- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 14 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
«اسلام، کلام والا و نیز سخنران خداجوى را ارج مى نهد.»
اندکى تامل در تاریخ سرخ تشیع برهمگان آشکار مى سازد که بسیارى از انسانهاى پاک سیرت و والا در مسلخ عشق با شوق وافرسربه تیغ جلاد سپردند و عزت وجاودانگى خریدند. اینان حتى داغ یک آه را برغاصبان مقام عظماى ولایت الهى نهادند ودرخت خونین شیعه را با خون سرخ خود آبیارى کردند.
در این مقال زندگانى یکى ازاین «سربداران ولایت » را بررسى مى کنیم.
در یکى از روزهاى گرم خوزستان در سال ۱۸۶ هجرى قمرى در شهر«دورق » کودکى چشم به جهان گشود. کودکى که از تبار سربداران خوزستان گردید.
دورق یکى از مراکز علمى و فرهنگى کهن ایران اسلامى است وعلما، خطبا و شعراى شهیرى از این منطقه قد برافراشتند؛ چنانکه امروزه کلمه «دورقى » را در پى نام بسیارى از علماى بزرگ مى بینیم.
البته برخى بغداد را محل ولادت این شخصیت بزرگ شیعى مى دانند.
کودک را یعقوب نام نهادند و به کنیه «ابویوسف » آراستند.
پدرش اسحاق نام داشت. این مرد صالح و درستکار در فنون ادبیات عرب، به ویژه لغت و شعر، استاد شمرده مى شد؛ دوستدار دانشمندان بود. و از اصحاب کسائى، یکى از قراء سبعه، به شمار مى آمد.
اسحاق ادیبى فرزانه و شاعرى زبردست بود؛ ولى براساس آموزه هاى اسلامى سکوت را برسخن ترجیح مى داد. به تدریج درسایه افراط درسکوت، به «سکیت » (بسیار سکوت کننده)شهرت یافت.بدین سبب، فرزندش را «ابن سکیت » خوانده اند.
اسحاق، پس از مهاجرت به بغداد که شاید به انگیزه تحصیل فرزندش انجام گرفت. در آن شهر مکتب خانه اى برپاساخت و به تربیت کودکان همت گماشت. او در کنار آموزش علوم و معارف،، آرام آرام معارف شیعى را در قلب پاک شاگردانش جاى مى داد.
دعاى پدر
اسحاق به تحصیل و عالم شدن فرزندش یعقوب بسیار علاقه داشت.
بدین سبب، وقتى توفیق زیارت خانه خدا به دست آورد، بعد از اداى مناسک پرشکوه حج، بادلى شکسته خداوند را خواند و از وى خواست پاداش تلاشهایش را استاد شدن فرزندش در «علم نحو» قرار دهد.
خداوند دعاى پدر را به هدف اجابت رسانید و یعقوب به زودى درشمار بزرگان ادبیات عرب جاى گرفت.
نقطه پرواز
اسحاق که از تربیت دینى فرزندش غافل نبود. از همان دوران کودکى او را با مسایل مذهبى و رازها و مظلومیت شیعه آشناساخته، براى آزمایشهاى سخت زندگى آماده کرد.
استادان ابن سکیت
یعقوب علوم و فنون عرب را در محضر «فراء» و «ابى عمروشیبانى » و «اثرم » و «ابن اعرابى » که همگى از مشاهیر وبزرگان علم و ادب روزگارش بودند. فراگرفت.
ابن سکیت، به منظور آشنایى بیشتر بازبان فصیح و اصیل عربى،به رسم آن روزگار مدتى در صحرا نزد اعراب بدوى به سربرد و بادقت در گفتار آنها معارف و علوم عربى خود را کامل کرد.
احترام به استاد
هنگامى که ابن سکیت نزد ابن اعرابى به تحصیل فن لغت اشتغال داشت، روزى ابن اعرابى حکایتى را که احتمالا شاهد مثالى در آن بود. براى شاگردان بیان کرد. ابن سکیت که نظرش مخالف راى استاد بود. براى دفاع از راى خود از راوى آن حکایت پرسید تابه صحیح بودن آن اطمینان یابد. استاد عصبانى شد و در جواب شاگردش گفت: کیفر گستاخى و جسارت تو این است که شخصى گوشهایت را گرفته، گوشمالت دهد و پیاپى برگردنت بزند تا دیگر در مقابل استاد مرتکب چنین بى احترامى نگردى.
