- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 22 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
احمد بن محمد رازی (د ۴۲۱ ق/ ۱۰۳۰ م)، مورخ، فیلسوف، پزشک و ادیب پرآوازه ایرانی میباشد.ابوعلی احمد بن محمد بن یعقوب مسکویه رازی ملقب به ابن مسکویه در سال ۳۲۶ هجری در پرندک شهرستان زرندیه متولد شد. در همان کودکی علومِ مقدماتی را فراگرفت، و به سرعت در طبیعیات و الهیات و ریاضیات و طب عالمی سرشناس شد.
اختلاف در نام مسکویه
عنوان پارسی او اصلا مشکویه و معرب آن مسکویه است و یکی از توابع ری نیز همین نام را داشته است. [۱][۲]
وی در برخی آثار خویش از نام و نسب خود به شکل «احمد بن محمد مسکویه» یا «احمد بن یعقوب مسکویه» یاد کرده و این سبب اشتباه در نوشتههای متاخران و گاه معاصرانش شده است [۳][۴][۵][۶][۷] که او را به خطا «ابن مسکویه» نوشتهاند، یعنی «مسکویه» را عنوان پدر یا جد او دانستهاند. ابوعلی در مواضع متعددی از آثار دیگرش مانند العقل و المعقول، «الشوامل»، رساله فی اللذات و الآلام و مقاله فی النفس و العقل، خود را «ابوعلی مسکویه» خوانده، یعنی مسکویه را عنوان خویش نوشته است. معاصران و دوستانش نیز، همچون ابوحیان توحیدی [۸] [۹][۱۰][۱۱][۱۲][۱۳][۱۴][۱۵][۱۶] «مسکویه» را عنوان وی دانستهاند.
تاریخ تولد
از تاریخ تولد ابوعلی مسکویه اطلاعی در دست نیست. اما از آنجا که او خود در تجارب الامم [۱۷] به «طول مصاحبت و کثرت مجالسات» خود با ابومحمد مهلبی، وزیر معز الدوله بویهی (وزارت: ۳۳۹- ۳۵۲ ق) اشاره کرده، یادآور میشود که یکی از منابع او در وقایع سال ۳۴۰ ق به بعد، اطلاعات شفاهی مهلبی از وقایع روزگار وزارتش بوده است و در جای دیگر [۱۸] ذیل وقایع مربوط به مهلبی در ۳۴۱ ق، خود را مصاحب وزیر در همان تاریخ میشمارد- و البته بعید است که در آن تاریخ سن او کمتر از ۲۰ سال بوده باشد- میبایست در حوالی سال ۳۲۰ ق زاده شده باشد. بنابراین، با توجه به تاریخ درگذشت او در ۴۲۰ ق (قفطی، ۳۳۲) یا صفر ۴۲۱ [۱۹]، میبایست حدود یک سده زیسته باشد.
مذهب [۲۰]
مسکویه را مجوسی نو مسلمان خوانده است، اما با توجه به نام پدرش- محمد- بعید است که ابوعلی خود مسلمان زاده نشده باشد. خاصه آنکه در هیچ منبع دیگری این معنی یاد نشده است (نک: بدوی، ۱۵). به هر حال بسیاری از نویسندگان متاخرتر، ابو علی مسکویه را شیعه مذهب دانسته و بر تشیع او استدلال کردهاند. [۲۱][۲۲][۲۳][۲۴]
دوران زندگی
از دوران رشد ابوعلی اطلاع چندانی در دست نیست، اما چنین مینماید که زندگی آرامی نداشته است. وی روش پدر و مادر را در تربیت خود نکوهیده است. گویا پدرش او را به خواندن و روایت اشعار جاهلی عرب وا دمیداشته و او خود در آغاز جوانی به خوشگذرانی مشغول بوده و سپس به تهذیب نفس پرداخته و کامیاب شده است. [۲۵]
مسکویه با وزیران و امیران آل بویه در امور دیوانی، از گنجوری کتابخانهها و گنجوری مالی تا مصاحبت و ندیمی و رسالت و داد و ستد در زمینه علوم و ادب، پیوندی استوار داشته و از همین رو، عمده سالهای عمر خویش را در شهرهای مختلف از جمله ری، بغداد، شیراز و اصفهان گذرانده است. بی گمان طلب علم نیز در این جا به جاییها دخیل بوده است.
مسکویه اصلا از ری بود [۲۶] و شاید بتوان گفت که حدود دو دهه نخستین عمر خود را (۳۲۰- ۳۴۰ ق) در ری زیسته است. سپس به بویهیان بغداد پیوست و حدود ۱۲ سال مصاحب و ندیم خاص ابو محمد مهلبی، وزیر معز الدوله بود[۲۷][۲۸]. آنگاه ۷ سال (۳۵۳- ۳۶۰ ق) در خدمت و مصاحبت ابوالفضل ابن عمید، وزیر رکن الدوله بویهی زیست و خازن کتابخانه او در ری بود. [۲۹][۳۰]
از آن پس ظاهرا به خدمت ابوالفتح ابن عمید، وزیر رکن الدوله و مؤید الدوله پیوست و چون ابوالفتح به قتل رسید، مسکویه از خدمت به صاحب بن عباد، وزیر جدید مؤید الدوله سر باز زد. [۳۱]
سابقه تیرگی روابط و رقابت میان مسکویه و صاحب بن عباد را در برخورد غیر دوستانهای که در مجلس ابن عمید و در حضور مؤید الدوله- که با صاحب به ری آمده بود- گذشته و ابوحیان آن را نقل کرده است، میتوان دید. [۳۲]
مسکویه حتی پس از مرگ صاحب بن عباد نیز دل از او پاک نداشت و در شعر خود او را نکوهیده است. [۳۳]
ابو علی سپس در شیراز به عضد الدوله، سلطان بزرگ آل بویه، پیوست و در زمره ندیمان و رسولان او در آمد و خازن کتابخانه و بیتالمال وی شد و تا عضد الدوله درگذشت، بر همین شغل بود. [۳۴][۳۵]
همه مصنفات زمان در کتابخانه او گرد آمده بود. [۳۶] او خود نیز به گنجوری مالی برای عضد الدوله اشارهای کرده و تجارب الامم را به نام او نوشته و در مقدمه آن خود را از کارگزاران ویژه او خوانده است. [۳۷]
عضد الدوله در سرای خود جایی را که نزدیک خویش بود، به انجمن حکیمان و فیلسوفان اختصاص داد تا به گفت و گوهای علمی بپردازند. [۳۸] او خود نیز از اعضای برجسته آن انجمن بود.
چون صمصام الدوله جانشین پدرش عضد الدوله شد، مسکویه با او پیوندی نزدیک یافت [۳۹] و در مجالس علمی و فرهنگی ابن سعدان، وزیر صمصام الدوله حاضر میشد. در این مجالس کسانی همچون ابن زرعه، ابن خمار، ابن سمح، قومسی، نظیف رومی، یحیی بن عدی و عیسی بن علی شرکت میکردهاند. [۴۰][۴۱]
به گفته ابوسلیمان [۴۲]، ابو علی پس از صمصام الدوله، همچنان در خدمت بزرگان دیگر دربار ری بود. به گفته امین [۴۳] وی در آغاز کار با گروهی از دانشمندان از جمله ابن سینا و بیرونی در خدمت خوارزمشاه بود و در آنجا از پیوستن به سلطان محمود که آن گروه را از خوارزمشاه طلب کرده بود، خودداری کرد، اما ظاهرا این سخن در حد یک داستان است.(ابن سینا)
محل وفات و دفن
ابوعلی روزهای آخر عمر را در اصفهان گذرانید و در همان شهر چشم از جهان فرو بست و همانجا مدفون شد. محل قبر او را محله خواجو نوشتهاند [۴۴]، اما قمی [۴۵][۴۶] مرقد او را درب جناد یا درب جناب (دروازه حسن آباد کنونی) و مدرس [۴۷] تخت پولاد آورده است.
