- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
المعتمد علی الله، فرزند متوکل عباسی و برادر الموفق بالله پانزدهمین خلیفه عباسی در قرن سوم قمری بود. دوران خلافت او آشفته و پُرتنش بود و سررشته امور و زمامداری را به برادرش سپرد و او را به الموفق بالله ملقب ساخت. بنابر نقل تاریخ معتمد از بخشنده ترین خلفا و مردی خوش فهم و شاعر بود، ولی غرق در هوسرانی و کامرانی بود.
ابوالعباس، احمد بن جعفر (المتوکل علی الله) ابن محمد (المعتصم) بن هارون الرشید عباسی، ملقب به المعتمد علی الله پانزدهمین خلیفه عباسی بود. مادرش ام ولد بود و فتیان نام داشت. او در سامرا زاده شد و در سال ۲۵۶ق دو روز پس از کشته شدن المهتدی بالله پسر الواثق، خلیفه شد و ۲۳ سال خلیفه بود.
ابن عمران می گوید: «سپس در سال ۲۶۶ با المعتمد على الله بیعت کردند و او احمد بن جعفر متوکل است. و از آنها که پدرشان خلیفه بود، این دسته با او بیعت کردند: فرزندان واثق و فرزندان معتز، و فرزندان متوکل و فرزندان منتصر، و فرزندان مستعین، و فرزندان معتصم، و فرزندان معتمد و او به سال دویست و هفتاد و نه درگذشت و روزگار خلافتش بیست و سه سال بود.
به روزگار او کار زنگیان در بصره بالا گرفت و حسن بن زید بر رى و گرگان و طبرستان چیره گردید. یعقوب بن لیث در سیستان شورش کرد و احمد بن عبد الله خجستانى بر خراسان چیره شد و سرحب الجمال با برادرانش منصور و نعمان شورش کردند و بر مرو و سرخس چیره شدند.
دو علوى، یکى به نام محمد و دیگرى به نام حسن، در مدینه شورش کردند و از مردم آن شهر کشتارى سخت کردند و از ایشان پرداخت ده هزار دینار خواستند و زنان و کودکان و ناتوانان این شهر از گرسنگى همه مردند.
چندین آدینه در مسجد پیامبر کس نماز نگزارد و اعراب بر جامه خانه خدا تاختند و آن را غارت کردند. و نزد زنگیان به بصره رفتند و فزاره و قیس و طى بر حاجیان تاختند و اموالشان را غارت کردند و کسانشان را اسیر گرفتند و شترانشان را با خود بردند و گروه بسیارى از ایشان را کشتند و هیچ کس نبود که کشته نشد یا جراحتى برنداشت.
در آذربایجان علویى که خود را الرافع باللّه می خواند سر به شورش برداشت و بر آنجا چیره شد و اکراد را گرد آورد و ایشان را گمراه کرد. در مصر احمد بن طولون شورش کرد و بر سلطان عاصى شد و در دورادور خراسان رافع بن اعین به آشوب برخاست و تباهى آغاز کرد.
عبد الله بن واثق نیز نزد یعقوب بن لیث رفت و در برابر المعتمد از او یارى خواست و همین است که باعث شد تا یعقوب چشم طمع به بغداد دوخت. هم در این روزگار با نصر بن احمد بن اسد شاهان خذاى در ما وراء النهر به ولایت، نامه نگارى کردند و هر کدام از اینها که یاد کردیم داستان و خبرى دارد.
المعتمد، براى پسرش جعفر بن احمد بیعت گرفت و او را المفوّض الى الله نامید و برادرش ابو احمد الموفق باللّه را پس از وى ولیعهد گردانید و چون الموفق درگذشت، المعتمد پسرش المفوّض الى الله را خلع کرد و ابو العباس بن موفق را با نام المعتضد باللّه ولیعهد کرد و المعتمد در سال دویست و هفتاد و نه درگذشت.»(آفرینش و تاریخ/ترجمه،ج۲،ص۹۸۲)
دوران خلافت
دوران خلافتش آشفته و پُرتنش بود و حکام و صاحبان نفوذ نصب و عزل می کردند. سررشته امور و زمامداری را به برادرش سپرد و او را به الموفق بالله ملقب ساخت. او نیز تمام کارها را به دست گرفته، دست برادرش را از هر کاری کوتاه کرد.