ابن سکیت که هیچ گونه بى ادبى و گستاخى انجام نداده بود.
به احترام استاد ساکت شد و چیزى نگفت. بعد از مدتى، وقتى خشم ابن اعرابى فرو نشست، به استاد گفت:
اى استاد! بسیار شادمانم که من در باره راوى آن حکایت پرسیدم؛ زیرا اگر شخص دیگرى مى پرسید و چنین مورد سرزنش قرارمى گرفت، نمى توانست تحمل کند؛ ناگزیر لب به گفتار زشت مى گشود وبا توهین به شما مرا مى آزرد.
کرسى استادى
دعاى خیر پدر درکنار بیت الله الحرام به زودى ثمرداد و یعقوب به جرگه دانشمندان بزرگى چون ابن اعرابى و ابوالعباس ثعلب پیوست. این شخصیت برجسته قبل از این که مجلس درسى مستقل داشته باشد، پدرش را در تربیت کودکان و نوجوانان مسلمان یارى مى داد.
او چون پدرش در محله «درب القنطره » بغداد تدریس مى کرد.
ابوالعباس ثعلب مى گوید: ابن سکیت براى بیان مسایل و علوم ادبى مجلسى دایرکرده بود. مردم بسیار پیرامونش گردآمده، از سخنانش بهره مند مى شدند. به گونه اى که موفقیت خوبى به دست آورد. یکى ازدلیلهاى موفقیتش این بود که اشعار «ابوالنجم عجلى » را موردبحث و بررسى قرار مى داد… روزى از او خواستم نسخه اى از دیوان «ابوالنجم » را به من دهد؛ گفت: سوگند خورده ام اگراین نسخه رابه کسى دهم، طلاق دادن همسرم برمن واجب شود؛ ولى براى این که شما نیز از این دیوان بهره ببرید، مى توانید نزد من بیایید و یک نسخه از آن را براى خود استنساخ کنید.
من قبول کردم و روز دوشنبه اى نزد وى رفته، دیوان را استنساخ کردم. او مرا به کسانى که در مجلس درسش بودند، معرفى کرد.
جالب این که وقتى ابن سکیت برکرسى استادى نشست، تحصیل را رهانکرد و همواره درکنار تدریس، به تحصیل اشتغال داشت. او علوم گوناگون از جمله نحو، لغت، شعر، روایت و علوم قرآنى را تدریس مى کرد.
شاگردان
نام گروهى از معروف ترین شاگردان وى عبارت است از:
۱- ابوالبشر بندنیجى.
۲- حرانى، که به گفته خود او از سال ۲۲۵ قمرى تا هنگام شهادت ابن سکیت از محضر وى استفاده کرد.
۳- ابوسعید سکرى.
۴- ابوعکرمه ضبى.
۵- ابوحنیفه دینورى.
بسیارى نیز از ابن سکیت روایت کرده اند. نامهاى شمارى از آنهاچنین است:
۱- ابوالعباس ثعلب، نحوى معروف.
۲- احمد بن فرج مقرى.
۳- محمدبن عجلان اخبارى.
۴- میمون بن هارون کاتب.
اشعار ابن سکیت
این دانشمند بزرگ شیعى در نهضت گردآورى و تدوین اشعار عرب که از نیمه دوم قرن دوم هجرى تا اواخر قرن سوم با شور و شوق درشهرهاى بصره، کوفه و بغداد ادامه یافت. نقشى مهم داشت.
او از شاگردان اصمعى و ابوعبیده معمربن مثنى بود و از آن دوکه از پیشگامان نهضت گردآورى بودند. روایت مى کرد. گردآورى دیوانها و آثار پراکنده بسیارى از شعراى کهن ازجمله امروالقیس،زهیر بن ابى سلمى، نابغه ذبیانى، اعشى، عنتره بن شداد، طرفه بن عبد و عمروبن کلثوم که ذخایر گرانبهاى ادبیات عرب محسوب مى شوند. ثمره بخشى از تلاشهاى این ادیب بزرگ است. ابن ندیم ۳۰ شاعر قدیم را یادآور شده که دیوانهایشان را ابن سکیت گردآورده و شرح کرده است.
