- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 14 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
برنارد لوئیس
اشاره:
در شماره هاى ۲۵-۲۱ ماهنامه «اسلام و غرب»، بى بحث در مورد مفاهیم اروپا و اسلام، تفاوت اسلام و مسیحیت، دیدگاههاى این دو نسبتبه یکدیگر، جنگها و درگیریهاى آنها، تاثیر متقابل جنگهاى صلیبى بر اروپا و جهان اسلام، پیروزیهاى متناوب دو طرف عثمانى و اروپا در جنگها، تقابل تمدنى اروپا با اسلام، وضعیت جهانى اسلام در قرن هجدهم، گسترش استعمار اروپایى، روابط متقابل اقتصادى اروپا و جهان اسلام، ضعف اقتصادى جهان اسلام، متغییر دیدگاه اروپاییان نسبت به جهان اسلام و بالعکس، وضعیت اسلام در قرن بیستم، تجزیه امپراتورى عثمانى و عواقب آن، روابط متقابل فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و نظامى اسلام و غرب، ورود ترکیه به جامعه اروپا و گسترش نهضت ترجمه و روند اروپایى نمودن ادبیات پرداختیم.
در این تقابل میان اسلام و اروپا و دیگر نقاط، مسلمانان، فلسفه و علوم را که اروپاییان براى چندین قرن در پى کشف آن بر نیامده بودند، ذکاوت و سیاستمدارى ایران و حتى میراث مسیحیت اروپایى و بیزانس را به ارث بردند.
فراز و نشیب حمله و حمله متقابل این دو، با پیروزى ناتمامى از جانب مسیحیان شروع شد و با شکست قطعى آنها به پایان رسید.
با ورود اسلام به اروپا، در اسپانیا و سیسیل اعتقاد به اسلام و فرهنگ عربى، جذابیتبا شکوهى را به منصه ظهور مى رسانید و حتى کسانى که به دین مسیحیت وفادار ماندند، اغلب زبان عربى را براى خود اقتباس کردند.
در قرن هجدهم، شاهد انقلاب صنعتى در اروپا و عقب افتادن مسلمانان در این زمینه هستیم; موج جدیدى که در اواسط قرن نوزدهم با وجود وضعیت صلح در روسیه و در نهایت امر، تصوف خانهاى آسیاى مرکزى آغاز شده بود، کامل گردید.
این موج به نوبت از طریق اشغال تونس توسط فرانسه در سال ۱۸۸۱ و اشغال مصر توسط انگلستان در سال ۱۸۸۲ ادامه یافت.
با سفرهاى دریایى اکتشافى اروپاییان و در سطح بسیار وسیعترى، امپراتوریهاى بازرگانى و استعمارى که اروپاییان ایجاد کردند، تغییرات وسیعى در شرایط و زمینه تجارت میان اروپا و جهان اسلام بوجود آمد.
در مقایسه، خاورمیانه شرقى و غربى تا قرن نوزدهم بسیار ضعیفتر از آن روزهاى بزرگ قرن شانزدهم شده بود.
چیزى که مى توان به خصوص در روابط اروپاییان با سرزمینهاى اسلامى، مخصوصا خاورمیانه مشاهده کرد، این است که در هر دو طرف، نمایندگان و افرادى ذى نفع در تغییر اقتصادى، اجنبى بوده اند.
تا سال ۱۹۲۰ چنین به نظر مى رسید که غلبه بر اسلام، کامل و نهایى شده است.
یعنى امپراتورى عثمانى که در ابتدا به مدت چندین قرن به نوک نیزه اسلام تبدیل شده بود، بعدها به سپر اسلام تبدیل گشت و بعد از آن شکست خورد، پایتختش به اشغال درآمد و استانهایش بین قدرتهاى غربى و متحدین یونانى اش تقسیم شد.
(عهدنامه سورس).
شکست روسیه از ژاپن در سال ۱۹۰۵، بارقه امیدى در سراسر آسیا بود که شامل عثمانى نیز مى شد.
بعد از این زمان، آتاتورک، یونانیها را به عقب راند و امپراتورى انگلستان را مستاصل نمود.
جنبش کمالیستى در مراحل اولیه، در آناتولى فقط در مناسبات مذهبى دخالت مى نمود.
