- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 16 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
طلیعه
مهم ترین گام در تحقق خواسته های حقیقی زندگی، آن است که نخست بدانیم: «چه» می خواهیم؟ و «چرا» می خواهیم؟ این بینش موجب می شود که هرگز به جزئیات زندگی نپردازیم و عمر خود را تباه نکنیم و یا نیمه اول زندگی را صرف انتظار کشیدن برای نیمه دوم و نیمه دوم را صرف حسرت خوردن برای نیمه نخست نکنیم! هزاران آفرین بر کسانی که بیش از دیگران «خود» را «کشف» می کنند و در پی آن هستند که با تغییر نگاه و نگرش به «خود»، «خلقت» و «خداوند»، تمامی زندگی و دنیای اطراف خویش را با چشمانی سرشار از شناخت و روشنایی بنگرند؛ اینان هیچ گاه در کوچه پس کوچه های سرگردانی، حیرت و پشیمانی دیده نمی شوند و زندگی خویش را دقایق و لحظه هایی می دانند که در آن به سر می برند، از این رو همیشه و هر حال شادمان و خرسند به امروز می نگرند و پرامید و پرنوید، فردا را انتظار می کشند.
ارائه سلسله بحث های «ارزش های جاودان زندگی» در بینش های ناب فاطمی(علیها السلام)، گامی در شروع و استمرار این مسیر سعادت است که تاکنون سه بخش آن را مطرح کردیم. «ارزش های اخلاقی» فراز دیگری از بحث است که با هم به آن می پردازیم و این نوشتار را به پایان می بریم.
ارزش های اخلاقی
گر تو آدم زاده هستی «علّم الاسماء» چه شد «قاب قوسین»ت کجا رفته است، «او ادنی» چه شد
بر فراز دار، فریاد «اناالحق» می زنی مُدّعی حق طلب «انیّت» و «اِنّا» چه شد
صوفی صافی اگر هستی بِکَنْ این خرقه را دم زدن از خویشتن با بوق و با کرنا چه شد
مرشد، از دعوت به سوی خویشتن بردار دست «لا» الهت را شنیدستم ولی «الاّ» چه شد[۱]
صاحب نظران و اندیشمندان امور اخلاقی معنوی، صفات روحی و نفسانی انسان ها را دو گونه دانسته اند:
۱ – فطری و طبیعی؛
۲ – اکتسابی و اختیاری.
صفات فطری، ویژگی هایی است که در نهاد انسان به شکل «غریزه»، «احساس» و «استعداد» از سوی پروردگار حکیم نهاده شده است و انتخاب و اراده ما هیچ دخالتی در وجود، مقدار و تعداد آنها نداشته است. حس خداجویی و حق طلبی، دانایی و کمال یابی، آزادگی و سربلندی، استقلال و عدالتخواهی، بقاء و جاودانگی، از جمله صفات فطری انسان ها هستند که همراه با «عقل»، «غضب»، «شهوت» و قوه «وهمیه» در وجود هر یک از ما قرار دارند.
این صفات، مرز و معیار امتیازات انسان نسبت به حیوانات و دیگر جانداران است که بسته به نوع و مقدار استفاده از هر یک، رهاوردی خاص به همراه دارد. از این رو اگر به حالت «تعدیل» درآیند و استفاده ای «بهینه» و «بهنگام» از هر یک شود، ما را به «تعالی، ترقی و صعود» می رسانند، اما «افراط» و «تفریط» و یا استفاده نادرست و ناشایست، رهاوردی جز «خواری، تنزل و سقوط» نخواهد داشت.
صفات اکتسابی و اختیاری که در طبیعت انسان وجود ندارند، ویژگی هایی است که هر یک از ما با اراده و انتخاب خویش آنها را گزینش می کنیم و در عرصه های مختلف برای ما ایجاد می شود و آنها را به کار می گیریم. رابطه این صفات با صفات فطری و طبیعی، ارتباطی دقیق و عمیق است، به گونه ای که استفاده به اندازه و بموقع از آن ویژگی ها، باعث پدید آمدن صفات حسنه اکتسابی و اختیاری می شود و «فضایل، محاسن و مکارم اخلاق» برای هر یک از ما ایجاد می شود و آن هنگام که درست و بجا عمل نکنیم، «رذایل اخلاقی، سیئات و صفات شیطانی» پدید می آیند.
