- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 23 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره
در این مقال، ابتدا به بیان معانی کشف و شهود و میزان صدقی که سالک طریق حقیقت ناگزیر از آن برای رسیدن به مقصود است پرداختیم، آنگاه به تفصیل، اعتبار ادراک و شهود عرفانی را از دیدگاه قرآن بررسی نمودیم. اینکه آخرین قسمت از این مقال را پی می گیریم:
سخنی از علامه طباطبایی
علامه فقید سید محمد حسین طباطبایی در نوشتاری تحت عنوان رساله الولایه، پس از اقامه برهان عقلی بر این که “امکان این هست که انسان در همین نشئه دنیا بر حقایق پنهان و مستوری که پس از مرگ طبیعی با آن مواجه خواهد شد، فی الجمله آگاه گردد” می نویسد:
“عمده اخبار و آیاتی که به خواست خداوند در طی رساله نقل خواهیم کرد بر این مطلب دلالت دارد. اما انکار عمومی کسانی که این سعادت را رد کرده اند متوجه شهود حق _ سبحانه _ است. ایشان گمان کرده اند شهود حق تعالی محال است. و در مقام استدلال بر مدعای خود گفته اند: وجود حق تعالی وجودی مجرد و مبرای از اعراض و جهات و امکنه است، و از این روی امکان ندارد او با چشم دیده شود، چرا که رویت بصری مستلزم جسمی است که دارای کیفیت و جهت و وضع خاصی باشد.
محدثین ایشان نیز به اخباری تمسک کرده اند که رویت خداوند را نفی میکند، و ایشان همه آیات و روایاتی را که این امر را اثبات می کند تاویل برده اند و بر مجاز و مانند آن حمل کرده اند.
اما خواننده به خوبی می داند دلیل ایشان اختصاص به نفی رویت بصری (دیدن با چشم) دارد، که کسی مدعی امکانِ آن نیست مگر گروه اندکی از متکلمین اهل سنت، و کسانی از ایشان که ظاهرگرا هستند، بنابر آنچه به ایشان نسبت داده می شود. و روایاتی که رویت خداوند را نفی می کند، چنان که با مراجعه با مناظرات و احتجاجات امامان هدایت دانسته می شود، در مقام رد سخن همین گروههاست.
امام باید دانست کسانی که رویت و شهود حق تعالی را اثبات می کنند، در مقام اثبات چیز دیگری هستند(غیر از دیدن با چشم ظاهر)، و آن این که موجود امکانی با فقر محض و عدم استقلال ذاتی اش، با تمام وجود امکانی اش _ نه با چشم حسی یا ذهن فکری _ وجود پدید آورنده خود را که غنی محض است، شهود می کند.
و این معنا را براهین قطعی اثبات می کند، و ظواهر کتاب و سنت بر آن گواهی می دهد. بلکه مقتضای براهین، محال بودن انفکاک ممکن است از این شهود است. و آنچه مطلوب است همانا علم به شهود و معرفت می باشد، نه اصل شهود ضروری ، که همان علم حضوری به حق تعالی است؛ چرا که اصل این علم حضوری برای همگان حاصل است، و نیاز به طلب ندارد.
حاصل آن که چون عمده نفی و انکار منکران، متوجه شهود حق تعالی است، ما برخی از ادله آن را اینجا ذکر می کنیم و بقیه را به مباحث بعد حوالت می دهیم.
خدای متعال می فرماید:
“وجوه یومئذٍ ناضِره اِلی رَبها ناظره”؛(۱)”و َاَن اِلی رَبّک المنتهی ” (۲) “و الیه تقلبون”؛ (۳) “و انا الی ربنا لمنقلبون”؛ (۴) “و الیه المصیر”؛ (۵) “الا الی الله تصیر الامور”؛(۶) “و الیه ترجعون “؛ (۷) “و لقد اتینا موسی الکتاب فلا تکن فی مریه من لقائه”؛(۸) “من کان یرجوا لقاء الله فان أجل الله لات”.(۹)
دو واژه “لقاء” و “رجوع” فراوان در کتاب و سنت درباره خدای متعال به کار رفته است.
خدای متعال می فرماید:(۱۰)
«به زودی نشانه های خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان می دهیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است؛ آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز شهید است؟ آگاه باشید که آنها از لقای پروردگارشان در شک و تردیدند؛ و آگاه باشید که خداوند به همه چیز احاطه دارد.
سیاق آیه نخست یعنی “سنریهم آیاتنا فی الافاق …” بیانگر آن است که مقصود از “شهید” در این آیه همان مشهود )شهود شونده( است نه شاهد )شهود کننده».
و نیز عبارت “الا انهم فی مریه من لقاء ربهم… ” بیانگر آن است که مقصود از شهید، شهود شونده است. و این آیه گویا اعتراض است، و پاسخش آن است که “الا انه بکل شیی ء محیط”.
سیاق این آیه اخیر، یعنی “الا انهم …”، منافات با این سخن دارد که گفته اند: معنای لقاء همان مرگ یا قیامت است که به طور مجازی قصد شده است. چرا که آیات خداوند و حقانیت او در آن روز ظاهر و نمایان می گردد؛ و چنان می شود که گویا خداوند دیده می شود و مشهود می گردد. دلیل ناسازگار بودن این سخن با آیه یاد شده آن است که خدای سبحان تردید آن در مورد لقاء پروردگار را با تمسک به احاطه او بر همه چیز)پاسخ داد و آن را( رد و انکار نمود . و احاطه خداوند )اختصاص به هنگام مرگ یا روز قیامت ندارد، بلکه( در دنیا و هنگام مرگ و روز قیامت، یکسان است. بنابراین، وجهی ندارد که خداوند از مرگ یا قیامت، از جهت احاطه اش، به لقاء تعبیر کرده باشد.
