- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 19 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه می گوید:
إِنَّهُمْ رَوَوْا جَمِیعًا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ) قَالَ: ” عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ، وَ الْحَقُّ مَعَهُ یَدُورُ حَیْثُ دَارَ، وَ لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ “مِنْ أَعْظَمِ الْکَلَامِ کَذِبًا وَ جَهْلًا، فَإِنَّ هَذَا الْحَدِیثَ لَمْ یَرْوِهِ أَحَدٌ عَنِ النَّبِیِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ): لَا بِإِسْنَادٍ صَحِیحٍ وَ لَا ضَعِیفٍ. فَکَیْفَ یُقَالُ: إِنَّهُمْ جَمِیعًا رَوَوْا هَذَا الْحَدِیثَ؟ وَ هَلْ یَکُونُ أَکْذَبُ مِمَّنْ یُرْوَى عَنِ الصَّحَابَهِ وَ الْعُلَمَاءِ أَنَّهُمْ رَوَوْا حَدِیثًا، وَ الْحَدِیثُ لَا یُعْرَفُ عَنْ وَاحِدٍ مِنْهُمْ أَصْلًا؟ بَلْ هَذَا مِنْ أَظْهَرِ الْکَذِبِ….
این سخن از بزرگترین دروغ ها و نادانی هاست، زیرا که هیچ کس این حدیث را از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل نکرده است؛ نه با سند صحیح و نه با سند ضعیف (!) پس چگونه بعضی می گویند: تمامی محدثان آن را نقل کرده اند؟ آیا دروغ گوتر از کسی که بگوید: صحابه و علما، حدیثی را نقل کرده اند، در حالی که هیچ کدام از آنان این حدیث را نقل نکرده اند، وجود دارد؟ بلکه این، آشکارترین دروغ است .[۱]
علی مع الحق
این روایت با تعبیرهاى گوناگون و با سندهاى معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است که ما هر کدام از آنها را به صورت جداگانه آورده و أسناد آن را بررسى خواهیم کرد
روایت اول: «الحق مع ذا»
ابویعلى موصلى در مسند خودش، ابوبکر آجرى در الشریعه، ابن حجر عسقلانى در المطالب العالیه، ابن عساکر دمشقى در تاریخ مدینه دمشق، سیوطى در جامع الأحادیث و متقى هندى در کنز العمال نوشتهاند:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبَّادٍ الْمَکِّیُّ، حَدَّثَنَا أَبُو سَعِیدٍ، عَنْ صَدَقَهَ بْنِ الرَّبِیعِ، عَنْ عُمَارَهَ بْنِ غَزِیَّهَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی سَعِیدٍ، عَنْ أَبِیهِ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ بَیْتِ النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِیْ نَفَرٍ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الأَنْصَارِ، فَخَرَجَ عَلَیْنَا فَقَالَ: «أَلا أُخْبِرُکُمْ بِخِیَارِکُمْ؟» قُلْنَا: بَلَى. قَالَ: «خِیَارُکُمُ الْمُوفُونَ الْمُطَیِّبُونَ، إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْخَفِیَّ التَّقِیَّ» قَالَ: وَ مَرَّ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ فَقَالَ: «الْحَقُّ مَعَ ذَا، الْحَقُّ مَعَ ذَا»
از ابو سعید نقل شده است که ما به همراه تعدادى از مهاجران و انصار در کنار خانه رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) بودیم که آن حضرت خارج شد و گفت: آیا به شما خبر بدهم که چه کسى بهترین شما است؟ گفتیم: بلى. فرمود: بهترین شما کسى است که به عهد خود وفا کنند، از بوى خوش استفاده کنند، به راستى که خداوند انسانى را که در جاى مخفى نیز تقوا را رعایت مىکند دوست دارد. ابو سعید گفت: در همین زمان على بن أبى طالب از آن جا گذشت، پس رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) گفت: حق با او است، حق با او است.[۲]
علی مع الحق
ابوبکر آجرى بعد از نقل این روایت مىگوید:
وَ مَنَاقِبُ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ فَضَائِلُهُ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ تُحْصَى؛ وَ لَقَدْ أَکْرَمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِقِتَالِ الْخَوَارِجِ؛ وَ جَعَلَ سَیْفَهُ فِیهِمْ؛ وَ قِتَالَهُ لَهُمْ سَیْفَ حَقٍّ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَهُ …..[۳]
علی مع الحق
بررسی سند روایت
این روایت از نظر سندى هیچ اشکالى در آن نیست؛ چنانچه ابن حجر هیثمى بعد از نقل این روایت مىگوید:
قَالَ: وَ مَرَّ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ، فَقَالَ: ” الْحَقُّ مَعَ ذَا الْحَقُّ مَعَ ذَا» رَوَاهُ أَبُو یَعْلَى، وَ رِجَالُهُ ثِقَاتٌ.
… این روایت را ابویعلى نقل کرده و راویان آن ثقه هستند.[۴]
علی مع الحق
هر چند که همین تصریح هیثمى براى اثبات صحت سند روایت کفایت مىکند؛ اما در عین حال ما تک تک روات را بررسى خواهیم کرد:
مُحَمَّدُ بْنُ عَبَّادٍ الْمَکِّیُّ:
از روات بخارى، مسلم، ترمذى، ابن ماجه و نسائى؛ مزى در تهذیب الکمال در باره او مىنویسد:
قال عَبد الله بن أحمد بن حنبل: سَأَلتُ أبی عن محمد ابن عباد المکی، فقال لی: حدیثه حدیث أهل الصدق، و أرجو أن لا یکون به بأس. قال: و سمعته مره أخرى ذکره فقال: یقع فی قلبی أنه صدوق. وَ قَال أبو زُرْعَه، عن یحیى بن مَعِین: لا بأس به. و ذکره ابنُ حِبَّان فی کتاب الثقات… و روى له الجماعه سوى أبی داود.