این ادیب گرانقدر، علاوه برگردآورى آثار به شرح و تفسیر برخى از آنها نیز مى پرداخت. کمتر دیوانى است که او آن راروایت(شفاهى یاکتبى)یا شرح و تفسیر نکرده باشد.
این دانشمند بزرگ شیعه ذخایر گرانبهاى یاد شده را از خطرنابودى نجات داد و ادبیات عرب را وامدار ساخت. بى تردید ابن سکیت، در مقایسه با همگنانش، در این عرصه از بیشترین سهم برخوردار است.
نمونه اى از اشعار این «شاعر شهید ولایت » چنین است:
نمونه اى از اشعار این «شاعر شهید ولایت » چنین است:
اذا اشتملت على الیاس القلوب وضاق لما به الصدرالرحیب
و اوطنت المکاره واستقرت ودارست فى امکانها الخطوب
ولم تر لانشکاف الضر وجها و لا اعنى بحیلته الاریب
اتاک على قنوط منک غوث یمن به اللطیف المستجیب
و کل الحادثات اذا تناهت فموصول بها فرج قریب
چون دلها را یاس و نومیدى فراگیرد و سینه ها وسیع و مصیبتهاو شدایدى که در آنها فراهم آمده تنگ شود و ناملایمات درمیان دلها بارگشاید و دانشمندان چاره جویى ندانند و براى کشف زیانهاراهى نیابند، در آن هنگام خداى داناى مهربان البته فریاد رسى مى کند و درعین ناامیدى، امیدوار مى سازد؛ زیرا وقتى حادثه ها وتلخى ها به بى نهایت رسند، گشایش از راه مى رسد.
ذهبى شعر ابن سکیت را ستوده است. حدود ۲۰ بیت از اشعار وى درآثار ابوحیان توحیدى(الامتاع الموانسه)، خطیب بغدادى(تاریخ بغداد)، شمشاطى(الانوار و محاسن الاشعار)، ابن خلکان(وفیات)، ابن شاکر و ابوحیان غرناطى(تذکره النحاه)برجاى مانده است.
راوى نور
همان طور که در ابتدا متذکر شدیم، این دانشمند خوزستانى درکنار تعلیم و تعلم علوم عربى هیچ گاه از فراگیرى و تعلیم معارف شیعى غفلت نکرد؛ چون به خوبى مى دانست که سعادت و عزت درآثار ائمه اطهار(علیهم السلام)نهفته است. بدین سبب، هرگز از این منبع فیض الهى دور نمى شد و همواره چون پروانه اى پیرامون شمع ولایت مى چرخید.
نجاشى در کتاب «الرجال » درباره وى چنین مى نویسد:
او نزد ابوجعفر حضرت جواد و ابوالحسن هادى(علیهما السلام)مقرب بود… و به خاطر ایمان به اهل بیت(علیهم السلام)به دست متوکل کشته شد. او شخصى ثقه است و طعنى براو وارد نیست.
محمدبن احمد ذهبى نیز درکتاب «سیراعلام النبلاء» وى را بسیاردیندار و نیکوکار خوانده است. گفتار دانشمندان رجال نشان مى دهدکه او درنقل روایت استادى مورد اعتماد بود.
