- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 12 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
زندگى آن آیینه پاکى و آیت شجاعت را مرور مى کنیم .
فروغ کن
او در یکى از روزهاى سال ۱۲۲۰ هجرى قمرى در محله «کن » – واقع در شمال غرب تهران – دیده به جهان گشود. پدر او، میرزا قربانعلى آملى نامش را «على » نهاد تا میراث امام خواهى و على دوستى را با گوشت و پوست نسل خویش درآمیزد. (۱)
در حوزه تحصیل
او پس از سعى و تلاش در مکتب، در اندیشه حضور در حوزه علوم دینى بود، لیکن با مخالفت خوانواده اش روبرو گردید و در آغاز به صورت مخفیانه به درس مشغول شد و سپس با کسب رضایت آنان راهى حوزه تهران گردید و از آنجا به اصفهان رفت و در آن شهر از محفل درس استادى چون سیداسدالله اصفهانى (متوفى ۱۲۹۰ ق ) استفاده کرد. (۲)
سپس آماده سفر به نجف اشرف شد و از ذخایر گران سنگ آن حوزه بهره برد. اساتید بنام و معماران علمى و معنوى «کنى » در حوزه نجف عبارت بودند از: شیخ محمد حسن نجفى معروف به صاحب جواهر (متوفى ۱۲۶۲ ق )، شیخ حسن کاشف الغطاء (متوفى ۱۲۶۲ ق )، شیخ مشکور حولاوى نجفى (متوفى ۱۲۷۳ ق). (۳)
در کنار حوزه نجف، حوزه علمیه کربلا نیز جایگاه پرورش دانش طلبان بود، شیخ على کنى در جوار آستان مقدس حضرت امام حسین علیه السلام از محضر دو استاد برجسته اى چون شریف العلماء مازندرانى (متوفى ۱۲۴۵ ق ) و سید ابراهیم قزوینى معروف به صاحب ضوابط (متوفى ۱۲۶۲ ق ) کسب فیض کرد و دوره عالى فقه و اصول را گذراند. (۴)
یاران محفل انس
«کنى » در مدت تحصیل از نعمت دوستان فاضل و کوشایى برخوردار بود که در تمام فراز و نشیبهاى تحصیل و زندگى غمخوار هم بوده، از کمک به یکدیگر دریغ نمى ورزیدند و با جمع خود محفل انس علمى پربارى را تشکیل داده بودند. دوستان هم حجره اى که او در حوزه علمیه نجف عبارت بودند از ملا على خلیلى (متوفى ۱۲۹۷ ق )، شیخ عبدالحسین تهرانى (متوفى ۱۲۸۶ ق )، و سید زین العابدین طباطبایى حائرى (متوفى ۱۲۹۲ ق ).
آقاى طباطبایى حائرى از دوران سخت تحصیل چنین یاد مى کند: «در ایام طلبگى که به نجف اشرف آمده بودم من و آقاى شیخ عبدالحسین شیخ العراقین و آخوند ملا على کنى در یک حجره از مدارس حوزه علمیه در نهایت فقر و فاقه به سر مى بردیم و فقیرتر از همه حاجى کنى بود که هر هفته یک شب به مسجد سهله مى رفت و از گوشه و کنار مسجد – بدون اینکه کسى بفهمد – نان خشک جمع مى کرد و به مدرسه مى آورد و گذران هفته را از آنها مى کرد.» (۵)
حاج شیخ على کنى در سفرى که به مکه مکرمه و مدینه منوره انجام داد در راه بازگشت، به همراه میرزا محمد حسن شیرازى (میرزاى بزرگ ) به سوى شام آمده، تا بارگاه حضرت زینب سلام الله علیه را زیارت کند و آن دو وقتى به حرم مطهر وارد شده از غربت آن مکان بسیار متاثر گردیدند زیرا گرد و غبار زیادى بر آستان مبارک و اطراف ضریح نشسته بود. بسرعت دست به کار شده، به نظافت آنجا پرداختند و با گوشه عباى خویش خاک و خاشاک را از حرم و ضریح مطهر زدودند و آنجا را تمیز کردند.(۶)
شیخ انصارى (متوفى ۱۲۸۱ ق ) نیز از دوستان نزدیک کنى بود. او پیرامون زهد و دورى از زخارف و دلبستگى هاى دنیا که در زندگى شیخ انصارى به چشم مى خورد، چنین مى گوید: «حدود بیست سال در کربلا با او دوست و معاصر بودم . اثاثیه اى جز یک عمامه نداشت که آن شبهاى تابستان فرش خویش قرار مى داد و هنگامى که از محل سکونت بیرون مى رفت آن عمامه سر خویش مى کرد.» (۷)
بازگشت به تهران
ملا على کنى پس از سالها تلاش در راه فراگیرى فقه و اصول که سختیهاى بسیارى را نیز براى او به دنبال داشت به مقام اجتهاد و استنباط احکام دینى رسید و استادش شیخ محمد حسن صاحب جواهر بر فراز منبر درس به اجتهاد او اشاره کرد. (۸) کنى سپس بازگشت به وطن و هدایت مردم و تربیت دانشمندان را سرلوحه آینده زندگى خویش قرار داد و در سال ۱۲۶۲ ق، عراق را به مقصد تهران ترک گفت . (۹)
حاجى در آغاز ورود، روزهاى سختى را در تهران گذراند و تنگدستى او را در فشار قرار داد. در همین زمان با استمداد از پروردگار، دو کتابى را که خود نوشته بود، منتشر کرد. هر چند انجام این امر مهم بسیار مشقت زا بود، سود حاصل از آن وى را از فشار زندگى رهانید. پس از آن زمین متروکه اى را خریدارى و در آن قناتى احداث کرد و با احیاى زمین و کار کشاورزى به امرار معاش پرداخت .