استادان و شاگردان
استادان ابوعلی به درستی شناخته نیستند. چنانکه خود در تهذیب [۴۸] گوید: در جوانی به تشویق پدر به ادب و شعر روی آوردم. در جای دیگر از خواندن استطاله الفهم جاحظ یاد کرده است [۴۹] که در آن از وجود جاویدان خرد هوشنگ شاه آگاه گردید. به گفته ابوحیان [۵۰]،مسکویه در آغاز کار، سخت در اندیشه کیمیاگری بود و آن را نزد ابو طیب کیمیایی رازی میآموخت، نیز فریفته کتابهای محمد بن زکریای رازی و جابر بن حیان بود. به تاریخ هم توجه داشت و تاریخ طبری را نزد ابن کامل (ه. م) که از مصاحبان محمد بن جریر طبری بود، خواند [۵۱] و علوم اوایل (دانش یونان) را نزد ابن خمار آموخت. وی در این علوم، به ویژه در منطق و پزشکی، دستی قوی داشت، چنانکه او را بقراط دوم گفتهاند. [۵۲] به گفته ابوحیان [۵۳] اکثر اعضای انجمن ابن سعدان که مسکویه یکی از آنان بوده است، از مجلس ابن عدی برخاستهاند.
گذشته از این، چنین مینماید که او از طریق دوستی با اعضای انجمنهای علمی عصر و آموزش با وزیران دانشمندی همچون ابوالفضل ابن عمید و برخورداری از کتابخانههای بزرگ آنان، دانش بسیاری اندوخته بود. خود نیز حلقهها و مجالسی داشته که در آنها به تدریس مینشسته است. ابوسلیمان [۵۴] ضمن برشمردن آثار او گوید که این آثار در نشستهای تدریس نزد او، خوانده میشد.
برخی مسکویه را از استادان ابو حیان شمرده و کتاب الهوامل و الشوامل را که پاسخ مسکویه به پرسشهای ابوحیان است، دلیلی بر این مدعا گرفتهاند. [۵۵]
اگر چنین باشد، رساله فی مائیه العدل، یا مقاله فی مائیه الکیمیاء را نیز باید بر الهوامل و الشوامل و دلایل دیگر شاگردی ابو حیان افزود، زیرا مسکویه این دو اثر را نیز در پاسخ پرسشهای ابو حیان نوشته است. لحن شاگردانه ابو حیان در مقدمه «الهوامل» که مسکویه در مقدمه «الشوامل» خود به آنها اشاره میکند، نیز به این نظر نیرو میبخشد.
معاصران
ابو علی با حکیمان، دانشمندان و ادیبان عصر خویش داد و ستد علمی و پیوند مهر و کین داشته است. از آن میان، ابوسلیمان سجستانی (د پس از ۳۹۱ ق)، مسکویه را از اعیان زمان دانسته و او را بسی ارج نهاده است. وی در صفوان الحکمه که آن را در حیات مسکویه و درباره مردان علم و حکمت نوشته، از آنچه در باب مسکویه در حد گنجایش آن کتاب ذکر کرده، خشنود نبوده و وعده داده است تا رسالهای جداگانه که بتواند همه «شنیدهها و دیدههای خود را در سیرت نیکو و اخلاق پاک» مسکویه در بر گیرد، بپردازد. [۵۶]
رفتار ابوحیان توحیدی با مسکویه، همچون با دیگر دوستان فرزانهاش، ضد و نقیض بود: گاه خشنود و ستاینده، گاه ناخشنود و نکوهنده. گاه مسکویه را به بخل و دورویی با خویشتن [۵۷] ، گنگی، تک روی، سود نبردن از فرصت حضور ابوسلیمان در ری و کوشش در راه باطل دست یافتن به کیمیا، شیفتگی به نوشتههای محمد بن زکریای رازی و به هدر دادن روزهای عمر، سود نبردن از اقامت ۵ ساله ابوالحسن عامری در ری و نهادن وقت و توان و دل در خدمت سلطان و بخل به دانگ و قیراط و تکه نان و جامه کهنه، متهم میکند و در عین حال شعر او را به زیبایی و لفظ او را به پاکیزگی میستاید[۵۸][۵۹][۶۰][۶۱][۶۲] و گاه ۱۷۵ مساله از مسائل بغرنج فلسفی، علمی و ادبی خود را در رسالههایی گرد میآورد و برای مسکویه میفرستد و پاسخ آنها را فروتنانه و شاگردانه و با ستایش آگاهانه، از او میخواهد و او را «گنجینه دانشهای شگفت و اسرار حکمت» میخواند [۶۳][۶۴] (بخش آثار یافت نشده در همین مقاله)، ولی مسکویه در برابر کژخوییها و بدگوییهای او با وی سخن به شکیبایی و مهر و همدردی میگوید. [۶۵]
ابوبکر خوارزمی نیز از دیگر نزدیکان ابو علی بود. [۶۶] اما بدیع الزمان همدانی که با معاصران وی، از جمله ابوبکر خوارزمی، سر خصومت داشته [۶۷]، ابوعلی را آماج حملات خود قرار نداده و حتی در برابر او سر تعظیم فرود آورده است. میان او و ابوعلی دوستی بود و سپس تیرگی پیش آمد. بدیع الزمان رسالهای پرداخت و در آن بیتهایی سرود که سراسر فروتنی و پوزش بود. نامه وی و پاسخ ابوعلی عمق دوستی آن دو را نشان میدهد. [۶۸]
معاصر دیگر مسکویه که در نیمه دوم عمرش با وی مصاحبت داشته، ابن سینا است. هنگامی که ابن سینا زاده شد، مسکویه ۵۰ ساله بود. ابن سینای جوان مسالهای با مسکویه مطرح کرد. چون او را دیر فهم یافت، به گفته خود، او را رها کرد. [۶۹][۷۰]
روایت دیگری از بیهقی [۷۱][۷۲] ، حاکی از آن است که ابن سینا بار دیگر با ابوعلی مسکویه رو به رو شد: در مجلسی که شاگردان ابوعلی مسکویه نیز حضور داشتند، ابن سینا گردویی به سوی مسکویه افکند و گفت: مساحت این گردو را معین کن. مسکویه نیز جزوهای از نوشته خود را در اخلاق به سوی ابن سینا افکند و گفت: تو نخست اخلاق خود را اصلاح کن، تا من مساحت گردو را محاسبه کنم، زیرا تو به اصلاح اخلاق نیازمندتری، تا من به استخراج مساحت گردو.
