- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
پیامبران الهی از سوی خدای واحد و یگانه به سوی انسان ها فرستاده شده اند. از این رو باید تعالیم آنان یکسان بوده و اختلافی در میانشان نباشد. این نکته در مورد معارف اعتقادی که گزارش هایی درباره واقعیت است، روشن تر از بخش های دیگر ادیان است.
در این بخش، تفاوت ادیان تنها در این مورد می تواند باشد که بخشی از حقایق به پیامبری داده شده و به پیامبر دیگر داده نشده است. اما در بخش شریعت، ممکن است اختلاف ها ناشی از تفاوت زمانی و مکانی باشد. برای مثال چون دین پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، دین خاتم و جهانی است، احکام و شرایع آن کمی سهل تر از احکام و شرایع دیگر پیامبران است.
با وجود این، تحریف هایی که در طول زمان در ادیان الهی رخ داد، باعث شد تا در برخی معارف و احکام میان این ادیان اختلاف رخ دهد. قرآن کریم می فرماید: «إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللَّهِ الْاسْلَامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیَا بَیْنَهُمْ».[۱]
این آیه، دین همه پیامبران را اسلام می داند و تصریح می کند که اختلاف های پیروان ادیان الهی در اثر تحریف و گناه بوده است. در این آیه، نام دین واحد، اسلام ذکر شده است.
در برخی آیات دیگر نیز چنین نامگذاری دیده می شود. برای مثال، در آیه زیر از حضرت ابراهیم (علیهالسلام) به عنوان حنیف و مسلمان نام برده شده است: «مَا کاَنَ إِبْرَاهِیمُ یهُودِیًّا وَ لَا نَصْرَانِیًّا وَ لَاکِن کاَنَ حَنِیفًا مُّسْلِمًا وَ مَا کاَنَ مِنَ الْمُشْرِکِین»[۲] اسلام به معنای تسلیم شدن است؛ تسلیم قلبی و عملی. اما برای تسلیم شدن باید چگونگی تسلیم شدن روشن باشد.
آنچه پیامبران برای مردم می آورند، یعنی دین، چگونگی تسلیم شدن در برابر خداست؛ تسلیم قلبی که با اعتقادات مطابق با واقع رخ میدهد و تسلیم عملی از راه عمل به شریعت. بنابراین دین خدا اسلام است: «ان الدین عندالله الاسلام».
حنیف از ریشه حنف به معنای میل و تمایل به سویی است و به معنای راه راست و کسی که به سوی دین مستقیم میل پیدا کرده یا از دین کجی اعراض نموده نیز آمده است. به پیرو دین الهی یا اسلام، حنیف گفته می شود، زیرا به دین مستقیم متمایل شده است.
این نوشته می خواهد بگوید که اسلام یعنی دین همه انبیای الهی فطری است و اصول ابعاد سه گانه اسلام در فطرت همه انسان ها وجود دارد. این مطلب را بر اساس آیات قرآن و احادیث پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) و گاه احادیث اهل بیت (علیهم السلام) اثبات خواهیم کرد.
فطری بودن دین در معارف اعتقادی
قرآن کریم درباره فطری بودن دین می فرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَالِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَاکِنَّ أَکْثرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُون».[۳]
این آیه مخاطب خود را به دین حنیف و استوار دعوت می کند و دین را با عنوان فطرت ا… تفسیر می نماید؛ فطرتی که انسان بر آن سرشته شده و قابل تغییر نیست. در آخر می فرماید: دین استوار، چنین دین فطری است.
در احادیث، حنیفیت و فطرت به یک معنا آمده و در تفسیر آن معرفت خدا و توحید ذکرشده است. از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که فرمودند: «هر مولودی با فطرت متولد می شود، و مقصود از فطرت، معرفت به این مطلب است که خداوند آفریدگار اوست و آیه شریفه «وَ لَئنِ سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ»[۴] به همین مطلب اشاره دارد.[۵]
بدین سان، دین استوار، دین فطری است؛ دینی که اساس آن یعنی معرفت خدا، در فطرت و خلقت نخستین انسان ها نهفته است و این فطرت قابل تغییر نیست.
