- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
باتوجه به اینکه سؤال از خداوند به حق مخلوق جایز نیست، چراکه هیچ مخلوقى به گردن خداوند حق ندارد، چرا شیعیان در سؤال از خداوند، او را به حق برخى از بندگانش قسم و سوگند می دهند؟ آیا این بدعت نیست؟
پاسخ:
قرآن کریم گروهى را که از خدا طلب آمرزش می کنند به عنوان های: صابران، صادقان، قانتان، منفقان و مستغفران در سحرگاهان یاد می کند:
(… وَ الصّابِرینَ وَالصّادِقینَ وَ الْقانِتینَ وَ الْمُنْفِقینَ وَ الْمُسْتَغْفِرینَ بِالاَسْحار).[۱]
(آنان که می گویند پروردگارا گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش نگاه دار عبارتند از): شکیبایان و راستگویان و فرمانبرداران و انفاق کنندگان و آمرزش خواهان در سحرگاهان.
هرگاه، کسى که در نیمه شب برخیزد و نافله شب را بگزارد و با چشمان اشکبار به درگاه الهى بنالد و بگوید: اللّهم إنّى أسألک بحقّ المستغفرین بالأسحار اغفر لی ذنوبی: (خدایا تو را سوگند می دهم، به حقّ آمرزش طلبان در سحرگاهان، گناه مرا ببخش) آیا به پرستش غیرخدا روى آورده، و یا کارى حرام انجام داده است؟!
سوگند دادن به خداوند به مقام و منزلت انسانهاى موحّد که غرق در توحیدند، چگونه می تواند پرستش غیر خدا باشد؟ ما در بحثهاى گذشته، معیار پرستش را روشن ساختیم و گفتیم: معیار عبادت و پرستش، این است که انسان در مقابل موجودى خضوع کند که او را خدا بداند و یا منشأ کارهاى خدایى قلمداد کند، حال آنکه، فردى که خداوند را به حرمت و منزلت انبیاء و اولیا(ع) سوگند می دهد، چنین عقیده اى درباره آنان ندارد، بلکه آنان را بندگان محبوب خدا شمرده و مطیع و فرمانبردار او می داند.
با روشن شدن بخش نخست (یعنى اینکه سوگند دادن به منزلت مردان الهى عبادت آنان نیست) باید سخن را در بخش دوم متمرکز ساخت و آن این که آیا چنین کارى از نظر شرع جایز است یا نه؟ زیرا ممکن است چیزى پرستش غیرخدا نباشد ولى در عین حال شرع هم بر آن صحّه ننهاده باشد.
پاسخ این قسمت را باید از مراجعه به روایات و سیره پیامبر و اهل بیت گرامی او به دست آورد. اینک ما دلیل جوازِ این نوع سوگند دادن را یادآور می شویم:
۱ـ در دعایى که پیامبر گرامی(ص) به آن مرد نابینا آموزش داد، و قبلاً از آن سخن گفتیم، خداوند به حق پیامبر سوگند داده می شد، زیرا پیامبر به او چنین گفت: وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان و پس از نماز چنین بگو:
أللّهمّ إنّى أسألک، و أتوجه إلیک بنبیّک، محمّد نبیّ الرّحمه.[۲]
پروردگارا، من از تو سؤال می کنم و به سوى تو توجه می کنم، به واسطه پیامبرت محمد که پیامبر رحمت است.
در این حدیث هر چند کلمه أُقسِمُ یا أحْلِفُ وارد نشده است ولى جمله یاد شده، به قرینه با در لفظ بنبیک، متضمن معناى قسم است. اگر واقعاً سوگند دادن به اولیاى الهى حرام بود، آیا پیامبر(ص) چنین دعایى را به آن مرد نابینا آموزش می داد؟!
۲ـ ابوسعید خدرى از پیامبر(ص) نقل می کند که آن حضرت فرمود: هر کس به هنگام خروج از خانه خویش به سوى نماز (در مسجد)، دعاى ذیل را بخواند خدا به او توجه نموده و هفتاد هزار فرشته برایش طلب مغفرت کنند. متن دعا چنین است:
اللّهمّ إنّى أسألک بحقّ السائلین علیک، و أسألک بحقّ ممشاى هذا… .[۳]
پروردگارا من از تو به حقّ سائلان درگاهت، سؤال می کنم، و از تو سؤال می کنم به حقّ مسیرم به سوى نماز.