در سال ۲۶۹ق که خلیفه از دست برادرش الموفق به تنگ آمده بود، با احمد بن طولون مکاتبه کرد و از او یاری خواست. احمد بن طولون او را به مصر دعوت کرد و خود برای دیدارش به دمشق رفت.
معتمد نیز به بهانه تفریح و تفرج راهی سامرا شد؛ در حالی که قصد رفتن به دمشق و دیدار ابن طولون را داشت. هنگامی که از موصل میگذشت، امیر موصل، اسحاق بن کنداج مانعش شد و کاتب خود صاعد بن مخلد را نزد الموفق فرستاد. سپس خلیفه را به بغداد بازگرداند و او را به برادرش تحویل داد.
الموفق او را محجور و از ورودش به دارالخلافه جلوگیری و دست او را از هرکاری کوتاه کرد؛ تا آنجا که روزی معتمد به سیصد دینار نیاز داشت، ولی نتوانست آن مبلغ را به دست آورد، لذا قطعه ذیل را سرود:
«آیا عجیب نیست کسی مانند من حتی از دستیابی به چیزهای خرد و حقیر نیز ناتوان باشد؟! به نامش مالیات و خراج از سراسر دنیا جمع شود، ولی از آن چیزی در دستش نباشد (و به او نرسد). همه اموال به سوی او روانه می شود، اما او را از مقداری از آنچه برایش ارسال شده نیز محروم می کنند.»
شخصیت
معتمد نخستین خلیفه ای بود که از سامرا به بغداد منتقل شد و پس از او دیگر هیچ یک از خلفا به سامرا بازنگشتند؛ بلکه بغداد را محل اقامت خود قرار دادند. معتمد از بخشنده ترین خلفا و مردی خوش فهم و شاعر بود، ولی غرق در هوسرانی و کامرانی بود، از این رو برادرش الموفق قدرت را از چنگ او درآورد و پس از تحمیل این خواری بر وی، مردم او را کوچک شمردند.
تعمیرات مسجدالحرام
معتمد افزایش ها و تعمیراتی در مسجدالحرام صورت داد. [۱][۲] و به سال ۲۵۷ق. مسجد خیف را تعمیر کرد. [۳]
درگذشت
در دوران او، قیام زنگیان آغاز شد و بیش از چهارده سال طول کشید. برادرش الموفق در سال ۲۷۸ق و شش ماه پیش از او درگذشت. او پیش از مرگش، برادرزاده اش ابوالعباس احمد بن الموفق را به ولایتعهدی خود برگزید و به او لقب المعتضدبالله داد. پس از مرگ او، پیکرش را به سامرا بردند و در آنجا دفن کردند.
گفته می شود که در حالی که میان خنیاگران و ندیمان خود بود و قبلا سر بز خورده بود، ناگهان جان سپرد. می گویند که آن سر را به زهر آغشته کرده بودند. همچنین گفته می شود که در جام شرابش زهر ریخته بودند. او در بغداد و در پنجاه سالگی درگذشت.[۴][۵][۶][۷][۸][۹][۱۰][۱۱][۱۲][۱۳]
پی نوشت ها
۱. نهروالی، محمد بن احمد، الاعلام باعلام بیت الله الحرام، ص۱۶۹.
۲.صباغ، محمد بن احمد، تحصیل المرام، ج۱، ص۳۴۸.
۳.ابن فهد، عمر بن محمد، اتحاف الوری، ج۲، ص۳۳۴.
۴.ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۲۳۵ به بعد.
۵.طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۹، ص۴۷۴.
۶.خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۴، ص۲۸۰.
۷.ذهبی، محمد بن احمد، العبر، ج۱، ص۴۰۰.
۸. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۱، ص۶۵.
۹.یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰۷.
۱۰.سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، تاریخ الخلفاء، ص۲۶۵.
۱۱.مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۴، ص۱۵۹.
۱۲.ابن طقطقی، محمدبن علی، الفخری فی الادب السلطانیه، ص۲۵۰.
۱۳زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۱، ص۱۰۶.
۱۴. الإنباء فى تاریخ الخلفاء، محمد بن على بن محمد المعروف بابن العمرانى (م ۵۸۰)، تحقیق قاسم السامرائى، القاهره، دار الآفاق العربیه، ط الأولى، ۱۴۲۱/۲۰۰۱
منبع: عبدالسلام ترمانینی، رویدادهای تاریخ اسلام، ترجمه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ج۲، ص۱۲۶-۱۲۷.