در احادیث، آموزه توحید نیز از مصادیق فطرت ذکرشده است[۶]، زیرا معرفتی از خدا که انسان ها بر آن سرشته شده اند، شامل توحید نیز می شود و انسان ها خدای واحد و یگانه را فطرتاً می شناسند.
بر اساس آیات و احادیث، سابقه این معرفت توحیدی و فطری به پیش از جهان کنونی بر می گردد و خداوند همه انسان ها را در عالم یا عوالمی پیش از این جهان، جمع کرد و خود را بدون واسطه به آنها شناساند و پس از این شناخت، از آنان به ربوبیت خویش اقرار گرفت، و همین شناخت در روح و جان انسان ها باقی ماند، از این رو آنان همراه با همین فطرت توحیدی وارد جهان کنونی می شوند.
فطری بودن دین در اعمال و عبادات
معرفت خدا و توحید که اساس دین اسلام است، فطرت اعتقادی همه انسان هاست. اما گذشته از فطرت اعتقادی، انسان ها دارای فطرت های عملی نیز هستند. در احادیث نقل شده از پیامبر نماز و عبادت خدا از مصادیق فطرت ذکر شده است: «الصلاه و هی الفطره»[۷]
انسان پس از شناخت خدا و ایمان به او و با عقل فطری در می یابد که باید خدای خویش را پرستش کند، هرچند نوع پرستش را نمی داند. از همین روست که وقتی به مدعی پیامبری و رسالت برخورد می نماید، در سخنان او دقت می کند تا اگر حقانیتش اثبات شد، نوع پرستش خدا را از او بپرسد. بنابراین، اصل پرستش امری فطری است و جزو فطریات عقل انسان است و آدمی با استفاده از عقل فطری لزوم پرستش خدای اثبات شده را ادراک می کند.
در برخی از احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بعضی از امور مربوط به نظافت و پاکی همچون کوتاه کردن ناخن ها و شارب و نیز مسواک کردن از فطریات برشمرده شده است.[۸]
این امور از فطریات عقل است، زیرا انسان با عقل فطری خود خوبی نظافت را درک می کند. در برخی احادیث نقل شده از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کارهایی مثل غسل جمعه، کوتاه کردن شارب، بلند کردن محاسن و نیز برخی عبادات مثل زکات، از فطریات اسلام برشمرده شده است.[۹]
منظور از فطریات اسلام، احکام و عباداتی است که از اسلام جدا نمی شود و از ویژگی های ذاتی اسلام هستند، به گونه ای که علامت های یک مسلمان شمرده می شوند.
نقل شده است که زن عثمان بن مظعون از شوهرش نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شکایت برد که او دائم در حال نماز و روزه است و به خانواده توجهی نمی کند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ناراحت شد و به عثمان فرمود: «لم یرسلنی الله تعالی بالرهبانیه و لکن بعثنی بالحنیفیه السهله السمحه… فمن أحب فطرتی فیستن بسنتی و من سنتی النکاح».[۱۰]
در این حدیث و احادیث مشابه، دین حنیف سهل و ساده و به دور از رهبانیت، فطرت پیامبر یا فطرت دین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برشمرده شده است.
حاصل آن که اساس دین اسلام، یعنی معرفت خدا و توحید و نیز عبادت خدا و پاکی روح و جسم، اموری فطری هستند و انسان بر اساس خلقت اولیه خود و نیز عقل فطری قادر به فهم آنهاست. در واقع، فطریات اعتقادی و عملی اسلام و انسان یکی است، زیرا توحید و عبادت و پاکی هم از فطریات اسلام است و هم از فطریات انسان.
فطری بودن دین در اخلاق
اما گذشته از عقاید و اعمال، آدمی دارای فطریات اخلاقی نیز است. انسان باعقل فطری خود خوب و بد را می فهمد و می داند که ادب و راستگویی و عدالت و سپاسگزاری خوب است و دروغگویی و ستم و ناسپاسی زشت و بد است. از پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که در مورد عقل فرمودند: «فیقع فی قلب هذا الانسان نور، فیفهم الفریضه و السنه و الجید و الردی، ألا و مثل العقل فی القلب کمثل السراج فی وسط البیت».[۱۱] در این حدیث، تصریحشده که انسان باعقل فطری و بدون اکتساب، خوب و بد را میفهمد.