عبد الله بن احمد بن حنبل گفت: از پدرم در باره او سؤال کردم، پس گفت: روایات او از نوع روایاتى است که افراد راستگو نقل مىکنند، امیدوارم که اشکالى در او نباشد. عبد الله گوید که بار دیگر از پدرم شنیدم که گفت: به دلم افتاده که او بسیار راستگو است. ابوزرعه گفته: از یحیى بن معین نقل شده که گفت: در او اشکالى نیست. ابن حبان نیز او را در زمره افراد ثقه در کتاب الثقاتش آورده. تمام صحاح سته، غیر از ابوداود از او روایت نقل کردهاند.[۵]
أَبُو سَعِیدٍ عبد الرحمن بن عبد الله:
از روات بخارى، نسائى و ابن ماجه؛ ذهبى در باره او مىنویسد:
عبد الرحمن بن عبد الله أبو سعید مولى بنی هاشم البصری الحافظ عن عکرمه بن عمار و شعبه و عنه أحمد و العدنی ثقه توفی ۱۹۷ خ س ق
عبد الرحمن بن عبد الله، حافظ (کسى که صد هزار حدیث حفظ است) بود، از عکرمه و شعبه روایت نقل کرده و احمد بن حنبل و عندى از او نقل کردهاند. او مورد اعتماد است و در سال ۱۹۷ هـ از دنیا رفت، بخارى، نسائى و ابن ماجه از او روایت نقل کردهاند.[۶]
صَدَقَهَ بْنِ الرَّبِیعِ:
ابن حبان نام او را در زمره افراد «ثقه» در کتاب الثقات نقل کرده است:
صدقه بن الربیع یروى عن عماره بن غزیه روى عنه أبو سعید مولى بنى هاشم.[۷]
هیثمى نیز بعد از نقل روایتى که صدقه بن الربیع در سند آن است، مىگوید:
رواه أبو یعلى و رجاله رجال الصحیح غیر صدقه بن الربیع و هو ثقه.
این روایت را ابویعلى نقل کرده، تمام راویان آن راویان صحیح بخارى هستند، غیر از صدقه بن ربیع که او نیز ثقه است.[۸]
محمد بن دوریش شافعى بعد از نقل روایتى که در آن صدقه بن ربیع وجود دارد گفته:
رجاله رجال الصحیح غیر صدقه بن الربیع، و هو ثقه.
راویان این روایت، راویان صحیح بخارى هستند، غیر از صدقه بن ربیع و او نیز ثقه است.[۹]
با شهادت این سه دانشمند بزرگ رجالى اهل سنت، وثاقت او را ثابت خواهد کرد، علاوه بر این که هیچ تضعیفى در باره او در کتابهاى اهل سنت به چشم نمىخورد.
عُمَارَهَ بْنِ غَزِیَّهَ:
از روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته؛ مزى در تهذیب الکمال در باره او مىنویسد:
قال عَبد الله بن أحمد بن حنبل عَن أبیه، وأبو زُرْعَه: ثقه. وَقَال إسحاق بن منصور، عن یحیى بن مَعِین: صالح. وَ قَال أبو حاتم: ما بحدیثه بأس، کان صدوقا. وَ قَال النَّسَائی: لیس به بأس. قال محمد بن سعد: توفی سنه أربعین و مئه، و کان ثقه، کثیر الحدیث. إستشهد به البخاری فی “الصحیح”، و روى له فی “الأدب”و روى له الباقون.
عبد الله بن احمد بن حنبل از پدرش و ابوزرعه نقل کرده است که او «ثقه» است. اسحاق بن منصور از یحیى بن معین نقل کرده که او «صالح» است. ابوحاتم گفته: در روایات او اشکالى نیست، او بسیار راستگو بود. نسائى گفته: اشکالى در او نیست. محمد بن سعد گفته: در سال ۱۴۰هـ از دنیا رفت، مورد اعتماد بود و روایات زیادى نقل کرده. بخارى به روایات او در کتاب صحیحش اشتهاد کرده و در ادب المفرد نیز از او روایت کرده، سایر صحاح سته نیز از او نقل کردهاند.
المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى۷۴۲هـ)، تهذیب الکمال، ج۲۱ ص۲۶۰ـ ۲۶۱، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۰هـ – ۱۹۸۰م.
عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی سَعِیدٍ:
از روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته؛ مزى در تهذیب الکمال مىنویسد:
قال النَّسَائی: ثقه. وذکره ابنُ حِبَّان فی کتاب”الثقات”، وَ قَال هو و محمد بن عَبد الله بن نمیر، و عَمْرو بن علی: مات سنه اثنتی عشره و مئه. زاد ابن حبان: و هو ابن سبع و سبعین سنه. استشهد به البخاری فی الصحیح، و روى له فی الأدب. و روى له الباقون.
نسائى گفته: «ثقه» است. ابن حبان نام او را در کتاب «الثقات» آورده و گفته: او محمد بن عبد الله بن نمیر و عمرو بن على در سال ۲۱۲ هـ از دنیا رفتهاند. ابن حبان اضافه کرده که او در هنگام وفات ۷۷ ساله بود. بخارى در صحیحش به روایات او استشهاد کرد و در ادب المفرد روایت کرده، سایر صحاح سته نیز از او روایت نقل کردهاند.
المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى۷۴۲هـ)، تهذیب الکمال، ج۱۷، ص۱۳۵، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۰هـ – ۱۹۸۰م.
ابوسعید الخدری:
صحابى.
بنابراین در صحت این روایت نیز هیچ اشکالى ندارد.
