختران جوان عطا میکند، رعایت حیا و عفت هنگام حضور یافتن در اجتماع است.
در برخى تفسیرها گفته شده است که در مسیر حرکت به سوى خانه شعیب (علیه السلام)، موسى (علیه السلام) جلوتر حرکت میکند و از این که پشت سر یک دختر جوان قرار گیرد و نگاهش به او بیافتد، پرهیز دارد. به همین علت، آن دختر به پدرش میگوید که موسى «قوى و امین» است؛ قوى بودن را هنگام آب بخشیدن از چاه فهمیده بود و امین بودن را در مسیر بازگشت به خانه:
قالت احداهما یا أبت استأجره انّ خیر من استأجرت القوى الأمین؛
یکى از آن دو دختر گفت: پدرم! او را استخدام کن؛ بهترین کسى را که میتوانى استخدام بکنی، کسى است که قوى و امین باشد.
افزون بر این صفتهاى برگزیده، این دختر با پدر خود رابطهاى خوب، صمیمى و دوستانه دارد و خیلى راحت و دوستانه به پدرش میگوید که موسى (علیه السلام) را استخدام کند. این خواهش همچنین این نکته را میرساند که اگر شرایط و فرصت مناسب براى آن دختران فراهم گردد تا دیگر براى کار سخت از خانه بیرون نروند، بهتر است، که استخدام موسى (علیه السلام) میتواند این موقعیت را به آنان بدهد.
به هر حال، موسی (علیه السلام) و دختران مؤمن مدینى، به عنوان دو الگوى جوان براى پسران و دختران مؤمن، در قرآن آورده شده است. در ادامهى این ماجرا میآید که حضرت موسی (علیه السلام) با یکى از این دختران مؤمن ازدواج میکند. پس پاداش حیا، عفت، جوانمردى و غیرت ناموسی، دست یافتن به ازدواجى مبارک، زیبا و مناسب است.
پس اى جوانان عزیز و پرشور! با توکل بر خداوند متعال و تکیه بر عنصر ایمان و تقوا، سعادت و خوشبختى را از خداوند متعال بخواهید.
منبع: مجله بشارت؛ نشریه قرآنى ویژه جوانان؛ ثریا سلیمانى فرد