آثار
نویسندگان متقدم و متاخر، آثار بسیاری شامل کتاب و رساله و قطعاتی از اشعار تازه و وصایا، از ابو علی مسکویه برشمردهاند که فقط از شماری از آنها آگاهی داریم و برخی نیز به طور پراکنده در آثار دیگران نقل شده است. آثار شناخته شده ابو علی مسکویه از این قرارند:
الف) آثار چاپی
۱. تجارب الامم، مشهورترین اثر تاریخی ابو علی مسکویه که نسخ متعددی از آن در دست است و بخشهایی از آن چاپ شده است (نک: ه. د، تجارب الامم).
۲. ترتیب السعادات و منازل العلوم. این کتاب با عنوان السعاده در مصر (۱۹۲۸ م) و با عنوان ترتیب السعادات در تهران (۱۳۱۴ ق) در حاشیه مکارم الاخلاق طبرسی و در همان تاریخ در تهران به ضمیمه مبدا و معاد ملاصدرا منتشر شده است.
۳. تهذیب الاخلاق (طهاره الاعراق)، در فلسفه اخلاق، که چند بار در هند، قاهره، استانبول و بیروت منتشر شده (نک: ه. د، تهذیب الاخلاق) و حاوی نظریات مسکویه در حکمت علمی است (نک: بخش اندیشههای فلسفی (در همین مقاله). ۴. جاویدان خرد. (الحکمه الخالده)، که بر پایه جاویدان خرد منسوب به هوشنگ پیشدادی است. حسن بن سهل آن را به عربی ترجمه کرده و مسکویه آن را به اتمام رسانیده است. این اثر که به نام آداب العرب و الفرس نیز شهرت دارد، در حکمتها و اندرزهای ایرانیان، هندیان، یونانیان و تازیان است. مسکویه نام باستانی اثر را تغییر نداده است. متن عربی کتاب و ترجمههای کهن فارسی آن تاکنون چند بار منتشر شده است (نک: ه. د، جاویدان خرد).
۵. چند رساله و نوشته کوتاه فلسفی که برخی از آنها در دمشق. ، ۱۹۶۲- ۱۹۶۱،،،،. ،، قاهره و لیدن منتشر شده است. ۶. رساله فی دفع الغم من الموت (لماذا اخاف الموت). این رساله بخشی است از تهذیب الاخلاق مسکویه که مرن به نام ابن سینا ضمن مجموعه رسائل الشیخ الرئیس… منتشر کرد (لیدن، ۱۸۹۴ م) و شیخو نیز ابتدا آن را بدون ذکر نام مؤلف در مجله المشرق به چاپ رساند و پس از آن در همان سال ضمن اشاره به اشتباه مرن از مسکویه به عنوان مؤلف این رساله یاد کرد. [۷۳][۷۴]
متن موجود در تهذیب و متن این رساله یکسان است. [۷۵][۷۶] متن و ترجمه رساله مذکور در قم به سال ۱۳۲۷ ش منتشر شده است.
۷. الفوز الاصغر، که مشتمل بر ۳ مساله است. این کتاب چند بار منتشر شده است، از جمله در بیروت (۱۳۱۹ ق)، قاهره (۱۳۲۵ ق) و نیز همراه فوز السعاده، در تهران (۱۳۱۴ ق).
۸. فوز السعاده. به گفته آقا بزرگ [۷۷]، فوز السعاده مجموعه مقالاتی است ابتکاری که در ظهر الفوز الاصغر در ۱۳۱۴ ق به چاپ رسیده است. به گفته همو این اثر غیر از ترتیب السعادات است. [۷۸]
۹. لغز قابس (لوح قابس). این اثر که در واقع بخشی است از جاویدان خرد، چند بار از جمله در مادرید (۱۷۹۳ م)، پاریس (۱۸۷۳ م) و الجزایر (۱۸۹۸ م) به چاپ رسیده است. ۱۰. الهوامل و الشوامل. «هوامل» مجموعه پرسشهای ابوحیان توحیدی، و «شوامل» پاسخهای مسکویه به این پرسشهاست. این کتاب در ۱۳۷۰ ق/ ۱۹۵۱ م به کوشش احمد امین و احمد صقر از روی نسخه منحصر به فرد (مورخ ۴۴۰ ق) در قاهره به چاپ رسیده است.
ب) آثار خطی
۱. رساله فی ذکر الحجر الاعظم، که ظاهرا در کیمیاست. نسخهای از آن در دانشگاه تهران موجود است. (مرکزی، خطی، ج۴/ ۹۸۲- ۹۸۳)
۲. رساله فی الکیمیاء. نسخهای از آن در کتابخانه خصوصی اصغر مهدوی معرفی شده است. (مرکزی، خطی، ۲/ ۱۵۳) ۳. رساله فی مائیه العدل. عنوان کامل آن در تنها نسخه موجود که در کتابخانه آستان قدس نگهداری میشود (آستان، ۱۳/ ۱۷۳)، چنین است: رساله الشیخ ابی علی احمد بن یعقوب مسکویه الی علی بن محمد ابی حیان الصوفی فی مائیه العدل.
۴. کتاب الاشربه، در داروشناسی. گزیدهای از آن در کتابخانه صائب آنکارا موجود است. ششن، (۳۵۸؛، ۳۳۶/).
۵. کتاب فی ترکیب الباجات من الاطعمه (کتاب الطبیخ). نسخهای از این اثر در کتابخانه احمد ثالث استانبول در دست است.ششن، (۳۵۸؛، ۳۳۶/).
۶. الکنز الکبیر، در کیمیا. نسخهای از آن در کتابخانه بشیر آغاز (۲۹۱/)، موجود است.
۷. ندیم الفرید (انس الفرید). قندوزی حنفی [۷۹]
احتجاج مامون را در جریان ولیعهدی امام رضا علیهالسّلام از این اثر مسکویه نقل کرده است. امینی نیز بخشی از آن را آورده است. [۸۰]همچنین در کتاب مختصر فی الامثال و الاشعار که در کتابخانه فاتح [۸۱] نگهداری میشود، این احتجاج مورد استفاده قرار گرفته است. [۸۲]
ج) آثار یافت نشده
۱. رسالهای به بدیع الزمان همدانی، به نظم و نثر که در پاسخ رساله اعتذار بدیع الزمان است. [۸۳]
۲. اشعار. ثعالبی [۸۴][۸۵] نمونههایی از شعر ابوعلی را نقل کردهاند. بیرونی هم بیتی از او آورده است. [۸۶]
۳. عهدنامه ابو علی مسکویه با خود، که یاقوت [۸۷] آن را به عنوان «وصیت» او، و ابوحیان [۸۸] به عنوان «عهد» آورده و آن را ستوده است. متن «عهد» در مقابسات بیش از متنی است که یاقوت آورده است.