روایت دوم: «أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَکَ حَیْثُ مَا دَارَ»
ابن عساکر دمشقى در تاریخ مدینه دمشق مىنویسد
(۱۹۵۶۷)- أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مَنْصُورٍ، أنا أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ أَبِی الْحَدِیدِ، أنا جَدِّی أَبُو بَکْرٍ، أنا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ یُوسُفَ بْنِ بِشْرٍ، نَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ رَاشِدٍ الطَّبَرِیُّ، بِصُورَ، وَأَحْمَدُ بْنُ حَازِمِ بْنِ أَبِی غرزه الْکُوفِیُّ، قَالا: أنا أَبُو غَسَّانَ مَالِکُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ، نَا سَهْلُ بْنُ شُعَیْبٍ النِّهْمِیُّ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْمَدِینِیِّ، قَالَ: حَجَّ مُعَاوِیَهُ بْنُ أَبِی سُفْیَانَ فَمَرَّ بِالْمَدِینَهِ، فَجَلَسَ فِی مَجْلِسٍ فِیهِ سَعْدُ بْنُ أَبِی وَقَّاصٍ، وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ، وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسٍ، فَالْتَفَتَ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ، فَقَالَ: یَا أَبَا عَبَّاسٍ، إِنَّکَ لَمْ تَعْرِفْ حَقَّنَا مِنْ بَاطِلِ غَیْرِنَا، فَکُنْتَ عَلَیْنَا وَ لَمْ تَکُنْ مَعَنَا، وَ أَنَا ابْنُ عَمِّ الْمَقْتُولِ ظُلْمًا یَعْنِی عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ کُنْتُ أَحَقَّ بِهَذَا الأَمْرِ مِنْ غَیْرِی، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ هَکَذَا فَهَذَا وَ أَوْمَأَ إِلَى ابْنِ عُمَرَ أَحَقُّ بِهَا مِنْکَ، لأَنَّ أَبَاهُ قُتِلَ قَبْلَ ابْنِ عَمِّکَ، فَقَالَ مُعَاوِیَهُ: وَ لا سَوَاءً، إِنَّ أَبَا هَذَا قَتَلَهُ الْمُشْرِکُونَ، وَ ابْنَ عَمِّی قَتَلَهُ الْمُسْلِمُونَ، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: هُمْ وَ اللَّهِ أَبْعَدُ لَکَ وَ أَدْحَضُ لِحُجَّتِکَ، فَتَرَکَهُ وَ أَقْبَلَ عَلَى سَعْدٍ، فَقَالَ: یَا أَبَا إِسْحَاقَ، أَنْتَ الَّذِی لَمْ تَعْرِفْ حَقَّنَا، وَ جَلَسَ فَلَمْ یَکُنْ مَعَنَا وَ لا عَلَیْنَا، قَالَ: فَقَالَ سَعْدٌ: إِنِّی رَأَیْتُ الدُّنْیَا قَدْ أَظْلَمَتْ، فَقُلْتُ لِبَعِیرِی: إِخْ، فَأَنَخْتُهَا حَتَّى انْکَشَفَتْ، قَالَ: فَقَالَ مُعَاوِیَهُ: لَقَدْ قَرَأْتُ مَا بَیْنَ اللَّوْحَیْنِ، مَا قَرَأْتُ فِی کِتَابِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): إِخْ، قَالَ: فَقَالَ سَعْدٌ: أَمَا إِذْ أَبَیْتَ، فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) یَقُولُ لِعَلِیٍّ: ” أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَکَ حَیْثُ مَا دَارَ “، قَالَ: فَقَالَ مُعَاوِیَهُ: لَتَأْتِیَنِّی عَلَى هَذَا بِبَیِّنَهٍ، قَالَ: فَقَالَ سَعْدٌ: هَذِهِ أُمُّ سَلَمَهَ تَشْهَدُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَامُوا جَمِیعًا فَدَخَلُوا عَلَى أُمِّ سَلَمَهَ، فَقَالُوا: یَا أُمَّ الْمُؤْمِنِینَ، إِنَّ الأَکَاذِیبَ قَدْ کَثُرَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَهَذَا سَعْدٌ یَذْکُرُ عَنِ النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَا لَمْ نَسْمَعْهُ، أَنَّهُ قَالَ، یَعْنِی لِعَلِیٍّ: ” أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَکَ حَیْثُ مَا دَارَ “، فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَهَ: فِی بَیْتِی هَذَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لِعَلِیٍّ، قَالَ: فَقَالَ مُعَاوِیَهُ لِسَعْدٍ: یَا أَبَا إِسْحَاقَ، مَا کُنْتُ أَلْوَمَ الآنَ إِذْ سَمِعْتَ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ جَلَسْتَ عَنْ عَلِیٍّ، لَوْ سَمِعْتُ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لَکُنْتُ خَادِمًا لِعَلِیٍّ حَتَّى أَمُوتَ.
