- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
خوب یا بد، جوانانی که این روزها با تئوری سوختن و ساختن برای حفظ زندگی مشترک موافق هستند، بسیار کمیابند، ضمن این که آستانه تحمل جوانان دهه هفتادی هم به دلایل متنوعی پایین است.
از آن روزی که برای اولین بار وارد اتاق سحر شدم و با تعجب دیدم اتاقش شبیه فروشگاهی است که با انبوه هدایا، از شکلات و عطر تا خرسهای عروسکی متعدد تزیین شده، تنها یک سال گذشته است؛ همان روزی که با ذوق و شوق میگفت: «همه اینا رو شایان خریده، دیوونه تیپ و دست و دلبازی شم.» و حالا بعد از یک سال باز در همان اتاق هستم و اتفاقا یکی از همان خرسهای گنده قرمز یادگار هدایای شوهر سابقش را بغل کرده، اما از آن شور و حال قبلی هیچ اثری نیست.
میگوید: «لیاقتمو نداشت به جهنم! به درک! راحت شدم.» از خودم میپرسم عشقی که به قول سحر آن قدر «راستکی» بود که او و شایان ۲۳ ساله را بعد از شش ماه آشنایی، پای سفره عقد بنشاند چرا آن قدر قدرت نداشت که آنها را بیشتر از یکسال در کنار هم نگه دارد؟ کمی که میگذرد، خرس عروسکی قرمز را به گوشهای پرت میکند، پشت پنجره خانه پدری ایستاده است، خیلی فرق کرده، دیگر عاشق تیپ یا دست و دلبازی هیچ کس نیست و البته تفاوت مهمتر این است که زمان، هرگز برایش به عقب باز نمیگردد.
شبیه سربازی است که در اولین نبردش، شکست سختی خورده است و در عمق نگاهش، راز تلخ این شکست برای همیشه پنهان خواهد ماند. آمار و ارقام میگوید این روزها بیشترین تعداد طلاق در جامعه ما، مربوط به دهه هفتادیهاست. نسل پرشور و متفاوتی که اتفاقا، بر خلاف دهه شصتیها، اصلا اصراری به پیدا کردن نیمه گمشدهشان ندارند و ازدواج در سنین پایین در آنها به وفور است، اما متاسفانه تعداد پروندههای طلاقشان هم دارد پا به پای آمار ازدواجشان پیش میآید.
دو سالار در یک اقلیم نمیگنجند
خیلی وقتها از سه عامل مشکلات اقتصادی، نارضایتی از رابطه زناشویی و اعتیاد، به عنوان مهمترین عوامل طلاق نام برده میشود، اما به جز اینها به نظر میرسد رویکرد غیراصولی پدر و مادران در تربیت و پرورش فرزندانشان را هم باید به این عوامل اضافه کرد؛ فرزندان دردانهای که با توجه به بالارفتن تحصیلات پدر و مادرها یا به دلیل شرایط اقتصادی و اجتماعی موجود، اغلب در خانوادههایی کوچک با یک یا حداکثر دو فرزند تربیت شده و بسیار مورد توجه و محبت بوده اند، ضمن اینکه بعد از دهههایی متوالی پدرسالاری، ورق هم برگشته و آن یکی یکدانگی با دوره فرزندسالاری، توأم شده است.
مجموعه این شرایط باعث شده که فرزندان با تساهل و تسامح بالای پدران و مادران رشد پیدا کرده و از اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، حق تقدم برای آنان به صورت فراگیر و بیچون و چرا آغاز شود، تا آنجا که نتایج این رویه غلط گاهی به بیمسئولیتی و افسارگسیختگی رفتاری محسوس در جوانان انجامیده است. حالا به آنجا رسیده ایم که دختران و پسران در دوران فرزندسالاری، هر کدام برای خودشان سالاری شده اند و راستش عجیب نیست اگر بعد از ازدواج، این دو سالار در یک اقلیم نگنجند!
