- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
با اینکه بیشتر مسلمانان صحت حدیث غدیر و اعلام ولایت أمیرمؤمنان على علیه السلام . را پذیرفته اند و غالبا آن را از احادیث قطعى و متواتر مى دانند.
باز گروهى چنین مى پرسند : اگر واقعا حادثه غدیر خم اتفاق افتاده و بسیارى نیز شاهد آن بوده اند، چرا شخص امیرمؤمنان . علیه السلام . برای اثبات حقانیت خود هرگز از آن بهره نگرفت؟
در باور این گروه عدم استشهاد حضرت به حدیث غدیر نشان دهنده این حقیقت است که یا واقعه اى به نام غدیر در تاریخ تحقق نیافته، یا بر فرض تحقق بر امامت حضرت دلالت نداشته است.
در پاسخ این مطلب باید گفت: اگر حدیث غدیر را از احادیث قطعى و متواتر ندانیم، باید بپذیریم که در میان احادیث پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و مطالب تاریخى مورد قطعى و متواتر وجود ندارد؛
علاوه بر این، این ادعا که امیرمؤمنان(علیه السلام) براى اثبات حقانیت خود به حدیث غدیر استناد نکرده، خود شاهد بى اطلاعى و ناآگاهى گوینده آن است.
بررسى اجمالى کتاب هاى معتبر و مورد قبول فرقه هاى گوناگون اسلامى نشان مى دهد که حضرت على(علیه السلام) بیش از ۲۲ بار پیرامون غدیر و استشهاد به آن سخن گفته است.
هر چند این موارد در حوصله این مقاله نمى گنجد و نیازمند فرصت بیشتر است، ولى براى نمونه تنها ده مورد آن را نقل و در بقیه موارد تنها به ذکر منابع بسنده مى کنیم.
در مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله)
۱٫ برابر آنچه از منابع تاریخى به دست مى آید اولین موردى که حضرت على . علیه السلام . حدیث غدیر را مطرح فرمود، بعد از رحلت پیامبر اکرم . صلى الله علیه و آله . بود. وقتى حضرت را براى بیعت به مسجد آوردند، آن بزرگوار با بیان حقانیت خود خلافت مسلمین را از آن خویش دانست و از بیعت امتناع کرد.
بشیر بن سعد انصارى برخاست و گفت: اى ابوالحسن، اگر انصار قبل از بیعت با ابوبکر این کلام را مى شنیدند، حتى دو نفر در باره بیعت با شما اختلاف نمى کردند. حضرت در جواب فرمود:
«یا هؤلاء أکنت أدع رسول الله مسجى لا أواریه و أخرج أنازع فى سلطانه؟ و الله ما خفت أحدا یسمو له و ینازعنا أهل البیت فیه و یستحل ما استحللتموه، و لا علمت أن رسول الله صلى الله علیه و آله ترک یوم غدیر خم لأحد حجه و لا لقائل مقالا. فأنشد الله رجلا سمع النبى صلى الله علیه و اله یوم غدیر خم یقول: «من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» أن یشهد الان بما سمع». (۱)
آیا باید پیکر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را بر روى زمین رها مى کردم و قبل از کفن و دفن آن حضرت، در باره خلافت و جانشینى وى نزاع مى کردم؟ مسأله خلافت چنان روشن بود که گمان نمى کردم کسى در صدد دستیابى به آن باشد.
در این موضوع با اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) درگیر شوند. مگر رسول خدا . صلى الله علیه و آله . در روز غدیر خم حجت را بر مردم تمام نکرد و مگر جاى عذرى براى کسى باقى مانده بود؟
همگان را به خدا قسم مى دهم، هر کس کلام پیامبر اکرم در روز غدیر خم را شنیده است که مى فرمود: «هر کس که من مولاى او هستم اینک على مولاى اوست.
خداوندا، هر کس على را دوست دارد دوست بدار و آن که على را دشمن بشمارد، دشمن دار، هر کس على را یارى کند یارى کن، و هر که على را خوار کند، خوار ساز.» برخیزد و شهادت دهد.
زید بن ارقم مى گوید: بعد از این سخن حضرت، دوازده تن از اصحاب جنگ بدر برخاستند و گواهى دادند. اما من، با آنکه این گفتار را از زبان رسول الله . صلى الله علیه و آله . شنیده بودم، از اداى شهادت خوددارى کردم و بر اثر همین امر و نفرین حضرت بینایى ام را از دست دادم.