معاویه، پس از حج به مدینه آمد و در مجلسى نشست که در آن سعد بن أبى وقاص، عبد الله بن عمر و عبد الله بن عباس حضور داشتند. رو به عبد الله بن عباس کرد و گفت: اى أبا عباس! تو حق ما را از باطل دیگران تشخیص ندادى؛ علیه ما بودى نه با ما؛ در حالى که من پسر عموى کسى هستم که مظلوم کشته شد ـ یعنى عثمان بن عفان ـ و من براى این کار شایستهتر دیگران بودم. ابن عباس با اشاره به پسر عمر جواب داد: اگر این طور بود، او از تو شایستهتر بود؛ چرا که پدر او پیش از پسر عموى تو کشته شد. معاویه گفت: این دو با هم مساوى نیستند؛ چرا که پدر او را مشرکان کشت؛ اما پسر عموى مرا مسلمانان. ابن عباس جواب داد: این که آنها مسلمان بودند، خلافت را از تو دورتر و حجت تو را راحتتر باطل مىکند. پس معاویه، ابن عباس را رها کرد و رو به سعد بن أبى وقاص گفت: اى ابو إسحاق! تو کسى بودى که حق ما را نشناختى و کنار نشستى نه با ما بودى و نه علیه ما ! سعد گفت: من دیدم که دنیا تاریک شده بود؛ پس به شترم گفتم: اخ (بخواب)، شترم را خواباندم تا تاریکىها از بین برود. معاویه گفت: من در بین لوحتین (قرآن) را خواندم؛ اما در کتاب خدا کلمه «إخ» نخواندم. سعد در جواب گفت: حالا که نمىپذیرى؛ پس من از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که به على (علیه السلام) مىگفت: «تو با حق هستى و حق با تو است؛ هر کجا که باشی». معاویه گفت: باید براى این سخنى که گفتى شاهد بیاورى. سعد گفت: ام سلمه شهادت مىدهد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را گفته است. پس همگى بلند شدند و پیش ام سلمه آمدند؛ گفتند: اى مادر مؤمنان ! دروغ بستن به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) زیاد شده است، این سعد، از رسول خدا چیزى را نقل مىکند که ما نشنیدهایم که خطاب به على (علیه السلام) فرموده باشد: «تو با حق هستى و حق با تو است، هر کجا که باشی». پس ام سلمه گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این مطلب را در این خانه من به على (علیه السلام) گفت. پس معاویه به سعد گفت: اى ابوإسحاق ! من الآن بیش از تو نباید ملامت شوم؛ چرا که تو این مطلب را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدى و به على (علیه السلام) نپیوستى، اگر من آن را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده بودم، تا زمان مرگ خادم على (علیه السلام) مىشدم.[۱۰]
علی مع الحق
بررسی سند روایت:
أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مَنْصُورٍ:
ابن عساکر در باره استادش مىنویسد:
علی بن أحمد بن منصور بن محمد بن عبدالله بن محمد أبو الحسن بن أبی العباس الغسانی المعروف بابن قبیس. الفقیه المالکی النحوی الزاهد… سمعت منه الکثیر وکان ثقه متحرزا متیقظا منقطعا عن الناس ملازما لبیته فی درب النقاشه أو متخلیا فی بیته فی المناره الشرقیه وکان یفتی على مذهب مالک ویقرئ النحو ویعرف الفرائض والحساب وکان مغالیا فی السنه رحمه الله محبا لأصحاب الحدیث.
على بن أحمد بن منصور، از فقهاى مالکى، آگاه به علم نحو و زاهد بود. من از او زیاد شنیدم، او مورد اعتماد، پرهیزگار و بیدار بود، از مردم بریده و همیشه در خانهاش بود، بر مبناى مذهب مالک فتوا مىداد، علم نحو مىخواند، واجبات و علم حساب یاد مىگرفت، تلاش بسیارى در سنت داشت و اصحاب حدیث را دوست مىداشت.[۱۱]
أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ أَبِی الْحَدِیدِ:
ذهبى در سیر أعلام النبلاء در باره او مىنویسد:
ابن أبی الحدید. الشیخ العدل المرتضى الرئیس أبو الحسن أحمد بن عبدالواحد… و کان ثقه نبیلا متفقدا لأحوال الطلبه و الغرباء عدلا مأمونا.
ابن أبى الحدید، استاد عادل، پسندیده و رئیس، مورد اعتماد و سرشناس بود. احوال طلبهها و مردم غریب را جویا مىشد، عادل و امین بود.[۱۲]
أَبُو بَکْرٍ:
ابن عساکر در باره او مىنویسد:
أبو بکر محمد بن أحمد بن عثمان السلمی الشاهد المعروف بابن أبی الحدید الثقه الأمین الرضا الشیخ النبیل.
ابوبکر محمد بن أحمد، مشهور به إبن أبى الحدید، مورد اعتماد، امین، پسندیده، استاد و پرآوازه بود.[۱۳]
أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ یُوسُفَ بْنِ بِشْرٍ،
خطیب بغدادى در باره او مىنویسد:
محمد بن یوسف بن بشر بن النضر بن مرداس أبو عبد الله الهروی و یعرف بغندر و کان أحد الحفاظ الثقات و سکن دمشق و ورد بغداد وحدث بها
محمد بن یوسف، مشهور به غندر، یکى از حافظان مورد اعتماد بود، ساکن دمشق بود و وارد بغداد شد و در آن جا حدیث نقل کرد.[۱۴]
أَحْمَدُ بْنُ حَازِمِ بْنِ أَبِی غرزه الْکُوفِیُّ:
ذهبى در باره او مىگوید:
ابن أبی غرزه الامام الحافظ الصدوق أحمد بن حازم بن محمد بن یونس بن قیس بن أبی غرزه أبو عمرو الغفاری الکوفی صاحب المسند ولد سنه بضع و ثمانین و مئه و له مسند کبیر وقع لنا منه جزء و ذکره ابن حبان فی الثقات و قال کان متقنا.