به طور مثال همه انسان ها شیفته و فریفته جاودانگی و عظمت، غنا و ثروت، عزّت و بلندآوازگی و دانش و دانایی هستند تا در خانواده و جامعه، جایگاهی برتر یابند و همیشه و هر جا، مورد توجه و احترام قرار گیرند، این ویژگی والا که «سعادت، نیکبختی و خوشبختی» نام دارد، گاه با استفاده بسیار از عقل و اندیشه و به کارگیری دقیق غضب و شهوت انجام می شود، در این هنگام آرمان انسان برای جاودانگی، ثروتمندی، عزّت و آبرومندی و دانش و دانایی متفاوت می شود؛ هرگز در پی جلوه های ظاهری این صفات قرار نمی گیرد، بلکه حیاتی ابدی و ثروتی ماندگار می جوید که با مرگ پایان نمی یابد و آبرویی پایدار و دانشی همیشه همراه می طلبد که افزون بر زمین، در آسمان نیز ارزشمند باشد.[۲]
بی گمان در این حال محور تمامی خواست های او «منْ» نمی شود، بلکه «ما» به عنوان جامعه و خواست و مصلحت دیگران از یک سو و رسالت وی نسبت به پروردگار مهربان و بایدها و نبایدهای خداوندی از آغاز تا پایان زندگی، مورد توجه جدّی قرار می گیرد و با این تحول و تکامل، هماره خود را در مثلثی با سه ضلعِ «خود و خود» نسبت به خودسازی و تهذیب نفس، «خود و خلق»؛ برای خدمت به جامعه مسلمانان و «خود و خدا» نسبت به وظایف عبودیت و بندگی می نگرد، در این هنگام «سعادت»، «نیکبختی» و «جاودانگی حقیقی» در لحظه لحظه حیات و هستی انسان موج می زند و او را به آن سوی آسمان ها اوج و عزّت می بخشد.
فاطمه زهرا(علیها السلام)؛ اخلاق و ارزش های پایدار الهی
دخت آفتاب، حضرت زهرا(علیها السلام)، نمادی جامع و کامل از «فرهنگ فلاح» و رستگاری در قرآن بود و به خوبی ارزش های اخلاقی، معنوی و معرفتی را در پندار، گفتار و رفتار خویش جلوه گر می ساخت. او به خوبی می دانست که «فلاح» یعنی رستگاری، سعادت و خیر تمام عیار در زندگی، آنگاه دائم و ثابت خواهد بود که آرمانی ماندگار داشته باشد و هرگز وابسته به اموری ظاهری، زودگذر و یا کوتاه مدت نگردد؛ حقیقتی چشمگیر و روشنگر که آیات قرآن، همگان را به عبرت آموزی آن فرا می خواند و به طور پی در پی هشداری حیات بخش می دهد؛ گاه که از جلوه های جاری و ظاهری زندگی، سخن می گوید، به سطحی نگری زراندوزان و پول پرستان اشاره می کند که منطق و گمان یکایک آنان چنین است: «یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ؛[۳] گمان می کند مال و دارایی، او را جاودان و ابدی می سازد.»
از این رو بسیاری سر به شورش و طغیان در برابر احکام پروردگار سبحان برمی دارند، چون خود را در رفاه و بی نیازی می نگرند: «إِنَّ الإِنسانَ لَیَطْغی أَنْ رَّءَاهُ اسْتَغْنی؛[۴] همانا انسان سرکشی می کند، آن زمان که خود را بی نیاز پندارد.»
و یا آنان که «شخصیت» و «هویت» خود را در «قدرت» می نگرند، دارای این شعار می داند که: «قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی؛[۵] در حقیقت امروز هر که فایق آید و برتر شود، خوشبخت می شود.»
این بینش قرآنی و آسمانی موجب گردیده بود که زهرای عزیز(علیها السلام)، فلاح و رستگاری را تنها و تنها در بهره گیری از ارزش های الهی بداند و با تمام وجود به این باور دست یابد که: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی …[۶] قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها …؛[۷] قَدْ أَفْلَحَ المؤمنون …؛[۸] رستگار کسی است که خود را [از پلیدی ها [پاک گردانید … هر کس نفس خود را طاهر و پاکیزه ساخت سعادتمند شد … همانا مؤمنان رستگارند.»
در نگاه پرنور زهرای مرضیه(علیها السلام)، بهترین و برجسته ترین مقام، «مقام امین» و «مقام کریم» بود، چنان که قرآن با اشاره بدان می فرماید: «اِنَّ الْمُتَّقیِنَ فی مَقَامٍ أَمِینٍ …[۹] و کنوزٍ و مَقامٍ کریم؛[۱۰] به راستی که پرهیزگاران در جایگاهی آسوده اند … [که در بردارنده] گنجینه ها و محل های پرناز و نعمت است.»