هدف آن، آزادسازى «سرزمینهاى اسلامى» و «مردمان مسلمان» و اخراج مهاجمین کافر بود، ولى مسلمانان از آنها به عنوان افراد بى وجدانى که در لحظه پیروزى به اروپاییان مى پیوستند، یاد مى کردند.
با خستگى که از جنگهاى میان اروپا و اسلام بوجود آمده بود، در طرف درصدد ایجاد صلح و روابط حسنه برآمدند و با وجود برترى که اروپاییان در بعضى زمینه ها داشتند، مسلمانان شروع به ترجمه آثار آنها در تمام زمینه ها کردند و روند اروپایى نمودن ادبیات در میان مسلمانان رواج یافت.
در این قسمت توجه خوانندگان را به بخش آخر این مطلب جلب مى نماییم.
گسترش فرهنگ و هنر اروپایى در جهان اسلام
در زمینه هنر، روند اروپایى نمودن زودتر از ادبیات شروع شد و خیلى پیش رفت.
براى هنرمندان تماس با اروپا به صورت مستقیم و فورى بود و زبان و آموزش سدى در مقابل آن نبود.
از روزهاى آغازین، نقاشان ترک و ایرانى تاثیر تصاویر اروپایى را که دیده بودند، از خود نشان دادند و تا قرن هیجدهم، شکلهاى عمده تزئینى، حتى در معمارى مساجد نیز آشکار بود.
در دوره قرن نوزدهم، هنرهاى سنتى معروف – معمارى، نقاشى مینیاتور – به طور قابل توجهى از میدان بدر مى رفتند و فقط تعدادى از متعصبین به این سنتها وفادار باقى ماندند.
در مقابل، موسیقى هنرى اروپا با سردى مواجه گشت.
گر چه در زمانهاى مشخصى از حمایت سخت دولتى برخوردار بود، ولى اجراى ترکیبى و حتى تقلید از موسیقى غربى در سرزمینهاى اسلامى بسیار کمتر از جاهاى دیگر مثل چین، ژاپن و هند مورد توجه قرار گرفت.
با معرفى اروپا از طرف رسانه هاى گروهى، تمایل در جهت فرهنگ و هنر اروپایى با سرعت بیشترى مناطق مسلمان نشین جهان را تحت تاثیر قرار مى داد.
اولین روزنامه هایى که در خاورمیانه به چاپ رسیدند، هدیهاى بود که از انقلاب فرانسه به آنها رسیده بود.
ابتدا در استانبول روزنام هاى که در سفارت خانه فرانسه به چاپ مى رسید، انتشار یافت و بعد از آن، دیگرانى بودند که از طریق حاکمیتى که فرانسه در مصر بدست آورده بود، دستبه این کار زدند.
همه آنها به زبان فرانسوى به چاپ رسیدند و بنابر این، داراى نفوذ بسیار محدودى بودند.
اولین روزنامه هاى بومى در اوایل قرن نوزدهم در قاهره و استانبول به زبانهاى عربى و ترکى انتشار یافت، تحت حاکمیت پاشا و سلطان قرار داشتند.
یک سرمقاله در روزنامه رسمى عثمانى که در سال ۱۸۲۱ منتشر شد، هدف آنها را توضیح مى دهد.
همان طورى که در این روزنامه آمده بود، از آن به عنوان یک توسعه طبیعى در اداره وقایع نویسى امپراتورى یاد شده بود; هدف آن، شناخت طبیعت حقیقى وقایع و حسن تلاقى واقعى از قوانین و دستورات حکومت بود تا از هر گونه بد فهمى جلوگیرى به عمل آورد و از هر گونه انتقاد بى اساس احتراز شود.
هدف دیگر ارائه، معلومات مفیدى از بازرگانى، علوم و هنرها بود.
اولین روزنامه غیر رسمى توسط فردى انگلیسى به نام ویلیام چرچیل در سال ۱۸۴۰ به چاپ رسید که به خبرهایى از داخل و خارج کشور اختصاص یافته بود، اما توسعه واقعى روزنامه ها، با جنگ کریمه شروع شد; زمانى که ترکیه براى اولین بار با دو قدرت متحد اروپایى وارد جنگ مهمى گردید.