ایرادها و مشکلات فرزندپروری در ایران
به طور خلاصه، شاید ناآگاهی والدین و اجرای الگوی تربیتی کاملا احساساتی همراه با دلسوزیهای آسیب رسان، مهمترین نقیصه تربیت فرزندان در نسل جدید باشد، برای نمونه در ایران مادران یک عمر به اشکها یا نارضایتیهای فرزندانشان حساس بوده و در مقابل آن دست و پایشان را گم کرده اند، در حالی که در دنیا دلسوزی در فرزندپروری، کاملا رد شده است.
مساله بسیار مهمتر دیگر این که ما برای تربیت فرزندانمان آموزش ندیده ایم، نیروی متخصص زیادی هم برای آموزش شیوههای درست تربیت و به روز فرزندان در خانوادهها نداریم و به همین دلایل نسلی بار میآوریم که همیشه ناراضی، مسئولیتناپذیر و طلبکار است و البته ناکامی پشت ناکامی انبار میکند.
خوب است در اینجا اشاره کنیم، هشت قانون اساسی برای فرزندپروری عملی وجود دارد که هیچ کدامشان در کشور ما به عنوان اصول تربیت فرزند، رعایت نمیشوند و نا به هنجاریها و سرکشیهای شایع در نوجوانان و جوانان امروزی، با توجه به تربیت غلطی که وجود داشته، نوک پیکان حمله را بیشتر از همیشه به سمت پدران و مادران نشانه میگیرد.
اگر جوانان حق تقدم نظرات یا عقاید منطقی تر را در خانواده نپذیرفته باشند و بخواهند تحت هر شرایطی حرف اول و آخر را بزنند، بعد از ازدواج هم در زندگی مشترک دوام نخواهند آورد چون از قضا ممکن است همسر آن جوانی که «خودرای» بار آمده است، از خودش هم «خودسرتر» باشد.
دهه هفتاد، دهه فردگرایی
بدون هیچ شکی، دهه هفتاد در مقایسه با گذشته، دهه چرخش بسیاری افراد از جمعگرایی به فردگرایی است؛ تا پیش از این، در خانوادههای ایرانی فرهنگ جمعگرا وجود داشت که نظر و تصمیم خانواده در آنها بسیار مهم بود اما با گسترش شبکههای اجتماعی و اینترنت در ایران، فردگرایی کم کم آغاز شد و با توجه به مشکلات اقتصادی جدی، رفت و آمدهای خانوادگی هم تا جای ممکن کم شد.
بنابراین فردگرایی روی سبک زندگی افراد، تاثیر فراگیر خودش را گذاشت و این در حالی بود که ما به اندازه کافی برایش آمادگی نداشتیم چون برای مدیریت حاشیههای این موضوع کاری نکرده بودیم، به این ترتیب، خانوادهای که عادت داشت در همه امور دخالت کند، حالا جا خالی کرد اما جای خالی اش به درستی پر نشد. زندگی درخانههای مجردی، عادت به تفریحات و جمعهای مجردی، میل مفرط به تنهایی و قطع ارتباط با خانواده باعث میشود نسل جوان از تجربه و همراهی خانواده دور بماند و در نتیجه باید ناچار با آزمون و خطا زندگی را تجربه کند.
نسوختن و نساختن!
خوب یا بد، جوانانی که این روزها با تئوری سوختن و ساختن برای حفظ زندگی مشترک موافق هستند، بسیار کمیابند، ضمن این که آستانه تحمل جوانان دهه هفتادی هم به دلایل متنوعی پایین است، گویی یک عهد نانوشته در میان جوانان از پسر و دختر وجود دارد که برای نگه داشتن زندگی مشترک مثل قدیمها به زحمت نیفتند، از خواستههایشان نگذرند یا فداکارانه رفتار نکنند که همین تعهد بر سر نسوختن و نساختن(!) خیلی وقتها زمینه بروز مشکلات جدی و تمام شدن غائله ازدواج یا طلاق توافقی را فراهم میکند، ضمن اینکه تلاش برای حفظ زندگی مشترک هم گویا چندان مد نیست!
پسران وابسته، دختران رویایی
به طور مطلق نمیتوان گفت، اما بر اساس پرس و جوهای میدانی در میان زوجهای جوان دهه هفتادی که طلاق گرفته اند، تنبلی، بیمسئولیتی و وابستگی زیاد مردان جوان به خانوادههایشان از یک طرف و رویایی بودن و داشتن توقعات بالای مالی از سوی دختران جوان، گله مشترک بین اغلب زوجهایی است که متارکه کرده اند.
