- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 14 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
شبهه
شیعه هیچ دلیلی بر علم غیب توسط امامانشان ندارد مگر نه اینکه اطلاع بر غیب اختصاص به خداوند دارد. بر این مطلب در قرآن تصریح شده است.
پاسخ:
یکی از مسائل اختلافى بین مذاهب اسلامی، علم غیب پیامبر و امام و اولیاى الهى به موضوعات و احکام است. برخى از محققان به آیاتى نظر کرده اند که علم غیب را محصور در خداوند نموده و به آیات مخصّص توجهى نکرده اند، و کسى که آن را براى غیر خدا اثبات کرده به غلوّ متهم کرده اند. برخى دیگر با جمع بین آیات به علم غیب پیامبر در تمام زمینه ها پى برده اند، ولى علم غیب را براى امام ثابت نمی دانند. جا دارد که این موضوع را مورد بحث قرار دهیم تا حقیقت علم غیب و این که چه نوع غیبى مورد نظر است و بر چه افرادى قابل اثبات است روشن گردد.
اعتقاد شیعه امامیه
شیعه امامیه معتقد است امامت منصب جانشینى رسول خدا(ص) در امر هدایت بشر ـ غیر از وحى ـ است، لذا امام نیز باید تمام خصوصیات پیامبر مانند عصمت، علم لدنی، کمالات و فضایل و دورى از صفات ناپسند را داشته باشد.
شیعه امامیه می گوید: از آنجا که امام مبیّن و تطبیق دهنده و حافظ شریعت است، لذا باید از گناه و سهو و نیسان و اشتباه معصوم باشد.
علاوه بر این باید عالم به حقیقت شریعت و نیز هر جه را که امت در جهت کمال به آن محتاج است باشد؛ همان طورى که باید کامل ترین شخص در زمینه صفات کمال باشد، تا مردم تسلیم محض او شوند.
ماهیت غیب
غیب در مقابل شهود بر چیزى اطلاق می شود که با حواس ظاهرى قابل درک نیست. قیامت، برزخ، ملائکه، جنّ و… عواملى هستند که با حواسّ ظاهرى انسان قابل درک نیستند، از این رو داخل عالم غیب شمرده شده اند.
غیب نسبی
غیب را می توان به دو بخش تقسیم کرد: غیب مطلق و غیب نسبی. غیب مطلق غیبى است که به هیچ نحو و در هیچ زمان و مکان قابل ادراک نیست، مثل ذات الهى که غیب الغیوب است؛ به خلاف غیب نسبى که با شرایطى خاص براى افرادى ویژه قابل ادراک به غیر حواس ظاهری است. و غالب غیب ها از این قبیل است. و تنها کسى که به عالم غیب و شهادت به طور کامل احاطه دارد، خداوند است. در قرآن کریم آمده: (هُوَ اللهُ الَّذى لا إله إلاّ هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ)؛[۱] «اوست خدای یکتایى که غیر از او خدایى نیست که داناى نهان و آشکار است و اوست بخشنده و مهربان.»
آیا اطلاع از غیب مخصوص خداوند است؟
به گمان بعضى علم غیب از ویژگی هاى ذات احدیت است و علم هیچ کس در آن راه ندارد. اینان به برخى از آیات تمسک می نمایند؛ از قبیل:
(وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إلاّ هُوَ)؛[۲] «کلیدهاى غیب تنها نزد اوست و از آنها غیر از او اطلاعى ندارد.»
(قُلْ لا أمْلِکُ لِنَفْسى نَفْعاً وَ لا ضَرّاً إلاّ ما شاءَ اللهُ وَ لَوْ کُنْتُ أعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ إنْ أنَا إلاّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یُؤمِنُون)؛[۳] «[اى رسول ما] به مردم بگو که مالک سود و زیان خویش نیستم مگر آنچه خدا بر من خواسته اگر من از غیب آگاه بودم به خیر خود همیشه می افزودم و هیچ گاه زیان و رنج نمی دیدم من نیستم مگر رسول ترساننده و بشارت دهنده گروهى که اهل ایمان اند.»
(قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ الأرْضِ الْغَیْبَ إلاّ اللهُ وَ ما یَشْعُرُونَ أیّانَ یُبْعُثُونَ)؛[۴] «[اى رسول ما] بگو که در آسمان ها و زمین جز خدا کسى از علم غیب آگاه نیست و هیچ خلقى نمی داند که چه هنگام زنده و برانگیخته می شوند.»
جواب
اشکال کننده، تنها به برخى از آیات توجه نموده که ظهور در اختصاص علم غیب به خداوند متعال دارد، ولى از آیات دیگر که دلالت بر اختصاص ندارد، توجهى نداشته است. خداوند در سوره جن می فرماید: (عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أحَداً إلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ…)؛[۵] «او داناى غیب است و هیچ کس به عالم غیب او آگاه نیست جز پیامبرى را که از او خشنود باشد…».
از استثناى این آیه استفاده می شود که خداوند متعال بر پیامبرى که مرضیّ اوست، علم غیب افاضه می کند. و از آن جا که لازم است هرچه براى رسول صلاحیت دارد، امام نیز آن را دارا باشد چون هر دو شریعت را بیان می کنند، پس امام هم مشمول این عنایت الهى خواهد بود.
لذا در قرآن اشاره به انواع اطلاعات غیبى براى انبیا و اولیا کرده و می فرماید: (ذلِکَ مِنْ أنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیهِ إلَیْکَ)؛[۶] «آن، از خبرهاى غیبى است که به تو وحى نمودیم.» و از قول حضرت عیسی(ع) می فرماید: (وَ أنَبِّئُکُمْ بِما تَأکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فى بُیُوتِکُمْ)؛[۷] «و به شما خبر می دهم که در خانه هایتان چه می خورید و چه می اندوزید.»
بنابراین در جمع بین این دو دسته از آیات می توان گفت: آیاتى که ظهور در اختصاص علم غیب به خداوند دارد، علم غیب به نحو اصالت و استقلال است. و آیاتى که علم غیب را بر غیر خداوند ثابت می کند به نحو تبعیّت و به اذن خداوند است.
با همین بیان می توانیم از آیاتى که ظهور در انکار علم غیب از پیامبر دارد جواب دهیم، زیرا انکار این آیات به نحو استقلال بوده نه آن که به طور مطلق آن را از پیامبر نفى کنند.
ابن حجر هیتمى می گوید:
«بین این آیات: (قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ الأرْضِ الْغَیْبَ إلاّ اللهُ) و (عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أحَداً) و بین علم انبیا و اولیا به پاره اى از غیب هیچ گونه منافاتى نیست، زیرا علم آنان به اعلان از جانب خداوند متعال است و این غیر از آن علمى است که از صفات ازلى و ابدى خداوند است که از تغییر و تحوّل منزّه است.»[۸]
و نیز ابن ابى الحدید معتزلى می گوید:
«ما منکر وجود افرادى که خبر از غیب داده و می دهند نیستیم ولى آن را مستند به خداوند بارى تعالى می دانیم که با قدرت و تمکین و آمادگى اسباب آن، به آنان عطا نموده است».[۹]
علم غیب امام
سؤال برخى از مخالفان این است که آیا امام نیز همانند پیامبر می تواند از غیب مطلع باشد یا بالاتر از این، آیا امام، همانند پیامبر باید از علم غیب بهره مند باشد؟ این سؤالى است که با بیان مقدماتى به آن پاسخ خواهیم داد:
۱ـ مقصود از امام در مورد بحث همان شخصى است که حجت خدا در روى زمین است. او کسى است که معرفت و طاعتش واجب و مردن با عدم معرفت او همانند مردن جاهلیت است و اینان کسانى جز اهل بیت معصوم پیامبر(ص) نیستند.