علاوه بر آن که در این صورت، آیه مورد نظر با آیه قبل بی ارتباط خواهد بود. بنابراین، معنای آیه _ و خداوند داناست _ آن است که در حقیت و ثبوت خدای سبحان همین کافی است که او مشهود بر هر چیزی است، اما )با این همه( خداوند آیات خود را اطراف جهان و در جانهای مردمان به ایشان می نمایاند، چرا که در شهود و لقاء او شک و تردید دارند؛ و جایی برای این شک نیست.
و چگونه روا باشد که مردم در این امر به خود شک و تردید راه دهند، حال آن که خداوند بر هر چیز احاطه دارد، پس او نزد هر شی ء اول و آخر و ظاهر و باطن است. و به هر سو رو کنید وجه الله آنجاست، هیچ نجوایی میان سه نفر نباشد مگر آن که چهارمین ایشان خداوند است، و او با شماست هر کجا که باشید.
و کسی که شأن او چنین است، روا نباشد که در شهود و لقاء او تردید شود، اما در این که آیات او در آینده به گونه ای آشکار می گردد که جایی برای تردید باقی نمی گذارد، جای شک و ریب هست. )دقت شود(. (۱۱)
اعتبار ادراک و شهود عرفانی از دیدگاه روایات
مسئله شهود عرفانی و به ویژه رویت امور غیبی و دیدن حق تعالی با چشم دل و نیز دریافت علوم و معارف آسمانی از راهی غیر از راههای متداول حسی و عقلی مسئله ای است که به صورتهای مختلف در روایات شیعه منعکس شده و درباره آن سخن گفته شده است، به گونه ای که در این نحوه از ادراک از نظر امامان شیعه ) به رسمیت شناخته شده، و بلکه بالاترین درجه معرفت دانسته شده و همگان برای رسیدن به آن و دریافت آن دعوت شده اند، جایی برای شک و تردید باقی نمی گذارد. در این جا به عنوان نمونه و مشتی از خروار، شماری از این روایات را از نظر می گذرانیم.
۱ _ امام صادق ) می فرماید: (۱۲)
)هیچ بنده ای چهل روز ایمانش را به خدای عزوجل خالص نسازد _ یا فرمود : هیچ بنده ای ذکر خدا را در چهل روز نیکو انجام ندهد _ جز آن که خدای عزوجل او را نسبت به دنیا زاهد سازد و درد و داروی دنیا را به او بنماید، پس حکمت را در دلش ثابت کند و زبانش را به آن گویا سازد.(
روایاتی به این مضمون در جوامع روایی شیعه از پیامبر بزرگوار ) نیز نقل شده است. علامه مجلسی در بحار الانوار از رسول خدا نقل می کند که (۱۳) )هیچ بنده ای چهل روز خود از برای خداوند خالص نساخت مگر آن چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری گشت(.
ابن فهد حلّی در عده الداعی از پیامبر اسلام نقل می کند که (۱۴) )هر کسی چهل روز اخلاص بورزد، خداوند چشمه های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می سازد.
این روایت در میان اهل سنت نیز شهرت دارد و در جوامع روایی ایشان نیز نقل شده است. از آن جمله سیوطی در جامع صغیر این روایت را به این صورت از رسول اکرم) نقل کرده است: “من اخلص لله اربعین یوماً ظهرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه”.(۱۵) هر کسی چهل روز خود را برای خداوند خالص سازد چشمه های حکمت از قبلش بر زبان جاری میگردد.
حاجی نوری در کتاب کلمه طیبه، می نویسد: “از جمله ای از اخبار معتبره مستفاد می شود که در ترقی از درجه ای به درجه ای و از حالی به حالی، و تنزل به همین نسق، به سبب مواظبت به عمل از ذکر و دعا و نماز و خوردن و آشامیدن و ترک چیزی و غیر آن، چهل روز یا سال را مدخلیت تامی است در تاثیر آن، بلکه این عدد را در مواضع بسیار آثار بزرگی است”. (۱۶)
از این روایات به وضوح مستفاد می شود انسان در صورتی که چهل روز مراقبت تام نسبت به اعمال خود داشته باشد و نفس را از هر گونه اغراض شخصی تهی سازد، و جز به حق متوجه نباشد و ذره ای شرک در هیچ مرحله ای در او راه نیابد، در این صورت جان او و قلب او چشمه ای جوشان از معارف علوم الهی می گردد که رشحه ای از آن بر زبانش نمود می یابد.
۲ _ امیر مومنان در نهج البلاغه می فرماید: “ای بندگان خدا محبوب ترین بندگان نزد خدا کسی است که او را در راه پیروزی بر هوسهای سرکش نفس یاری کرده، آن کسی که جامه زیرینش اندوه )در برابر مسوولیتها( و جامه روینش ترس از خدا است. چراغ هدایت در قلبش روشن شده، و وسایل لازم برای روزی که در پیش دارد فراهم ساخته، دورها را برای خود نزدیک، و شداید را بر خود آسان نموده است. و به این جهان نگاه کرده حقایق آن را با دیده بصیرت دیده ، به یاد خدا افتاده و اعمال نیک را فراوان به جا آورده، از سرچشمه گوارا خود را سیراب نموده … کلید درهای هدایت و قفلهای درهای ضلالت و پستی گردیده است. راه هدایت را با بصیرت دیده و در آن گام نهاده است”. (۱۷)
از آنچه در این خطبه شریف آمده است به خوبی می توان تاثیر تقوا پیشگی و پرهیزگاری را در دست یافتن به بصیرت و یافتن راههای هدایت استفاده کرد.