۴. «وصیت مسکویه»، سفارش مسکویه است به جویندگان حکمت. این «وصیت» در صوان الحکمه ابوسلیمان [۸۹]
آمده است. ابو علی در جاویدان خرد [۹۰] آن را در فصل حکمت حکمای اسلامی بدون ذکر نام خود آورده است.از دیگر آثار وی کتاب الفوز الاکبر است که به دست نیامده است (برای دیگر آثار منسوب به وی، [۹۱])
اندیشههای فلسفی
ابو علی در غالب زمینههای حکمت نظری و عملی به ویژه در فن تهذیب اخلاق به جد کوشیده و عمری دراز بر سر آن نهاده است، تا آنجا که برخی لقب «معلم سوم» به وی دادهاند. [۹۲]
مسکویه حتی به تاریخ به عنوان آزمایشگاه فلسفه عملی خود مینگریست، چنانکه میتوان او را پیشرو نویسندگان علمی تاریخ به شمار آورد. از ویژگیهای تفکر او، توجه به اندرزنامههای ملل گوناگون است که آنها را در جاویدان خرد گرد آورده است. وی در تفکر فلسفی خود بیش از همه متاثر از ارسطو و افلاطون است. بر حسب موضوعها و مباحث فلسفی، گاه ارسطویی و گاه افلاطونی است. در تهذیب الاخلاق او الفوز الاصغر علاوه بر این دو فیلسوف، از سقراط، جالینوس، فیثاغورس، فرفوریوس، پروکلوس(برقلس) نقل قول کرده و آراء آنان را مورد نقد قرار داده است، اما به رواقیان توجه چندانی نشان نمیدهد. وی در حوزه اسلام و به فیلسوفانی همچون، کندی، ابو عثمان دمشقی (در تهذیب و الفوز) و ابوالحسن عامری (در جاویدان خرد) نظر داشته است و به قرآن کریم و حدیث پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و پیشوایان دین استناد میکند و نتیجه کوششهای عقلانی فلاسفه و دعوت پیامبران را یک چیز میداند. ابوعلی بر این باور است که هر کس خود را بپیراید و بپرورد و رام عقل شود، از حس و اوهام حسی دور خواهد شد و به جایی خواهد رسید که حکیمان رسیدهاند و چیزی خواهد دید که حکیمان دیدهاند و پیامبران مردم را به سوی آن خواندهاند و این «چیز» هم به توضیح او، توحید و لزوم به کار بستن احکام عدل و اقامه سیاستهای الهی بسته به زمان و شرایط است. [۹۳]
حکمت نظری
۱. کتاب الفوز الاصغر
در حکمت نظری دو کتاب عمده از او یاد کردهاند: الفوز الاصغر و الفوز الاکبر. اثر اخیر در دست نیست و ظاهرا بر سامان الفوز الاصغر، ولی به تفصیل نوشته شده است. ابوسلیمان «دو فوز صغیر و کبیر» را در فهرست آثار ابو علی آورده است. [۹۴]
اقبال لاهوری فلسفه ما بعد الطبیعه مسکویه را از فلسفه فارابی منظمتر دانسته و در مسیر تاریخی فلسفه، به جای جنبه نو افلاطونی ابن سینا، از «خدمت اصیل مسکویه به فلسفه کشورش»، بر پایه همین الفوز الاصغر سخن گفته است. [۹۵]
بخش اول
بخش نخست الفوز الاصغر در ۱۰ فصل مربوط به اثبات صانع یا خداشناسی است. در فصل نخست، ابو علی مسکویه اثبات آفریدگار را از سویی آسان و از سویی بس دشوار میداند: آشکار است، چون سخت میدرخشد، نهان است، چون چشم خرد در برابرش از کار میافتد. [۹۶]
در فصل دوم، سخن در این است که فلاسفه پیشین همگی در اثبات هستی آفریدگار کوشیده و در آن سخن گفتهاند. [۹۷]
در فصل سوم، هر جسم طبیعی- اعم از موجود یا در حال ایجاد- را دارای حرکتی میداند ویژه خود او، زیرا اقوام جسم به صورت ویژه خود اوست و صورت ویژهاش مقوم ذات او و ذات او همان طبیعت اوست و طبیعتش مبدا حرکت خاص او و همین است که او را به سوی تمامیت به حرکت وا میدارد. تمامیت هر چیز سازگار با خود اوست. هر متحرکی که به سوی تمامیت خود در حرکت است، حرکتش به سبب شوق است و آنچه به شوق میآید، معلول مشوق خویش است. چون علت طبعا مقدم بر معلول است. از این رو استدلال به حرکت، بهترین استدلال بر وجود آفریدگار است. [۹۸]
در فصل چهارم، مسکویه با این استدلال که هر جنبندهای به جنبانندهای نیازمند است و در نهایت جنبانندهای است که خود جنبنده نیست، به اثبات ذاتی بودن وجود برای آفریدگار میپردازد و نتیجه میگیرد که مبدع نخستین، عدم پذیر نیست و وجود او واجب است. [۹۹]
فصل پنجم به اثبات یگانگی خدا اختصاص دارد. [۱۰۰]
فصل ششم تا هشتم در نفی جسمانیت خدا و اثبات ازلیت اوست و اینکه خدا به روش سلبی و برهان خلف شناخته میشود، نه به روش ایجابی و برهان مستقیم، زیرا سخن نه از چیزی است که در اوست، بل از چیزی است که در او نیست. [۱۰۱]
فصل نهم در این است که نخستین وجود صادر از مبدا، عقل اول است که هم به گفته او عقل فعال نامیده میشود، باقی و تغییر ناپذیر است، زیرا بی هیچ واسطهای، فیض از خدا میگیرد. سپس نفس فلکی است که به واسطه عقل اول پدید آمده و از همین رو وجودش تمام نیست و برای آنکه به تمامیت خویش رسد، نیاز به حرکت دارد. [۱۰۲]
در فصل دهم گوید: خداوند اشیا را آفرید، اما نه از چیزی. در این فصل سخن اسکندر افرودیسی را- در رد نظر جالینوس که گوید: «هر چیز از چیز دیگری پدید میشود» – تایید میکند. [۱۰۳]
بخش دوم
بخش دوم این کتاب نیز در ۱۰ فصل کوتاه و در شناخت نفس و معاد است.