۲ـ در علوم عقلى ثابت شده که علم دو گونه است: علم حضورى و علم حصولی. مراد از علم حضوری علمى است که از طریق اکتساب به دست نمی آید و عبارت است از حضور معلوم نزد عالم. به خلاف علم حصولی.
۳ـ علم حضورى خداوند با علم حضورى بندگان خدا فرق دارد، زیرا علم خداوند سابق بر معلومات، عین ذات او و علت معلومات است، به خلاف علم حضوریِ اولیاى الهى که در این جهات با خداوند شریک نیستند.
۴ـ مورد نزاع در علم غیب پیامبر(ص) موضوعات خارجى است، نه احکام کلّی؛ زیرا به اتفاق همه مسلمین حتى وهابیون، جهل به آنها موجب نقص در رتبه و نقض غرض خواهد بود.
دلیل عقلى علم غیب
الف ـ علم غیبى نبی
پیامبر اسلام(ص) مبعوث بر تمام افراد عالم است. چنین شریعتى طبعاً باید کامل باشد، در هر عصر و زمانى و براى هر قوم و دسته اى قابل اجرا باشد. و نیز صاحب آن شریعت به خصوصیات افراد و نفوس آنان، تا روز قیامت، آگاه باشد، در غیر این صورت رسالت او ناقص و اصلاح و عدالت گسترى او فراگیر نخواهد بود. در نتیجه، باید پیامبر(ص) احاطه غیبى نه تنها به احکام و موضوعات آنها داشته باشد، بلکه از موضوعات خارجى نیز مطلع باشد.
ب ـ علم غیب امام
می دانیم که همه موقعیت ها به طور کلى براى پیامبر(ص) فراهم نگشت تا شریعت اسلامى را به طور کامل تبیین نماید. عمر پیامبر اکرم(ص) محدود بود و لذا باید براى بعد از خود خلیفه و امامان و جانشینانى قرار می داد تا ادامه دهنده راه او باشند. و به همان دلیل که پیامبر(ص) احتیاج به علم غیب دارد، امام و جانشین او نیز باید از این علم بهره مند گردد. شیخ الرئیس ابوعلى سینا می گوید:
«تجربه و قیاس می پذیرند که نفس انسانى می تواند در عالم خواب به غیب نایل شود و مانعی نیز ندارد که همین علم غیب در حال بیدارى به او افاضه شود.»[۱۰]
آیات قرآن و علم غیب
خداوند متعال می فرماید: (وَ عَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَهِ فَقالَ أنْبِئُونى بِأسْماءِ هؤلاءِ إنْ کُنْتُمْ صادِقینَ؛ قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إلاّ ما عَلَّمْتَنا إنَّکَ أنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ)؛[۱۱] «خداوند همه اسماء را به آدم یاد داد آن گاه حقایق آنها را بر فرشتگان عرضه داشت و فرمود اگر شما در دعواى خود صادق اید اسماء اینان را بیان کنید. فرشتگان عرضه داشتند اى خداى پاک و منزه ما نمی دانیم جز آنچه به ما تعلیم فرمودی تویى دانا و حکیم.»
و نیز می فرماید: (وَ عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أحَداً، إلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ)؛[۱۲] «او داناى غیب است و هیچ کس بر عالم غیب او آگاه نیست به جز پیامبرانى که خود برگزیده است.»
و نیز به نقل از حضرت عیسی(ع) می فرماید: (وَ أنَبِّئُکُمْ بِما تَأکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فى بُیُوتِکُمْ)؛[۱۳] «و به شما خبر می دهم که در خانه هایتان چه می خورید و چه ذخیره می کنید.»