۳ _ در نهج البلاغه می خوانیم: ” خداوند یاد خویش را جلای قلبها قرار داد، که در اثر آن گوش، پس از سنگینی می شنود و چشم، پس از کم سویی می بینید، و بدین وسیله پس از لجاجت و دشمنی رام می گردد. خداوند _ که نعمتهایش بزرگ باد _ در هر عصر و زمانی همواره بندگانی داشته که به فکر آنها الهام می کرده و در وادی عقل و اندیشه با آنان سخن می گفته است. این بندگانبا نور بیداری عقول، چراغ فهم و بینایی در چشمها، گوشها و دلها روشن ساخته اند، … این افراد به منزله راهنمایان در بیابانها بودند، … این بندگان خاص خدا با اینکه در دنیا هستند گویا آن را رها کرده و به آخرت پیوسته اند، آنها ماورای دنیا را مشاهده کرده، گویا از پشت دیوار این جهان سر برآورده و به جهان برزخیان می نگرند، و اقامت طولانی آنجا را مشاهده می کنند . گویا رستاخیز، وعده های خود را برای آنها عملی ساخته است. آنها این پرده ها را برای جهانیان کنار زده، حتی گویا چیزهایی را می بینند که دیگران نمی بینند، و مطالبی را می شنوند که دیگران نمی شنوند”. (۱۸)
مطالبی چند به شرح زیر از این خطبه شریفه مستفاد می شود:
الف: ذکر و یاد خداوند وسیله ای است که دل را جلا می دهد و کدورتها را از آن می زداید، و آن را همچون آینه ای صاف و براق می سازد که می تواند حقایق غیبی را در خود منعکس سازد.
ب : وجود بندگانی که از علوم غیبی برخوردار باشند، و در اثر تهذیب و تزکیه نفس قلب خود را ظرف علوم و معارف الهی ساخته باشند، اختصاص به زمان خاصی ندارد. بلکه خداوند در عصر زمانی چنین بندگانی دارد.
ج: در میان مردم، کسانی هستند که در دنیا به آخرت می نگرند و گویا آخرت را می بینند. این افراد چیزهایی را از عالم غیب می بینند که دیگران از دیدن آن عاجزند.
۴ _ امیر مومنان در فرازی از خطبه چهارم نهج البلاغه، که خطاب به مردم بصره است می فرماید: “و بصرنیکم صدق النیه” )صدق و صفای نیتم مرا بر شما بینا ساخته است.( مقصود آن است که من در اثر صفای باطن و نیت راستینی که دارم بر ضمایر شما آگاهم از نفاق شما مطلع می باشم. این فراز از نهج البلاغه به روشنی دلالت بر آن دارد که صدق و صفای نیت نوعی بینش و بصیرت نسبت به شناخت افراد به انسان ارائه می دهد. آری:
آیینه دل چو شود صافی
نقش های بینی برون از آب و خاک
هم ببینی نقش و هم نقاش را
فرش دولت را و هم فراش را
ابن مثیم بحرانی در شرح این فراز از خطبه چهارم می نویسد: “مراد امام از صدق نیت، اخلاص او برای خدای متعال و صفای آئینه دل اوست، و این که این امر موجب گشته است بر چشم بصیرت او نور معرفت به حالات مردمان و عواقب امور ایشان افاضه شود.” (۱۹)
۵ _ در حدیث معروف عنوان بصری از امام صادق نقل شده است که (۲۰) ای بنده خدا! علم با تعلم و آموختن به دست نمی آید بلکه آن نوری است که در دل آن که خداوند بخواهد هدایتش کند، تابش می کند. پس اگر خواهان علم هستی، ابتدا حقیقت بندگی را در خود بجوی. و علم را با به کار بردن آن طلب نما، و فهم را از خدا بخواه تا به تو عنایت کند.
در دنباله این حدیث شریف، امام) حقیقت عبودیت را توضیح می دهند که حاصلش آن است که بنده از خودش هیچ نبیند و هر چه هست را ملک خدا بداند. دلالت این حدیث شریف بر مراد نیز روشن است.
۶ _ روایاتی از رسول گرامی اسلام نقل شده و در جوامع روایی شیعه نیز آمده است که “المومن ینظر بنور الله” (۲۱) )مومن با نور خداوند می نگرد(. از این روایات نیز استفاده می شود که ایمان واقعی، که منفک از عمل نیکو و تهذیب نفس و پالودن جان از زنگار گناهان نمی باشد، موجب می گردد بصیرتی خاص در انسان پدید آید که از آن به “نور خدا” تعبیر شده است. بصیرتی الهی که چراغ راه آدمی می شود و او را از انحراف و لغزش و خطا در ادراک باز می دارد.
۷ _ در روایتی از رسول گرامی اسلام) آمده است که : ” من عمل بما علم رزقه الله علم مالم یعلم” (۲۲»هر کس بدان چه می داند عمل کند خداوند علم آنچه را نمی داند بدو عطا خواهد کرد(. این حدیث شریف نیز دلالت بر این دارد که یکی از راههای کسب علم و معرفت، عمل به دانسته ها است. و چنان که روشن است مقصود، عمل به دانسته های از دستورات دینی است، نه عمل به هر گونه دانسته ای. بنابراین، قدم نهادن در شریعت و عمل کردن به دستورات دینی موجب می گردد دریچه ای از علوم به روی آدمی گشوده گردد.
۸ _ در کتاب شریف بحار الانوار، به نقل از ارشاد القلوب دیلمی در ضمن حدیث معراج چنین آمده است: (۲۳)
ای احمد! هر گاه بنده به خود گرسنگی دهد و زبانش را نگاه دارد، من بدو حکمت می آموزم و اگر او کافر باشد، حکمتش حجت بر او باری بر دوشش خواهد بود . و اگر مومن باشد، حکمتش برای او نور و برهان و شفا و رحمت خواهد بود، پس او آنچه را نمی توانست بداند، خواهد دانست، و آنچه را نمی توانست ببیند، خواهد دید. پس نخستین چیزی که مشاهده می کند، عیبهای خویش است تا از عیوب دیگران باز ماند، و من به او دقایق علم را می آموزم تا شیطان بر او وارد نشود.
در فقره دیگری از این روایت شریف آمده است:(۲۴) پیامبر عرض کرد: خدایا آغاز عبادت چیست؟ خداوند فرمود: آغاز عبادت سکوت و روزه داری است. عرض کرد: پروردگارا میراث روزه داری چیست؟ فرمود: میراث روزه داری، حکمت است و میراث حکمت، معرفت است و میراث معرفت، یقین است.