فصل نخست در تجرد نفس است. مسکویه در مقدمه تهذیب نیز این مساله را با استدلالهای مشابهی اثبات کرده است. [۱۰۴]
در اینجا میگوید جسم اگر صورتی پذیرد، صورت دیگری را پذیرا نمیشود. سیم اگر جام شود، دیگر صراحی نتواند بود. اگر نقشی بر موم زنند، نقش دیگری بر آن نتوان زد. زیرا پذیرفتن نقش دیگر، نابودی نقش نخست را همراه دارد؛ اما نفس در پذیرفتن صور معقول چنین نیست: آنها را همزمان میپذیرد و این نشانه تجرد اوست. [۱۰۵]
فصل دوم در این باب است که نفس، اشیا را از غایب و حاضر و معقول و محسوس ادراک میکند. [۱۰۶]
فصل سوم پاسخ به پرسش درباره چگونگی ادراک نفس است. آیا نفس دارای بخشهای بی شماری است که هر کدام ویژه ادراک چیزی است؟ آیا نفس در ادراک اشیاء گوناگون دارای شیوههای گوناگون است؟ آیا همچند اشیاء مرکب مدرکاتی در کار است؟. [۱۰۷]
فصل چهارم در فرق میان جهتی است که نفس بدان تعقل میکند و جهتی که بدان احساس میکند. وی گوید: هر دو جهت انفعالیند و انفعال نفس بر عکس چیزهای دیگر اکمال اوست. [۱۰۸]
جهت عاقله نفس در ادراک معقولات نیاز به ابزار ندارد، بر خلاف جهت حسی نفس که تا محسوسی نباشد، احساسی در کار نیست و نیز فرقهای دیگر… [۱۰۹]
فصل پنجم در این است که نفس جوهری است زنده و جاوید که نه مرگ میپذیرد و نه نابودی. یعنی نفس نه عین زندگی، بلکه زندگی- بخش هر چیزی است که خود در آن است. نفس ناطقه دارای حرکتی است ویژه خود او که در آن نیاز به ابزار جسمانی ندارد. تن آنگاه مرده است که نفس از آن جدایی گیرد. نفس بطلان پذیر نیست، زیرا نه جسم است و نه عرض، بلکه جوهری است بسیط که او را ضدی نیست تا باطل شود، و نه مرکب است که منحل گردد. [۱۱۰]
فصل ششم را به نقل مذهب افلاطون، پروکلوس (برقلس) و جالینوس در مساله بقای نفس اختصاص داده است. [۱۱۱]
فصل هفتم در ماهیت نفس است. حرکت نفس، حرکتی دورانی و جولانی است و هیچ گاه نفس را خالی از این حرکت نمیتوان یافت. این حرکت از آن جهت که جسمانی نیست، نه مکانی است و نه بیرون از ذات نفس. از این روی افلاطون گوید: گوهر نفس همان حرکت است و این حرکت زندگی نفس است و از آنجا که در ذات نفس است، پس حیات نیز نفس را ذاتی است. پس هر کس که این حرکت را بدان گونه که در ذات نفس، ثابت و دائمی و بیرون از مقوله زمان و محرک ذات نفس باشد، در نظر آرد، به راستی که گوهر نفس را در نظر آورده است. [۱۱۲]
فصل هشتم در این باب است که نفس را حالتی است از کمال که آن را سعادت نامند و حالتی است از نقصان که آن را شقاوت گویند. حرکت نفس دارای دو جهت است: یکی به سوی خویشتن که آن را سوی عقل اول- نخستین آفریده خدا- میراند؛ دوم حرکتی است به سوی بیرون از ذات خویشتن. حکیمان پیشین این دو جهت را «علو و سفل» نامیدهاند. به گفته مسکویه این از تنگنای تعبیر است، زیرا جز این نمیتوانستند گفت؛ اما شریعت از آن دو به «یمین و شمال» تعبیر کرده است. حرکت نخست، نفس را به آفریدگارش نزدیک میکند: «سعادت».
حرکت دوم، او را از ذات خویش برون میبرد: «شقاوت». [۱۱۳]
مسکویه در اینجا توهم ترک دنیا را که از تفسیر حرکت دوم نفس پدید میآید، رد میکند و به تفسیر سخن ارسطو میپردازد که گوید: انسان به طبع خود شهرنشین است. [۱۱۴]
فصل نهم در راههای تحصیل سعادت
و فصل دهم در حالت نفس پس از جدا شدن از تن است. وی در جای دیگر این فصل، به هنگام نکوهش سرپیچی از فرمان عقل، خرد را «نخستین پیامبر خدا به سوی خلق» خوانده است. [۱۱۵]
بخش سوم
بخش سوم این کتاب در نبوت و حاوی ۱۰ فصل است.
فصل نخست تا سوم در مراتب موجودات گیتی و پیوستگی آنها به یکدیگر است. [۱۱۶]
و اینکه انسان جهانی است کوچک که نیروهای او به سان نیروهای جهان بزرگ، به یکدیگر پیوسته است. [۱۱۷]
حواس پنجگانه سرانجام به قوه مشترک و بالاتر از آن میرسند [۱۱۸]
و در فرجام، صورت انسانی انسان کامل میگردد، چنانکه حقایق هستی را در مییابد، حقایقی که مشمول کون و فساد و زمان نیستند، چه، از جمله بسائط و مبادیند. بدین سبب تکوین صورت انسانی، همان کوششهای این انسان در دریافت این حقایق است و از آنجا که این حقایق در محدوده زمان نمیگنجد، نه گذشته و نه آینده در آن نیست، انسان در این مرتبه روی به علو دارد تا به غایت افق خود رسد که اگر از آن درگذرد، دیگر نه انسان، که فرشتهای است گرامی. [۱۱۹]
در فصل چهارم سخن در کیفیت وحی است. اگر انسان به غایت آن افق برین رسد، از دو حال بیرون نیست: یا به تدرج طبیعی و در پرتو فکر خود ارتقا مییابد و به حقایق اشیا میرسد، یا اینکه آن حقایق خود به سوی او فرود میآیند: «وحی». [۱۲۰]
فصل پنجم در این باب است که عقل به طبع خود مطاع است. [۱۲۱]
در فصل ششم رؤیای صادق را بخشی از نبوت میشناسد. [۱۲۲]
در فصل هفتم از فرق میان نبوت و کهانت سخن میگوید.
فصل هشتم در فرق میان نبی مرسل و غیر مرسل است. در این فصل همچنین به شرایط امام جانشین نبی اشاره میکند و در فرق نبی مرسل و غیر مرسل میگوید: نبی مرسل دارای خصلتهایی است بسیار، دارای فضایلی است که در جز او جمع نمیشود. نبی غیر مرسل در افقی که بدان میرسد، حقایق امور چونان فیضی که از بالا به پایین فرود میآید (نه از راه تعلم و تدرج و ارتقا)، بر او آشکار میشود؛ انسانی است والا که فیضی از حق بدو میرسد. در درون خود نیکبخت و بر کار خویش آگاه است. مامور به دعوت دیگران نیست و اگر دعوت کند، از خیرخواهی خود اوست.
فصل نهم در اقسام وحی و فصل دهم در بیان فرق بین نبی و متنبی است.
حکمت عملی
اما در حکمت عملی، ابو علی دارای ۳ اثر مهم است: تهذیب الاخلاق، ترتیب السعادات و جاویدان خرد.
تهذیب الاخلاق
بنا بر تهذیب الاخلاق، غرض از تهذیب، رسیدن به خوبی است که به یاری آن کردار آدمی نیکو شود و ملکه او گردد که این جز به آموزش منظم میسر نیست.