و نیز خداوند متعال درباره شهیدان می فرماید: (وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ أمْواتاً بَلْ أحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ…)؛[۱۴] «مپندارید که شهیدان راه خدا مرده اند بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند.» و نیز می فرماید: (وَ مَنْ یُطِعِ اللهَ وَ الرَّسُولَ فَأولئِکَ مَعَ الَّذینَ أنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحینَ وَ حَسُنَ أولئِکَ رَفیقاً)؛[۱۵] «آنان که خدا و رسول را اطاعت کنند البته با کسانى که خدا به آنان لطف و عنایت کامل کرده یعنى با پیامبران و صدّیقان و شهیدان و نیکوکاران محشور خواهند شد و اینان رفیقان نیکویى هستند.» با ضمیمه کردن این دو آیه استفاده می شود که انسان هاى مطیع واقعى خدا و رسول با شهیدان اند، و شهدا نزد پروردگار متنعّم اند، اینان نیز نزد پروردگارند. و نیز با ضمیمه این دو آیه به آیه (وَ هُوَ مَعَکُمْ أیْنَ ما کُنْتُمْ)؛[۱۶] «و او با شماست هر جا که هستید.»
و نیز آیه (أیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهَ اللهِ)؛[۱۷] «هر کجا رو کنید همان جا وجه خداست.» و نیز آیه (نَحْنُ أقْرَبُ إلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ)؛[۱۸] «و ما از رگ گردن به او نزدیک تریم.»
با جمع بین این آیات استفاده می شود که اولیاى الهى همانند خداوند با شما و همه حال با شمایند. هرچند از دنیا رفته اند. و همان گونه که خداوند متعال می فرماید: (یَعْلَمُ خائِنَهَ الأعْیُنِ وَ ما تُخْفِى الصُّدُورُ)،[۱۹] «آنان نیز چنین اند و این، غیر از علم غیب چیز دیگرى نیست.»
احادیث و علم غیب
الف ـ از طریق اهل بیت(ع)
۱ـ امام باقر(ع) فرمود: «در وجود علیّ(ع) سنت هزار پیامبر است. آن گاه فرمود: علمى که بر آدم نازل گشت بالا نرفت، علم هیچ کسى با مرگ نابود نگردید. بلکه علم به ارث گذارده می شود و زمین هرگز بدون عالم باقى نمی ماند.»[۲۰]
۲ـ عبدالأعلى بن أعین می گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که می فرمود: «من از اولاد رسول خدایم، به کتاب خدا علم دارم، کتابى که در آن اشاره به پیدایش خلق و آنچه تا روز قیامت اتفاق خواهد افتاد نموده است. در آن کتاب خبر آسمان و زمین و بهشت و آتش جهنم و خبر آنچه هست می باشد. من به این امور همان گونه که به کف دست نگاه می کنم، آگاهم. خداوند می فرماید: در این قرآن بیان هر چیزى است.[۲۱]
۳ـ امام صادق(ع) به ابو بصیر فرمود: «اى ابا بصیر ما اهل بیتى هستیم که علم خواب ها و بلاها و نسب ها و وصیت ها و فصل خطاب به ما داده شده است. شیعیانِ خود را می شناسیم. همان گونه که هر مردى اهل بیت خود را می شناسد.»[۲۲]
۴ـ امام صادق(ع) فرمود: «همانا امام هرگاه بخواهد که بداند تعلیم داده می شود.»[۲۳]
۵ـ سیف تمار می گوید: «من با جماعتى از شیعه نزد امام صادق(ع) در کنار حِجر بودیم، حضرت فرمود: جاسوسى بر ما نظاره می کند. ما نگاه به راست و چپ کردیم ولى کسى را ندیدیم. عرض کردیم جاسوسى وجود ندارد. حضرت فرمود: قسم به پروردگار کعبه و پروردگار این بنا ـ سه بار تکرار کرد ـ اگر من بین موسى و خضر بودم می گفتم که از آن دو داناترم، و نیز خبر می دادم به چیزى که آن دو نمی دانستند؛ زیرا موسى و خضر(ع) تنها از علم گذشته آگاه بودند، نه از علم آینده و حال تا روز قیامت، و ما این دو را از پیامبر(ص) به ارث برده ایم.»[۲۴]