إبن أبى غزره، پیشوا، حافظ (کسى که یک صد هزار حدیث حفظ بوده) و بسیار راستگو بود. او مسند بزرگى داشت که یک جزء از آن به من رسید، ابن حبان او را در زمره افراد ثقه آورده و گفته: در نقل حدیث بىغلط بود.[۱۵]
أَبُو غَسَّانَ مَالِکُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ:
ذهبى در باره او مىنویسد:
مالک بن إسماعیل أبو غسان النهدی الحافظ عن إسرائیل و عبد الرحمن بن الغسیل وعنه البخاری و من بقی بواسطه و أبو زرعه حجه عابد قانت لله توفی ۲۱۹ ع
مالک بن إسماعیل، حافظ (کسى که صد هزار روایت حفظ است) بود، از اسرائیل و عبد الرحمن بن غسیل روایت نقل کرده و بخارى و دیگر اصحاب صحاح از طریق ابوزرعه از او نقل کردهاند، او حجت (کسى که سى صد هزار حدیث حفظ است) و عبادت کننده خداوند بود.[۱۶]
سَهْلُ بْنُ شُعَیْبٍ:
ذهبى در تاریخ الإسلام در باره او مىگوید:
سهل بن شعیب النخعی الکوفی. وفد على عمر بن عبد العزیز. وروى عن الشعبی وبریده بن سفیان وقنان النهمی. وعنه زریق البجلی المقرئ وأبو غسان مالک بن إسماعیل وأبو داود الطیالسی وعون بن سلام. وما علمت به بأساً.
سهل بن شعیب نخعى کوفى، از شعبى و بریده روایت نقل کرده… من اشکالى در او نمىبینم.[۱۷]
عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْمَدِینِیِّ:
إبن أبى حاتم رازى در باره او گفته:
عبید الله بن عبد الله بن عمر بن الخطاب مات قبل سالم سمع أباه روى عن الزهرى سمعت أبى یقول ذلک نا عبد الرحمن قال سئل أبو زرعه عن عبید الله بن عبد الله بن عمر فقال مدینى ثقه.
عبید الله بن عبد الله، پیش از سالم مرده، از پدرش روایت شنیده، زهرى از او روایت کرده است. از پدرم شنیدم که مىگفت: از عبد الرحمن شنیدم که از ابوزرعه در باره عبید الله بن عبد الله سؤال شد، پس گفت: او اهل مدینه و ثقه بود.[۱۸]
روایت سوم: «علی مع القرآن والقرآن مع علی»
حاکم نیشابورى در المستدرک على الصحیحین مىنویسد:
(۴۵۶۶)- [۳: ۱۲۱] أَخْبَرَنَا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَفِیدُ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ نَصْرٍ، ثنا عَمْرُو بْنُ طَلْحَهَ الْقَنَّادُ الثِّقَهُ الْمَأْمُونُ، ثنا عَلِیُّ بْنُ هَاشِمِ بْنِ الْبَرِیدِ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو سَعِیدٍ التَّیْمِیُّ، عَنْ أَبِی ثَابِتٍ مَوْلَى أَبِی ذَرٍّ، قَالَ: کُنْتُ مَعَ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ یَوْمَ الْجَمَلِ، فَلَمَّا رَأَیْتُ عَائِشَهَ وَاقِفَهً دَخَلَنِی بَعْضُ مَا یَدْخُلُ النَّاسَ، فَکَشَفَ اللَّهُ عَنِّی ذَلِکَ عِنْدَ صَلاهِ الظُّهْرِ، فَقَاتَلْتُ مَعَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ، فَلَمَّا فَرَغَ ذَهَبْتُ إِلَى الْمَدِینَهِ، فَأَتَیْتُ أُمَّ سَلَمَهَ، فَقُلْتُ: إِنِّی وَ اللَّهِ مَا جِئْتُ أَسْأَلُ طَعَامًا وَ لا شَرَابًا وَلَکِنِّی مَوْلَى لأَبِی ذَرٍّ، فَقَالَتْ: مَرْحَبًا فَقَصَصْتُ عَلَیْهَا قِصَّتِی، فَقَالَتْ: أَیْنَ کُنْتَ حِینَ طَارَتِ الْقُلُوبُ مَطَائِرَهَا؟ قُلْتُ: إِلَى حَیْثُ کَشَفَ اللَّهُ ذَلِکَ عَنِّی عِنْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ، قَالَ: أَحْسَنْتَ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) یَقُولُ: ” عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ، وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِیٍّ لَنْ یَتَفَرَّقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ “.
در روز جمل، وقتى چشمم به «عایشه» افتاد که ایستاده بود، پارهاى از خیالات که در دل دیگران وارد مىشود، در دل من پدید آمد، هنگام نماز ظهر، خداوند شک و تردید را از دل من برطرف ساخت و سرانجام به پشتیبانى از حضرت على علیه السّلام با دشمنان او نبرد کردم. پس از پایان جنگ به مدینه بازگشتم. و به خانه «امّ سلمه» رفتم و به او گفتم: به خدا سوگند! به منظور درخواست خوراکى و آشامیدنى به خانه تو نیامدهام. من آزاده شده «ابوذر» هستم. ام سلمه، به من خوش آمد گفت و من حکایت حال خود را در روز جمل بازگو کردم. «ام سلمه» گفت: آنگاه کجا بودى که دلها به سوى منطقه پرواز خود مىرفتند؟ در پاسخ گفتم: تا آنجا پرواز کردم که خداوند پرده شک را از چشم دل من برطرف کرد و در هنگام ظهر، دروازه حقیقت به روى من گشوده شد و در راه حقیقت، از جان گذشته و عاشقانه با دشمنان نبرد کردم. ام سلمه، از شنیدن سخنان من، شادمان گشت و به من آفرین گفت و اظهار داشت: از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم که فرمود: على همراه قرآن است و قرآن نیز همراه با على علیه السّلام است. هیچگاه على علیه السّلام از قرآن و قرآن از على علیه السّلام، جدا نمىشوند تا این که کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
حاکم نیشابورى بعد از نقل این روایت مىگوید:
هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحُ الإِسْنَادِ، وَ أَبُو سَعِیدٍ التَّیْمِیُّ هُوَ عُقَیْصَاءُ ثِقَهٌ مَأْمُونٌ، وَ لَمْ یُخَرِّجَاهُ
این روایت سندش صحیح و ابوسعید التیمى همان عقیصاء است که ثقه و مورد اعتماد است؛ ولى بخارى و مسلم آن را نقل نکردهاند.[۱۹]
علی مع الحق
حافظ علائى، از محدثان مشهور اهل سنت در کتاب إجمال الإصابه، مىنویسد:
وَ أخرج الْحَاکِم فِی مُسْنده بِسَنَد حسن عَن أم سَلمَه رَضِی الله عَنْهَا أَن النَّبِی (صلى الله عَلَیْهِ وَ سلم) قَالَ عَلیّ مَعَ الْقُرْآن وَ الْقُرْآن مَعَ عَلیّ لن یفترقا حَتَّى یردا عَلیّ الْحَوْض.
