در این نوشتار بیانات حضرت علی (علیه السلام) در رابطه با بیعت شکنی و خروج طلحه و زبیر ذکر شده است.
سفر طلحه و زبیر به مکه
از ابن عباس نقل شده که گفت: «من نزد حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) نشسته بودم که طلحه و زبیر وارد شده و اجازه خواستند که براى انجام حج عمره خارج شوند و آن حضرت به آن دو اذن نفرموده و فرموند که شما تازه حج عمره را بجا آورده اید و وقتى در تقاضاى خود اصرار ورزیدند به آن دو اجازه فرمود.
وقتى طلحه و زبیر خارج شدند حضرت (علیه السلام) روى به من کرده و فرمود: به خدا سوگند که آن دو قصد حج عمره ندارند و قصدشان تنها خیانت به من است. عرض کردم که پس به آن دو اجازه نفرمایید، آن حضرت نیز آن دو را پیش خود فراخوانده و فرمود: به خدا سوگند که شما از این حج تنها قصد شکستن بیعت با من و تفرقه میان امت را دارید، پس آن دو سوگند یاد کردند که منظورى جز عمره ندارند.
حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) نیز اجازه فرمود؛ سپس روى به من نموده و فرمود: بخدا سوگند که آن دو قصد عمره را ندارند، عرض کردم: پس چرا اجازه دادید؟ فرمود: براى اینکه نزد من به خدا سوگند یاد کردند. ابن عباس گفت: طلحه و زبیر از مدینه حرکت کرده و داخل مکه شده و بر عایشه وارد شدند و آنقدر با عایشه مذاکره کردند که در نهایت او را با خود به سوى بصره خارج ساختند.»
بیانات حضرت علی (علیه السلام) بعد از بیعت شکنی طلحه و زبیر
از امیرالمومنین (علیه السلام) نقل است آنگاه که طلحه و زبیر بیعت او را شکستند و به سوى مکه رهسپار شدند تا عایشه را بر آن حضرت بشورانند، پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
«اما بعد، همانا خداوند محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) را به سوى همه مردم برانگیخت و او را براى همه جهانیان رحمت قرار داد، پس آن حضرت به آنچه مامور شده بود بیان فرمود و پیام پروردگارش را رسانید و خداوند به وسیله او اوضاع گسیخته را منظم ساخته و [آن مردم] پراکنده را گرد آورد و به وسیله او راه ها را امنیت بخشید و خون ها را حفظ کرد و به سبب او میان کینه توزان و دشمنان و آتش هاى افروخته از حقد و کینه و عداوت هاى پابرجاى در دل ها طرح دوستى و الفت افکند.
سپس جانش را گرفت در حالى که [کردارش] پسندیده بود و درباره سرانجام آنچه رساندن [احکام] به آن مى انجامید کوتاهى نفرموده بود و آنچه کوتاهى در رساندن آن به خاطر میانه روى بود پیرامون آن نگشته و آن را نرساند و پس از آن حضرت شد آنچه شد؛ از ستیزه و کشمکش درباره زمامدارى و فرمانروایی و ابوبکر زمامدار شد و پس از او عمر و سپس عثمان.
و چون سرانجام کار عثمان بدان جا که می دانید انجامید، نزد من آمده و گفتید با ما بیعت کن، من گفتم: بیعت نمى کنم، گفتید: چرا [باید بکنى] من گفتم: نه و دستم را بستم، شما آن را باز کردید، من باز کشیدم؛ شما به سوى خود کشیدید و همچون شتران تشنه اى که به گودال هاى آب رسند [براى بیعت کردن] بر سر من ریختید که من گفتم مرا خواهید کشت.
و از آن ازدحام خودتان نیز به هلاکت رسید، من نیز ناچارا دست خود باز کردم و شما از روى اختیار [و در نهایت آزادى] با من بیعت کردید و در پیشاپیش شما طلحه و زبیر آزادانه بدون هیچ ناچارى با من بیعت کردند، سپس چیزى درنگ نکردند که از من اجازه [رفتن به مکه و بجا آوردن] عمره خواستند.
و خدا مى داند که اینان تنها قصدشان پیمان شکنى بود، پس دوباره پیمان خود را در اطاعت نمودن و فرمانبردارى از خود تازه کردم و [از ایشان پیمان گرفتم که فتنه اى را برپا نکنند و] براى امت موجبات نابودى و بلا پدید نیارند، و آن دو با من [این چنین] پیمانى بستند و سپس با من وفا نکردند و بیعت مرا شکسته، پیمان خود را به هم زدند.
شگفتا از اینان که در برابر ابوبکر و عمر رام شدند ولى با من به مخالفت برخاستند، در صورتى که من کمتر از آن دو مرد نیستم و اگر بخواهم بگویم، مى گویم: «بار خدایا بخاطر این کارشان بر آنان غضب فرما و مرا بر آن دو پیروز گردان.»
امام علی (علیه السلام) فرمودند: «و این طلحه و زبیر نه از خاندان نبوت و پیغمبرى هستند و نه از فرزندان رسول خدا، و چون دیدند پس از سال ها خداوند حق ما (خلافت و زمامدارى) را به ما بازگرداند یک سال تمام بلکه یک ماه تمام درنگ نکردند تا اینکه مانند روش گذشتگان خود از جاى جستند که حق مرا ببرند و گروه مسلمانان را از دور من پراکنده و پخش کنند.» حضرت [این گفتار را فرمود] سپس بر آن دو نفرین کرد.
نتیجه گیری
طلحه و زبیر به جهت طمع به مال دنیا با امام علی (علیه السلام) بیعت نمودند و در ادامه برابر امام قرار گرفتند. آن ها به بهانه به جا آوردن عمره از مدینه خارج شدند و دست به شورش زدند امام علی (علیه السلام) در این احتجاج عملکرد آن دو را نقد می کند.
منبع
ابو منصور طبرسى- ترجمه از بهزاد جعفرى، الاحتجاج- ترجمه جعفرى، انتشارات اسلامیه، تهران، اول،۱۳۸۱ ش.