در این که او در شمار یاران نزدیک حضرت جواد و امام هادى(علیهما السلام)جاى داشت، اختلافى نیست؛ ولى در مورد این که آیا توفیق نقل حدیث از حضرت رضا(ع) داشته یاخیر، اختلاف وجوددارد. برخى معتقدند او حضرت رضا(ع) را ملاقات و این روایت را ازوى نقل کرده است:
از حضرت امام رضا(ع)پرسیدم: چرا خداى متعال موسى بن عمران(ع)را با عصا و یدبیضا و بطلان سحر مبعوث گردانید ولى حضرت عیسى بن مریم را با طب و پیامبر اسلام(ص)را با کلام و فصاحت؟
حضرت در جواب فرمود: زیرا حضرت موسى بن عمران وقتى مبعوث شدکه موضوع رایج در میان مردم سحر و ساحرى بود؛ از این جهت، خداى بزرگ به او قدرتى داد که درتوان مردم آن زمان نبود. او به یارى این قدرت، سحرساحران را باطل و حجت را برآنان تمام کرد. اماحضرت عیسى(ع)زمانى بر انگیخته شد که بیمارى فلج شایع بود ومردم به پزشک نیاز داشتند. خداوند به حضرت عیسى معجزه اى داد که مردم از انجام مثل آن عاجز بودند؛ زیرا حضرت عیسى مرده را زنده مى کرد، نابیناى مادرزاد را شفا مى داد و پیسى را به اذن خدا ازمیان مى برد. بدین وسیله، حجت برمردم کامل گردید. هنگام بعثت پیامبر اسلام(ص)فصاحت و بلاغت در میان مردم بسیار رواج داشت.
بدین سبب، خدا مواعظ و احکامش را در قالب کتابى فصیح و بلیغ فرو فرستاد؛ کتابى که مردم از آوردن مثل آن عاجز بودند و حجت برآنان تمام شد.
ابن سکیت گفت: به خدا سوگند هرگز مثل شما ندیده ام.
سپس پرسید: امروز حجت برمردم چیست؟ امام(ع)فرمود: عقل حجت خدا است که به وسیله آن کسى که به خدا نسبت درست مى دهد تشخیص مى دهى و تصدیقش مى کنى و آن که به خدا دروغ مى بندد تشخیص مى دهى و تکذیبش مى کنى. ابن سکیت گفت: به خدا سوگند همین طور است.
مخالفان این نظریه معتقدند ابن سکیت امام رضا(ع)را ملاقات نکرده، احتمالا در سند حدیث ابوالحسن هادى با ابوالحسن الرضااشتباه شده است.
گروهى پا از این فراترگذاشته، معتقدند ابن سکیت از حضرت امام حسن عسکرى(ع) نیز روایت کرده است. منشا اشتباه آنان نام «یعقوب بن اسحاق » است. از آنجا که ابن سکیت توسط متوکل به شهادت رسید و متوکل نیز در زمان امام هادى(ع)درگذشت، مساله نقل روایت از امام عسکرى قابل پذیرش نمى نماید. احتمالا مراد از«یعقوب بن اسحاق » در سند روایات امام عسکرى، یعقوب بن اسحاق کندى است.
در اینجا براى نمونه یکى از روایتهاى ابن سکیت را متذکرمى شویم:
محمدبن ابى عبدالله عن على بن ابى القاسم عن یعقوب بن اسحاق قال: کتبت الى ابى محمداساله کیف یعبد العبد ربه و هو لایراه.
فوقع(ع): «یا ابایوسف، جل سیدى و مولاى و المنعم على و على آبائى ان یرى. قال و سالته: هل راى رسول الله(ص)ربه؟
فوقع(ع): ان الله تبارک و تعالى ارى رسوله بقلبه من نور عظمته ما احب.»
ابن سکیت مى گوید: به امام جواد(ع)نامه نوشتم و پرسیدم: چگونه بنده اى پروردگارش را مى پرستد در حالى که او را نمى بیند؟ امام جواد (ع)جواب داد:
اى ابویوسف! پروردگار و مولا و نعمت دهنده به من و اجداد من بزرگتراز آن است که دیده بشود.
ابن سکیت پرسید: آیا رسول الله (ص) پروردگار را دیده است؟
فرمود: خداوند از نور عظمت خود هرچه دوست داشت به قلب پیامبرش نشان داد.
گیاه شناسى
فواد سزگین، مولف کتاب «تاریخ نگارشها و تالیفات » ، درجلدچهارم از ابن سکیت و ابوحنیفه دینورى به عنوان دوتن از گیاه شناسان مسلمان نام مى برد و مى گوید:
«زیلبربرگ » که از زیبایى توصیفات ابن سکیت درباره گیاهان به شخصیت علمى وى پى برده بود. تنها وى را استاد اصلى ابوحنیفه دینورى درگیاه شناسى مى شناخت.
ابن سکیت در این زمینه بسیارتلاش کرد و کتابهایى نیز نگاشت.