حاکم در مسند خود با سند «حسن» از ام سلمه نقل کرده است که رسول خدا فرمود: على همراه با قرآن و قرآن همراه با على است، آن دو از هم جدا نمىشوند، تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.[۲۰]
شمس الدین ذهبى، حافظ علائى را این چنین ستایش کرده است:
خلیل بن کیکلدی العلائی. خلیل بن کیکلدی الإمام الحافظ الفقیه البارع المفتی صلاح الدین أبو سعید العلائی الدمشقی الشافعی ولد سنه أربع و تسعین و ستمائه (۶۹۴ هـ ۱۲۹۵م). و حفظ کتبا و قرأ و أفاد و انتقى و نظر فی الرجال و العلل و تقدم فی هذا الشأن مع صحه الذهن و سرعه الفهم سمع من ابن مشرف و ست الوزراء و القاضی أبی بکر الدشتی و الرضی الطبری و طبقتهم.
خلیل بن کیکلدى، پیشوا، حافظ، فقیه، پرهیزگا و مفتى بود… کتابهاى را حفظ کرد و آنها را خواند، استفاده و پاکسازى کرد، در باره راویان آن و اشکالات روایت تحقیق کرد. در این کار پیشگام بود؛ ذهن سالمى داشت و با هوش بود[۲۱]
با توجه به موقعیت و جایگاهى که حاکم نیشابورى نزد اهل سنت دارد، و همانطور که از لقب «حاکم» پیدا است، او بر تمام روایات اهل سنت سنداً و متنا تسلط داشته، و همچنین تصریح دانشمند بزرگى همانند حافظ علائى بر «حسن» روایت، به نظر مىرسد که بررسى سند روایت ضرورتى نداشته باشد و تصریح این دو نفر براى کسانى که قلبشان از کینه نسبت به امیرمؤمنان (علیه السلام) خالى است، کفایت مىکند.
روایت چهارم: «اللهم ادر الحق مع علی»
حاکم نیشابورى در کتاب المستدرک على الصحیحین مىنویسد:
۴۶۲۹ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ کَامِلٍ الْقَاضِی، ثنا أَبُو قِلابَهَ، ثنا أَبُو عَتَّابٍ سَهْلُ بْنُ حَمَّادٍ، ثنا الْمُخْتَارُ بْنُ نَافِعٍ التَّمِیمِیُّ، ثنا أَبُو حَیَّانَ التَّیْمِیُّ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ): ” رَحِمَ اللَّهُ عَلِیًّا اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ دَارَ “.
از على (علیه السلام) نقل شده است که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: خداوند على را رحمت کند، خدایا! حق را بر مدار على بچرخان، هر طرف که او برود.
و سپس در تصحیح حدیث مىگوید:
هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَى شَرْطِ مُسْلِمٍ، وَ لَمْ یُخَرِّجَاهُ
سند این روایت بنا بر شرایطى که مسلم قبول دارد صحیح است؛ ولى او و بخارى نقل نکردهاند.[۲۲]
علی مع الحق
فخر الدین رازى، تفسیر پرداز شهیر اهل سنت، تصریح مىکند که به صورت متواتر نقل شده است هرکس در دینش به على بن أبى طالب اقتدا کند، هدایت خواهد شد و سپس براى اثبات گفتارش به روایت «اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَ عَلِیٍّ حَیْثُ دَارَ» استناد مىکند:
الْحُجَّهُ الْخَامِسَهُ: رَوَى الْبَیْهَقِیُّ فِی «السُّنَنِ الْکَبِیرِ» عَنْ أَبِی هُرَیْرَهَ قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ) یَجْهَرُ فِی الصَّلَاهِ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، ثُمَّ إِنَّ الشَّیْخَ الْبَیْهَقِیَّ رَوَى الْجَهْرَ عَنْ/ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، وَ ابْنِ عَبَّاسٍ، وَ ابْنِ عُمَرَ، وَ ابْنِ الزُّبَیْرِ، وَ أَمَّا أَنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ کَانَ یَجْهَرُ بِالتَّسْمِیَهِ فَقَدْ ثَبَتَ بِالتَّوَاتُرِ، وَمَنِ اقْتَدَى فِی دِینِهِ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَدِ اهْتَدَى، وَ الدَّلِیلُ عَلَیْهِ قَوْلُهُ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَ عَلِیٍّ حَیْثُ دَارَ.[۲۳]
دلیل پنجم: بیهقى در سنن کبراى خود از ابوهریره نقل کرده است که رسول خدا در نماز بسم الله را بلند مىخواند. سپس بیهقى از عمر بن خطاب، ابن عباس و پسر عمر و پسر زبیر نقل کردهاند که بلند مىخواندهاند. اما على بن أبى طالب نیز بسم الله را بلند مىخواند؛ به درستى و با روایات متواتر ثابت شده است که هرکس در دینش به على بن أبى طالب (علیه السلام) اقتدا کند، به راستى که هدایت شده است. دلیل بر این مطلب این سخن رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) است که فرمود: خدایا حق را بر مدار على بگردان، هر جا که او باشد.
