- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 2 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
ابن ابی الحدید، ابو أغر را از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام به شمار آورده که در جنگ صفّین در رکاب آن حضرت مجاهدت کرده است.
و این داستان را از او نقل می کند که گفت: من در معرکه صفین ایستاده بودم که «عباس بن ربیعه بن حارث بن عبدالمطلب» در حالی که غرق در سلاح بود و غیر از چشمانش چیزی پیدا نبود از کنار من عبور کرد، او شمشیری یمنی در دست داشت که می چرخاند و بر اسبی سرکش سوار بود که لگامش را استوار نکشیده بود و آن را آهسته می راند، ناگاه یکی از مردم شام که نامش «عرار بن ادهم شامی» بود، بر او بانگ زد: ای عباس، برای نبرد تن به تن آماده شو.
عباس گفت: به شرط آن که پیاده جنگ کنیم که امید کمتری برای گریز باشد، مرد شامی پیاده شد و در حالی که رجز می خواند با عباس بن حارث پیاده به نبرد پرداختند. مردم در حالی که سوار بر اسب ها و لگام در دست داشتند، به سرانجام این دو می نگریستند.
ابو الاغر می گوید: آن دو مدتی از روز را به جنگ با شمشیر سپری کردند و چون زره و جامه جنگ هر دو کامل و استوار بود، هیچ یک بر دیگری پیروز نشد تا این که عباس متوجه شکافی در زره مرد شامی شد، دست انداخت و آن را درید و سپس با شمشیر چنان ضربه ای به او زد که ریه های او از هم درید و مرد شامی سرنگون گردید و بر زمین افتاد.
در این موقع مردم فریادشان به تکبیر بلند شد و گویا زمین زیر پایشان به لرزه درآمد، ناگهان از پشت سر صدایی شنیدم که می گفت: «قاتِلوُهُم یُعَدِّ بُهُم اللَّه بأیدیکم و یُخزهم و یَنصُرُکم علیهم و یَشفِ صدورَ قومِ مؤمنین…»(۱) به عقب نگاه کردم، دیدم امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، به من فرمود: ای ابو الأغرّ! این کسی که با دشمن ما نبرد کرد، چه کسی بود؟ گفتم: این پسر برادرت عباس بن ربیعه بود.
فرمود: آری هموست، سپس حضرت مطالبی را با عباس بن ربیعه در میان گذاشت و او را از این که مرکز فرماندهی خود را رها کرده، ملامت نمود. عباس عرضه داشت: آیا به نبرد تن به تن فرا خوانده شوم، نپذیرم؟
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آری اطاعت از فرمان امام سزاوارتر و مهم تر از پاسخ دادن به خواسته دشمن است. آن گاه حضرت علی علیه السلام به خشم آمد که چین بر پیشانی او آمد ولی خشم خود را فرو خورد و آرامش یافت و دست های خود را با تضرع به درگاه پروردگار برداشت و عرضه داشت: «اللّهم اشکر للعباس مقامه، و اغفر ذنبه، إلیّ قد غفرت له، فاغفر له؛ بار پروردگارا، این رفتار عباس را بپذیر و خطایش را بیامرز، من از او گذشتم تو نیز از او درگذر.» تا آخر داستان. با آن ها جنگ کنید که خداوند با دست های شما آن ها را عذاب می کند و خوارشان می سازد و شما را یاری خواهد کرد و سینه مؤمنین را به کشتن آن ها شفا می بخشد…»، توبه (۹) آیه ۱۴ و ۱۵٫
منبع :شرح ابن ابی الحدید، ج ۵، ص ۲۲۱ – ۲۱۹