- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
چکیده:
حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمان داد لباس قابل توجهى به خواهر عدی بن حاتم دادند و وى را با احترام به شام فرستاد. جریان کار را از او جویا گردید، خواهر هنگامى که برخورد کریمانه پیامبر صلى الله علیه و آله را به عدى گفت، عدى پرسید: تکلیف ما با او چیست؟ پاسخ داد: صلاح در این است که هرچه زودتر نزد او بروى، اگر پیامبر باشد، افتخار، در ایمان آوردن به اوست و اگر پادشاه باشد به عزت می رسى. عدى به سرعت حرکت کرد و در مدینه در میان مسجد، خود را به پیامبر صلى الله علیه و آله معرفى نمود، حضرت او را به خانه دعوت کرد. پیامبر بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله را از این سخن رقّتى در قلب حاصل شد و اشک در دیده اش نشست.
اوج بندگی
ابوبصیر از حضرت امام صادق علیه السلام روایت می کند: رسول خدا صلى الله علیه و آله همواره مانند عبد و بنده غذا می خورد و مانند عبد و بنده روى زمین می نشست و دانا به این حقیقت بود که عبد و بنده خداست.«۱»
احترام ویژه به بزرگ زاده
حاتم طایى از بزرگان عرب و مردى بسیار با سخاوت و بلند نظر و با مردم مهربان بود.
او روزى یک شتر طبخ می کرد تا هر کس از هر کجا برسد از سفره کریمانه اش بهره مند شود. این کار را از صمیم قلب و نیتى خالصانه انجام می داد. حاتم پیش از آنکه محضر نورانى و پربرکت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله را درک کند از دنیا رفت.
پس از او ریاست قبیله و عشیره اش به فرزندش، عدى رسید. عدى در بذل و بخشش و سخاوت آیینه پدر بود.
سال نهم هجرت، پیامبر صلى الله علیه و آله گروهى را به سرپرستى امیرمؤمنان علیه السلام به قبیله طى فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت کند. آنان بدون تحقیق از فرستادگان پیامبر صلى الله علیه و آله که براى چه هدفى آمده اند با مؤمنان جنگیدند و در آن جنگ شکست خوردند.
بسیارى از افراد قبیله همراه با غنائم قابل توجهى به اسارت در آمدند. عدى که کیش نصرانى داشت به شام گریخت ولى خواهرش به نام سَفّانه اسیر شد.
پیامبر صلى الله علیه و آله براى تعیین تکلیف اسیران به مسجد آمد. دختر حاتم از جاى برخاسته، گفت: یا رسول الله! پدرم از دنیا رفته، سرپرستم که برادر من است به شام گریخته، بر من به آزادى من منت گذار. حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمان داد لباس قابل توجهى به او دادند و وى را با احترام به شام فرستاد.
عدى از دیدن خواهر با آن همه عزت و احترام شگفت زده شد. جریان کار را از او جویا گردید، خواهر هنگامى که برخورد کریمانه پیامبر صلى الله علیه و آله را به عدى گفت، عدى پرسید: تکلیف ما با او چیست؟ پاسخ داد: صلاح در این است که هرچه زودتر نزد او بروى، اگر پیامبر باشد، افتخار، در ایمان آوردن به اوست و اگر پادشاه باشد به عزت می رسى.
عدى به سرعت حرکت کرد و در مدینه در میان مسجد، خود را به پیامبر صلى الله علیه و آله معرفى نمود، حضرت او را به خانه دعوت کرد.
در هنگام عبور به سوى خانه پیرزنى به پیامبر صلى الله علیه و آله رسیده، حاجت خود را اظهار داشت و با زیاده گویى و پُر حرفى پیامبر صلى الله علیه و آله را ایستاده نگاه داشت، پیامبر صلى الله علیه و آله هم با کمال حوصله و بردبارى به همه سخنان او گوش داد! عدى نزد خود گفت: این راه و رسم پادشاهان نیست که با حاجتمندى به این صورت برخورد کنند.
هنگامى که به خانه رسیدند، پیامبر عدى را روى گلیم نشانید و خود در برابرش روى زمین نشست، عدى گفت: براى من ناگوار است که من روى گلیم بنشینم و شما روى زمین باشید، حضرت فرمود: تو میهمان مایى! سپس فرمود: از اینکه مؤمن به اسلام نمی شوى آیا به خاطر فقر و تهى دستى ما و دشمنان فراوان ماست؟ بی تردید دنیا این گونه نمی ماند. عدى با کمال رغبت ایمان آورد، و پس از پیامبر صلى الله علیه و آله از اهل بیت علیهم السلام دفاع کرد و تا پایان عمر ثابت قدم ماند.