نظام الدین نیسابورى نیز در تفسیر خود مىنویسد:
و کان مذهبه الجهر بها فی جمیع الصلوات؛ و قد ثبت هذا منه تواتراً و من اقتدى به لن یضل. قال (صلى الله علیه و سلم): “اللهم أدر الحق معه حیث دار”.
مذهب او (امام على (علیه السلام) این بود که در تمام نمازها بسم الله را بلند مىخواند، به درستى که با روایات متواتر ثابت شده است که هر کس به او اقتدا کند، گمراه نمىشود. رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: خدایا حق را با او بگردان، هر کجا که باشد.[۲۴]
محمد بن ابراهیم بیهقى همین روایت را به صورت مستقیم از أبوحیان تیمى نقل کرده است:
عن أبی حیان التیمی عن أبیه عن علی بن أبی طالب، رضی الله عنه، قال النبی، (صلى الله علیه و سلم): رحم الله علیاً، اللهم أدر الحق معه حیث دار.[۲۵]
بسیارى از بزرگان اهل سنت، صحت این حدیث را مفروغ عنه گرفته و این روایت را جزء فضائل آن حضرت ذکر کردهاند. در کتاب موسوعه اقوال الدارقطنى آمده است:
و بعده أمیر المؤمنین: علی بن أبی طالب رضی الله عنه و أرضاه، و قد ورد عن النبی (صلى الله علیه و سلم) فی فضائله أحادیث کثیره منها: قوله (صلى الله علیه و سلم): اللهم أدر الحق مع علی حیث ما دار.
بعد از او (عثمان) امیرمؤمنان على بن أبى طالب است که خداوند از او راضى باشد و او را راضى کند. از رسول خدا در باره فضائل او روایات زیادى نقل شده است؛ از جمله که آن حضرت فرمود: خدایا حق را دور على بگردان، هر کجا که او باشد.
ابوبکر باقلانى در شرح حال امیرمؤمنان (علیه السلام) مىنویسد:
و بعده أمیر المؤمنین: علی بن أبی طالب رضی الله عنه و أرضاه، و قد ورد عن النبی (صلى الله علیه و سلم) فی فضائله أحادیث کثیره منها: قوله (صلى الله علیه و سلم): اللهم أدر الحق مع علی حیث ما دار.[۲۶]
ابوحامد غزالى در باره فضائل امیرمؤمنان (علیه السلام) مىنویسد:
و قال (صلى الله علیه و سلم) فی حق علی: «اللهم أدر الحق مع علی حیث دار» و قال (صلى الله علیه و سلم): «أقضاکم علی».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در باره على (علیه السلام) فرمود: خدایا حق را دور على بگردان، هر کجا که او باشد، و نیز فرمود: على (علیه السلام) از همه شما در قضاوت برتر است.[۲۷]
و بسیار دیگر از بزرگان اهل سنت این روایت را نقل کردهاند که به جهت اختصار به همین اندازه بسنده مىکنیم.
پی نوشت ها
[۱] . منهاج السنه النبویه ج۴ ص۲۳۸ و ۲۳۹ المؤلف: تقی الدین أبو العباس أحمد بن عبد الحلیم بن عبد السلام بن عبد الله بن أبی القاسم بن محمد ابن تیمیه الحرانی الحنبلی الدمشقی (المتوفى: ۷۲۸هـ)، المحقق: محمد رشاد سالم، الناشر: جامعه الإمام محمد بن سعود الإسلامیه، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۶ هـ – ۱۹۸۶ م، عدد المجلدات: ۹٫
[۲] . أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفاى۳۰۷ هـ)، مسند أبی یعلی، ج۲، ص۳۱۸، ح۱۰۵۲، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث – دمشق، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۴ هـ – ۱۹۸۴م. الآجری، أبی بکر محمد بن الحسین (متوفاى۳۶۰هـ)، الشریعه، ج۴، ص۱۷۵۹ و ص۲۰۹۲، ح۱۵۸۳، تحقیق الدکتور عبد الله بن عمر بن سلیمان الدمیجی، ناشر: دار الوطن – الریاض / السعودیه، الطبعه: الثانیه، ۱۴۲۰ هـ – ۱۹۹۹م. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲هـ)، المطالب العالیه بزوائد المسانید الثمانیه، ج۱۶، ص۱۴۷، ح۳۹۴۵، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمه/ دار الغیث، الطبعه: الأولى، السعودیه – ۱۴۱۹هـ. ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبد الله (متوفاى۵۷۱هـ)، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص۴۴۹، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامه العمری، ناشر: دار الفکر – بیروت – ۱۹۹۵٫ السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى۹۱۱هـ)، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)، ج۴، ص۲۵۸، طبق برنامه الجامع الکبیر.الهندی، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین (متوفاى۹۷۵هـ)، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، ج۱۱، ص۲۸۵، تحقیق: محمود عمر الدمیاطی، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۹هـ – ۱۹۹۸م.
[۳] . الآجری، أبی بکر محمد بن الحسین (متوفاى۳۶۰هـ)، الشریعه، ج۴، ص۱۷۵۹ و ص۲۰۹۲، ح۱۵۸۳، تحقیق الدکتور عبد الله بن عمر بن سلیمان الدمیجی، ناشر: دار الوطن – الریاض / السعودیه، الطبعه: الثانیه، ۱۴۲۰ هـ – ۱۹۹۹م.
[۴] . الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبی بکر (متوفاى ۸۰۷ هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج۷، ص۲۳۵، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی – القاهره، بیروت – ۱۴۰۷هـ.
[۵] . المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى۷۴۲هـ)، تهذیب الکمال، ج۲۵، ص۴۳۷، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۰هـ – ۱۹۸۰م.