از این رو هیچ گاه «عزّت و عظمت» و «حقیقت و شخصیت» خویش را در زینت های زندگی که بقایی بی مقدار و فنایی فراوان دارد، نمی نگریست و با نگاه عمیق خود «خیرها» یعنی بهترین ها و برترین ها را آن هم نزد پروردگار بزرگ و مهربان که همیشگی و ابدی است جستجو می کرد تا هماره همراه او باشند و تا ابدیت از یکایک آنها بهره ببرد. بدین خاطر نگاه او نگاه آسمانی بود و چون آیات قرآن بر این باور بود که: «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیوهِ الْدُّنْیا وَ الْباقیاتُ الصّالحاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوابا وَ خَیْرٌ أَمَلاً؛[۱۱] مال و پسران زینت زندگی دنیایند و نیکی های ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر امید برتر است.»
و چنین بود که در لحظه لحظه های حیات خویش به «روز نیاز» توجه شایانی داشت و از ژرفای دل و اندیشه، اندوخته هایی برای آن روز فراهم می ساخت، روزی که: «لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ اِلاّ مَنْ أَتَی اللّه َ بِقَلْبِ سَلِیمٍ؛[۱۲] هیچ مال و فرزندی سود نمی دهد، مگر کسی که دلی پاک [از تیرگی ها و تاریکی ها[ به سوی خدا بیاورد.»
زندگی جز نفسی نیست، غنیمت شمرش نیست امید که همواره نفس برگردد
نه هر آن را که لقب بوذر و سلمان باشد راست کردار چون سلمان و چو بوذر گردد
هر نفس کز تو برآید، چو نکو در نگری آز تو بیشتر و عمر تو کمتر گردد
پاکی آموز به چشم و دل خود، گر خواهی که سراپای وجود تو مُطهَّر گردد
هر که شاگردی سوداگر گیتی نکند هرگز آگاه نه از نفع و نه از ضرّ گردد[۱۳]
جلوه های اخلاق در بینش ها و روش های حضرت زهرا(علیها السلام)
الف) اخلاص، انفاق، ایثار
سخنان نخست فاطمه(علیها السلام) در مسجد مدینه، سینای صلابت و خطبه خدایی آن حضرت بود که تا روز رستاخیز همگان را از گنجینه معارف و حقایق بهره مند ساخت و دایره المعارفی از ناب ترین آموزه های آسمانی را ارائه نمود.
پیوند احکام الهی، عقاید دینی و اخلاق پاک معنوی و ملکوتی، ذخایر زرینی است که در فرازهای فروزانی از این سخنان می یابیم که آن بانوی بصیر در باره آنها می فرماید:
«فجعل اللّه ُ الایمان تطهیرا لکم من الشّرک و الصلاه تنزیها لکم عن الکبر و الزکاه تزکیهً للنفس و نماءً فی الرزق و الصّیام تثبیتا للاخلاص و الحج تشییدا للدّین و العدل تنسیقا للقلوب؛[۱۴] همانا خداوند «ایمان» را مایه «طهارت» و پاکی شما از شرک، «نماز» را سبب پیراستگی شما از «کبر»، «زکات» را باعث «پاکی نفس» و افزایش رزق و روزی و «روزه» را مایه حفظ و پایداری «اخلاص» و حج را آزماینده دین و عدالت را نمودار مرتبه یقین و تقویت قلوب قرار داد.»
زهرای اطهر(علیها السلام) حقیقت اخلاص را یعنی تنها و تنها خدا را در نظر داشتن و فقط برای او کار کردن داشت، بدین خاطر آزادی از وابستگی به مدح و ستایش دیگران و آزادگی از هوای نفس و فریب شیطان را نصیب خود کرده بود. تو همیشه و هر حال ظاهر و باطنی یکسان و درون و برونی همسو داشت و هر آنچه «می گفت»، نخست «می یافت» و پیش از یافتن، «می دید» و دیدن و یافتن و گفتن او همه با روشنای نور اخلاص و یقین همراه بود.
او به این باور رسیده بود که «اخلاص» در زندگی، زیربنای «مصلحت بندگی» است، از این رو می فرمود: «مَنْ اَصْعَد اِلیَ اللّه خالِصَ عِبادَتِه اَهْبَطَ اللّه ُ اِلَیه اَفْضَلَ مَصْلِحَتِه؛[۱۵] کسی که عبادت خالصانه خود را به سوی خدا فرستد، پروردگار بزرگ برترین مصلحت او را به سوی وی روانه می کند.»
و با این مشعل بینش بود که زهرای بتول(علیها السلام)، هرگز افکار و افعال خود را بیرون از نگاه و نگرش پروردگار نمی دید، بلکه «حاکم و شاهد» را در عرصه های مختلف زندگی خداوند بصیر و حکیمی می دانست، روزی باید در محضر او قرار گیرد و به یکایک انتخاب ها و انجام های خود پاسخگو باشد.