حضور سپاهیان بریتانیا و فرانسه در خاک ترکیه، فعالیتهاى خبرنگاران جنگى بریتانیا و فرانسه در جبهه هاى جنگ و ورود تلگراف به ترکیه، باعث توسعه شبکه خبرى در آن کشور گردید.
بعد از آن بود که گسترش روزنامه و مطبوعات، نه تنها در میان افراد باسواد، بلکه حتى در میان کسانى که سواد خواندن و نوشتن نیز نداشتند و از دوستان یا همسایگان خود مى خواستند که روزنامه را برایشان بخوانند، شروع شد.
انتشار روزنامه در سرزمینهاى اسلامى ، منجر به برداشت جدیدى از وقایع جهانى، بالاخص در مورد اروپا در آن مقطع زمانى سرنوشت ساز گردید.
نیاز به بحث و تشریح این وقایع منجر به ایجاد زبانهاى جدیدى گردید; زبانهایى که عربى، فارسى و ترکى مدرن، تکمیل شده آنها بودند.
این روزنامه ها همچنین منجر به پدید آمدن شخصیتهاى جدیدى به نام روزنامه نگار شد که نقش آن در توسعه جهان اسلام مدرن بسیار مهم بود.
دوره حاکمیت انگلیسى – فرانسوى در خاورمیانه روزنامه ها را تا حدى در جو آزادى نسبى قرار داد و تا حد زیادى به تکامل فکرى آنها کمک مى کرد.
در سال ۱۹۲۵، ترکیه همانند اکثر کشورهاى جهان اسلام، شروع به پخش برنامه هاى رادیویى نمود.
تلویزیون نیز در دهه ۱۹۶۰ معرفى گردید و این وسیله نیز در جهان اسلام فراگیر شد.
پخش برنامه هاى رادیو و تلویزیون بر خلاف روزنامه ها، نمى تواند در مرزها متوقف یا ضبط گردد.
گر چه بسیارى از روزنامه نگاران و کارفرمایانشان هنوز هم به اهداف سرمقاله نویس ۱۸۲۱ عثمانى تکیه دارند، شنوندگان و بینندگان فعلى، حداقل، اختیار انتخاب وسایل میان سلطه جویان مختلف و پیامهاى خارجى را دارند.
امکان وجود و عمل به چنین گزینه هایى ممکن است به عنوان قسمتى از روند اروپایى کردن جهان اسلام تلقى گردد.
گسترش حقوق و قضا در جهان اسلام
به موازات روزنامه نگاران، شخصیت جدید دیگرى – که از اروپاییها نسخه بردارى شده بود، در جهت تغییر شکل جهان اسلام – پا به عرصه وجود نهاد.
این شخصیت جدید معروف به حقوقدان بود.
در نظام سنتى اسلام، در زمینه اصول، هیچ قانون سکولارى وجود ندارد و فقط قانون مقدس الهى اسلام معتبر است.
در عمل، همیشه چنین نبود و قوانین سکولارى در حقیقتبه رسمیت شناخته شده، اجرا مى گشتند، اما هیچ گونه رویه قضایى سکولار و یا حقوقدان سکولارى وجود نداشت که بتواند انحصار دکترینهاى حقوق مقدس را به مبارزه بطلبد.
تغییر وقتى شروع شد که حکومت هاى ترکیه، مصر و در نهایت دیگر مسلمانان، ترتیبات قوانین را اعلام کردند.
این قوانین در ابتداى امر در رابطه با موضوعات تجارى بودند و اهمیت آنها با وسعت و تنوع روزافزون فعالیتهاى بازرگانى اروپاییان در سرزمینهاى اسلامى افزایش مى یافت.
همچنین در دیگر موضوعاتى از قبیل حقوق جزا نیز قوانینى اعلام گردید.
این قوانین جدید، مستلزم دادگاهها و قضات جدیدى بودند که با روحانیون و مفتیهاى حقوق مقدس متفاوت بودند.
در طى زمان، حرفه جدیدى به نام وکالت بوجود آمد که قبل از آن، از لحاظ تئوریک یا عمل، شناخته شده نبود، و همچنین از این طریق، بدعت غیر اسلامى دیگرى، یعنى دادگاه استیناف، با تمام پیچیدگیهاى آن بوجود آمد.