ب ـ از طریق عامه
۱ـ مسلم و دیگران از حذیفه نقل کرده اند که گفت: پیامبر(ص) به من علم گذشته و آینده تا روز قیامت را آموخت.[۲۵]
۲ـ احمد بن حنبل از ابن ادریس نقل می کند که فرمود: از حذیفه بن یمان شنیدم که می فرمود: به خدا سوگند همانا من داناترین مردم به هر فتنه اى هستم که تا روز قیامت اتفاق خواهد افتاد.[۲۶]
۳ـ ابن النجّار می گوید: روزى شیخ ابو محمّد عبدالله جبایى (متوفى ۶۰۵) سخن از اخلاص و عُجب به میان آورد در حالى که من در مجلس او حاضر بودم، در نفسم این سؤال خطور کرد: که راه خلاصى از عجب چیست؟ فوراً شیخ به من توجه کرده و فرمود: هرگاه همه اشیاء را از خدا دیدى و این که او تو را موفق به خیر کرده و… آن گاه از عُجب رهانیده شده ای.[۲۷]
خبرهای غیبى از امام علی(ع)
با نگاهى گذرا به نهج البلاغه به خبرهایى غیبى از امام علی(ع) پى می بریم اینک به برخى از آنها اشاره می کنیم:
۱ـ امام علی(ع) در بصره بعد از پایان جنگ به ناکثین فرمود:
«کأنّی بمسجد کم کجؤجؤ سفینه قد بعث الله علیها العذاب من فوقها و من تحتها و غرق من فی ضمنها»؛[۲۸] «گویا مسجد شما چون سینه کشتى است به امر خدا زیر و زبر آن در عذاب است و هر که در آن است غرق در آب.»
می دانیم که بصره دو بار غرق شد، یک بار در عصر حکومت قادر بالله، و بار دیگر در عصر حکومت قائم بامرالله، و تنها مسجد جامع آن طبق خبر امیرالمؤمنین باقى ماند.
۲ـ و نیز درباره فتنه تاتار و لشکریانش و هجوم آنان به بلاد مسلمین فرمود: «و کانّی أراهم قوماً کان وجوههم المجان المطرقه، یلبسون السرق و الدیباج، یعتقبون الخیل العتاق، و یکون هناک استمرار قتل، حتّى یعیش المجروح على المقتول، و یکون المفلت أقلّ من المأسور»؛[۲۹] «گویا آنان را می بینم که چهره هایشان چون سپرهاى تو بر تو است. حریر و دیبا پوشند و اسب هاى برگزیده نگاه دارند. آن جا کشتار چنان سخت شود که خسته بر کشته راه رود و گریخته از اسیر کمتر باشد.»
۳ـ و نیز درباره حکومت بنی امیه و زوال آن هنگام اوج فساد در روى زمین می فرماید:
«أقسم ثمّ أقسم لتنخمنّها من بعدى کما تلفظ النخامه ثمّ لا تذوقها و لا تطعم بطعمها أبداً ما کرّ الجدیدان»؛[۳۰] «سوگند می خورم و سوگند می خورم که فرزندان امیه پس از من این خلافت را رها سازند، چنان که خلط سینه را بیرون اندازند و از آن پس، چند شب و روز از پى هم آید مزه آن را نچشند…»
۴ـ و نیز خبر از تسلط معاویه بر عراق و مجبور کردن اهل آن بر سبّ او داده می فرماید:
«أما انّه سیظهر علیکم بعدى رجل رحب البلعوم، مندحق البطن، یأکل ما یجد، و یطلب ما لا یجد، فاقتلوه، ألا و إنّه سیأمرکم بسبّى و البرائه منّى أمّا السبّ فسبّونی، فإنّه لى زکاه و لکم النجاه، و أمّا البرائه فلا تتبرأوا منّی؛ فإنّى ولدت على الفطره، و سبقت إلى الایمان و الهجره»؛[۳۱] «همانا پس از من مردى بر شما چیره شود که گلویی گشاده دارد و شکمى فراخ و برون افتاده. بخورد هرچه یابد و بجوید آنچه نیابد. او را بکشید. او شما را فرمان دهد تا مرا دشنام دهید و از من بیزارى جویید. اما دشنام؛ پس مرا دشنام دهید که براى من زکات است و براى شما نجات. امّا بیزاری؛ از من بیزارى مجویید که من بر فطرت مسلمانى زادم و در ایمان و هجرت از همه پیش افتادم.»