او در جنگ جمل و صفین و نهروان در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام براى خدا شمشیر زد، در جنگ جمل یک چشم خود را از دست داد و سه فرزندش (طریف و طارف و طرفه) در نبرد جبهه حق علیه باطل به شرف شهادت رسیدند.«۲»
نرمى و مداراى با امت
وجود مبارک رسول خدا صلى الله علیه و آله هرگاه یکى از برادران دینى را سه روز نمی دید احوالش را می پرسید، چنانچه در آن منطقه نبود به او دعا می کرد و اگر بود به دیدارش می شتافت و اگر بیمار بود عیادتش می کرد.«۳»
گذشت و عفو از دشمنان
هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله با دوازده هزار نیروى مسلح بدون اینکه مردم مکّه از ورودش به مکه آگاه شوند آن ناحیه باعظمت را فتح کرد، چنان با مردم با مهربانى و بردبارى رفتار کرد که تاریخ را به شگفتى انداخت! براى یک نفر قابل باور نبود که سردارى پیروز با طرف شکست خورده خود این گونه رفتار کند!!
مردم مکه در مسجد الحرام به صف ایستاده بودند تا رهبر اسلام و مسلمانان که از قدرت نظامى شگرفى برخوردار شده بود، از درون کعبه درآید و حکم لازم را نسبت به مردم مکه که سیزده سال انواع آزارها را به او روا داشته بودند به آن دوازده هزار سپاه تا دندان مسلح اعلام کند.
چون از درون کعبه پس از شکستن بتها درآمد به اهل مکه خطاب کرد:
هان اى مردم! بد عشیره و همسایگانى براى من بودید، مرا از این دیار راندید و پس از آن در تعقیب من لشکر کشیدید و بر من تاختید و ناجوانمردانه هجوم آوردید، از آزردن من و اذیت و تبعید و کشتن دوستانم و یارانم فروگذار نکردید، عمویم حمزه را کشتید. شما که در حق من که فرستاده خدا بودم چنین کردید بی تردید برایم حق قصاص و انتقام است و برابر این حق باید مردانتان کشته شوند و زن و فرزندانتان اسیر گردند و خانه هایتان خراب شود و اموالتان نصیب نیروى فاتح گردد ولى من حکم و نظر نسبت به شما را به خودتان وا می گذارم!
مَاذَا تَقُولُونَ؟ وَمَاذَا تَظُنُّونَ؟ شما چه می گویید و چه گمان می برید؟
سهیل بن عمرو به نمایندگى از همه مردم مکه گفت: نَقُولُ خَیراً وَنَظُنُّ خَیراً. أخٌ کَرِیمٌ وَابنُ أخٍ کَریمٍ وَقَد قَدَرتَ.
سخن به خیر می گوییم و گمان به خیر می بریم، تو برادر بزرگوار و کریم و فرزند برادر بزرگوار و کریمى و اکنون بر ما قدرت یافته اى.
پیامبر بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله را از این سخن رقّتى در قلب حاصل شد و اشک در دیده اش نشست. مردم مکه چون حال او را دیدند بانگ به زارى و گریه برداشتند، آنگاه پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: فَإنّى أقُولُ کَما قَال أخِى یُوسُفُ:
«… لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ».«۴»
من همان را می گویم که برادرم یوسف گفت: امروز گناهى بر شما نیست، خدا شما را می آمرزد و او مهربانترین مهربانان است.«۵»
پی نوشت ها:
(۱)- المحاسن: ۲/ ۴۵۶، باب ۵۱، حدیث ۳۸۶؛ بحار الأنوار: ۱۶/ ۲۲۵، باب ۹، حدیث ۲۹٫
(۲)- طبقات، ابن سعد: ۱؛ السیره النبویه: ۴؛ البدایه والنهایه: ۵ و تاریخ الطبرى.
(۳)- مکارم الأخلاق: ۱۹؛ بحار الأنوار: ۱۶/ ۲۳۳، باب ۹، حدیث ۳۵٫
(۴)- یوسف (۱۲): ۹۲٫
(۵)- الکافى: ۴/ ۲۲۵، حدیث ۳؛ ناسخ التواریخ: ۴۳۳٫
منبع: اهل بیت علیهم السلام عرشیان فرش نشین، شیخ حسین انصاریان