دلالت این حدیث شریف بر این که انجام پاره ای عبادات و تحمل پاره ای ریاضات موجب پیدایش نوعی بصیرت و علم و حکمت و معرفت می گردد، روشن است و نیازمند توضیح نیست. نکته شایان توجه در این حدیث شریف آن است که این علم موهبتی را اختصاص به مومن نمی دهد، بلکه هر کس ریاضاتی را متحمل شود و علقه های دنیوی خود را بکاهد و تن پروری را کنار بگذارد، از آن بهره مند می شود، اگر چه کافر باشد.
۹ _ امام صادق از رسول اکرم نقل می کند که خدای متعال می فرماید: (۲۵)
محبوب ترین چیزی که بنده با آن نزد من تقرب می جوید همانا انجام اموری است که بر او واجب ساخته ام. و بنده با انجام دادن نوافل به من محبت می ورزد، تا بدانجا می رسد که من دوستش می دارم، پس هر گاه من بنده ام را دوست بدارم، گوش او می شوم که با آن می شنود، و چشم او می شوم که با آن می بیند، زبان او می شوم که با آن سخن می گوید، و دست او می شوم که با آن بر دشمن حمله می آورد و پای او می شوم که با آن حرکت می کند. هر گاه مرا بخواند اجابتش می کنم، و هر گاه از من چیزی بخواهد عطایش می کنم.
این حدیث که به حدیث قرب نوافل شهرت دارد، از طریق شیعه و اهل سنت نقل شده و در میان عرفا فراوان بدان تمسک شده است، و بر اساس آن مطالب فراوانی نگاشته اند. این روایت شریف دلالت بر آن دارد که بنده مومن با انجام عبادات شرعی به مقامی می رسد که خداوند چشم او می شود و او با چشم خدا به امور می نگرد. و واضح است که برای چنین چشمی حقایقی مکشوف خواهد شده که دیگران، از طریق حس و عقل و دیگر راهها عادی معرفت از شناسایی آن عاجز و ناتوان خواهند بود.
عارف کامل مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی که به حق از واصلان بدین مقام منیع بوده، پس از ذکر این روایت شریف، از خواجه نصیرالدین طوسی مطلب ذیل را نقل می کند: ” عارف هنگامی که از نفس خود بریده و به حق پیوست، می بیند که هر چه قدرت است در قدرت خویش که به همه مقدورات تعلق می یابد مستغرق است، و هر چه دانش است در دانش اش که چیزی از موجودات از دایره علم او بیرون نیست مستغرق است، و هر چه اراده هست، در اراده او که هیچ چیز از ممکنات سرپیچی از اراده او ندارد مستغرق است، بلکه می بیند هر چه وجود است از او سر می زند و سرچشمه فیض همه اوست. پس هر چه وجود است از او سر می زند و سرچشمه فیض همه اوست. پس در این هنگام چشمش که با آن می بیند و گوشش که با آن می شنود و توانی که با آن کار انجام می دهد، و علمی که با او اطلاع می یابد، و بالاخره تمام وجودش که در خارج متحقق است، همه حق می شود. پس این هنگام است که عارف اخلاق خدای را حقیقتاً به خود می گیرد.(۲۶)
معلم ثانی ابونصر فارابی در فصوص می گوید: “گذشته از جامه ای که پوشش بدن توست، پوشش دیگری داری که تو را از خودت پوشانیده است. پس بکوش تا آن حجاب را برداری، که اگر برداشتی، به جایی می رسی که از آنچه انجام دهی سوال نشوی. پس اگر دردناک شدی و شکست خوردی پس وای بر تو؛ و اگر به سلامت رستی خوشا به حال تو که این وقت است که جانت در حالی که در بدن توست گویی در بدنت نیست، و گویا که در باطن ملکوت نفوذ کرده ای . پس خواهی دید آنچه را که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به دل هیچ آدمی زاده ای خطور نکرده است”. (۲۷)
۱۰ _ مرحوم مجلسی در بحار الانوار به نقل از توحید صدوق می نویسد:” در حالی که امیرمومنان مشغول سخنرانی بر منبر کوفه بود، مردی به نام ذعلب، که سخنوری آزموده و مردی شجاع بود، برخاست و پرسید: “ای امیر مومنان! آیا پروردگار خود را دیده ای؟ حضرت امیر در پاسخ به او فرمود: (۲۸) “وای بر تو ای ذعلب، من خدایی را که ندیده ام، پرستش نکرده ام. ذعلب گفت: ای امیر مومنان چگونه او را دیده ای؟ امام ) فرمود: او را چشمها با مشاهده حسی نمی بینند، بلکه او را دلها با حقایق ایمان می بینند”.
این روایت شریف بویژه ذیل آن که می فرماید: “رأته القلوب بحقایق الایمان” دلالت بر آن دارد که خدای متعال را با چشم دل و با حقیقت ایمان می توان دید، و این امر منحصر در فرد یا افراد خاصی نیست، بلکه هر کس راه سلوک و تهذیب نفس را طی کند و بنده راستین حق شود، او را مشاهده خواهد کرد، اما مشاهده ای که از قبیل مشاهدات حسی نیست، بلکه از سنخ دیگری است. و در نتیجه این مشاهدات انسان به جایی خواهد رسید که پرده ها از برابر او کنار رفته، حقایق غیبی را عیان خواهد دید، و زبان حالش چنین خواهد بود که : “لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا ” (۲۹) اگر پرده ها کنار رود بر یقین من افزوده نخواهد شد.
این جمله شریف که بر طرق مختلف از امیرمومنان نقل شده است، بیانگر آن است که هم اکنون پرده ها از برابر دیده آن حضرت برداشته شده و آنچه را دیگران در نشئه و نشئه های پس از دنیا با کنار رفتن پرده ها مشاهده خواهند کرد، او در همین نشئه دنیا مشاهده می کند.