از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده که «بندگان به وسیله عقل، عمل نیکو را از عمل زشت می شناسند»[۱۲]
از امام علی (علیهالسلام) نقل شده که فرمودند: «اخلاق نیکو از میوههای عقل است»[۱۳] و «ادب در انسان همچون درختی است که اصل و ریشه آن عقل است»[۱۴] و «میوه عقل راستگویی است»[۱۵]
از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که فرمودند: «جبلت القلوب علی حب من أحسن إلیها و بعض من أساء إلیها».[۱۶]
بدین سان، اخلاق که بخشی از دین اسلام است، امری فطری است؛ بدین معنا که پایه ها و اصول اخلاق اموری فطری اند و هر انسان بالغ و عاقلی این اصول را باعقل فطری خویش درک می کند.
بر اساس قرآن و احادیث پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) و نیز درک وجدانی و عقلی عموم انسان ها، انسان برخی امور را بدون کسب و اکتساب و به صورت فطری ادراک می کند.
این فطریات در سه محور اعتقادات، اعمال و اخلاق میگنجند. از سوی دیگر، دین اسلام که دین همه پیامبران الهی است، بر پایه همین سه محور سازمان یافته است. مقصود از فطری بودن دین اسلام این است که خداوند متعال، معرفت پایه ها و اصول این سه محور دین را در فطرت انسان نهاده است.
از همین روست که در برخی احادیث، دین خدا و اسلام مصداق فطرت مطرحشده در آیه «فطرت ا… التی فطر الناس علیها» دانسته شده است. سیوطی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند که مقصود از فطرت در آیه بالا دین خداست[۱۷] و از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده است که مقصود از فطرت در آیه بالا اسلام است.[۱۸]
مقصود از فطری بودن اسلام، فطری بودن پایههای سهگانه آن است. از این رو، در حدیث اخیر امام صادق (علیهالسلام) پس از آن که فطرت را به اسلام تفسیر فرمودند، در ادامه فطری بودن اسلام را به فطری بودن اساس اعتقادی اسلام، یعنی توحید بازگرداندند: «فطرهم الله حین أخذ میثاقهم علی التوحید».[۱۹]
پی نوشت ها
[۱] . آل عمران، ۱۹.
[۲] . آل عمران، ۶۷.
[۳] . روم، ۳۰.
[۴] . لقمان، ۲۵.
[۵] . اصول کافی، ج۲، ص۱۲.
[۶] . همان، ج۲، ص۱۲.
[۷] . المعجم الکبیر، طبرانی، ج ۱۱، ص ۲۷۲.
[۸] . مسند احمدبن حنبل، ج ۳، ص ۶، بحارالانوار، ج ۷۶، ص ۶۸.
[۹] . کنزالعمال، ج ۷، ص ۷۶۳، مستدرک الوسایل، ج ۷، ص ۱۲.
[۱۰]. کافی، کلینی، ج ۵، ص ۴۹۴.
[۱۱]. بحارالانوار، ج ۱، ص ۹۹.
[۱۲] . اصول کافی، ج ۱، ص ۲۹.
[۱۳] . غرر الحکم، ج ۱، ص ۳۳۹، حدیث ۱۲۸۰.
[۱۴] . همان، ج ۲، ص ۱۰۹، حدیث ۲۰۰۴.
[۱۵] . همان، ج ۳، ص ۳۳۳، حدیث ۴۶۴۳.
[۱۶] . کافی، ج ۴، ص ۳۸۱.
[۱۷] . الدرر المنثور، ج ۵، ص ۱۵۵.
[۱۸] . کافی، ج ۴، ص ۱۲.
[۱۹] . اصول کافی، ج ۲، ص ۱۲.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی استاد انصاریان