در اسلام سنتى، نه در این جهان و نه در جهان آخرت، حق قضاوت استینافى وجود ندارد.
گسترش مراکز آموزشى مدرن در جهان اسلام
مدارس و بعد از مدتى دانشگاهها، مروج اصلى احکام اسلامى کلاسیکى بودند که تقریبا به دوره هاى آغازین باز مى گشت.
تحصیلاتى که در آنها ارائه مى شد، از طریق دین احاطه شده بود و در اصل، توسط روحانیون مدیریت و رهبرى گردید.
ارتش جدید، دادگاههاى جدید، ادارات جدید دوران رفرم، مستلزم وجود نوع جدیدى از مدارس و پرسنلى در جهت آموزش آنها بود.
این مدارس توسط استادان و مدیرانى اشغال شده بود که با اشتیاق زیاد، درصدد برابرى با همتایان اروپایى خود بودند و کسانى به روزنامه نگاران و حقوقدانان پیوستند که فعالانه در جهت روشنفکرى سکولار گام بر مى داشتند.
مدرنیزه کردن قضاوت و آموزش، دو حوزهاى که کنترل علما بر آنها قبلا تغییرى نکرده بود،به ناگاه قسمت اعظم قدرت آنها را از بین برد.
حتى در دژ قبلىشان، یعنى در حقوق شریعت احوال شخصى، نفوذ آنها با مدرنیزه کردن رژیمها به طور مستمر کاهش یافت و در جمهورى ترکیه به طور رسمى از بین رفت.
هدف اروپایى شدن در جهان اسلام
حقوقدانان و روزنامه نگاران اشخاص کاملا جدیدى بودند که منافع زیادى از مدرنیزه کردن براى آنها در نظر گرفته مى شد، اما حتى ارکان قدیمى دولت – سربازان، کارگران شهرى، دانش آموزان – نقش خود را در این مرحله تغییر ایفا کردند.
هدف نهایى همه آنها، حفاظت از دولت و جامعه اسلامى از تخریب آن بوسیله دشمنان بود.
تعداد قابل توجهى از آنها به این نتیجه رسیده بودند که تنها راه مقابله با دشمن اروپایى این است که با زبان خودشان با آنها صحبت کرد و با سلاحهاى خودشان با آنها جنگید.
در دوره قرن نوزدهم و بیستم، دولت، ادارات، نیروهاى نظامى، مدارس و دانشکده ها، شکل تازهاى به خود گرفت، مدیریت جدیدى در آنها بوجود آمد و شکل و شمایل اروپا و حتى بعضا بدتر از مدلهاى اروپایى را به خود گرفتند.
بعضى از آنها حتى پا را از این فراتر نهادند.
آنها با دیدن حکومت پارلمانى و قانون گذارى طلسم مرموز ثروت و قدرت غربیها، سعى در تحصیل امتیازاتى که در آنها نهفته بود براى جوامع خودشان داشتند، حتى اگر لازم بود با حاکم مطلقى که بر آنها حکومت مى کرد، مقابله کرده و او را از پاى در مى آوردند.
وجوه مختلف تغییرات در جهان اسلام
به موازات این اصلاحات، کشورهاى جهان اسلام، در جهت تشابه بیشتر با اروپا، تغییرات دیگرى را در سیستم بوجود آوردند
. بعضى از آنها سمبلیک بودند، ولى با این وجود از اهمیت چندانى برخوردار نبودند، مثل تقلید پوشش اروپایى که در ابتدا، بوسیله کارگزاران ادارى و نظامى و بعد از آن، دیگر مردمان شهرى اقتباس گردید.
تغییر در پوشش سر، آخرین پایگاه محافظه کارى اسلامى، توسط کمال آتاتورک شروع شد; این قضیه تا حدى، در دیگر کشورهاى اسلامى بویژه در قسمت نیروهاى نظامى، مورد تایید قرار گرفت.
حتى در ارتشهاى دولتهاى اسلامى ر ادیکال، افسران با پوشش لباسهاى راحت، لباسهاى نظامى کمربنددار و حتى کلاههاى نوکدار، با الگوهاى اروپایى، نمایان مى شوند.