[۶] . الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته، ج۱، ص۶۳۳، رقم: ۳۲۳۸، تحقیق محمد عوامه، ناشر: دار القبله للثقافه الإسلامیه، مؤسسه علو – جده، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۳هـ – ۱۹۹۲م.
[۷] . التمیمی البستی، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفاى۳۵۴ هـ)، الثقات، ج۸، ص۳۱۹، رقم: ۱۳۶۵۷، تحقیق السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفکر، الطبعه: الأولى، ۱۳۹۵هـ – ۱۹۷۵م.
[۸] . الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبی بکر (متوفاى ۸۰۷ هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج۱۰، ص۲۵۶، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی – القاهره، بیروت – ۱۴۰۷هـ.
[۹] . البیروتی الشافعی، الإمام الشیخ محمد بن درویش بن محمد الحوت (متوفاى۱۲۷۷ هـ)، أسنى المطالب فی أحادیث مختلفه المراتب، ج۱، ص۲۴۹، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۸ هـ ـ ۱۹۹۷م.
[۱۰] . ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبد الله (متوفاى۵۷۱هـ)، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، ج۲۰، ص۳۶۱، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامه العمری، ناشر: دار الفکر – بیروت – ۱۹۹۵٫
[۱۱] . ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبد الله (متوفاى۵۷۱هـ)، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، ج۴۱، ص۲۳۷، رقم: ۴۷۸۹، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامه العمری، ناشر: دار الفکر – بیروت – ۱۹۹۵٫
[۱۲] . الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج۱۸، ص۴۱۸، تحقیق: شعیب الأرناؤوط؛ محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: التاسعه، ۱۴۱۳هـ.
[۱۳] . ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبد الله (متوفاى۵۷۱هـ)، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، ج۵۱، ص۷۹، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامه العمری، ناشر: دار الفکر – بیروت – ۱۹۹۵٫چ
[۱۴] . البغدادی، ابوبکر أحمد بن علی بن ثابت الخطیب (متوفاى۴۶۳هـ)، تاریخ بغداد، ج۳، ص۴۰۵، رقم: ۱۵۳۳، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت.
[۱۵] . الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج۱۳، ص۲۳۹، تحقیق: شعیب الأرناؤوط؛ محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: التاسعه، ۱۴۱۳هـ.
[۱۶] . الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته، ج۲، ص۲۳۳، رقم: ۵۲۳۹، تحقیق محمد عوامه، ناشر: دار القبله للثقافه الإسلامیه، مؤسسه علو – جده، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۳هـ – ۱۹۹۲م.
[۱۷] . الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج۹، ص۴۱۳، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی – لبنان/ بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م.
[۱۸] . ابن أبی حاتم الرازی التمیمی، ابومحمد عبد الرحمن بن أبی حاتم محمد بن إدریس (متوفاى ۳۲۷هـ)، الجرح والتعدیل، ج۵، ص۳۲۰، رقم: ۱۵۲۰، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۲۷۱هـ ـ ۱۹۵۲م.
[۱۹] . المستدرک على الصحیحین ج۳ ص۱۳۴ المؤلف: أبو عبد الله الحاکم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدویه بن نُعیم بن الحکم الضبی الطهمانی النیسابوری المعروف بابن البیع (المتوفى: ۴۰۵هـ)، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، الناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۱ – ۱۹۹۰، عدد الأجزاء: ۴٫
[۲۰] . العلائی، أبو سعید خلیل بن کیکلدی (متوفاى۷۶۱ هـ)، إجمال الإصابه فی أقوال الصحابه، ج۱، ص۵۵، تحقیق: د. محمد سلیمان الأشقر، ناشر: جمعیه إحیاء التراث الإسلامی – الکویت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۷هـ.
[۲۱] . الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، المعجم المختص بالمحدثین (معجم المحدثین)، ج۱، ص۹۲، رقم: ۱۰۸، تحقیق: د. محمد الحبیب الهیله، ناشر: مکتبه الصدیق – الطائف، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۸هـ.
[۲۲] . المستدرک على الصحیحین ج۳ ص۱۳۴ و ۱۳۵ المؤلف: أبو عبد الله الحاکم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدویه بن نُعیم بن الحکم الضبی الطهمانی النیسابوری المعروف بابن البیع (المتوفى: ۴۰۵هـ)، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، الناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۱ – ۱۹۹۰، عدد الأجزاء: ۴٫
[۲۳] . مفاتیح الغیب ج۱ ص۱۸۰ المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عمر بن الحسن بن الحسین التیمی الرازی الملقب بفخر الدین الرازی خطیب الری (المتوفى: ۶۰۶هـ)، الناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت، الطبعه: الثالثه – ۱۴۲۰ هـ.
[۲۴] . النیسابوری، نظام الدین الحسن بن محمد بن حسین المعروف بالنظام الأعرج (متوفاى ۷۲۸ هـ)، تفسیر غرائب القرآن ورغائب الفرقان، ج۱، ص۸۹، تحقیق: الشیخ زکریا عمیران، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۶هـ – ۱۹۹۶م.
[۲۵] . البیهقی، إبراهیم بن محمد (متوفاى بعد ۳۲۰هـ)، المحاسن والمساوئ، ج۱، ص۳۷، تحقیق: عدنان علی، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت/ لبنان، الطبعه: الأولى، ۱۴۲۰هـ – ۱۹۹۹م
[۲۶] . الباقلانی، ابوبکر محمد بن الطیب (متوفاى۴۰۳هـ)، الإنصاف فیما یجب اعتقاده ولا یجوز الجهل به، ج۱، ص۱۰۶، تحقیق: عماد الدین أحمد حیدر، ناشر: عالم الکتب – لبنان، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۶م