بررسی شبهات
در این جا، به صورت خلاصه، به ذکر شبهات مخالفان و پاسخ آنها می پردازیم:
شبهه اول
وجود پیامبر و امام محدود است، در حالى که غیب نامحدود است و محدود نمی تواند به حکم عقل بر غیر محدود احاطه پیدا کند و لذا علم غیب مخصوص خداوند است.
جواب
اولاً: گفتیم غیب بر دو قسم است: مطلق و نسبى و علم غیب پیامبر و امام نسبى است.
ثانیاً: پیامبر و امام به اعتبار قرب الهى که دارند، وجودشان به سعه وجود الهى وسیع گشته و به معدن عظمت و غیب الغیوب الهى متصل گردیده است.
شبهه دوم
از برخى ادله استفاده می شود که پیامبر(ص) یا امام(ع) سهو می کرده اند و این، با علم غیب آنان منافات دارد:
جواب
اوّلاً: روایات تماماً ضعیف السند است.
ثانیاً: با حکم عقل قطعى سازگارى ندارد، زیرا نقض غرض بعثت است.
ثالثاً: با آیات قرآن سازگارى ندارد، زیرا براساس برخى آیات، پیامبر(ص) در تمام امور، مورد تایید خداوند است. تفصیل بیشتر را در بحث «عدم سهو النبی(ص)» بررسى خواهیم نمود.
شبهه سوم
رسول و امام اگر از غیب اطلاع دارند باید امور مکروه و شداید را از خود دور نمایند، در حالى که چنین نبوده است.
جواب
اوّلاً: پیامبر و امام از آنجا که مظهر جمیع صفاتِ جمال و کمال الهی اند، لذا از جانب خداوند داراى علیم غیب اند و به همه امور احاطه دارند ولى از این نکته نباید غفلت کرد که این نوع علم در اعمال و رفتار و تکالیف آنان اثرى ندارد، زیرا هیچ گاه مخالف قضا و قدر الهى کارى انجام نمی دهند و این، با اختیار انسان نیز منافاتی ندارد. پس، اگر مشاهده می کنیم که ظواهر اعمال اولیاى الهى با علل و اسباب طبیعی سازگارى دارد دلیل بر عدم اطلاع آنان از علم غیب نیست.
ثانیاً: مجرد انداختن نفس در هلاکت حرام نیست وگرنه جهاد نیز باید حرام باشد، بلکه باید اطلاق آیه (وَ لا تُلْقُوا بِأیْدیکمْ إلَى التَّهْلُکَهِ) را مقید به صورتى کرد که دلیلى بر جواز آن نباشد، همان گونه که در جریان قیام امام حسین(ع) چنین جوازی بود، لذا آن حضرت(ع) با علم به شهادت، دست به قیام زد.
و به تعبیرى دیگر هرگاه اولیاى الهى رضاى خدا را در عملى ببینند که ضرر دارد به جان خریده و خود را فداى خدا و دین او می نمایند.
ثالثاً: ممکن است کسى علم غیب اولیاى الهى به موضوعات خارجى را تعلیقى بداند نه فعلیِ حضوری؛ یعنى هرگاه بخواهند بدانند می دانند، همان گونه که برخى از روایات به آن اشاره دارد.