غربى کردن سلاحها ممکن است دال بر نیاز نظامى آنها باشد، غربى کردن یونی فرمها دال بر تغییر فرهنگى قابل توجهى است، اما این تغییرات محدود بود.
غربى کردن لباسهاى زنان بعد از مدتها دنبال شد، اما به شدت محدود بود و در جمعیت بسیار کمى نفوذ مى کرد.
در ابتدا بعضى از تغییرات در انواع تغییرات اجتماعى بود، مثل لغو برده دارى، آزادى زنان و تحدید تعدد زوجات و اعطاى حقوق قانونى برابر به غیر مسلمانان در قانون اساسى.
تغییرات بنیادین دیگرى نیز وجود داشت که حتى چارچوب جامعه را دگرگون مىساخت، مثل ارائه روشنایى برق در خیابانها و دیگر خدمات شهردارى، گاز و برق، شبکهاى از ارتباطات مدرن زمینى، دریایى، هوایى و سیستم کارخانهاى تولید که روز به روز بر اهمیت آن افزوده مى شد.
تمامى این اقدامات به اتحاد میان جهان اسلام و اقتصاد جهانى کمک مى کرد، اقتصادى که براى مدت مدیدى تحت سیطره اروپا بود.
این اقدامات همچنین در برگیرنده تنشهاى خطرناک بسیارى با جامعه اسلامى بود که با تصاویر و گفتارهایى از تغییر و تحول و نابرابرى که در قبال مکانهاى دور افتاده و عمیق ترین لایه هاى هرم اجتماعى ارائه مى شد، بیشتر قابل مشاهده بود.
ورود ایدئولوژیهاى غربى به جهان اسلام
براى مدت مدیدى، از طریق دانشجویان و دیپلماتهاى بازگشته از اروپا و یا از طریق تبعیدیان اروپایى، ایدئولوژیهایى در قالب رفرم یا انقلاب علیه ستمگران داخلى یا خارجى به این کشورها وارد مى شد.
در قرن نوزدهم، با اهمیت ترین ایده هاى نو، مخصوصا وطن پرستى و آزادى خواهى، از اروپا وارد این سرزمینها شد.
وفادارى به وطن بواسطه آرزوهاى کشورى و آزادى در جهت یک جامعه آزادتر و بازتر تعریف مى شوند.
در قرن بیستم، با تجزیه هویتهاى ملى و شکست تجارب لیبرالى، این بار ایدئولوژیهاى جدیدى در اروپاى مرکزى و شرقى پى ریزى شدند; فاشیزم در دهه ۱۹۳۰، کمونیسم از دهه ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۰ و افزایش ملىگرایى قومى در سرتاسر این دوره.
جنبشهاى مخالف در جهان اسلام
تمامى جنبشهاى مخالف، مورد خواست اروپاییها نبود.
بعضى از مسلمانان با تسلط خارجیان و تغییرات داخلى که به نام اعتقاداتشان و نه ملت، کشور و یا طبقه شان باشد، مخالفت مى ورزیدند و خطر واقعى را در فقدان ارزشهاى اسلامى دانسته، دشمن واقعى را به عنوان کسانى که سعى در جایگزینى حقوق و قوانین اسلامى در جهت قوانینى که ریشه سکولار یا کفرآمیز دارند، در داخل بیشتر از خارج فرض مى کردند.
در طول تاریخ، چنین جنبشهاى دفاعى و احیائى متعددى وجود داشته اند، قیام وهابیون علیه عثمانیها در پایان قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم، مقاومت هواداران دینى احمد بریلوى در مقابل انگلیسیها در هند شمالى (۱۸۳۱-۱۸۲۶)، مقاومت (عبدالقادر) در مقابل فرانسویها در الجزایر (۱۸۴۷-۱۸۳۲)، جنبش پان اسلامى علیه قدرتهاى اروپایى در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، قاومتباسماچیها و دیگر شورشیان اسلامى علیه ابر قدرت شوروى در دهه ۱۹۲۰، صعود ناگهانى جنبشهاى اسلامى رادیکال در سرزمینهاى اعراب و ایران در اواخر دهه ۱۹۴۰ و اوایل دهه ۱۹۵۰٫
تمامى این جریانات با شکست مواجه گشته، رهبران آن یا کشته و یا ناتوان گردیدند.
