- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
مطلب حول این سؤال دور میزد که چرا اسلامشناسان غربی برای دریافت اسلام تنها به کتب و متون مکتب خلفا مراجعه میکنند، و معمولاً از متون مکتب امامت بهرهای نمیگیرند؟ من در گذشته فکر میکردم علت این است که اروپا اولین بار با اسلام مکتب خلفا آشنا شده، و اصولاً ارتباط و اتصالش با آنهاست، و به علت دوری از ما، از متون ما بیخبر مانده است.
در تاریخ میخوانیم که ناپلئون بناپارت در بهار سال ۱۷۹۸ میلادی با ۳۰۰ کشتی و در حدود ۴۰۰۰۰ سپاهی به سوی مصر حرکت کرد، تا پس از تسخیر مصر راه را به سوی تصرف هندوستان و خارج کردن آن از چنگال انگلیسیها هموار نماید. او در اوایل تابستان پس از نبرد کوتاهی پیروزمندانه به قاهره وارد شد. ناپلئون تا سال ۱۸۰۱ در مصر ماند، و در سپتامبر این سال با فشار نیروهای انگلستان و عثمانی آنجا را تخلیه کرد.
ناپلئون به همراه خود یک هیئت علمی به مصر برده بود. این دانشمندان در تمام مدت توقف ارتش فرانسه در آن سرزمین به کار تحقیق و تفحّص اشتغال داشتند. یک ثمره کارهای علمی این دانشمندان، آشنایی علمای اروپایی با مشرقزمین، فرهنگ، آداب و مذاهب این سرزمین بود.
علوم خاورشناسی و باستانشناسی و زبانشناسی و مطالعه ادیان و مذاهب و تاریخ مشرقزمین در همین نقطه عطف تاریخی تا حدود زیادی پایهگذاری شده و رشد یافتند.۱
و نیز میدانیم که مسیحیان لبنانی که در شمار نخستین منادیان تجدّد فکری و ارتباط فرهنگی با غرب هستند، وسائطی فرهنگی میان عربزبانان و اروپاییان بودهاند، به ویژه که در سال ۱۸۶۰ م. سپاه فرانسه با موافقت دول بزرگ در لبنان پیاده شد، و سالیان دراز در این کشور باقی ماند.۲
اینجانب در گذشته ارتباط فرانسویان و انگلیسیان با مصر، و ارتباط مسیحیان لبنانی را با اروپا، مهمترین عامل در چگونگی اسلامشناسی اروپاییان میدانستم. در هر دوی از این ارتباط و اتصالها، غرب با اسلام مکتب خلفا، و با کتب و دانشمندان این مکتب برخورد کرده بودند؛ لذا طبیعی میدانستم که اسلامی جز اسلام این مکتب نشناسند، و رسمی ندانند. این تفکر و شناخت گذشته من بود. در واقع من کار ایشان را «حمل به صحت» میکردم!
اما پس از آمدن به ایران راز اصلی این دوری را شناختم، و چون یک برق یکباره این مشکل برای من حل شد.
حقیقت مطلب این بود که اینها که میخواهند اسلام را بشناسند، درصدد جستجو از حقیقت نیستند، و نمیخواهند یک دین الهی و آسمانی را پیجویی کنند، و ابعاد مختلف آن را بیابند، و بشناسند. نه، اینها در صدد پیجویی و کشف نقاط ضعفی از اسلام و تاریخ شخصیتهای آنها هستند.
در احادیث مکتب ما، پیامبر(ص) معصوم است، و رحمهللعالمین است، اشرف مخلوقات میباشد، دارنده برترین صفات و اخلاقیات است و…
البته روشن است چنین بینشی هدف آنها را برنمیآورد؛ اما متأسّفانه آنچه میخواهند به اسلام و پیامبر آن نسبت بدهند، در احادیث مکتب خلفا مییابند. احادیثی که به گفته صاحبان همان مکتب، در نهایت اعتبار نیز هست! بنابراین اکثریت قریب به اتفاق اسلامشناسیهای غربی از مدارک و متون مکتب خلفا انجام میشود.
مجموعه کارهای خاورشناسان، آنها که در اسلامشناسی تخصص داشتهاند، خواه در فرانسه یا خواه در هلند و بلژیک و روسیه تزاری و انگلستان و اخیراً در آمریکا، همه و همه در همین خط بوده است. اینها زحمت زیاد کشیدهاند، و تحقیقات وسیع کردهاند، و تمام اسلام را خواندهاند؛ از حدیث و قرآن و تاریخ و فقه و کلام و… که نشان بدهند اسلام حقیقت نداشته، اصالت نداشته، و الهی و آسمانی نبوده است، و مدارک سخنان خود را در کتب مکتب امامت نیافتهاند، تنها در مکتب خلافت مقصد و مقصود خویش را یافتهاند.
اسلامشناسی که خود یهودی است ـ چون «اگناس گلدزیهر» ـ و یا آن که مسیحی متعصبی است ـ چون «ماسی نیون» ـ و جوانب مختلف را نیز میدانسته، البته تعهد داشته است که کجا برود و از که بگیرد، و چه بگوید. نوشتههایی که از اینان به فارسی در آمده، امثال: محمد پیامبری که از نو باید شناخت نوشته «ویرژیل گیورگیو»، و محمد پیامبر و سیاستمدار نوشته پروفسور «مونتگمری وات»، و جهان اسلام «پروفسور بوتولداشپولر»، و اسلام در ایران «پروفسور پطروشفسکی»، و امثال آن، و از همه مهمتر دائرهالمعارف اسلامی برای تخریب اسلام در همه جوانب آن است، و اینها مایه سخنان خود را در احادیث و تاریخ و تفسیر مکتب خلفا یافتهاند و بس.
اینها که میخواهند در شناخت اسلام به اروپا رفتگان و اروپاییان روی بیاورند، مثل این است که از ابوجهل یا ابوسفیان بخواهند که پیامبر و شخصیت والای او را توصیف و معرّفی نماید. کتابهایی که از زبانهای اروپایی ترجمه میشود و در مسائل اسلامشناسی تحقیق کرده است در واقع سمهایی هستند که در پوششی از عسل پوشیده شدهاند…
آخر شما چرا امام باقر و امام صادق(ع) را گذاشته، و به اسلام «ابوهریره» و «انسبن مالک»، و امثال ایشان رو میآورید؟ مگر پیامبر نفرمود:
« دو چیز گرانقدر در میان شما به جای گذاردم: قرآن و عترتم، خاندانم را»؟
با توجه به تمام بررسیهایی که انجام دادیم، حال «مَن شاءَ فَلْیؤمِن و مَن شاءَ فَلْیکفُر».
دردهای جانکاه علی و فاطمه این است. درد امام مجتبی و درد حضرت حسین نیز از همین جاست.
روی آوردن به اسلامشناسی اروپایی بر باد دادن خون شهیدان جاودانه کربلاست. اینجا زحمات امام باقر و امام صادق(ع) بر باد میرود.
ما در این جا چه وظیفه داریم و چه اندیشه و احساس؟
پینوشت:
۱. فرمانفرمائیان، حافظ، تاریخ قرون معاصر؛ اروپا در عصر انقلاب، صص ۱۶۰ ـ ۱۵۹.
۲. حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج ۲، ص۹۳۹.
منبع :ماهنامه موعود شماره ۷۰.
سید مرتضی عسگری