شرط اول شناخت روان است. [۱۲۳]
روان در تن آدمی برای وصول به کمال و سعادت فرجامین است. پس باید نیروها و تواناییهای مثبت او را باز شناسیم و درست به کار گیریم تا به پایه برین انسانی دست یابیم و از نیروهای منفی آن که ما را از رسیدن بدان پایه باز میدارند، آگاه گردیم (مقدمه تهذیب). ابوعلی در تهذیب و شناخت کمال نفس نظر رواقیان و ادله جالینوس و نظر ارسطو را در باب نیکی و بدی که آیا به سرشت است، یا به تربیت، یا به هر دو، نقد کرده و سرانجام پذیرفته است که آدمی به برکت پیرایش خوی خویش میتواند نیکو شود و به کمال رسد. [۱۲۴]
او برای نیل به کمال، تربیت بر پایه شرع را، به ویژه در کودکی، شرط نخستین میداند و میافزاید که آنگاه آدمی باید در کتب استدلالی اخلاق بنگرد تا ادب در نفس او به برهان استوار شود؛ به آموزش ریاضیات پردازد و به سخن و برهان درست خوی گیرد. سپس به ترتیب و به تدریج به علو میپردازد که در «ترتیب السعادات»، ترتیب و منزلت آنها را بیان داشته است. [۱۲۵]
ابوعلی در تهذیب همچنین از «طب النفوس» یا روان درمانی سخن رانده و به پیشگیری از بیماریهای روانی و درمان آنها اشاره کرده است. [۱۲۶]
وی به پیروی از کندی در دفع الاحزان، معتقد است که انسان اندوه را خود بر خود میخرد و آن را میسازد. یعنی اندوه از امور طبیعی و ضروری نیست. اسباب اندوه نیز ضروری نیستند. کسی از چیزی اندوهگین میشود، اما دیگری از آن شادمان میگردد. غمگین، ناگزیر روزی تسلی مییابد و اندوهش از میان میرود. [۱۲۷]
بیشتر اخلاق نویسان بعدی به گونهای از تهذیب الاخلاق مسکویه تاثیر پذیرفتهاند. نصیر الدین طوسی اخلاق ناصری را بر پایه همین کتاب مسکویه نوشته است. وی به مسکویه ارادت ویژهای داشته و در ابیاتی که به تازی سروده، او و کتابش را ستوده است. [۱۲۸]
ترتیب السعادات
در آن کتاب درجات سعادت را بر حسب مکتب ارسطو باز نموده است.
سعادت در این تقریر بر ۳ گونه است: سعادت روان، سعادت تن و سعادت بیرون از تن. سعادت روان فراگرفتن علوم و معارف و سرانجام وصول به حکمت است که بالاترین سعادتهاست. سعادت تن مانند زیبایی، تناسب اندام و تندرستی، و سعادت بیرون از تن مانند داشتن فرزندان خوب، دوستان خوب، رفاه، نژادگی و احترام اجتماعی. [۱۲۹][۱۳۰]
وی سپس در تهذیب [۱۳۱] «عدالت» را حد وسط میان دو «جور» میداند، زیرا زیادت و نقصان، هر دو جور است و جور در دو طرف عدالت واقع شده است، چنانکه فضایل حد وسط میان رذایلند.
السیاسه للملک
در فلسفه سیاسی یا سیاست مدن، اثری از مسکویه بر جای نمانده است، ولی کتابی در این باب به نام السیاسه للملک به او نسبت دادهاند. [۱۳۲][۱۳۳] [۱۳۴]
چنین مینماید که فلسفه سیاسی مسکویه را در چارچوب بخش سوم حکمت عملی او باید بررسی کرد که به احتمال بسیار بر همان شیوه فارابی و پیش از او ارسطو و افلاطون نوشته شده و امتیازهای روش شناختی مسکویه را باید خود دارد.
دیگر کتب
مسکویه، چنانکه در علم اخلاق از او دیدهایم، هم در توضیح استدلالی اصول علم اخلاق کوشیده و هم در جزئیات که همان استقرار در اندرزها و اندرزنامهها و عملکردهاست، تلاش کرده است. نمونه نخست، کتاب تهذیب الاخلاق، و نمونه زمینه دوم، کتاب جاویدان خرد و برخی آثار دیگر اوست. در فلسفه سیاسی نیز در هر دو زمینه علم سیاست کوشیده است. یکی فلسفی و استدلالی که با عنوان یاد شده در فهرستها آمده است؛ دوم استقصای موارد و عملکردهای مردان سیاست که این زمینه را به ویژه در تجارب الامم از طریق شناخت دیدگاه و معیارهایی که در گزینش حوادث تاریخ از خود نشان داده و در مقدمهاش باز نموده، یا تعلیقهایی که باز در تجارب الامم بر حوادث تاریخ نوشته است، میتوان باز شناخت.
فعالیتهای علمی
۱. پزشکی
جنبه دیگر فعالیت علمی ابو علی پرداختن به علوم پزشکی است. به روایت یاقوت [۱۳۵] او را کتابی بوده است، به نام الجامع، که عزت [۱۳۶] معتقد است که ابوعلی آن را تحت تاثیر کتاب الجامع الکبیر، معروف به الحاوی محمد بن زکریای رازی نوشته است. اثر دیگر او در پزشکی کتابی است با نام کتاب فی الادویه المفرده، که ابو ریحان بیرونی در صیدنه [۱۳۷] از آن یاد کرده است. [۱۳۸] کتاب دیگر او در پزشکی، کتاب فی ترکیب الباجات من الاطعمه یا کتاب الطبیخ است که به گفته قفطی [۱۳۹] [۱۴۰] آن را در نهایت استواری و درج نکتههایی بدیع و نیکو نوشته است. ابو ریحان در صیدنه [۱۴۱] در وصف انجدان و خواص طبی آن از این اثر یاد کرده و در برتری نوع سرخسی آن به نظر ابو علی استناد جسته است. بیرونی در جاهای دیگر صیدنه [۱۴۲]
نیز نظریات پزشکی ابوعلی را نقل کرده است. کتاب دیگر ابوعلی در داروشناسی، کتاب الاشربه نام دارد که ابن تلمیذ آن را تلخیص کرده است. [۱۴۳][۱۴۴]
۲. کیمیا
ابو علی بنا بر گزارش ابو حیان توحیدی، در علم کیمیا بسیار کوشیده و با ابو طیب کیمیایی رازی زمانی دراز را در این راه نهاده و مفتون کتب جابر بن حیان شده بود. [۱۴۵][۱۴۶] ابوسلیمان «صنعت» کیمیا را یکی از زمینههایی شمرده که ابو علی در آن آثاری تصنیف کرده است. [۱۴۷]
از آثار او در این باب، چنانکه دیدیم، رسالهای است با عنوان رساله فی الکیمیاء. ابو علی در پاسخ یکی از پرسشهای ابو حیان (پرسش ۱۵۱) درباره ماهیت علم کیمیا و درستی یا نادرستی آن وعده نوشتن رسالهای داده است که شاید این رساله همان رساله موعود باشد. [۱۴۸]