کتاب «النبات و الشجر» یادگار او در این عرصه است. ابن ندیم در «فهرست » خود این کتاب را از آثار وى مى داند؛ ولى چون اکنون دردسترس نیست، اکثر پژوهشگران آن را از آثار منسوب به وى شمرده اند. قرائنى نیز بردرستى این انتساب گواهى مى دهد؛ براى مثال ابوحنیفه دینورى، شاگرد ابن سکیت، درکتاب هفت جلدى النبات خود به طور مکرر از این اثر استادش استفاده کرده است.
«ابن سیره » ، مولف کتاب «المخصص » ، در فصول ۱۰، ۱۱، ۱۲،این اثر بیش از ۲۰۰ بار از «النبات و الشجر» ابن سکیت نقل قول مى کند.
این که «زیلبربرگ » در رساله دکتراى خود، ابن سکیت را به خاطر خوب توصیف کردن نباتات مورد ستایش قرار مى دهد، برگرفته ازهمین اقوال پراکنده است. این سخنان باید جمع آورى گردد تامرجعیت ابن سکیت را در گیاه شناسى اسلامى وجامعیت «النبات والشجر» یا «الشجر و النبات » نشان دهد.
ستاره شناسى
ابن سکیت درنجوم نیز صاحب نظر بود. یکى از محققان در این مورد مى گوید:
ابن سکیت در مسایل مربوط به احکام نجوم و منازل قمر صاحب نظربود… صاحب کتاب «المخصص » در مبحث اول کتاب به نام «الانواء» پیرامون «صفه الشمس و اسمائها» (ص ۱۸ ۲۳)دوازده بار، در موضوع «طلوع الشمس و کسوفها و غروبها» (ص ۲۳ ۲۶)نه بار و در خصوص «صفه القمر و اسمائها» (ص ۲۸۲۶)سیزده بار…
از ابن سکیت نقل قول کرده است.
در بار خلیفه
به تدریج شهرت ابن سکیت به دربار رسید. بنابراین، وقتى به سامرا رفت، مورد توجه عبدالله بن یحیى بن خاقان، وزیر متوکل،قرار گرفت. عبدالله بن یحیى، متوکل را از مقام علمى «ابن سکیت » آگاه ساخت. خلیفه از او خواست تا فرزندانش معتز و مویدرا به شاگردى قبول کند و به آنها دانش آموزد.
ابن سکیت که در پذیرش این پیشنهاد تردید داشت. با برخى ازشخصیتهاى آن زمان مشورت کرد. احمدبن عبید مى گوید: ابن سکیت درمورد همنشینى و استادى فرزندان متوکل با من مشورت کرد. من اورا از مجالست و منادمت با متوکل نهى کردم؛ ولى او گمان کرد به سبب حسادت وى را از همنشینى با خلیفه باز مى دارم؛ به سخنان ونصیحت من گوش فرا نداد و با متوکل همنشین شد و در مجالس خصوصى اش شرکت کرد.
عبدالله بن عبدالعزیز نیز مى گوید: ابن سکیت در مورد تعلیم فرزندان متوکل با من مشورت کرد ومن او را نهى کردم. او تصورکرد به سبب حسد او را نهى مى کنم.
سرانجام «ابن سکیت » تعلیم فرزندان متوکل را به عهده گرفت.
کسى از نیت و هدفش چیزى نمى داند؛ ولى باتوجه به فضل و تقواى وى شاید بتوان گفت: او مى خواست در دربار نفوذ کند و با تربیت فرزندان خلیفه در روند ستمهایى که به شیعیان مى شد، تغییر پدیدآورد.
البته، باتوجه به شیعه ستیزى متوکل و وزیرش، مى توان چنان استنباط کرد که آنها مى خواستند ابن سکیت را در کنار خود داشته باشند تا نتواند در پیشبرد اهداف شیعى فعالیتهاى چشمگیرى داشته باشد.
ذهبى در «سیراعلام النبلاء» مى نویسد: متوکل ماهیانه دوهزاردرهم به ابن سکیت مى داد و افزون برآن، گاه از پاداشهاى گرانبهایى نیز بهره مندش مى ساخت؛ چنانکه در مجلسى پنجاه هزاردرهم به او بخشید.