از این رو «انفاق» در بینش فاطمه «خرج» نبود، بلکه «دخل» محسوب می شد و یا «ایثار» و چشم پوشی از خواست و نیاز خود، «از دست رفته» به حساب نمی آمد، بلکه «به دست آمده» دیده می شد. همان گونه که در فرازهای پیشین این نوشتار، به هنگام پرداختن به ارزش های عبادی آن بانوی بزرگ به جلوه هایی از آنها اشاره کردیم و دانستیم این ویژگی ها جزء صفات نفسانی و ارزش های ذاتی فاطمه(علیها السلام) گردیده بود، بدین خاطر بی هیچ کُندی و کدورتی، نسبت به انجام این اعمال، استقبال می کرد و اشتیاق می ورزید:
مزرع تسلیم را حاصل بتول مادران را اسوه کامل بتول
بهر محتاجی دلش آن گونه سوخت با یهودی چادر خود را فروخت
نوری و هم آتشی فرمان برش گم رضایش در رضای شوهرش
آن ادب پرورده صبر و رضا آسیاگردان و لب قرآن سرا[۱۶]
ب) صداقت، رضایت، خشیت
«صداقت و راستگویی»، صفتی ساده و زیبا اما ادعایی سخت و مشکل است که در هنگامه های گفتار و رفتار، چگونگی آن آشکار می شود؛ آنجا که منافع انسان با سخنی کوتاه اما غیر راست پیوند خورده است، افراد صالح و وابسته ای توان بیان حقایق را دارند و با صداقت تمام عیار با حوادث روبه رو می شوند.
زندگی زهرای مرضیه(علیها السلام)، بهترین گواه بر صداقت و راستگویی اوست. دوستان و دشمنان آن حضرت بر این باور بودند که آن بانو، انسانی است که گفتار و رفتارش با هم تطابق دارد و همسو است.
روزی عایشه با صراحت بسیار لب به سخن گشود و گفت: «ما رأیت احدا اصدق لهجه منها الا ان یکون الّذی ولّدها؛[۱۷] هیچ کس را راستگوتر از زهرا نیافتم مگر تنها پدرش رسول خدا را.»
و روز دیگر که ماجرایی بین عایشه و فاطمه(سلام الله علیها) پیش آمده بود، عایشه خود رو به پیامبر(صلی الله علیه و آله) کرد و گفت: «ای رسول خدا! از فاطمه بپرس که او هرگز دروغ نمی گوید.»[۱۸]
گفت پیوسته به دست او راستگو راستگویی من ندیدستم چو او
راستگویی در نهادش خلقتی ست هر چه گوید من نگویم آن تهی ست[۱۹]
آری از جمله از همین روست که آن بانوی بی نظیر را «صدّیقه» نامیدند، یعنی کسی که بسیار راستگوست و هرگز دروغ نگفته است.
علاوه بر دیگران، خاتم پیامبران، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز به علی(علیه السلام) فرمود: علی جان! سه چیز به تو داده شده است که به هیچ کس، حتی به من نیز داده نشده است:
۱ – پدرزنی همچون من
۲ – همسری صدّیقه و بسیار راستگو
۳ – فرزندانی چون حسن و حسین[۲۰]
امام صادق(علیه السلام) نیز گاه که از مادر عزیز خود سخن به میان می آورد، او را «صدّیقهُ الکُبری» یاد می کرد و می فرمود: «هی الصدّیقه الکبری و علی معرفتها دارت قرون الاولی؛[۲۱] فاطمه راستگویی بزرگ و عظیم است که بنا بر عظمت و معرفت او قرن های پیشین استوار و پابرجا بوده است.»
روزی مفضل بن عمر از آن حضرت سؤال کرد: فاطمه را چه کسی غسل داد؟
امام پاسخ داد: امیر مؤمنان.
گویا این مطلب بر مفضل سنگین و دشوار آمده بود، حضرت متوجه شدند و فرمودند: «لا تضیقنّ فانها صدیقه لم یکن یغسلها الا صدّیق، اما علمت ان مریم لم یغسلها الاّ عیسی؛[۲۲] بر تو سنگین نیاید، زیرا مادرم زهرا، «صدّیقه» بود و صدّیقه را جز صدّیق غسل نمی دهد، آیا نمی دانی که مریم را کسی جز عیسی غسل نداد.»