اثر دیگرش، چنانکه اشاره شد، رساله فی ذکر الحجر الاعظم نام دارد که ظاهرا مقصود از این حجر همان حجر الفلاسفه یا اکسیر اعظم است. رساله دیگری نیز به او نسبت داده شده است با نام رساله الحکمه النادره که آن هم به احتمال در علم کیمیا بوده است. [۱۴۹]
منابع مقاله
آستان قدس، فهرست؛ آقا بزرگ، الذریعه؛ همو، طبقات اعلام الشیعه (قرن پنجم)، به کوشش علی نقی منزوی، بیروت، ۱۳۹۱ ق/ ۱۹۷۱ م؛ ابن ابی اصیبعه، احمد بن قاسم، عیون الانباء، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ ق؛ ابن سینا، رسائل، قم، ۱۴۰۰ ق؛ ابو بکر خوارزمی، محمد بن عباس، رسائل، بمبئی، ۱۳۰۱ ق؛ ابو حیان توحیدی، علی بن محمد، الامتاع و المؤانسه، به کوشش احمد امین و احمد زین، قاهره، ۱۹۴۲ م، همو، الصداقه و الصدیق، به کوشش علی متولی صلاح، قاهره، ۱۹۷۲ م، همو، مثالب الوزیرین، به کوشش ابراهیم کیلانی، دمشق، ۱۹۶۱ م؛ همو، المقابسات، به کوشش محمد توفیق حسین بغداد، ۱۹۷۰ م؛ همو، «الهوامل»، ضمن الهوامل و الشوامل، به کوشش احمد امین و احمد صقر، قاهره، ۱۳۷۰ ق/ ۱۹۵۱ م؛ ابو سلیمان سجستانی، محمد بن طاهر، صوان الحکمه، به کوشش عبد الرحمن بدوی، تهران، ۱۹۷۴ م، ابو علی مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، ۱۳۶۶ ش؛ همو، همان، به کوشش آمدرز، قاهره، ۱۳۳۲ ق/ ۱۹۱۴ م؛ همو، «ترتیب السعادات»، در حاشیه مکارم الاخلاق طبرسی، تهران، ۱۳۶۴ ق؛ همو، تهذیب الاخلاق، به کوشش قسطنطین زریق، بیروت، ۱۹۶۶ م، همو، جاویدان خرد (الحکمه الخالده)، به کوشش عبد الرحمن بدوی، تهران، ۱۳۵۸ ش، همو، «الشوامل»، ضمن الهوامل و الشوامل، به کوشش احمد امین و احمد صقر، قاهره، ۱۳۷۰ ق/ ۱۹۵۱ م، همو، الفوز الاصغر، بیروت، دار مکتبه الحیاه، اقبال لاهوری، محمد، سیر فلسفه در ایران، ترجمه امیر حسین آریان پور، تهران، ۱۳۴۹ ش، امامی، ابوالقاسم، مقدمه بر تجارب الامم (نک: هم، ابو علی مسکویه)، امین، محسن، اعیان الشیعه، به کوشش حسن امین، بیروت، ۱۴۰۳ ق/ ۱۹۸۳ م، امینی، عبد الحسین، الغدیر، بیروت، ۱۴۰۳ ق/ ۱۹۸۳ م، بدوی، عبد الرحمن، مقدمه بر جاویدان خرد (نک: هم، ابو علی مسکویه)، بیرونی، ابو ریحان، الصیدنه، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ ش، بیهقی، علی بن زید، تاریخ حکماء الاسلام، به کوشش محمد کردعلی، دمشق، ۱۳۶۵ ق/ ۱۹۴۶ م، همو، تتمه صوان الحکمه، لاهور، ۱۳۵۱ ق، ثعالبی، عبد الملک بن محمد، تتمه الیتیمه، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۵۳ ق، همو، یتیمه الدهر، به کوشش محمد محیی الدین عبد الحمید ۷ بیروت، دار الفکر، حوفی، احمد محمد، ابو حیان التوحیدی، قاهره، ۱۳۷۶ ق/ ۱۹۵۷ م، خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات، تهران، ۱۳۹۰ ق، دفاع، علی عبدالله، اسهام علماء العرب و المسلمین، بیروت، ۱۴۰۶ ق/ ۱۹۸۶ م، زریق، قسطنطین، تعلیقات بر تهذیب الاخلاق (نک: هم، ابو علی مسکویه)؛ ششن، رمضان، فهرس مخطوطات الطب الاسلامی، استانبول، ۱۴۰۴ ق/ ۱۹۸۴ م؛ شوشتری، نور الله، مجالس المؤمنین، تهران، ۱۳۶۵ ش؛ شیخو، لویس، «رساله فی الخوف من الموت»، المشرق، بیروت، ۱۹۰۸ م، شم ۱۱؛ طبری، تاریخ، عزت، عبد العزیز، ابن مسکویه (فلسفته الاخلاقیه)، قاهره، ۱۹۴۶ م؛ قفطی، علی بن یوسف، تاریخ الحکماء، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳ م؛ قمی، عباس، سفینه بحار الانوار، تهران، ۱۳۵۵ ق؛ همو، الکنی و الالقاب، تهران، ۱۳۹۷ ق؛ قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، قم، ۱۳۸۵ ق/ ۱۹۶۶ م؛ مدرس، محمد علی، ریحانه الادب، تبریز، ۱۳۴۹ ش؛ مرکزی، خطی؛ همان، میکروفیلمها؛ مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، لیدن، ۱۹۰۶ م؛ نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد، اخلاق ناصری، به کوشش مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران، ۱۳۶۰ ق؛ یاقوت، ادبا؛ همو، بلدان؛ نیز: ترجمه ابو علی مسکویه صاحب تجارب الامم از دائره المعارف بزرگ اسلامی ج۶.
پی نوشت:
۱. یاقوت، بلدان، ج۴، ص۵۴۳.
۲. طبری، ج۸، ص۳۹۲.
۳. تجارب، چ قاهره، ج۱، ص۳۱۰.
۴. تجارب، چ قاهره، ج۲، ص۱۳۶.
۵. ابوسلیمان، ص۳۴۶.
۶. یاقوت، ادبا، ج۵ ص۵.
۷. بیرونی، ص۸۳.
۸. الامتاع، ج۱، ص۲۷-۳۵-۱۳۶.
۹. جم، مثالب، ص۱۸.
۱۰. جم، مثالب، ص۲۲۸.
۱۱. جم، مثالب، ص۳۴۶.
۱۲. الصداقه، ص۷۷.
۱۳. ابوبکر خوارزمی، ص۱۶۱.
۱۴. ثعالبی،یتیمه، ج۳، ص۱۵۹.
۱۵. تتمه، ج۱، ص۹۶.
۱۶. مثالب، ج۱، ص۴۶۴.
۱۷. تجارب الامم، چ قاهره، ج۲، ص۱۳۶-۱۳۷.
۱۸. تجارب الامم، ج۲، ص۱۴۶.
۱۹. یاقوت، بلدان، ج۴، ص۵۴۳.
۲۰. یاقوت، بلدان، ج۵، ص۱۰.
۲۱. مدرس، ج۸، ص۲۰۷، به نقل از رواشح میرداماد.
۲۲. شوشتری، ج۲، ص۱۸۹.
۲۳. خوانساری، ج۱، ص۲۵۴-۲۵۷.
۲۴. آقا بزرگ، طبقات، ص۲۸.
۲۵. ابوعلی، تهذیب، ص۴۹- ۵۰.
۲۶. خوانساری، ج۱، ص۲۵۴.
۲۷. ابو علی، تجارب، چ قاهره، ج۲/، ص۱۲۴.
۲۸. ابوسلیمان، ص۳۴۶-۳۴۷.
۲۹. ابوعلی، تجارب، چ قاهره، ج۲، ص۲۷۶.
۳۰. ابوسلیمان، ص۳۴۷.
۳۱. ثعالبی،تتیمه، ج۳، ص۱۵۹.
۳۲. مثالب، ص۳۰۶.
۳۳. ثعالبی، تتمه، ج۱، ص۱۰۰.
۳۴. ابوسلیمان، ص۳۴۶.
۳۵. امین، ج۳، ص۱۵۹.
۳۶. مقدسی، ص۴۴۹.
۳۷. تجارب الامم، چ تهران، ج۱، ص۵۱-۵۳.
۳۸. تجارب الامم، چ قاهره، ج۲، ص۴۰۸.
۳۹. ابو سلیمان،ص۳۴۶.
۴۰. ابو حیان، الامتاع، ج۱، ص۳۲.
۴۱. الصداقه، ص۷۵.