۱۱ _ کلام دیگری نیز از امیرمومنان در نهج البلاغه آمده است که به روشنی دلالت بر رویت “حق” می کند آنجا که می فرماید: “ما شککت فی الحقّ مذارأیته”. (۳۰) از زمانی که حق را دیدم در آن تردید نکردم. و نیز از آن حضرت نقل شده است که فرمود: ” ما رأیت شیئاً الله قبله و بعده و معه” چیزی را ندیدم مگر آنکه خدا را پیش از آن و همراه با آن و پس از آن مشاهده کردم.
۱۲ _ ابن شعبه حرّانی در کتاب شریف تحت العقول از امام صادق نقل می کند که آن حضرت فرمود: “هر که خدا را با توهمات و خیالات بشناسد و از تصورات خود خدایی بسازد مشرک است؛ و هر که خدا را به اسم شناسد، نه به معنا و حقیقت به نقض و حدوث وجود خداوند اعتراف کرده است؛ چون اسم ها حادثند و بندگان آنها را انتخاب کرده اند ، و ذات مقدس او قدیم است آن که اسم و معنا را با هم بپرستد اسم را با خدا شریک قرار داده است آن که معنا را به وسیله صفت، نه به واسطه ادراک، بپرستد، حواله بر غایب کرده است؛ )چنانکه اگر امر غایبی را بخواهند بشناسند به وسیله اوصاف آن را شناسایی می کنند ، نه به وسیله ادراک شخصی؛ چرا که ناپدید است و معرفت شخصی به آن تعلق نمی گیرد. و هر که صفت و موصوف را با هم بپرستد، توحید و یکتایی خدا را باطل کرده است؛ زیرا صفت، غیر از موصوف است و دو گانگی با تهی ناسازگار است و هر که موصوف را به را صفت ضمیمه کند )و بخواهد صفت را با موصوف بشناسد بزرگ را کوچک کرده و خدا را چنان که شایسته است، نشناخته است.
از امام سوال شد: پس راه یکتا پرستی چیست؟ فرمود:” راه بحث باز است، و جستجوی چاره ممکن می باشد. آنچه حاضر است، خودش را پیش از صفاتش می شناسند؛ مثلاً اگر در حضور انسانی باشد، نخست او را با همه ویژگیهایش مشاهده می کند، آنگاه به اوصاف او پی می برد.” اما نسبت به چیزی که غایب است، صفاتش را پیش از خودش می شناسند. بدین صورت که ابتدا صفات وی را می شنوند، و آنگاه که خودش را با آن اوصاف می بینند، او را می شناسد. و خداوند چون حاضر است باید در آغاز، خودش را شناخت، و سپس موجودات دیگر را، و از جمله وجود خود را به وسیله او شناخت.
از امام پرسیدند: چگونه شخص و ذات حاضر را پیش از صفاتش می شناسند. امام فرمود: نخست علم و معرفت تو به “عین” او متعلق می گیرد و آنگاه اوصاف او را می شناسی، و سپس خودت را به وسیله او می شناسی، نه اینکه خودت را به واسطه و از جهت وجود خود و در نتیجه مستقل از وجود خداشناسی و بدانی که آنچه در وجود توست مال خودش و وابسته به خودش است. این شناسایی شخص در آغاز و صفاتش در انجام، مانند معرفت برادران یوسف در حق اوست چنان که به یوسف گفتند: تو همان یوسفی؟ گفت: آری من یوسفم و این برادر من است. برادرشان را به وجود خودش شناختند نه به وسیله دیگری، و نه با توهمات و خیالات باطنی خود (۳۱)
علامه فقید سید محمد حسین طباطبایی در رساله الولایه به این روایت برای اثبات این مطلب که راه شناخت خداوند همان راه معرفت نفس است استشهاد می کند و می نویسد: “از آنچه گفتیم به دست آمد که هیچ یک از این راهها جز راه معرفت نفس موجب معرفت به حقیقت نمی شود. و تنها راه معرفت نفس این نتیجه به دست می دهد. و آن بدین گونه است که انسان روی خود را به جانب حق گرداند، و خود را از هر چه توجه اش را از نفسش منصرف می کند و به خود مشغول می سازد، قطع نماید و به مطالعه نفس خود بپردازد تا نفس خود را، آن گونه که هست، مشاهده کند، یعنی به صورت موجودی که ذاتاً نیازمند و محتاج به حق سبحانه است. و چیزی که شأنش بدین گونه است، مشاهده آن جدا از مشاهده مقوّم او نخواهد بود، چنان که بیانش گذشت. پس هنگامی که انسان از این طریق حق سبحانه را مشاهده کرد؟، او را به نحو ضروری خواهد شناخت، و آنگاه نفس خود را حقیقتاً توسط او می شناسد، چرا که نفس او قائم الذات به خدای سبحان است. و سپس هر چیز را توسط خدای متعال می شناسد”.(۳۲ )
آنگاه روایت شریفه یاد شده را نقل می کند و می فرماید: “شما از تأمل در معنای این روایت شریف که از غرر روایات است _ به ویژه از جهت تشبیه معرفت خداوند به معرفت برادران یوسف نسبت به یوسف _می توانی تمام اصولی را که پیش از این گفته آمد، استخراج نمایی. حاصل آنکه هر گاه بنده پرورگارش را مشاهده او را می شناسد، خودش را و هر چیز دیگر را با او می شناسد.”.(۳۳ )
۱۳ _ در این قسمت می پردازیم به نقل فقراتی از دعای شریف عرفه، که دعایی است معروف و در بردارنده معارف بلند و مضامین عمیق. شواهد فراوانی در این دعای شریف بر تایید شهود عرفانی حق تعالی یافت می شود. در این دعای شریف امام حسین با خدای خود چنین مناجات می کند:
معبودا، اندیشه در نمودهای جهان هستی مرا از دیدارت دور کند، پس مرا به خدمتی توفیق ده که بدان، به تو واصل شوم. چگونه می توان با چیزی که خود ذاتاً به تو نیازمند و فقیر است به سوی تو راه یافت؟ آیا غیر تو از تو نمایانتر است که بدو آشکار شوی؟ تو چه وقت غایب بودی که برای یافتنت نیاز به دلیلی باشد؟ و تو چه وقت دور بوده ای که نمودهای جهان، مرا به تو رسانند؟ کور باد چشمی که نظارت تو را بر خود نبیند؟ و زیانمند باد تجارت بنده ای که از دوستی خود برخوردارش نکرده ای!.