طبیعی هم هست وقتی پسران جوان تا روزی که داماد میشوند از مادرشان برای پیدا کردن جوراب هایشان هم سرویس میگیرند و دختران بیعلاقه به خانه و آشپزخانه، جز دریافت محبت به سبک سریالهای رمانتیک و حضور در مراکز خرید لوکس، تصور واقع بینانه دیگری از زندگی مشترک ندارند، در ابر رویاهایشان، جایی برای سختی کشیدن وجود نداشته باشد، غافل از این که اگر روزی روزگاری برای آنها زندگی بدون دغدغههای مالی و داشتن مهارتهای کافی ممکن شده است، به سبب حضور پدران و مادران به طور دائم در پشت صحنه است و با کنار رفتن شان به توانایی، مهارتهای زندگی، معرفت و مسئولیت پذیری داماد به همراه گذشت، درک، همراهی و حتی مهارتهای خانه داری عروس خانم کاملا نیاز خواهد بود.
تفاوت آیفون سیکس اس با همسر
اگر سی سال پیش معیارهای ازدواج برای بیشتر مردم تناسب سن، ظاهر و تحصیلات بود، امروز این شرایط برای نسل جوان، خیلی ابتدایی به نظر میرسد.
«متاسفانه کسی برای نسل جوانی که این روزها در سن ازدواج قرار دارد از معیارها واقعی، موثر و مهم ازدواج صحبتی نکرده، در عوض توجه بیش از اندازه به ظاهر در میان دختران جوان و شرایط مالی پسران، آن هم در شرایط بد اقتصادی امروز، بحرانهای تازهای را در زمینه ازدواج شکل داده است، در جامعهای که موبایل و تیپ و جراحیهای زیبایی جایگزین معیارهای ازدواج شد، تا آنجا که مردم فرق آیفون سیکس با آیفون سیکس اس را میدانند، اما نمیدانند برای ازدواج تناسب فرهنگی مهمتر است یا تناسب ظاهری، توافق خانواده مهمتر است یا تحصیلات؟ آمار بالای طلاق جای تعجب ندارد.»
ازدواج با آشنایی قبلی، یک فصل تازه
اگر در گذشته خانوادههای ایرانی با توجه به میل، سلیقه، معیارها و تشخیص خودشان، برای فرزندانشان همسر مناسب را انتخاب میکردند، اما امروز جوانان اغلب با دوستیهای قبلی و معیارهای به روزشان، دست به انتخاب همسر میزنند.
زمینه آشنایی بین دختران و پسران جوان گاهی در دانشگاه ها، گاهی در میهمانیها و خیابان و گاهی هم در فضاهای مجازی ایجاد میشود، اما ایراد از مکان دوست یابی نیست، بلکه مشکل از آنجاست که با عوض شدن معیارهای نسل جدید و نحوه انتخاب و شناسایی همسر، هنوز هیچ آموزش هدفمند، الگو و آگاهی بخشی درستی برای کمک به انتخاب شریک زندگی، وجود ندارد،
بنابراین سالها دوستی و آشنایی بین دختران و پسران جوان بیشتر از آنکه جنبه شناختی داشته باشد، جنبه تفریحی دارد، به نظر میرسد ناتوانی نسل جوان برای شناخت درست از شخصیت واقعی، سلایق و توقعات طرف مقابل از زندگی مشترک در طی دوستی هایشان و متعاقب آن انتخاب غلط برای ازدواج از عوامل مهم بالارفتن آمار طلاق در میان جوانان دهه هفتاد است.
برای زن و مرد زندگی شدن «باید» آموزش دید
حتما شما هم با ما موافقید که بلوغ جسمی و عقلی یکی از شروط لازم برای تشکیل خانواده است، اما به نظر میسد این روزها شرط داشتن بلوغ عقلی و احساسی به اندازه بلوغ جسمی یا حتی داشتن شرایط متوسط اقتصادی جدی گرفته نمیشود؛ به همین دلیل هم افراد بدون داشتن شناخت آگاهانه از مقوله ازدواج و پذیرش شرایط آن، تشکیل خانواده میدهند.