البته ممکن است گروهى به تضعیف این حدیث پرداخته و بگویند در سند او عطیه عوفى است، در حالى که وى گناهى ندارد جز این که محب خاندان رسالت است، ولى در عین حال ابن خزیمه در صحیح خود این حدیث را از طریق صحیحى نزد اهل سنت، نقل کرده است.[۴]
۳ـ عمربن خطاب از پیامبر(ص) نقل می کند که رسول گرامی(ص) فرمود: آنگاه که آدم مرتکب خطا (ترک اولی) گردید رو به درگاه الهى کرد و چنین گفت:
یا رب! أسألک بحقّ محمّد لما غفرت لی، فقال الله: یا آدم و کیف عرفتَ محمّداً إذ لم أخلقه، قال: یا ربّ، لأنّک لما خلقتنى بیدک و نفخت فیَّ من روحک، رفعتُ رأسی، فرأیتُ على قوائم العرش مکتوباً: لاإله إلاّ الله، محمّد رسول الله، فعلمت انّک لم تُضِفْ إلى اسمِک إلاّ أحبَّ الخلق إلیک… .[۵]
پروردگارا! من از تو می خواهم به حقّ محمّد که گناه مرا ببخشی. در این موقع خطاب آمد: آدم، چگونه محمد را شناختى در حالیکه من هنوز او را نیافریده ام؟! گفت: پروردگارا، آنگا که مرا با عنایت آفریدى و از روحت در من دمیدى سر، بلند کردم و در ستونهاى عرش دیدم که چنین نوشته است: لاإله إلاّ الله محمّد رسول الله؛ فهمیدم که تو نام کسى را در کنار نامت قرار نمی دهی، مگر اینکه محبوبترین کسان نزد تو باشد.
در سند این حدیث، کوچکترین اشکالى نیست و احادیث مستدرک حاکم که این حدیث در آن نقل شده از نظر اعتبار، همان ارزش صحیح بخارى و صحیح مسلم را دارد.
اینها روایاتى است که از سیره پیامبر حکایت می کند. مراجعه به دعاهایى نیز که از ائمه اهل بیت(ع) به دست ما رسیده، به روشنى ثابت می کند که آنان در دعاى خود پیوسته خدا را به حق اولیاى وى سوگند می داده اند. مراجعه به صحیفه سجادیه، این حقیقت را روشن می سازد.
۴ـ امام زین العابدین(ع)، هنگام مناجات با خدا چنین می گوید:
بحقّ من انتخبتَ مِنْ خلقِک، و بمن اصطفیتَه لنفسِک، بحقّ من اخترتَ من بریّتک، و من اجتبیتَ لشأنک، بحقّ من وصلتَ طاعتَه بطاعتک، و من نیّطت معاداته بمعاداتک.[۶]
بارالها، به حقّ کسانى که آنان را از دیگر آفریدگان خود انتخاب کردى و برای خود برگزیدی، و به حق افرادى که از میان مردم اختیار نمودى و آنها را براى آشنایی به مقام خود آفریدی، و به حق پاکان که اطاعات آنان را با اطاعت خود، و دشمنى آنان را با دشمنى خویش، قرین و همراه ساختی.
و پس از درود و سلام و درود بر آن حضرت، رو به درگاه الهى کرد و از خداوند امورى را درخواست کرد که در آن زیارت نامه وارد شده است. وى در پایان دعا چنین گفت:
اللّهمّ استجب دعائی، و اقبل ثنائی، و اجمع بینى و بین أولیائی، بحقّ محمّد و على و فاطمه و الحسن و الحسین.[۷]
پروردگارا دعاى مرا مستجاب کن، ستایش مرا بپذیر، میان من و اولیایم جمع بفرما، به حقّ محمد و على و فاطمه و حسن و حسین.
این نوع سوگندها، در دعاهایى که از امیرمؤمنان و فرزندان گرامیش(ع) وارد شده فراوان است و نیازى به آوردن نمونه هاى بیشتر نیست.
با دلایل جواز این گونه درخواست ها و سوگندها آشنا شدیم. اکنون به نقد دلائل کسانى که این نوع درخواست ها را تحریم می کنند، می پردازیم:
هیچ مخلوقى بر خالق حق ندارد
می گویند: سؤال از خدا به حقِّ مخلوق، جایز نیست. زیرا هیچ مخلوقى بر گردن خدا حقّى ندارد.[۸]
پاسخ:
به این استدلال، از دو راه می توان پاسخ گفت:
راه نخست، این است که آیات و روایات متعدد، حاکى است که بندگان خدا، بر خالق خویش حقّى دارند. به بخشى از آنها اشاره می کنیم:
(وَ کانَ حَقّاً عَلَیْنا نَصْر الْمؤمِنین).[۹]
یارى کردن افراد مؤمن، حق آنها بر ماست.
(وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً فِى التَّوراهِ وَ الإنْجِیل).[۱۰]
وعده اى حق بر خدا که در تورات و انجیل آمده است.
(کَذلِکَ حَقّاً عَلَیْنا ننجِ الْمُؤمنین).[۱۱]
نجات دادن افراد مؤمن حق آنها بر ماست.
(إنَّما التَّوبَه عَلى اللهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَه).[۱۲]
به راستى پذیرش توبه کسانى که بدى را از سر نادانى انجام می دهند [پس بدون تأخیر توبه می کنند] بر خدا است.
آیا صحیح است که خودسرانه به خاطر چنین پندار بی اساس این همه آیات را تأویل کنیم؟
اینک نمونه هایى از احادیث:
۱ـ حقّ على الله عونُ من نَکَح التماسَ العفاف ممّا حرّم الله.[۱۳]
حقى است بر خدا کمک به کسى که به خاطر حفظ عفت خویش از محرمات، ازدواج کند.
۲ـ قال رسول الله(ص): ثلاثه حقّ على الله عونهم: الغازى فى سبیل الله، و المکاتَب الذى یُریدُ الأداء، و الناکح الذى یرید التعفف.[۱۴]
سه گروهند که بر خدا لازم است که آنان را کمک کند، مجاهد در راه خدا، برده اى که با مولاى خود قرار بسته است که با دادن مبلغى آزاد شود، جوانى که می خواهد از طریق ازدواج عفت خود را حفظ کند.
۳ـ أتدرى ما حقّ العباد على الله….[۱۵]
آیا حق بندگان را که بر پروردگار است، نمی بینی.
راه دوم: درست است هیچ مخلوقى بر خدا حقى ندارد، زیرا بندگان خدا چیزی ندارند تا بر خدا حقى پیدا کنند، ولى این خداوند بزرگ است که از راه لطف و مرحمت حقى بر مخلوق قائل شده و خود را وامدار انسان معرفى کرده است، این نوع اظهار لطف و بزرگوارى از جانب خدا، منحصر به این مورد نیست، و در حالى که مالک همه هستى است ولى از بندگانش قرض و وام می طلبد و می گوید:
(مَنْ ذَا الَّذى یُقْرِضُ الله قَرضاً حَسَناً فَیُضاعِفهُ لَهُ أضعافاً کَثیره).[۱۶]
کیست آن کس که به خدا وام نیکویى بدهد تا خدا آن را براى او چند برابر بیفزاید.
فهم راستین معارف اسلامی، در خور بینشهایى است که از عمق و ظرافیت، برخوردار می باشند.
وهابیت، مبانى فکرى و کارنامه عملی؛ جعفر سبحانى تبریزی، صص: ۳۸۳ـ۳۸۹
پینوشتها:
[۱] . آل عمران/ ۱۷٫
[۲] . مدرک روایت در صفحه ۲۵۱ گذشت.
[۳] . سنن ابى ماجه: ۱/۲۵۶، شماره حدیث ۷۷۸؛ مسند احمد: ۳/۲۱٫
[۴] . به تعلیقه محقّق سنن ابن ماجه (محمد فؤاد عبدالباقی) مراجعه شود.
[۵] . مستدرک حاکم: ۲/۶۱۵؛ الدر المنثور: ۱/۵۹؛ روح المعانی: ۱/۲۱۷ و این حدیث در بخش توسل نیز گذشت.
[۶] . صحیفه سجادیه، دعاى ۴۷٫
[۷] . مصباح المتهجد، نگارش شیخ طوسی، ۶۸۲٫
[۸] . کشف الارتیاب نقل از قدوری: ۳۳۱٫
[۹] . روم/ ۴۷٫
[۱۰] . توبه/ ۱۱۱٫
[۱۱] . یونس/ ۱۰۳٫
[۱۲] . نساء/ ۱۷٫
[۱۳] . جامع صغیر، سیوطی: ۲/۳۳٫
[۱۴] . سنن ابن ماجه: ۲/۸۴۱٫
[۱۵] . نهایه ابن اثیر: ماده حق.
[۱۶] . بقره/ ۲۴۵٫