شبهه چهار
عبدالله قمیصى می گوید: «علم غیب از آنِ خداوند است و اگر پیامبر و امام نیز از آن بهره مند باشند لازم می آید که پیامبر و امام با خداوند در این صف شریک باشند که این باطل است.»[۳۲]
جواب
این، شبه اى پوچ و بی پایه و اساس است، زیرا قبلاً اشاره شده که علم غیب خدا و بقیه صفات ذاتى او جزء ذات خدا و از براى او ـ بالاستقلال ـ است، به خلاف علم غیبى که پیامبر یا امام دارند که به عنایت و اذن خداوند متعال است و استقلالى ندارد.
شبهه پنجم
وجود برخى از روایات متعارض که علم غیب را از امام(ع) نفى کرده و به خداوند اختصاص می دهد، همانند روایت احتجاج[۳۳] و روایت سدیر به نقل از بصائر الدرجات.[۳۴]
جواب
اولاً: سندها تماماً ضعیف است.
ثانیاً: این روایات و نظایر آنها که علم غیب را از غیر خداوند نفى می کند در اصل ناظر به نفى استقلال از غیر خداوند متعال است، زیرا علوم اهل بیت(ع) تابع علم الهى است. و روایاتى که دلالت بر علم غیب ائمه دارد منافاتى با این دسته از روایات ندارد، زیرا با تبعى بودن، قابل جمع اند، یعنى علم غیب را به عنایت و تفضّل الهی، دارند.
ثالثاً: روایاتى که علم غیب را از امام نفى می کند با قطع نظر از سند، اندک اند به حدّى که نمی توانند با روایات کثیر و متواتر، که علم غیب امام را اثبات می کنند، معارضه داشته باشند.
رابعاً: علم غیب مسئله اى است که عقلِ برخى از عوام تحمل آن را ندارد و لذا گاهى که از امام نفى می شود شاید به جهت تقیه از عوام باشد، تا به تکذیب یا غلو مبتلا نگردند.
با بررسى این بحث و اثبات علم غیب براى پیامبر و امام، به طور مطلق، یک بحث دیگر روشن می گردد و آن، جواز استغاثه و استعانت از ارواح اولیاى الهى است، زیرا یکى از اشکالات وهابیون علم غیب نداشتن اولیاى الهى خصوصاً در عالم برزخ است، که خلاف آن اثبات شد.
شبهه ششم
خداوند متعال می فرماید: (إنَّ اللهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَهِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِى الأرْحامِ وَ ما تَدْرى نَفْسٌ ماذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرى نَفْسٌ بُأیِّ أرْضٍ تَمُوتُ إنَّ اللهَ عَلیمٌ خَبیرٌ)؛[۳۵] «همانا علم ساعت (قیامت) نزد خداست و او باران را فرو آرد و آنچه از نر و ماده و زشت و زیبا که در رحم هاى آبستن است می داند و هیچ کسى نمی داند که فردا چه خواهد کرد و هیچ کس نمی داند که به کدام سرزمین مرگش فرا رسد، پس خدا به همه چیز خلایق دانا و به کلیه اسرار دقایق عالم ـ آگاه است.»
از این آیه برخى نتیجه گرفته اند که علم این پنج چیز به خداوند متعال اختصاص دارد، در حالى که در واقع امروز با پیشرفت علم و تکنیک به برخى از این امور علم حاصل شده است، از قبیل وقت بارش باران و شناسایى فرزند در رحم زن.
جواب
اوّلاً: در مورد جنین، خداوند متعال از ابتداى قرار گرفتن نطفه در رحم زن، وضعیت آن را می داند و این، مقدور بشر نیست. و نیز اخبار هواشناسى به صورت دقیق و یقینى نیست، بلکه تماماً بر اساس ظنیّات و حدسیات است ولى خداوند متعال به خصوصیات آن علم یقینى و حضورى دارد.