در خطبه وسیله
۲ .هفت روز پس از وفات پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، امیرمؤمنان . علیه السلام . در مدینه خطبه اى بسیار بلند ایراد فرمود که به خطبه وسیله معروف شد.
حضرت در آن خطبه به واقعه غدیر خم و نزول آیه اکمال دین در آن روز تصریح مى کند. ثقهالاسلام کلینى، در روضه کافى، خطبه وسیله را نقل کرده است. در بخشى از آن چنین مى خوانیم:
«… و قوله صلى الله علیه و اله حین تکلمت طائفه فقالت: نحن موالى رسول الله(صلی الله علیه و آله) فخرج رسول الله صلى الله علیه و آله إلى حجه الوداع ثم صار الى غدیر خم، فأمر فأصلح له شبه المنبر ثم علاه و أخذ بعضدى حتى رئى بیاض إبطیه رافعا صوته قائلا فى محفله: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» فکانت على ولایتى ولایه الله و على عداوتى عداوه الله. و أنزل الله عزو جل فى ذلک الیوم: الیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا (۲) فکانت ولایتى کمال الدین و رضا الرب جل ذکره…» (۳)
[در اواخر عمر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)،]، وقتى گروهى گفتند: ما بعد از پیامبر رهبران مردم هستیم، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) براى حجه الوداع از مدینه خارج شد و پس از اعمال حج به وادى غدیر خم شتافت، فرمان داد چیزى مانند منبر برایش آماده کردند. سپس بالاى آن رفت، و بازوى مرا گرفت و بلند کرد، به گونه اى که سفیدى زیر شانه هایش دیده شد. آنگاه با آواز بلند فرمود:
هر کس که من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدایا، دوستش را دوست بدار و دشمنش را دشمن شمار. پس ولایت من معیار ولایت خدا و دشمنى با من میعار دشمنى با خدا شد؛
و خداوند در همان روز این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را کامل ساختم، نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم.
پس ولایت من کمال دین و رضایت پروردگار جل ذکره شد. …
در شوراى شش نفره
۳ .در شوراى منتخب خلیفه دوم براى تعیین خلیفه، که امیرمؤمنان . علیه السلام . نیز در شمار آنان جاى داشت، استدلالهاى فراوانى از حضرت نقل شده که در کتاب هاى تاریخ و حدیث به «حدیث الانشاد» یا «حدیث المناشده» معروف است. امام(علیه السلام) در یکی از استدلالهاى خود به حدیث غدیر خم استناد کرده است.
ابن مغازلى شافعى (متوفاى ۴۸۳)، در کتاب المناقب،سخن على(علیه السلام) را چنین نقل مى کند:
«فأنشدکم بالله، هل فیکم أحد قال له رسول الله صلى الله علیه و آله: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، لیبلغ الشاهد منکم الغائب» غیرى؟ (۴) قالوا: اللهم لا.»
شما را به خدا سوگند مى دهم، در جمع شما غیر از من کسى هست که پیامبر در باره او فرموده باشد: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا، دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بشمار، حاضران باید این مطلب را به غائبان برسانند؟ اعضاى شورا گفتند: به خدا سوگند، نه».
در روزگار عثمان
۴ .در ایام خلافت عثمان جمعى از مهاجران و انصار در مسجد النبى . صلى الله علیه و اله . گرد آمده، پیرامون فضایل و سوابق قریش و انصار سخن مى گفتند و از سخنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در باره قریش و انصار بهره مى جستند.
حضرت على . علیه السلام . نیز در این مجلس حضور داشت و به سخنان آنان گوش مى داد. گروهى از حضرت خواستند که او نیز سخنى بگوید. حضرت پاره اى از سوابق و مناقبش را برشمرد و حاضران بر درستى گفتارش گواهى دادند. آنگاه امام به حدیث غدیر اشاره کرد و فرمود:
«افتقرون أن رسول الله صلى الله علیه و آله دعانى یوم غدیر خم فنادى لى بالولایه ثم قال : لیبلغ الشاهد منکم الغائب؟»قالوا: اللهم نعم. (۵)
آیا قبول دارید که رسول خدا . صلى الله علیه و آله . در روز غدیر خم مرا خواست، ولایتم را به مردم ابلاغ کرد و فرمود حاضران باید این مطلب را غایبان برسانند؟ حاضران گفتند : آرى.