امام کاظم(علیه السلام) هم آن حضرت را با عنوان «صدّیقه شهیده»[۲۳] یاد می کرد، همان گونه که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) «صادقه و صدوقه»[۲۴] از دختر خود نام می برد و پروردگار پرمهر که این ویژگی والای فاطمه را دوست داشت، آنجا که زهرای اطهر برای لباس عید به حسنین علیهماالسلام وعده ای می دهد و ان شاءاللّه می گوید تا آنها را آرام کند، به وعده او عمل می کند و برای حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) لباسی از بهشت می فرستد تا فاطمه همیشه و هر جا «صدّیقه» باشد.[۲۵]
بی شک اگر شناخت و معرفتی اندک نسبت به این صفت قدسی فاطمه(علیها السلام) وجود داشت و پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و اله) سخن او را در باره «امامت» و «وصیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)» در باره فدک می پذیرفتند و چون پاک سیرتان، فاطمه(علیها السلام) را «راستگو»، «صدّیقه»، «صادقه» و «صدوقه» می دانستند، خطا و خلافی اینچنین فجیع در تاریخ اسلام و بشریت رخ نمی داد و هرگز شهادت شخصیت هایی چون علی(علیه السلام)، حسن و حسین (علیهماالسلام) و ام ایمن، بانوی بهشتی و راستگو رد نمی شد و شیعه شیفته و تمامی انسان های خردپیشه، غمی سخت و سنگین و اندوهی تلخ و تاریک در اندیشه و احساس خویش نسبت به آن حادثه بی جبران تحمل نمی کردند.
فرازی دیگر از بینش ها و روش های اخلاقی فاطمه(علیها السلام)، «رضایت» زهرای مرضیه(علیها السلام) است، فضیلتی بس والا که خشنودی و پذیرش قلبی انسان را نسبت به داده ها و نداده های الهی در پی دارد و به دنبال رضایت فرد از پروردگار، رضایت خداوند از انسان پدید می آید که به آن «رضوان الهی» گویند؛ نعمتی معنوی و ابدی که «حیات طیّبه» و «بهشت حضور» را به دنبال دارد و انسان شایسته را که دارای «نفس مطمئن» است، داخل بندگان خاص خدا و بهشت برین و فردوس ویژه الهی می کند: «یا أَیَّتُها النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیّهً فَادْخُلی فِی عِبادِی وَ ادْخُلی جَنّتی؛[۲۶] ای نفس مطمئنه، خشنود و خداپسند به سوی پروردگارت باز گرد و در میان بندگان من در آی و در بهشت من داخل شو.»
این مقام عظیم و آن برکات بی نظیر در سرای جاودان، راز درخواست بسیار پیشوایان از خداوند سبحان است که: «و اجعل الرضا بقضائک و قدرک اقصی عزمی و نهایتی و ابعد همی و غایتی؛[۲۷] پروردگارا! رضا به قضا و قدر خود را بلندمرتبه ترین اراده و خواست من و نقطه بی انتها و دورِ همّت و مقصدم قرار ده.»
چنین است که زهرای اطهر(علیها السلام) با شناختی بسیار و بی کران می فرمود: «رضیتُ بمارضی اللّه ُ و رسولهُ؛[۲۸] راضی هستم به آنچه که خداوند و رسول او برایم پسندیده اند.»
«رضیت باللّه ربّا و بک یا ابتاه نبیّا و بابن عمی بعلاً و ولیّا؛[۲۹] رضایت دارم از خداوند، پروردگارم و از شما ای پدرم، رسول او و از پسرعم ام شوهر و ولی ام.»
«یا ابه سلّمتُ و رضیتُ و توکلتُ باللّه ؛[۳۰] پدرجان! پذیرفتم و قبول کردم و رضایت دادم و توکل به خدای متعال می کنم.»
گویی ترجمان این بینش ناب فاطمی، این سروده سبز و قدوسی است که:
ما از ازل رضا به قضای خدا شدیم زان تا ابد رضای قضا در رضای ماست
عهدی نبسته ایم که در هم توان شکست سختی که هیچ سست نگردد وفای ماست
یک شب قدم ز چاه طبیعت برون گذار تا بنگری صفای فلک از صفای ماست
گفتم که عیسی از چه کند زنده مرده را گفتا نتیجه نفس جانفزای ماست[۳۱]
«خشیت» و خوف آن بانوی عابد و زاهد در زندگی، برگی دیگر از دفتر معرفت آفرین آن حضرت است که بلندای عظمت و شخصیت معنوی فاطمه(علیها السلام) را ترسیم می کند و یادآور «باور قلبی» و «یقین تمام عیار و تمام جهات» آن حضرت است.
آنگاه که آیه: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ لَهَا سَبْعَهُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ؛[۳۲] و قطعا وعده گاه همه آنان دوزخ است. [دوزخی] که برای آن هفت در است و از هر دری بخشی معین از آنان [وارد می شوند.]»
بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) با شدت بسیار گریست و اصحاب هم از شدت گریه او گریستند، اما نمی دانستند چه چیزی باعث شده است که آن حضرت این گونه می گرید و از هیبت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) کسی هم جرئت پرسش نداشت. اصحاب می دانستند که آن حضرت با دیدن زهرای اطهر(علیها السلام) شادمان می شود، از این رو سراغ فاطمه(علیها السلام) رفتند تا با آوردن وی، پیامبر را شادمان و خرسند سازند و از گریه آرام شود. چون دخت عزیز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد، رو به پدر کرد و گفت: فدایتان شوم چه شده است؟
پیامبر(صلی الله علیه و آله) لب به سخن گشود و آیات نازل شده را همراه با جریان نزول آیات بیان کرد. به یک باره رنگ از رخسار فاطمه(علیها السلام) پرید و به روی خود زد و ناله برآورد و گفت: «اَلْوَیْل ثمَّ اَلْوَیْل لِمَنْ دَخَلَ النّار؛ ای وای، ای وای بر کسی که داخل آتش شود.»
علی(علیه السلام) هم دست بر سر خود گذارد و با گریه می گفت: «واعبد سَفَراه وا قِلّه زاداه فی سَفَرِ الْقیامَه؛[۳۳] آه از راه طولانی و آه از توشه کم در سفر قیامت.»
در روایتی دیگر است که روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نزد فاطمه(علیه السلام) آمد و او را گریان دید، فرمود: ای نور چشم من، چه چیزی باعث گریه تو شده است؟
پاسخ داد: «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدا؛[۳۴] و آنان را گرد می آوریم و هیچ یک را فروگذار نمی کنیم.»[۳۵]
آری، این باور و بینش سبب گردید که آن بانوی جوان با سن و سالی اندک به هنگام نماز و راز و نیاز، از خوف خداوند، نفس هایش به شماره افتد و هر لحظه و هر مکان از زندگی خویش را در محضر پروردگار خویش احساس کند؛ شیوه ای عرشی که تمامی رسولان، پاکان، معصومان و صالحان علیهم السلام از آغاز تا فرجام آفرینش داشته اند و خواهند داشت. و به راستی که ثمره دانش و دانایی واقعی و معرفت و بینایی حقیقی جز این مائده معنوی و مشعل همیشه روشن الهی نیست، که با آمدن این روشنی، تمامی تاریکی های عصیان ها و نسیان ها از سرای دل و رواق اندیشه رخت می بندد و وجود انسان را حسنیه ای نورانی و ملکوتی می سازد:
علم چه بود؟ از همه پرداختن جمله را در گام اول باختن
این هوس ها از سرت بیرون کند خوف و خشیت در دلت افزون کند
«خشیهُ اللّه » را نشان علم دان «اِنّما یخشی» تو در قرآن بخوان[۳۶]
از دیگر بینش های ناب فاطمی(علیها السلام)، «نرم خویی نسبت به همگان» و «احترام در باره زنان» است که آن حضرت به طور کوتاه و گویا فرمود: «بهترین شما کسی است که بیش از همه نرم خوتر است و بهتر از بقیه به زنِ خود احترام می گذارد.»[۳۷]
«خوشرویی» به هنگام برخورد با انسانی های خداجو و دین باور، جلوه ای جلابخش در جلوه های اخلاقی است که آن بانوی بزرگ در باره آن می فرمود: «خوشرویی در چهره مؤمن سبب رفتن او به بهشت می شود و در چهره دشمن معاند موجب نجات او از عذاب آتش جهنم می گردد.»[۳۸]
«سنجیده گویی» و پرهیزگاری در گفتار و نشست و برخاست، فرازی دیگر از تعالیم اخلاقی دخت آفتاب است؛ آموزه ای که هر گاه به طور جدّی به آن نگریسته شود و به گونه ای جدّی به آن عمل شود، تحولی بنیادین در شیوه هر یک از ما می آفریند و آرمانگرایی، برجسته سازی مرزهای اخلاقی و توجه به بایدها و نبایدهای الهی را در زندگی مان، رسالتی همیشگی می سازد. به سخن زهرای بصیر و عزیز(علیها السلام) بنگریم که فرمود: «پدرم رسول خدا به من فرمود: بدترین امت من کسانی هستند که از نعمت های فراوان تغذیه می کنند، غذاهای رنگارنگ می خورند، جامه های رنگارنگ می پوشند و بی پروا سخن می گویند.»[۳۹]
شناختی چنین والا نسبت به وظایف و تکالیف انسان های ارزش مدار سبب گردیده بود که فاطمه(علیها السلام) در سراسر زندگی خود دارای «ادب» نسبت به خدا و خلق خدا باشد و حدّ هر چیزی را حفظ کند. بی جهت نبود که ام سلمه همسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می گفت: «پس از ازدواج با پیامبر(صلی الله علیه و آله)، من عهده دار امور دختر آن حضرت شدم اما به خدا قسم او باادب تر و آگاه تر از من به همه مسائل بود.»[۴۰]
نمادهای گویای این صفت برجسته آن بود که زهرای عزیز(علیها السلام) همیشه میهمان را بر خود و خانواده اش[۴۱] ترجیح می داد و از گرفتاری و دربند بودن انسان ها به عنوان «بنده»، «غلام» و «کنیز» رنج می برد و از قول پدر خویش می فرمود: «من اعتق رقبه مؤمنه، کان بکل عضو منها فکاک عضو منه من النّار؛[۴۲] هر کس بنده مؤمنی را آزاد کند، در مقابل هر عضوی از اعضای او، برای وی آزادی عضوی از آتش به بار خواهد آمد.»