معبودا، فرمانم دادی تا در پدیده های هستی بنگرم اینک مرا در هاله ای از نور و بینایی به سوی خود باز خوان تا از آنها روی گردانم و به سوی تو رو آرم، چنان که نخستین بار از راه آن پدیده ها به وجود تو راه یافتم، و دیگر نیازی به آنها نداشته باشم و همتم از تکیه بر آنها برداشته شود، که همانا تویی بر هر چیز توانا.
معبودا .. و تویی آن که معبودی نیست جز تو که خود را برای هر چیز شناسانده ای. از رو موجودی نیست که تو را نشناسد. و تویی آن که در هر چیز خود را به من شناساندی و من تو را در هر چیز آشکارا دیدم. و تویی عیان بر هر چیز.
چگونه نهان باشی که تو عیانی؟ یا چگونه غایبی که تو ناظر حاضری؟ همانا تو بر همه چیز توانایی و ستایش از آن خداوند یکتاست.
فرازهای متعددی از این دعای شریف به روشنی موید آن است که خداوند را از طریقی دیگر غیر از راه استدلال و برهان می توان شناخت، و اساساً راه اصلی معرفت خدای تعالی غیر از معرفت برهانی است. چنان که امام می فرماید: “چگونه می توان با چیزی که خود ذاتاً به تو نیازمند و فقیر است به سوی تو راه یافت”. این بیان در واقع روشنگر ضعفی است که از یک افق وسیع معرفتی در براهین روشنگر ضعفی است که از یک افق وسیع معرفتی در براهین اثبات وجود خداوند ملاحظه می شود و آن این که مخلوق واسطه در شناسایی خالق قرار می گیرد. امام در این دعای شریف خداوند را ظاهرتر از هر چیز دیگر معرفی میکند، و مدعی می شود که خداوند هرگز نهان و پنهان نبوده است تا نیازمند دلیلی باشد که به او هدایت کند: “تو چه وقت غایت بودی که برای یافتنت نیاز به دلیلی باشد”.
و در فرازی دیگر امام در عین حال که معرفت حصولی به خدای تعالی از طریق مشاهده آثار را تایید می کند و آن را امری واجب شده از سوی خدای متعال مطالبه می کند: “معبودا فرمانم دادی تا در پدیده های هستی بنگرم. اینک مرا در هاله ای از نور و بینایی به سوی خود باز خوان تا از آنها روی گردانم و به سوی تو رو آورم…”.
در فراز دیگر امام) مضمون این آیه شریفه را بیان می کند که “او لم یکف بربّک أنّه علی کلّ شی شهید” و آن این که خداوند برای همه موجودات شناخته شده است و همه با او آشنایند، و موجودی نیست که جهل به خدای تعالی داشته باشد: “تعرّفت لکل شی ء فما جهلک شی ء”. و از سوی دیگر هر چیز بتواند مشاهده کند. و سرانجام این حقیقت را بیان می کند که خداوند ظاهر است. و این چشم دل انسان است که گاهی نابینا می شود و از دیدن آشکارترین امور نیز عاجز می گردد.
۱۴ _ امیرمومنان در مناجات شعبانیه که به نقل صاحب مفاتیح الجنان، همه ائمه بدان نجوا می کردند، خدای خود را چنین می خواند:
معبودا مرا به کمال گسستن از خلق و پیوستن به خودت رسان و دیده قلبمان را فروغ مشاهده خود روشن فرما تا دیده دل ما حجابهای نورانی را بر درد و به کان عظمت و جلال رسد و جانها ما به مقام والای قدس تو بپیوندد.
و در پایان این مناجات عرضه می دارد:
معبودا، مرا به نور گرانقدر خویش رسان تا تو را بشناسم و از جز تو رخ برتابم و از تو ترسم و فرمانت برم! ای دارنده شکوه و بزرگواری و درود و سلام فراوان خدا بر محمد فرستاده اش و خاندان پاکش باد.
در این مناجات شریف امام از روشن گشتن بینا شدن چشم دل دم می زند و از خدواند تقاضای آن را دارد که بصریت او را با فروغ دیدن حق روشن سازد. آری، چشم دل می تواند خدا را مشاهده کند، و این مشاهده آن را روشن و نورانی می سازد، و تا آنجا این شهود می تواند ارتقا یابد که دیدگان قلب، حجابهای نور را بشکافد و به معدن عظمت باریابد.
پایان سخن و چند تذکر
۱. چنان که در آغاز سخن یاد آور شدیم غرض ما در این پژوهش استقصای همه آیات و روایاتی نیست که بر شهود و ادراک عرفانی صحه می نهد، بلکه هدف تنها بیان نمونه های روشنی از این آیات و روایات است.
۲. از آنچه گفته آمد و به خوبی به دست آمد که اولاً: همه انسانها نوعی معرفت حضوری نسبت به حق تعالی دارند. ثانیاً: این معرفت حضوری در اثر انجام اعمال عبادی و قطع علاقه های دنیوی و قدم نهادن در طریق شرع تقویت شده و بر وضوح و خود آگاهی آن افزوده می شود و تا آنجا می رسد که حق تعالی را در نظر انسان از هر چیز آشکارتر می سازد . ثالثاً: ارزش و اعتبار این معرفت در حوزه شناخت حقایق غیبی به مراتب برتر از شناخت عقلی و حصولی است؛ چنان که از شناخت عقلی به شناخت غایبانه و از ورای حجاب، و از معرفت شهودی به شناخت حاضرانه و بی واسطه تعبیر شده است. رابعاً: در اثر تهذیب نفس و پالوده ساختن جان از رذایل و پلیدیها، معارف و علوم بی حد و حصری بر قلب انسان اشراق میشود. خامساً: هدف از عبادت در واقع رسیدن انسان به این درجه از معرفت است که توام با لذات و ابتهاج معنوی توصیف ناپذیری است.