در میدان جنگ جمل
۵ .قبل از شروع جنگ جمل، حضرت براى اتمام حجتى دیگر به طلحه پیام داد تا با وى دیدار کند. طلحه نیز پذیرفت و به حضور امیرمؤمنان . علیه السلام . شتافت. حضرت به وى فرمود :
«نشدتک الله هل سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله یقول: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؟ قال: نعم. قال . علیه السلام . «فلم تقاتلنى؟» قال: لم اذکر. (۶)
تو را به خدا سوگند مى دهم، آیا شنیدى که رسول الله . صلى الله علیه و آله . مى فرمود : «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا هر کس او را دوست دارد دوست بدار و هر کس با او دشمنى مى کند دشمن بدار؟»طلحه گفت: آرى شنیده ام.
حضرت فرمود: پس چرا با من مى جنگى؟
طلحه جواب داد: فراموش کرده بودم.
در صحنه صفین
۶ .در جنگ صفین، هنگامى که فرستاده هاى معاویه به حضور امیرمؤمنان . علیه السلام . رسیدند تا به اصطلاح بین حضرت و معاویه صلح برقرار سازند، حضرت خطبه اى ایراد کرد و فرمود:
«أنشد کم الله فى قول الله: (یا ایها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولى الأمر منکم) (۷) و قوله: (إنما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و هم راکعون) (۸) ثم قال: (و لم یتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤمنین ولیجه)، (۹) فقال الناس: یا رسول الله، أخاص لبعض المؤمنین أم عام لجمیعهم؟ فأمر الله عز و جل رسوله أن یعلمهم فیمن نزلت الایات و أن یفسر لهم من الولایه ما فسر لهم من صلاتهم و صیامهم و زکاتهم و حجهم. فنصبنى بغدیر خم و قال: «إن الله ارسلنى برساله ضاق بها صدرى و ظننت أن الناس مکذبونى، فأوعدنى لأبلغنها أو یغذبنى، قم یا على» ثم نادى بالصلاه جماعه فصلى بهم الظهر ثم قال: «ایها الناس، إن الله مولاى و أنا مولى المؤمنین و أولى بهم من أنفسهم، ألا من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره و اخذل من خذله.» فقام إلیه سلمان الفارسى فقال: یا رسول الله ولائه کماذا؟ فقال: «ولائه کولایتى، من کنت اولى به من نفسه فعلى أولى به من نفسه.» و أنزل الله تبارک و تعالى : (الیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الإسلام دینا) (۱۰) …» (۱۱)
شما را به خدا سوگند مى دهم، در باره این آیات: «اى مؤمنان، از خدا و پیامبر و صاحبان امر خود پیروى کنید؛»«صاحب اختیار و ولى شما خدا و پیامبرش و کسى است که نماز را به پا داشته، در حال رکوع زکات مى دهد» و «غیر از خدا، پیامبر و مؤمنان را دوست صمیمى به شمار نیاوردید.»
مردم از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سؤال کردند: آیا مراد از «مؤمنان» در این آیات بعضى از آنهاست یا همه آنان را شامل مى شود؟ خداوند به پیامبرش دستور داد تا به آنان بفهماند که این آیات در باره چه کسى نازل شده است و ولایت را براى آنها تفسیر کند چنانکه نماز، روزه، زکات و حج را تفسیر کرد.
پیامبر(صلی الله علیه و آله)، براى امتثال امر خدا، در غدیر خم مرا به خلافت منصوب کرد و فرمود: «خداوند مرا به رسالتى فرستاده است که سینه ام از آن به فشار آمده، گمان مى کنم مردم مرا تکذیب خواهند کرد؛
ولى خداوند مرا تهدید کرد و فرمود: این پیام را برسانم وگرنه مرا عذاب مى کند. اى على برخیز». سپس مردم را براى نماز جماعت فرا خواند، و نماز ظهر را با آنان خواند و فرمود: اى مردم، خداوند مولاى من است.
من مولاى مؤمنینم و اختیارم بر مؤمنین از خود آنان بیشتر است، بدانید هر که من مولاى او هستم على مولاى اوست. خداوندا، هر که على را دوست دارد دوست بدار و آن که على را دشمن دارد دشمن بدار، هر کس على را یارى کند یارى کن و هر که على را یارى نکند خوار کن.
در اینجا سلمان فارسى برخاست و گفت: یا رسول الله، ولایت و اختیار او بر مردم چگونه است؟ حضرت فرمود: اختیارات او مانند اختیارات من است، هر کس اختیار من به او از خود او بیشتر بوده، على هم اختیارش بر او از خودش بیشتر است.
و خداوند تبارک و تعالى این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را کامل کردم، نعمتم را بر شما تمام کردم و راضى شدم که اسلام دین شما باشد.