بر بلنداى آفتاب
مدت زمانى پس از اقامت حاجى مراجعات پى در پى مردم و پرسشهاى کتبى و شفاهى آنان در قالب استفتاءات شرعى آغاز شد و روز به روز افزایش مى یافت و ایشان یگانه محور پاسخگویى به سوالات دینى و تنها ملجا رسیدگى به مشکلات مردم به شمار مى رفت .(۱۰)
به دلیل فزونى مقلدان و بنا به درخواست آنان سرانجام در سال ۱۲۷۱ ق . رساله عملیه آن فقیه خداترس به چاپ رسید.(۱۱) تا مردم مومن احکام دینى خود را بر اساس فتاواى مجتهد و مرجع تقلید خویش انجام دهند.
آیت الله کنى همچنین تولیت مدرسه مروى را عهده دار شد و با نظارت و حسن تدبیر او، نظم شایان تحسینى بر برنامه هاى آن محیط معنوى و روحانى حکمفرما گشت .(۱۲)
آن فقیه برجسته، تربیت شاگردان را یکى از اهداف اساسى خود قرار داد و به برپایى درس فقه و اصول و دیگر رشته هاى علوم اسلامى اقدام ورزید. برخى از شاگردان او از این قرارند:
شیخ موسى شراره عاملى (متوفى ۱۳۰۶ ق .)، شیخ محمد باقر نجم آبادى (متوفى ۱۳۴۷ ق .)، شیخ اسد الله تهرانى (متوفى ۱۳۵۲ ق .)، سید محمود حیاطشاهى، سید محمد لواسانى، سید محمد مرعشى، مولا محمد على خوانسارى، ملا محمد تقى سنجابى، میرزا حسین نایب الصدر، شیخ محمد حسین گرگانى (متوفى ۱۳۵۳ ق .) و شیخ حسین بافقى (متوفى ۱۳۱۳ ق )(۱۳)
مقتداى همگان
آیت الله کنى در قلب همه جاى داشت . علاقه و محبت درونى مردم به این پیشواى سترگ در تمام حالات هویدا بود. ساموئل گرین ویلر بنجامین – نخستین سفیر آمریکا در ایران – در خاطرات خود چنین مى نویسد:
«… بزرگترین مجتهدهاى حالیه که به به منزله رئیس عدالت خانه حالیه ممالک فرنگ است حاجى ملا على کنى است . حاجى ملا على شخص مسنى است و ظاهرا مایل به تجمل نیست بلکه میل به سادگى زیاد دارد. اگر چه املاک او زیاد است مع هذا نمى خواهد جلال و ظاهرسازى به خرج دهد. وجودى ملکوتى است . اگر یک کلمه بگوید مى تواند اعلیحضرت را از سلطنت خلع کند. سربازهایى که در سفارت ممالک متحده آمریکا قراول مى کشیدند به من گفتند که اگر چه ما براى حفظ وجود شما اینجا فرستاده شده ایم،اما اگر حاجى ملا على امر کند همه شما را مى کشیم !»(۱۴)
رسیدگى به ضعیفان، دستگیرى از مستمندان و تلاش در پى رفع گرفتارى نیازمندان از صفات بارز ملا على کنى بود. او چون پدرى دلسوز، بسیارى از یتیمان درمانده را تحت تکفل قرار داده و براى گذران زندگى آنان مقررى مناسبى در نظر گرفته بود و همچنین براى حل مشکل بیمارانى که بنیه مالى ضعیفى داشتند، مکانهایى را به منظور پرداخت پول داروها در نظر گرفته بود تا آنان با دریافت مبلغ آن، به درمان خود اقدام کنند.(۱۵)
ساخت آب انبار و کاروانسرا به منظور رفاه و آسایش قافله ها – چون کاروانسرایى در خاتون آباد – نیز از خدمات عمومى و عام المنفعه حاجى بود.(۱۶)
مهر آیت الله کنى سند اعتبار اسناد به شمار مى رفت . معامله کنندگان براى معتبر ساختن کاغذ و سند معامله خویش به در خانه او رفته، سند خود را با مهر مبارکش اعتبار مى بخشیدند.(۱۷)
تالیفات
گنجینه پر بار حاجى کنى به قرار زیر است :
ارشاد الامه، ایضاح المشتبهات، تحقیق الدلائل فى شرح تلخیص المسائل (شامل مباحث مستقلى چون کتاب البیع، کتاب الخیارات، کتاب القضاء و کتاب الشهادات (۱۸)، کتاب الطهاره و کتاب الصلاه )، تلخیص المسائل، توضیح المقال فى علم الدرایه و الرجال، حاشیه بر قواعد، رساله اى در استصحاب، رساله اى در اوامر و نواهى، رساله اى در مفاهیم و مواعظ حسنه .(۱۹)