۳. علاوه بر ادله نقلی که نمونه هایی از آن، یاد شد، عقل نیز شهود عرفانی و امکان اتصال انسان به عوالم غیب را اثبات می کند. علامه طباطبایی در این باره برهانی رسا دارند. ایشان در رساله الولایه می نویسد:
“نزد پیروان مذاهب الهی تردیدی نیست که انبیا با اختلاف مراتبشان، با ماورای این عالم مرتبط و از امور باطنی آگاه بوده اند. اما آیا این امر منحصر در ایشان بوده و موهبتی الهی است که تنها به ایشان اختصاص دارد، یا آنکه در مورد غیر انبیاء نیز ممکن می باشد. و به دیگر سخن: آیا این امری است که اختصاص به ایشان دارد و در غیر ایشان در این نشئه یافت نمی شود مگر پس از مرگ ، یا امری اکتسابی و به دست آوردنی است؟ حق آن است که امری اکتسابی است . زیرا نسبت میان این نشئه و ماورای آن ، نسبت علیت و معلولیت و نسبت کمال و نقص است ، که ما آن را نسبت ظاهر و باطن می نامیم. و چون ظاهر بالضروره مشهود است، و شهود ظاهر خالی از شهود باطن نیست_ چون وجود ظاهر از اطوار وجود باطن است و نسبت به آن رابط می باشد_ باطن نیز هنگام شهود ظاهر، بالفعل مشهود می باشد. و چون ظاهر حد باطن تعیین آن است، در صورتی که انسان تلاش کند حد را فراموش کند و بدین وسیله از آن اعراض نماید، لاجرم باطن را مشاهده خواهد نمود. و این همان مطلوب است.
توضیح اینکه: تعلق نفس به بدن و اتحادش با آن است که موجب می شود نفس اذعان کند که عین بدن است و آنچه از طریق حواس مشاهده می کند از نفس او می باشد . چرا که از بدن او جدا و منفصل است.
و توقف بر این حد موجب آن می شود که نفس مرتبه فوق این مرتبه را، یعنی مرتبه مثال و مرتبه بالاتر از آن را فراموش کند و با فراموش شدن هر مرتبه ویژگیها و موجودات عالم آن مرتبه نیز فراموش می شود . و نفس با این همه انیت خود را به طور ضروری مشاهده می کند، و این همان چیزی است که با “من” از آن تعبیر می کند ، و این مشاهده هرگز از او جدا نمی شود. و با جدا شدن و انقطاع از بدن دیگر چیزی حاجب و مانع نفس نخواهد بود . بنابراین ، اگر انسان با علم نافع و عمل صالح به نفس و انیت خود رجوع کند، لاجرم آن را و مراتب آن را و موجودات عالم آن را، که از اسرار باطن به شمار می رود، مشاهده خواهد کرد.
از اینجا دانسته می شود که برای انسان این امکان هست که فی الجمله در همین نشئه دنیا بر حقایق پوشیده و پنهان که در آینده و پس از مرگ طبیعی با آن مواجه می گردد، آشنا و مطلع شود.” (۳۴ )
۴. در پایان این مقال، از باب ” ختامه مسک” مشاهده دو تن از عالمان بزرگ و بزرگوار شیعه را نقل می کنیم و آن را زینت بخش این مقاله می سازیم.
الف- لفیه متهجد و حکیم متاله مرحوم مولی محمد تقی مجلسی ( ۱۰۷۰ ه ق) در روضه المتقین می نویسد: ” آنچه این ضعیف در دوران ریاضتها یافت این است که من به مطالعه تفسیرها پرداخته بودم تا شبی بین خواب و بیداری سید المرسلین»( را مشاهده کردم و به خودم گفتم در کمالات و اخلاق او تدبر کن پس هر چه تدبر می نمود، عظمت و نورانیتهای آن حضرت برایم روشن می شد ، به طوری که فضا را پر کرد، و بیدار شدم و الهام یافتم که قرآن اخلاق سید النبیاء» است. پس شایسته است که در آن تدبر نمایم. پس هر چه تدبرم در یک آیه افزوده می شد، حقایق بیشتری کشف می گشت؛ تا این که علوم بی شماری یک دفعه به من افاضه شد . پس هر آیه ای که تدبر می نمودم مانند همان فیض بیکران قبلی برایم روشن می گشت و پیش از رسیدن به این مقام تصدیق به این معنا ممکن نیست؛ زیرا مانند یک امر محال عادی است لیکن منظورم ارشاد اخوان فی الله است.(۳۵)