اولین جریانى که در این زمینه به موفقیتى دستیافت و قدرت را بدست گرفت، انقلاب اسلامى بود که در ایران در سال۱۹۷۹ شروع شد و تاثیر و نفوذ آن در سرتاسر جهان اسلام ملموس گردید.
اهداف جنبشهاى اسلامگرا
درک خشم مسلمانان سنت گرا که در تقابل با جهان مدرن بسر مى برند، قابل تصور است.
آنها در یک فرهنگ دینى تحصیل کردهاند که در آن، از ابتدا، حق به معنى برترى تعبیر شده است، آنها چنین برترى را که در جهان به قدرت غربى واگذار کرده اند، زمانى در خود دیده اند; برترى که زمانى مسلمانان در اختیار داشتند، اکنون به دست خارجیان و اتباع تحت الحمایه شان واگذار شده است .
این در حالى است که افکار لیبرالیسم به داخل کشورهاى اسلامى کشانده شده و زنان و فرزندان مسلمانان را تحت تاثیر خود قرار داده است.
با مطرح شدن این قضایا در قالب یک سیستم پیچیده و کارکرد گرایى از وفادارى و مسؤولیتهاى اجتماعى، مسلمانان این وفادارى را که از طریق عقیده و روابط قوم و خویش تعریف شده، به عنوان مسالهاى فرقهاى و قومى قلمداد مى کنند و آن مسؤولیتها در جهت منافع سرمایه دارى یا مالکیتهاى سوسیالیستها به استهزا گرفته شده و به فراموشى سپرده شده اند.
با توجه به فقرى که از طریق مشکلات واقعى اقتصادى، جمعیتى، سوء تدبیر و مدیریت بوجود آمده است، این مسلمانان، از طریق رسانه هاى گروهى – که در حال حاضر در آن واحد در همه جا حضور دارند – از اختلافات تلخ میان فقرا و ثروتمندان که در حال حاضر از رمانهاى پیشین، فقرا فقیرتر و ثروتمندان ثروتمندتر شده اند، آگاهى کسب کرده اند.
این مسلمانان مى دانند که شیوه زندگى ثروتمندان و ستمگران – خانه، لباس، الگو، غذا و سرگرمى – همگى، حداقل در شکل ظاهریشان، برگرفته از غرب کافر است.
غربیها ممکن است فکر کنند یا حتى بگویند که این شباهت سازیها، در واقع، چیزى بیشتر از ظاهر نیست و با وجود اینکه از هیچ جنبشى با احساس اسلامى همراه نمى باشد، ولى واقعیت زندگى اروپایى را به خود نگرفته است.
مسلمانان سنت گرا که تا به حال شانس اندکى در مشاهده واقعیتهاى اروپاییان داشته اند، به ندرت چنین جدایى را پذیرا بوده اند و تعجب آور نخواهد بود که بسیارى از آنها در ایده اسلام مبارز هویت و شرافت جدید و ایدئولوژى براى انتقاد از قدیم و تدبیرى براى رژیمهاى جدید یافته اند.
جنبشى که الهام گرفته از رهبریت کاریزماتیک امام خمینى (ره) بود و توسط روحانیون ایران هدایت مىشد، به مراتب از مهمترین این جنبشهاى اسلامى بود.
اگر قبول نکنیم که به اهداف غایى دست یافته، ولى مى توان گفت که مطمئنا در بسیج مردم چنین بوده است.
اما چنین جنبشى منحصر بفرد نبود.
در واقع، هر کشورى در جهان اسلام، همانند دیگر اقلیتها در جاهاى دیگر، شاهد جنبشهاى پر شور و قدرتمندى از احیاى اسلامى بوده است.
بعضى از آنها از طرف حکومتها به عنوان ابزار سیاستهاى دولت حمایت و مدیریت مى شدند; بقیه آنها – که شامل بعضى از مهمترین جنبشها مى شوند – از میان طبقات پایین برخاسته، قدرت خود را از میان عموم توده مردم مى گرفتند.