حساسیت زهرای اطهر(علیها السلام) به گونه ای بود که احتیاط ها و پرهیزهای دقیق و عمیقی از خود نشان می داد. از این رو جمله آن حضرت که «تنها خداوند می داند که چقدر خوشحالم»، برای هیچ لذت مادی و ظاهری زندگی بیان نشد و فقط در جلوه عفاف و پاکدامنی و ورع و پرهیزگاری آن بانوی والا مطرح شد، آن زمانی که بنا به پیشنهاد علی و فاطمه علیهماالسلام، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) امور منزل را تقسیم کرد و کارهای بیرون را به عهده امیر مؤمنان(علیه السلام) گذارد و امور داخل خانه را برای فاطمه زهرا(علیها السلام) مشخص کرد، فاطمه(علیها السلام) فرمود: «تنها خداوند می داند که چقدر خوشحالم از اینکه رسول خدا مرا عهده دار مسئولیت های خانه فرمود و همین را برای من کافی دانست.»[۴۳]
گرچه شخصیتی چون زهرای مرضیه(علیها السلام) در رفت و آمد اجتماعی و گفتگوهای فردی و خانوادگی، نمونه و الگوی شایسته ای محسوب می شود، اما در نگاه او در صورت امکان باید از کمترین ارتباطات با بیگانگان و نامحرمان پرهیز کرد تا سرای وجود انسان از هر غبار گناه و خار و خاشاک معاصی دور ماند
و چون آینه ای صاف و شفاف باشد. آری با چنین شناختی باید بگوییم:
به حُسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حُسن فروشان به جلوه آمده اند کسی به حُسن و ملاحت به یار ما نرسد[۴۴]
پی نوشت ها:
[۱] . رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی(ره).
[۲] . نقطه های آغاز در اخلاق عملی، ص۱۵ و ۱۶؛ ر.ک: علم اخلاق اسلامی، ص۲۱، ۹۴، ۱۰۳ و ۴۱۱؛ چهل حدیث، ص۱۷۵ و ۳۸۵؛ معراج السعاده، ج۱، ص۲۹۴ و ۶۳۳؛ جهاد اکبر، ص۴۵.
[۳] . همزه، آیه ۳؛ ر.ک: تفسیر التحریر، ج۲، ص۱۸۸؛ تفسیر الجدید، ج۳، ص۳۴۷؛ تفسیر الکاشف، ج۱، ص۴۸.
[۴] . علق، آیه ۶ و ۷؛ ر.ک: عبس، آیه ۵؛ اللیل، آیه ۸.
[۵] . طه، آیه ۶۴؛ ر.ک: تفسیر الکاشف، ج۲، ص۲۰؛ تفسیر الکبیر فخر، ج۵، ص۲۰۵ و ج۱۰، ص۸۰؛ تفسیر کشف الاسرار، ج۲، ص۸۷.
[۶] . الاعلی، آیه ۱۴؛ ر.ک: تفسیر المراغی، ج۵، ص۱۶۶؛ تفسیر ملاصدرا، ج۵، ص۵۴؛ تفسیر المنیر، ج۹، ص۹۸.
[۷] . الشمس، آیه ۹؛ ر.ک: الکافی، ج۱، ص۴۰۱ و ج۲، ص۱۰۱، ۱۰۷ و ۲۳۲؛ وسائل الشیعه، ج۲، ص۱۳، ۱۰۷ و ۱۴۲.
[۸] . مؤمنون، آیه ۱؛ ر.ک: بحارالانوار، ج۱، ص۱۶۸ و ج۹، ص۹۵ و ج۴۰، ص۸۹.
[۹] . دخان، آیه ۵۱؛ ر.ک: اعلام الدّین، ص۱۱۷ و ۱۳۶؛ بصائرالدرجات، ص۲۵؛ تحف المؤمن، ص۲۰۷ و ۲۹۷.
[۱۰] . شعراء، آیه ۵۸؛ ر.ک: دخان، آیه ۳۶.
[۱۱] . کهف، آیه ۴۶؛ ر.ک: بحارالانوار، ج۱۰۶، ص۱۰۸؛ الاحتجاج، ج۱، ص۲۰۷؛ ارشادالقلوب، ج۱، ص۱۳۳.