به گفته ابن زبیر در «الذخایر و التحف » مقام ابن سکیت چنان مورد توجه خلیفه قرار گرفته بود که در شمار ندیمان و خاصان متوکل قرار گرفت.
گویند: اولین روزى که ابن سکیت براى تدریس وارد محل مورد نظرگردید، فرزندان متوکل دیرتر از وى وارد شدند. ابن سکیت به معتزگفت: ایهاالامیر، شما دوست دارید درس را از چه بحثى شروع کنیم؟
معتز به استاد گفت: دوست دارم، امروز مرا مرخص کنید تاآزادانه به گردش و بازى بپردازیم.
ابن سکیت گفت: پس برخیزم و بروم؟
معتز با گستاخى تمام گفت: من از شما سبک ترم و زودتربرمى خیزم. آنگاه با شتاب برخاست و دوید تا از اتاق بیرون برود؛در اثر شتاب بیش از حد، در راه برزمین افتاد و چهره اش از خجالت سرخ شد. ابن سکیت بى درنگ چنین سرود:
یصاب الفتى من عثره بلسانه ولیس یصاب المرء من عثره الرجل
فعثرته فى القول تذهب راسه و عثرته بالرجل تبری على مهل
لغزش زبان سخت مصیبتى است؛برخلاف لغزش پا که مصیبتش چنان سخت نیست؛ زیرا لغزش زبان(گاهى)سررا به باد مى دهد ولى لغزش پا گاه در اندک زمانى بهبودى مى یابد.
شهادت استاد
در این که ابن سکیت به دست متوکل ملعون به شهادت رسید، هیچ اختلافى وجود ندارد؛ اما در چگونگى شهادتش اختلاف است.
عبدالرحمان بن محمدابن انبارى در کتاب «نزهه الالباء» و محمدبن احمد ازهرى در کتاب «تهذیب اللغه » چنین آورده اند:
علت خشم متوکل که باعث قتل ابن سکیت شد. این بود که روزى مردى قرشى و ابن سکیت و متوکل مشغول حبت بودند. خلیفه که درپى آزار مرد قرشى بود. ابن سکیت را فرمان داد تا وى را دشنام دهد.
ابن سکیت که این را خلاف اخلاق مى دانست. به امر خلیفه توجه نکرد و ناسزا نگفت. خلیفه این عمل ابن سکیت را ناپسند شمرده،به مرد قرشى گفت: همان کارى که ابن سکیت در باره تو انجام نداد، انجام ده.
مرد قرشى که از متوکل مى ترسید. به فرمانش عمل کرده و لب به یاوه گویى گشاد. ابن سکیت با مشاهده این بى احترامى از کرده خود پشیمان شد و گفت: اى خلیفه! اینک به فرمانت عمل مى کنم و اورا ناسزا مى گویم.
متوکل گفت: آنچه اکنون مى گویى، انتقام است نه اطاعت امر من.
سپس به نوکران ترکش فرمان داد ابن سکیت را بزنند. آنها چنان لگد برشکمش کوفتند که بیهوش گردید. سپس او را بردوش گذاشته، به خانه اش بردند. استاد دو روز بعد، به سبب صدمات و جراحات عمیق درگذشت.
در باره شهادت این بزرگمرد روایت دیگرى نیز وجود دارد.
براساس این روایت مشهور که اکثر منابع نیز آن را تاییدمى کنند. روزى متوکل وارد کلاس فرزندانش شده، با ایشان گفتگوکرد و به ابن سکیت گفت: از تو مى خواهم آنچه در دلت پنهان کرده اى آشکار کنى. بگو بدانم آیا فرزندان مرا بیشتر دوست دارى یا فرزندان على بن ابى طالب حسن و حسین را؟
ابن سکیت از این سخن گستاخانه سخت عصبانى شده، گفت: به خداى على اعلى سوگند، رتبه و مقام کمترین غلامان آن حضرت که قنبرحبشى است. از تو و فرزندانت بسى بالاتر و عظیم تر است. این عقیده با وجودم آمیخته و از من جدا نمى شود.
متوکل که انتظار چنین صراحتى را نداشت. خشمگین شد و به غلامانش دستور داد زبان استاد را از پشت سرش بیرون آورند.