ب- مرحوم محمد داماد حسینی معروف به میرداماد رساله ای به زبان عربی دارد که در آن آورده است: ” همه ثنا مخصوص خدا، پروردگار جهانیان است و درود او بر سید ما محمد و خاندان پاکش باد. در یکی از روزهای ماه جاری ، روز جمعه ۱۶ شعبان، که ماه رسول الله است، در سال ۱۰۳۲ هجری قمری در خلوتی نشسته و مشغول ذکر پروردگاری بودم . در ظلال آن که نام مبارک ” الغنی” را ذکر و ورد خود قرار داده و یا غنی و مغنی را تکرار می کردم، و به جز غوطه خوردن در حرم سر الهی و محو شدن در شعاع نور او از همه چیز غافل بودم، ناگهان جاذبه ای قدسی به سرعت هر چه بیشتر مرا در ربود و از آشیانه بدن بیرون کشید. پس حلقه های نور حواس را گسیخته و گره های دام طبیعت را باز نمودم ، و با بال روح در وسط ملکوت حقیقت شروع به پرواز کردم و خود را چنین یافتم که جامه تن را از قالب روح بیرون کشیده و از جایگاهش به دور انداخته ، و دل را صفا و جلا داده، و جسدم را به کناری گذاشته ، و کشور زمان را در هم پیچیده و به عالم دهر قدم گذاشته ام . و آنجا دیدم که مجموعه نظامات امتها از ابداعیات و تکوینیات و الهیات و طبیعیات و قدسیات و هیولانیات و دهریات و زمانیات و همه اقوام کفر و ایمان و قبایل جاهلیت و اسلام از مردان و زنان گذشته و موجد و آینده و جانشینان ایشان در ازل و ابد، همگی یک جا در کشور وجود گرد آمده اند ، و همه آحاد مجامع امکان ریز و دشتش ، کوچک و بزرگش ، اثباتی و ابدایی اش در حال و آینده اش، همه و همه ، دسته دسته و گروه گروه جذب آن عالم گردیده و ماهیات همه آنها رو به درگاه خدای سبحان نموده و ناخود آگاه چشم به آستان او دوخته اند و همه آنان با زبان فقر شدید و لسان هونیت هلاکتزا ، ناله بیچارگی و فریاد دعا و تضرع سر داده بودند و او را یاد می کردند و دعا می نمودند که به فریادشان برسد و ناخود آگاه یا غنی ، یا مغنی می گفتند. چیزی نمانده بود که در آن ناله های عقلی و فریادها غیبی از خود بی خود شوم و از شدت حیرت و دهشت جوهر ذات عاقله خود را فراموش کنم و از دیدگاه نفس … غایب گردم و از زمین پهناور هستی هجرت نموده و از ناحیه قطر وجود یکباره بیرون روم که نگاه آن حالت خلسه روحی با کمال انسی که به او داشتم مرا وداع گفت، و همان رباینده در حالی که کمال اشتیاق به آن را داشتم و از فراقش متاسف بودم مرا در ربود و دوباره به دریای خروشان زمین و جایگاه دروغین و فریب آباد طبیعت بازگشتم”(۳۶ )
پی نوشت:
۱.قیامت/۲۳-۲۲
۲.نجم/۴۲
۳.عنکبوت/۲۱
۴.زخرف/۱۴
۵.مائده/۱۸
۶.شوری/۵۲
۷.یونس/۵۶
۸.سجده/۲۳
۹.عنکبوت/۵
۱۰.فصلت/۵۴-۵۳
۱۱.رساله الولایه، محمد حسین طباطبایی و ص ۲۷-۲۴ منشورات قسم الدراسات الاسلامیه ، تهران، ۱۳۶۰ ه ش
۱۲.اصول کافی ، ج ۲، طبع دارالکتب الاسلامیه،تهران
۱۳.بحارالانوار، ج۷ ۰، ص ۲۴۲،به نقل از عیون اخبار الرضا
۱۴.عده الداعی ، ص ۱۷۰
۱۵.جامع صغیر ، ج ۲، ص ۲۷۵، احیاء العلوم ، ج ۴
۱۶.کلمه طیبه ، حاسیه ص ۱۷۵
۱۷.نهج البلاغه ، خطبه۸۷
۱۸.نهج البلاغه، خطبه ۲۲۲
۱۹.شرح نهج البلاغه ، ج ۱، ص ۲۷۳، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، ۱۳۶۲
۲۰.بحار الانوار ، ج ۱ ، ص ۲۲۵
۲۱.ر.ک: بحار الانوار، ج ۶۱ ، ص ۷۳ و ج ۶۸ ، ص ۳۵۵ ، و ج ۷۵ ، ص ۲۰۱، ج ۸۷، ص ۳۲
این عبارت در ضمن روایتی از حضرت فاطمه نیز نقل شده است: بحارالانوار ، ج ۴۳، ص۸
۲۲.رساله الولایه ، ص ۴۴
۲۳.بحارالانوار ، ج ۷۴، ص ۲۹
۲۴.همان ، ص ۲۷
۲۵.بحار الانوار و ج ۷۰ ، ص ۲۲، همچنین نگاه کنید به : ج ۷۵، ص ۵۵، و ج ۸۷، ص ۳۱
۲۶.رساله لقاءالله ، میرزا جواد ملکی تبریزی ، ص ۳۰و۳۱
۲۷.فصوص الحکم، فص ۲۶ ، ص ۶۸و۶۹، طبع بیدار، قم ، ۱۴۰۵ هق
۲۸.بحارالانوار ، ج ۴ ، ص ۵۲، همچنین نگاه کنید به : بحارالانوار ، ج ۴، ص ۳۰۴ ،۵۲ ، ۲۷، ج ۱۰ ، ص ۱۱۸ و ج ۴۱، ص ۱۵
۲۹.بحار الانوار ، ج ۴ ، ص ۱۵۳ ، ج ۴۶، ص ۱۳۵، ج ۶۷، ص ۳۲۱، ج ۶۹، ص ۲۰۹، ج ۷۰ ، ص ۱۴۲، ج ۷۸، ص ۳۰۴
۳۰.نهج البلاغه ، خطبه چهارم
۳۱.تحف العقول، ص ۳۷۸ را ۳۷ ، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه ، این روایت را مرحوم مجلسی در بحار الانوار ، ج ۶۸، ص ۲۷۶به بعد نقل کرده است
۳۲.رساله الولایه و ص ۴۷و ۴۸
۳۳.همان ، ص ۴۹
۳۴.رساله الولایه، ص ۲۳ و ۲۴
۳۵.روضه المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه ، ج ۱۳، ص ۱۲۷و ۱۲۸
۳۶.این رساله در پایان رساله لقاء الله ، ص ۲۴۸ و ۲۴۹ ، به چاپ رسیده است
منبع : فصلنامه معرفت، شماره ۱۳ , شیروانی، علی