اما تمامى آنها برگرفته از احساس تغییر ناگهانى علیه غرب و خنثى سازى در تمامى ظواهر جدید زندگى عمومى و خصوصى بودند که از اصول غربى ریشه یا الهام گرفته و یا تقلید شده بودند و تمامى آنها الهام گرفته از بینش یکسانى از یک اسلام مبارزى بودند که از طریق آن، قانون الهى و کسانى که از آن پشتیبانى مى کنند، بر تمامى دشمنانشان پیروز خواهند گردید.
پیروزیهاى کمال و کمالیسم از یک نقطه نظر با یکدیگر در تضاد بودند – اولى دربرگیرنده پیروزیهاى قطعى در مقابل مقاومت قدرت اروپائى بود و دومى (کمالیسم) گامهاى تعیین کنندهاى را در پذیرش تمدن اروپایى برداشت.
رادیکالیسم مسلمانان امروزى بیانگر گفته متناقض دیگرى مى باشد – بدگویى و کنار گذاشتن اروپاییان و بصورت عمیقتر، تمدن اروپایى در کنار مهاجرت تودهاى و جدیدى از مسلمانان به اروپا و همچنین آمریکا.
وضعیت اقلیت مسلمان در اروپا
حضور منتجه مسلمانان بیانگر تغییر عمدهاى در دیدگاه و عمل اروپاییان بدون در نظر گرفتن سابقه و گذشته اسلامى آنها بود.
حقوق و سنت مسلمانان، وضعیت قانونى غیر مسلمانان تحت حاکمیت مسلمانان را به خود جلب کرده و در ابعاد وسیع و جزئیات دقیق آن، مورد بحث قرار گرفته است.
با این حال، در مورد مشکلات مسلمانان تحت حاکمیت غیر مسلمانان، بحث اندکى به میان آمده است.
در طى قرون اولیه تاریخ اسلامى، زمانى که سنتهاى مسلمانان جمع آورى شده، به رشته تحریر درمى آمدند و قوانین اصولى رویه قضایى مسلمانان وضع مى شدند، دولت و جامعه مسلمانان تقریبا به طور مستمر در حال گسترش بوده و تعداد بسیار زیادى از غیر مسلمانان، تحت حاکمیت مسلمانان درآمده بودند.
در مقابل، هیچ سرزمین اسلامى به مهاجمین غیر مسلمان واگذار نشد و جداى از عقب نشینیهاى تاکتیکى در امتداد مرز بیزانس، که غالبا محدود بوده و استمرار مختصرى داشته، از دست دادن سرزمین مسلمانان براى قرنها ناشناخته و بنابر این باور نکردنى بود.
این وضعیت تا قرن یازدهم بیشتر طول نکشید و بعد از آن، شاهد فتح مجدد اروپا، تاخت و تازهاى مسیحیان قفقاز به خاورمیانه و تهاجمات سربازان جنگهاى صلیبى و بعد از آن، مغولهاى وحشى و استقرار وضعیت کاملا جدیدى مى باشیم.
اما تا آن زمان، هنجارهاى عمده شریعت، مدتها پیش وضع شده بودند.
فرض اولیه حقوقدانان در بحث راجع به این موضوع این است که براى مسلمانان، زندگى کردن تحت حاکمیت غیر مسلمانان امرى نامطلوب است و حتى بعضى آن را ممنوع اعلام کرده اند و فقط یک الزام شوم است که مى تواند مسلمانى را در جهت انجام چنین کارى مجبور کند.
تا عصر حاضر، کل بحث راجع به موقعیت مسلمانان تحت حاکمیت غیر مسلمانان، به دو شکل مورد توجه واقع شده است – احتیاجات واقعى کوتاه مدت یا بلند مدت مسافران به سرزمینهاى کفار و وضعیت ناگوار جامعه اسلامى که به تصرف مهاجمین کافر درآمده بود.
چیزى که اصلا به نظر حقوقدانان کلاسیک نمى رسید، مهاجرت اختیارى تعداد زیادى از مسلمانان به کشورهاى غیر مسلمان و زندگى تحت حاکمیت آنان و کسب تابعیت آن سرزمینها براى خود و خانواده خود و فرستادن فرزندانشان براى تحصیل در مدارس آنها بود.
اما این دقیقا کارى است که انجام شده است.
در حال حاضر میلیونها نفر از مسلمانان از آفریقاى شمالى، خاورمیانه، جنوب و جنوب شرق آسیا، و دیگر نقاط دنیا در کشورهاى اروپاى غربى زندگى مى کنند.