ثانیاً: بشر با وسایل مدرن امروز می تواند کشف نماید، ولى خداوند به این امور، بدون وسایل پیشرفته، علم دارد.
ثالثاً: آیه تعبیرات جملاتش یکسان نیست، در بعضى به لسان حصر آمده و برخى با لسان اثبات علم و برخى دیگر با تصریح به جهل بشر است.
اما علم به زمان قیامت، منحصراً نزد خداوند متعال است. و در مورد نزول باران و موقعیت فرزند در رحم مادر، علمش را براى خود ثابت کرده نه حصر آن را.
و در مورد کسب انسان در آینده و این که در کجا خواهد مرد تصریح به جهل بشر دارد.
شیعه شناسی و پاسخ به شبهات؛ على اصغر رضوانی، ج ۲، صص: ۵۴۱ـ۵۵۴
پینوشتها:
[۱] . حشر (۵۹)، آیه ۲۲٫
[۲] . انعام (۶)، آیه ۵۹٫
[۳] . اعراف (۷)، آیه ۱۸۸٫
[۴] . نمل (۲۷)، آیه ۶۵٫
[۵] . جن (۷۲)، آیه ۲۶ـ۲۷٫
[۶] . آل عمران (۳)، آیه ۴۴٫
[۷] . آل عمران (۳)، آیه ۴۹٫
[۸] . الفتاوى الحدیثیه، ص ۲۲۲٫
[۹] . شرح ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ۴۲۷٫
[۱۰] . الاشارات و التنبیهات، النمط العاشر، ج ۳، ص ۳۹۹٫
[۱۱] . بقره (۲)، آیات ۳۱ـ۳۲٫
[۱۲] . جن (۷۲)، آیه ۲۶٫
[۱۳] . آل عمران (۳)، آیه ۴۹٫
[۱۴] . آل عمران (۳)، آیه ۱۶۹٫
[۱۵] . نسا (۴)، آیه ۶۹٫
[۱۶] . حدید (۵۷)، آیه ۴٫
[۱۷] . بقره (۲)، آیه ۱۱۵٫
[۱۸] . ق (۵۰)، آیه ۱۶٫
[۱۹] . غافر (۴۰)، آیه ۱۹٫
[۲۰] . بصائر الدرجات، ج ۳، ص ۱۳۴، باب ۱، ح ۲٫
[۲۱] . همان، ج ۴، ص ۲۱۷، باب ۸، ح ۲٫
[۲۲] . همان، ج ۶، ص ۲۸۸، باب ۲، ح ۱۳٫
[۲۳] . کافی، ج ۱، ص ۲۵۸٫
[۲۴] . همان، ج ۱، ص ۲۶۱٫
[۲۵] . صحیح مسلم، کتاب الفتن، ج ۵، ص ۴۱۰، حدیث ۲۲؛ مسند احمد، ج ۶، ص ۵۳۴، ح ۲۲۷۷۰٫
[۲۶] . مسند احمد، ج ۶، ص ۵۳۶، ح ۲۲۷۸۰٫
[۲۷] . شذرات الذهب، ج ۷، ص ۳۱، حوادث سنه ۶۰۵ ه .
[۲۸] . نهجالبلاغه، خطبه ۱۳٫
[۲۹] . نهجالبلاغه، خطبه ۱۲۸٫
[۳۰] . همان، خطبه ۱۵۸٫
[۳۱] . نهجالبلاغه، خطبه ۵۷٫
[۳۲] . الصراع بین الاسلام و الوثیه، ج ۱، مقدمه.
[۳۳] . طبرسی، احتجاج، ص ۴۷۳ـ۴۷۴٫
[۳۴] . بصائر الدرجات، ج ۵، ص ۲۵۰ـ۲۵۱٫
[۳۵] . لقمان (۳۱)، آیه ۳۴٫