گروهى براین عقیده اند که گردآورى اشعار «کمیت اسدى » ، بزرگ شاعر شهید شیعه، توسط «ابن سکیت » سبب شهادت او شد؛ این کارمذهب واقعى اش را نمایان ساخت. متوکل در پى بهانه اى بود تا ابن سکیت را به اظهار عقیده ناگزیر سازد. بنابراین، به کلاس درس فرزندانش رفت و آن پرسش را مطرح کرد. افزون براین، گروهى سودجوو شیعه ستیز که چه بسا به مذهب واقعى ابن سکیت پى برده بودند. در پى تحریک متوکل علیه او بودند.
«ازهرى » در «تهذیب اللغه » مى گوید: پس از شهادت استادبى درنگ ده هزار درهم دیه او را به خانواده اش پرداخت کردند.
این کردار نشان مى دهد که نقشه قتل ابن سکیت از پیش طراحى شده بود.
ممکن است کسى بپرسد چرا استاد طبق روال همیشگى تقیه نکردوجان خود را از مرگ حتمى نرهانید؟ آیا این کردار وى با معارف شیعى مطابقت دارد؟
در پاسخ باید گفت: عمل ابن سکیت در صدر اسلام نیز سابقه داشت.
این مرد فرزانه همانند جمعى از اصحاب امیرمومنان(ع)مانند حجربن عدى و عمروبن حمق بود. معاویه آنان را به بیزارى جستن ازاهل بیت(علیهم السلام)و لعن آنها تکلیف کرد و آنان معاویه وخاندانش را لعن کرده، به استقبال شهادت شتافتند. البته گروهى نیز راه تقیه پیمودند و خواست معاویه را انجام دادند. وقتى اخبار این دو دسته به امامان بزرگوار حضرت امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)رسید، درباره دسته اول فرمودند: «قد اسرع الى الجنه » ؛ ت بهشت شتافت. آن پاکان درباره دسته دوم فرمودند: «و قداحرز دمه » ؛ خون و زندگانى خود را حفظ کرد.
این اخبار نشان مى دهد عدم رعایت تقیه و برسر محبت اهل بیت(علیهم السلام)جان باختن به معناى ارتکاب خلاف شرع نیست.
مرحوم دکتر شریعتى در این مورد مى گوید:
ابن سکیت(بعد از پرسش متوکل)باید انتخاب مى کرد. اینجا دیگرتقیه پلیدى و خیانت است. در تشیع علوى، تقیه تاکتیک بوده است.
تقیه براى حفظ ایمان است و نه مثل امروز حفظ مومن.
شهادت آن بزرگوار در دوشنبه پنجم رجب سال ۲۴۳، ۲۴۴ یا ۲۴۶هجرى تحقق یافت.
آثار استاد
ابن سکیت، علاوه برتربیت شاگردان وارسته، کتب متعددى نگاشت.
تالیفات ابن سکیت در شمار مهمترین منابع علم لغت جاى دارد وپدید آورندگان معجم هاى بزرگى چون «لسان العرب » و «القاموس المحیط » از آن بهره بسیار برده اند. عبدالرحمان همدانى در کتاب «الالفاظ » برابن سکیت تکیه دارد و سیوطى در «المزهر» بسیارى از اقوال او را نقل مى کند.
۱- اصلاح المنطق
یکى از معروفترین آثار ابن سکیت، اصلاح المنطق است. در این کتاب بسیارى از واژه هاى عربى به صورت صحیح ضبط شده و ازجنبه هاى صرفى، فصاحت و غیر آن مورد بررسى قرار گرفته است. این اثر از معتبرترین کتابهاى لغت به شمار مى رود و شرح هاى بسیاربرآن نگاشته شده است. اصلاح المنطق نخستین بار در سال ۱۳۶۸ق(۱۹۴۹ م)به کوشش «عبدالسلام محمدهارون » و «احمدمحمد شاکر»
در قاهره به چاپ رسید؛ و در ۱۹۵۶ م تجدید چاپ شد.
مبرد که از دانشمندان ادبیات عرب شمرده مى شود. در مورداین کتاب مى گوید: از پل بغداد(در علم لغت)کتابى همانند آن نگذشته است.