مشکلات خاصى که در رابطه با حاکمیت اسلام، حقوق احوال شخصى، تحصیلات تفکیکى، مخصوصا براى دخترها، در این کشورها وجود دارد، از آنجایى نشات مى گیرد که اکثریت قریب به اتفاق این مهاجرین، از طبقات اجتماعى سنتى تر و از مناطق سنتى تر کشورهاى مبداشان به این کشورها آمده اند.
واضح است که بسیارى از آنها هنوز هم این احساس را دارند که باید به دستورات الهى گوش فرا داده، به وظایف خود عمل کنند و هیچ فرقى میان مملکت اسلامیشان و کشورهاى بیگانه وجود ندارد.
وضعیت فعلى روابط اسلام و اروپا
تغییرات دیگرى در روابط میان اسلام و اروپا وجود دارد.
بعضى از آنها در واقع، بازگشتبه الگوهاى اولیه و بعضى کاملا جدید هستند.
یک بار دیگر، همان طورى که در روزهاى قبل از توسعه با عظمت اروپا نیز چنین بود، خاورمیانه بازار جذابى شده است که بازرگانان اروپایى و حکومت هایشان در حال رقابتبراى فروش تسلیحات خود مى باشند.
عدم توازن به نفع اروپا در زمینه منافع نظامى و صنعتى و ظرفیت در تولید و تا حد کمترى استعمال تکنولوژى، هنوز هم به قوت خود باقى و در حال گسترش است، اما وضعیت مالى و حتى تا حدى وضعیت نظامى کشورهاى اسلامى به قوت خود باقى است.
بین سالهاى۱۹۳۹ و ۱۹۴۵، شاید براى آخرین بار، دولتهاى اروپایى با جنگ به دعواهاى خود در خاک خاورمیانه پایان دادند که در آن، توجه اندکى به مردمان خاورمیانه صورت گرفته بود.
در حال حاضر، این قدرتهاى خاورمیانهاى هستند که بعضا مى خواهند از طریق جنگ با استفاده از سلاحهاى مختلف و تکنیکهاى نظامى به دعواهاى خود در مورد خاک اروپا و با همان توجه مشابه نسبتبه مردمان آن مناطق، پایان دهند.
در حال حاضر، حکومتهاى اسلامى و اتباع آنها در اروپا سرمایه گذارى کرده و پولهاى زیادى وام داده و دارائیهاى بسیار زیادى جمع آورى کرده اند.
بعضىها حتى وضعیت کنونى را به عنوان سومین تهاجم مسلمانان به اروپا توصیف کرده اند که از دفعات اول و دوم نیز موفق تر بوده است.
برطبق این رویکرد، زمانى که سپاهیان مسلمان و ترکها، هر دو شکست مى خورند، سرمایه و کار با موفقیت همراه بوده است.
در حال حاضر، نزدیک به دو میلیون ترک و دیگر مسلمانان در آلمان زندگى مى کنند، به همین تعداد و یا حتى بیشتر از شمال آفریقا نیز در فرانسه و هندیها، پاکستانیها و بنگلادشیهایى در انگلستان زندگى مى کنند، همچنین در کشورهاى بلژیک، هلند، سوئیس، اتریش، اسپانیا، ایتالیا و کشورهاى اسکاندیناوى، مسلمانانى وجود دارند که براى اولین بار از زمان عقب نشینى آنها از تنگه جبلالطارق در سال ۱۴۹۲، در این سرزمینها به صورت گروهى و دائمى حضور دارند.
این جوامع هنوز هم از طریق هزاران رابطه زبانى، فرهنگى، قومى و دینى، با کشورهاى مبداشان ارتباط دارند و هنوز هم در کشورهاى محل اقامتشان، در حال یکى شدن هستند.
حضور آنها و فرزندان و نوه هایشان، بهصورت روزافزونى در حال افزایش است، اما مطمئنا نتایج بسیار زیادى براى آیندگان، هم براى اروپا و هم براى اسلام، در برخواهد داشت.
منبع: Bernard Lewis, Islam and the West, New York:OxfordUniversity Press, 1993 . ترجمه: حسن شاه بیگ