جوانان امروزی با وجود اینکه بیشتر با هم معاشرت دارند، اما به دلیل نداشتن توجه و تمرکز برای آگاهی بیشتر از ماهیت زندگی مشترک، تفاوت ساختار ذهنی زن و مرد یا شناخت عمیق و دقیق روحیات، زبان بدن، مقتضیات جسمی و نیازهای جنس مخالف، تنها به صرف داشتن بلوغ جسمی و جذابیت ظاهری، برای تشکیل زندگی مشترک اقدام میکنند که متاسفانه خیلی زود هم واقعیت زندگی، مسئولیتها و تعهدهایش توی ذوقشان میزند.
به همین دلایل، لازم است که آموزش دورههای مهارتهای ارتباطی و زندگی برای ازدواج به طور جدی از مقطع دبیرستان آغاز شده و در دانشگاه کامل شود، چون تا زمانی که این اتفاق نیفتد، آش و کاسه ازدواج و طلاق تغییری نخواهد کرد.
برای نمونه باید پیش از ازدواج نوع و حدود وظایف هر کس در خانواده، برای دختران و پسران مشخص باشد تا بعد از تشکیل خانواده، هیچ کدام از طرفین احساس نکنند که با ازدواج در حقشان اجحاف شده است، چون احساس اجحاف خیلی وقتها منجر به خشم درونی میشود و خشم درونی مزمن کم کم مثل موریانه رابطه زن و شوهر را میخورد و از درون میپوساند.
عشق هرگز کافی نیست
یکی از دلایل زیاد شدن آمار طلاق در جامعه امروز، بدون تردید، به تغییر دیدگاههای عمومی نسبت به طلاق بر میگردد؛ یعنی به طور محسوسی قبح طلاق در میان خانوادهها و به تبع آن جامعه ما در یک دوره کوتاه، از بین رفته است اما نکته مهم این است که نداشتن شناخت درست از ماهیت طلاق و مشکلاتی که به همراه آن به خانوادهها و جامعه تحمیل میشود، درست مثل ناآگاهی ما از ماهیت ازدواج و آموزش ندیدن نسل جوانی که این روزها دیگر حوصله بازسازی هیچ رابطهای را ندارد، معضلی بزرگ و جدی است.
«از نظر کتب مرجع روانپزشکی، طلاق استرس بزرگی ایجاد میکند که معادل استرس از دست دادن فرزند تلقی میشود، این در حالی است که در جامعه ما متاسفانه طلاق خیلی ساده تصور شده و هر چند ازدواج در میان جوانان دهه هفتادی گاهی شروعهای شورانگیزی دارد، اما چون بعد از ازدواج از رابطهها به درستی مراقبت نمیشود، زندگیها بعد از گذر از آن شور اولیه بیمار شده و با بیتوجهی یا نابلدی زوجها اوضاع روز به روز وخیم تر میشود، خوب است جوانان در وهله اول بدانند که عشق شرط لازم ازدواج میتواند باشد، اما ابدا کافی نیست و باید بعد از ازدواج به طور جدی برای رابطه شان، وقت و انرژی گذاشته و مهارتهای ارتباطی برای حفاظت از ازدواج شان را هم بیاموزند.
برای نمونه همه قهر کردن را بلدند، اما آشتی را به شیوه صحیح خودش بلد نیستند؛ نمیدانند که دلجویی باید مستقیم باشد و بسیاری از تفاوتهای رفتاری بین زن و مرد را نمیشناسند و با دنیایی از سوءتفاهمهای پیش آمده، از زندگی با یکدیگر ناامید میشوند. با توجه به آنچه در مورد عوارض بیشمار طلاق گفته شد، میارزد برای حفظ رابطهای بکوشید که وقت، احساسات و انرژی عاطفی تان را، آن هم در دوران طلایی جوانی، پایش گذاشته اید تا به ازدواج منجر شود».
منبع: برترینها؛ گفتگو با دکتر نصیر دهقان، پزشک و مدرس دانشگاه پیرامون چرایی آمار بالای طلاق در میان جوانان دهه هفتاد(با تغییراتی در متن)