این کتاب را «ابوالقاسم بن حسین » معروف به «ابن مغربى »
تلخیص کرده است. «خطیب تبریزى » این اثر ابن سکیت را منقح ساخته و «ابن سیرافى » ابیات آن را مورد بررسى قرار داده است.
۲- الاضداد
این کتاب که به شرح معانى متضاد اختصاص دارد. در ۱۹۱۲ م به کوشش «اگوست هافنر» همراه دو اثر دیگر «اصمعى » و«سجستانى » با عنوانهاى «ثلاثه کتب فى الاضداد» در بیروت به چاپ رسید و در ۱۹۸۰ م تجدید چاپ شد.
۳- الالفاظ
کتابى در باره واژه هاى متشابه است و ۱۴۸ فصل دارد. روش کارابن سکیت در این اثر براساس تقسیم بندى موضوعى است. این کتاب باعنوان «تهذیب الالفاظ » همراه اضافاتى از نسخه هاى گوناگون درسال ۱۸۹۶ م در بیروت به چاپ رسید.
چند نسخه خطى از این اثر گرانبها در کتابخانه هاى «لندن » و«پاریس » موجود است.
۴- القلب و الابدال
این کتاب در سال ۱۹۰۳ م به کوشش «اگوست هافنر» در بیروت ودر سال ۱۹۰۵ م در «لایپزیک » در مجموعه اى به نام «الکنتراللغوى فى اللسان العربى » و نیز در سال ۱۹۷۸ م با عنوان «الابدال » به کوشش «محمدشرف » در قاهره به چاپ رسید.
۵- شرح دیوان الحطیئه
این کتاب براى اولین بار در سال ۱۹۵۸ م در قاهره منتشر شد وباردیگر در سال ۱۹۸۷ م به کوشش «نعمان محمدامین طه » به چاپ رسید.
۶- شرح دیوان الخنساء
این کتاب به کوشش «لویس شیخو» در سال ۱۸۹۶ م در بیروت به چاپ رسید.
۷- دیوان طرفه بن عبد(به روایت ابن سکیت)
این کتاب در ۱۹۰۹ م به اهتمام «احمد امین شنقیطى » در قازان چاپ شده است.
۸- شرح دیوان عروه بن ورد
این کتاب نخستین بار در سال ۱۹۲۳ م همراه چهار دیوان دیگر درقاهره و سپس به کوشش «عبدالمعین الملوحى » در دمشق به چاپ رسید.
۹- شرح دیوان مزرد
این کتاب به کوشش «خلیل ابراهیم عطیه » در سال ۱۹۶۲ م دربغداد به چاپ رسید.
علاوه براین آثار که به زیور طبع آراسته شده است و در صحت انتساب آنها به ابن سکیت تردید نیست. آثار فراوانى نیز دردسترس است که صحت انتساب برخى از آنها مورد تردید است.
مهمترین این کتابها عبارت است از:
۱- الابل
۲- الاجناس الکبیر
۳- الاصوات
۴- الارضین و الجبال و الادویه
۵- الامصال
۶- الانساب
۷- الانواع
۸- البیان
۹- الایام و اللیالى
۱۰- التصغیر
۱۱- معانى الابیات
۱۲- معانى الشعرالکبیر
۱۳- معانى الشعر الصغیر
۱۴- النبات و الشجر
۱۵- الطرق
۱۶- سرقات الشعراء
۱۷- الوحوش
۱۸-الحشرات
۱۹- المذکر و المونث
۲۰- فعل و افعل
۲۱- النوادر
۲۲- المثنى
نام آثارخطى مربوط به ابن سکیت چنین است:
۱- البحث
سه نسخه از آن در دارالکتاب(قاهره)و یک نسخه دیگر درکتابخانه تیموریه موجود است.
۲- منطق الطیر و منطق الریاحین
نسخه اى از آن در کتابخانه آستان قدس رضوى موجود است.
۳- المقصود و الممدود
نسخه اى از این اثردر کتابخانه عارف حکمت در مدینه به کتابت «ابویوسف » موجود است. البته صحت انتساب المقصود و الممدود به ابن سکیت دقیقا روشن نیست.
منبع :فرهنگ کوثر – شماره ۳۷