[۱۲] . شعراء، آیه ۸۸ و ۸۹؛ ر.ک: تفسیر المیزان، ج۷، ص۷۳؛ تفسیر کشف الاسرار، ج۹، ص۳۴۵.
[۱۳] . پروین اعتصامی.
[۱۴] . کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۵۶۷؛ وسائل الشیعه، ج۱، ص۲۲؛ الاحتجاج، ج۱، ص۹۷؛ بلاغات النساء، ص۲۸؛ دلائل الامامه، ص۳۲؛ علل الشرائع، ج۱، ص۳۴۸؛ المناقب، ج۲، ص۳۷۷.
[۱۵] . تفسیر الامام، ص۳۲۷؛ عده الداعی، ص۲۲۳؛ مجموعه ورام، ج۲، ص۱۰۸؛ بحارالانوار، ج۶۷، ص۳۴۹ و ج۶۸، ص۱۸۴.
[۱۶] . اقبال لاهوری.
[۱۷] . بحارالانوار، ج۴۳، ص۶۸؛ ر.ک: اعیان الشیعه، ج۱، ص۳۰۸؛ حلیه الاولیاء، ج۲، ص۴۱.
[۱۸] . بحارالانوار، ج۴۳، ص۸۴؛ ر.ک: المناقب، ج۳، ص۳۴۱.
[۱۹] . مولوی.
[۲۰] . بحارالانوار، ج۳۹، ص۸۹؛ امالی شیخ طوسی، ص۳۴۴؛ ر.ک: الاحتجاج، ج۱، ص۶۵۷؛ دلائل الامامه، ص۱۲؛ المناقب، ج۳، ص۲۲۰.
[۲۱] . الامالی شیخ طوسی، ص۶۶۸؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۰۵.
[۲۲] . الکافی، ج۱، ص۴۵۹؛ التهذیب، ج۱، ص۴۴۰؛ الاستبصار، ج۱، ص۱۹۹؛ وسائل الشیعه، ج۲، ص۵۳۰؛ الدعوات، ص۲۵۴؛ علل الشرائع، ج۱، ص۱۸۴.
[۲۳] . الکافی، ج۱، ص۴۵۸؛ مسائل علی بن جعفر(ع)، ص۳۲۵.
[۲۴] . الصراط المستقیم، ج۲، ص۹۲؛ بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۹۰.
[۲۵] . بحارالانوار، ج۴۳، ص۷۵.
[۲۶] . الفجر، آیه ۲۷، ۲۸، ۲۹ و ۳۰.
[۲۷] . مفاتیح الجنان، ص۵۲۸؛ ر.ک: البلدالامین، ج۱، ص۱۱۰، ۱۶۱ و ۱۹۱؛ الصحیفه السجادیه، ج۱، ص۱۵۴ و ۱۷۸؛ جنه الامان، ج۱، ص۳۹۴؛ ریاض السالکین، ج۵، ص۱۴۵.
[۲۸] . بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۴۹.
[۲۹] . همان، ج۴۳، ص۱۵۱؛ ر.ک: الاقبال، ص۳۸۴؛ البلدالامین، ص۵۱ و ۲۸۴؛ الدعوات، ص۲۳۱؛ مصباح کعبی، ص۷.
[۳۰] . بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۶۴ و ۲۲۱؛ ر.ک: تفسیر فرات کوفی، ص۶۷۱؛ مصباح المتهجد، ص۲۰۸ (با اندکی تفاوت).
[۳۱] . فروغی بسطامی.
[۳۲] . حجر، آیه ۴۳ و ۴۴.
[۳۳] . بحارالانوار، ج۴۳، ص۸۷؛ عوالم المعلوم، ج۱۱، ص۱۳۰.
[۳۴] . کهف، آیه ۴۷.
[۳۵] . احقاق الحق، ج۲۵، ص۵۲۷.
[۳۶] . شیخ بهایی.
[۳۷] . دلائل الامامه، ص۷.
[۳۸] . تفسیر الامام، ص۳۵۴.
[۳۹] . اهل البیت(ع)، ص۱۳۱؛ مسند فاطمه(ع)، ص۷۰.
[۴۰] . بحارالانوار، ج۴۳، ص۹ و ۱۰؛ دلائل الامامه، ص۱۱.
[۴۱] . همان، ج۴۱، ص۲۶.
[۴۲] . الامالی شیخ طوسی، ص۳۹۰؛ الکافی، ج۱، ص۴۵۳؛ التهذیب، ج۸، ص۲۱۶؛ ثواب الاعمال، ص۱۳۸.
[۴۳] . بحارالانوار، ج۴۳، ص۸۱.
[۴۴] . حافظ.