۴۲. ابوسلیمان، ص۳۴۷
۴۳. امین، ج۳، ص۱۵۹.
۴۴. خوانساری، ج۱، ص۲۵۷.
۴۵. سفینه، ج۲، ص۵۴۰.
۴۶. الکنی، ج۱، ص۴۰۹.
۴۷. مدرس، ج۸، ص۲۰۸.
۴۸. تهذیب، ص۴۹-۵۰.
۴۹. جاویدان خرد، ص۵.
۵۰. الامتاع، ج۱، ص۳۵.
۵۱. ابوعلی، تجارب، چ قاهره، ج۲، ص۱۸۴.
۵۲. بدوی، ص۱۵-۱۶.
۵۳. الامتاع، ج۱، ص۳۷.
۵۴. ابوسلیمان ، ص۳۴۷.
۵۵. حوفی، ج۱، ص۳۱.
۵۶. صفوان الحکمه، ص۳۴۶-۳۴۷.
۵۷. مثالب، ص۱۸-۱۹.
۵۸. الامتاع، ج۱، ص۳۵-۳۶.
۵۹. الامتاع، ج۱، ص۱۳۶.
۶۰. الامتاع، ج۲، ص۳۹.
۶۱. مثالب، ص۱۸.
۶۲. مثالب، ص۲۲۸.
۶۳. الهوامل، ص۳۱۵.
۶۴. المقابسات، ص۳۸۷. تعلیق ابو حیان در پایان نقل «عهد» مسکویه
۶۵. الشوامل، ص۱-۳.
۶۶. ابوبکر، ص۱۶۱.
۶۷. یاقوت، ادبا، ج۲، ص۱۶۶.
۶۸. یاقوت، ادبا، ج۵، ص۱۱-۱۷.
۶۹. قفطی، ص۳۳۲.
۷۰. قفطی، ص۲۴۸.
۷۱. بیهقی، تتمه، ص۲۷-۲۹.
۷۲. بیهقی، تاریخ، ص۴۴.
۷۳. شیخو، ص۸۳۹-۸۴۴-۹۶۰-۹۶۱.
۷۴. زریق، ص۲۳۸-۲۳۹.
۷۵. تهذیب، ص۲۰۹-۲۱۷.
۷۶. ابن سینا، ص۳۳۹-۳۴۶.
۷۷. الذریعه، ج۱۶، ص۳۶۹.
۷۸. خوانساری، ج۱، ص۲۵۵.
۷۹. قندوزی، ص۴۸۴-۴۸۵.
۸۰. امینی، ج۱، ص۲۱۲.
۸۱. شم ۵۲۹۷.
۸۲. مرکزی، میکروفیلمها، ۱/ ۴۰۳- ۴۰۴.
۸۳. یاقوت، ادبا، ج۵ ص۱۱-۱۷.
۸۴. ثعالبی، تتمه، ج۱، ص۹۶- ۱۰۰.
۸۵. یاقوت، ادبا، ج۵، ص۷-۱۷.
۸۶. بیرونی، ص۲۵۵.
۸۷. ادبا، ج۵، ص۱۷-۱۹.
۸۸. المقابسات، ص۳۸۳-۳۸۷.
۸۹. صوان الحکمه، ص۳۴۷-۳۵۲.
۹۰. جاویدان خرد، ص۲۸۵-۲۹۰.
۹۱. امامی، ص۲۸-۳۰.
۹۲. امین، ج۳، ص۱۵۸.
۹۳. الفوز، ص۱۷-۱۸.
۹۴. ابوسلیمان، ص۳۴۷.
۹۵. اقبال لاهوری، ص۳۳.
۹۶. الفوز الاصغر، ص۱۱.
۹۷. الفوز الاصغر، ص۱۷.
۹۸. الفوز الاصغر، ص۲۰-۲۱.
۹۹. الفوز الاصغر، ص۲۲-۲۳.
۱۰۰. الفوز الاصغر، ص۲۵.
۱۰۱. الفوز الاصغر، ص۲۷-۳۱.
۱۰۲. الفوز الاصغر، ص۳۲.
۱۰۳. الفوز الاصغر، ص۳۵.
۱۰۴. الفوز الاصغر، ص۳-۵.
۱۰۵. الفوز الاصغر، ۳۷- ۳۸.
۱۰۶. الفوز الاصغر، ص۴۰.
۱۰۷. الفوز الاصغر، ص۴۳.
۱۰۸. الفوز الاصغر، ص۴۷.
۱۰۹. الفوز الاصغر، ص۵۰.
۱۱۰. الفوز الاصغر، ص۵۳-۵۵.
۱۱۱. الفوز الاصغر، ص۵۶-۵۸.
۱۱۲. الفوز الاصغر، ص۵۹-۶۰.
۱۱۳. الفوز الاصغر، ص۶۳.
۱۱۴. الفوز الاصغر، ص۶۴-۶۵.
۱۱۵. الفوز الاصغر، ص۸۲.
۱۱۶. الفوز الاصغر، ص۸.
۱۱۷. الفوز الاصغر، ص۹۲.
۱۱۸. الفوز الاصغر، ص۹۷.
۱۱۹. الفوز الاصغر، ص۹۹-۱۰۰.
۱۲۰. الفوز الاصغر، ص۱۰۱.
۱۲۱. الفوز الاصغر، ص۱۰۵.
۱۲۲. الفوز الاصغر، ص۱۰۸.
۱۲۳. تهذیب الاخلاق، ص۱.
۱۲۴. تهذیب الاخلاق، ص۳۱ به بعد.
۱۲۵. تهذیب الاخلاق، ص۴۹.
۱۲۶. تهذیب الاخلاق، ص۱۷۸.
۱۲۷. تهذیب الاخلاق، ص۲۱۹.
۱۲۸. تهذیب الاخلاق، ص۳۵-۳۶.
۱۲۹. ترتیب السعادات، ص۲۶۳.
۱۳۰. تهذیب الاخلاق، ص۷۹.
۱۳۱. تهذیب الاخلاق، ص۱۲۵.
۱۳۲. خوانساری، ج۱، ص۲۵۵.
۱۳۳. امین، ج۳، ص۱۶۰.
۱۳۴. مدرس، ج۸، ص۲۰۸.
۱۳۵. یاقوت، ادبا، ج۵، ص۱۰.
۱۳۶. عزت، ص۱۴۰.
۱۳۷. صیدنه، ص۲۳۶-۳۲۳.
۱۳۸. صیدنه، ص۳۳۶.
۱۳۹. قفطی، ص۳۳۲.
۱۴۰. قفطی، ص۲۴۸.
۱۴۱. صیدنه، ص۸۳.
۱۴۲. صیدنه، ص۲۱۳-۲۵۵.
۱۴۳. ابن ابی اصیبعه، ج۱، ص۲۷۶.
۱۴۴. ابن ابی اصیبعه، ج۱، ص۳۳۱.
۱۴۵. الامتاع، ج۱، ص۳۵.
۱۴۶. الامتاع، ج۱، ص۳۵.
۱۴۷. ابوسلیمان، ص۳۴۷.
۱۴۸. «الشوامل»، ص۳۲۷.
۱۴۹. دفاع، ص۱۴۸.
نرم افزار تاریخ اسلامی ایران، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.