دژى در برابر دژخیم
بسیارى از مورخان تاریخ معاصر بر این نکته اعتراف دارند که ناصرالدین شاه قاجار از عظمت و نفوذ آیت الله کنى فوق العاده بیم و ملاحظه داشت و این امر حاکى از قدرت معنوى، نفوذ کلام، پیوند با مردم و شجاعت آن مرجع دینى است . عالمى که با تحقیر و شکستن قدرت پوشالى کارگزاران ظالم، سایه حمایت خویش را بر مردم ضعیف گسترده بود. در این مقال به نمونه هاى درخشانى از شجاعت و غیرت دینى او اشاره مى کنیم :
میرزا محمد مهدى لکهنوى مى نویسد:
«اینک حکم محکم ایشان مشابهت دارد. از سلطان و شاهزادگان و امرا کسى را جرات آن نیست که بى اذن ایشان اقدام بر تکلم نماید و یا بى مشورت ایشان اجراى مطلبى بنماید. امراى عصر ناصرالدین شاه قاجار از وى خائف مى بودند و شاه مذکور مکرر به خانه اش به جهت ملاقات مى آمد.»(۲۰)
نوشته اند: «روزى ناصرالدین شاه به منظور شکار، به همراه اطرافیانش از دروازه شهر خارج شد. هنوز مسافتى را طى نکرده بود که از دور نگاهى به پایتخت کرد و در فکر فرو رفت . پس از آن بى درنگ از شکار منصرف شد و به تهران بازگشت . یکى از درباریان سبب انصراف شاه را از شکار جویا شد. شاه در پاسخ گفت : چون از دروازه بیرون رفتم، نگاهم به شهر و دروازه افتاد، این فکر در نظرم آمد که اگر حاجى ملا على کنى امر نماید در این دروزه را بر روى من ببندند و باز نکنند، من چه خواهم کرد! از این رو ترس و وحشت مرا فرا گرفت و گفتم برگشتن بهتر است .»(۲۱)
کردار مغایر با دین و همکارى ذلت آور با بیگانگانى چون روس و انگلیس از شاه چهره کریه و خائنى ساخته بود، بدان حد که حاجى درباره او مى گفت : «او ناصر الدین شاه (یارى کننده دین ) نیست، بلکه ناصرالکفر است .»(۲۲)
روزى شاه از ملا على مى پرسد بر اساس حدیث «علماء امتى افضل من انبیاء بنى اسرائیل »، (علماى امت من از پیامبران بنى اسرائیل برترند) شما باید لااقل همان کارهایى را بکنید که آن پیامبران مى کردند. مثلا آیا شما مى توانید مانند حضرت موسى عصایى را اژدها کنید؟!
حاجى بدون تامل و درنگ در پاسخ مى گوید:
آرى، اگر شما ادعاى خدایى کنید ما هم عصا را اژدها خواهیم کرد؟!(۲۳)
روزى نایب السلطنه، کامران میرزا پسر ناصرالدین شاه و وزیر جنگ و حاکم تهران براى انجام کارى در منزل حاج ملا على کنى حضور یافت . در ضمن صحبت، حاجى با عذر خواهى فرمود: «خیلى ببخشید، من پایم درد مى کند و ناچارم آن را دراز کنم !» کامران میرزا که مردى خودخواه و خودپسند بود، احساس کرد ملا على کنى قصد بى احترامى به او را دارد و براى اینکه تلافى کرده باشد، گفت : اتفاقا بنده هم پایم درد مى کند و اجازه مى خواهم آن را دراز کنم !
آیت الله کنى با فراست و هوشیارى تمام متوجه منظور نایب السلطنه شد و براى آنکه او را خوب ادب کرده باشد فرمود: «من اگر ناچارم پایم را دراز کنم، علتش این است که دستم را کوتاه کرده ام، ولى فکر نمى کنم شما در وضعى باشید که لازم باشد پایتان را دراز کنید.» (۲۴)
رویارویى با فراماسونرى
فراماسونرى در اذهان و افکار بیدار جهان، نامى زشت و سرشتى کریه دارد. نهادى که پا به پاى استعمار در کشورهاى زرخیز – بخصوص ایران – نفوذ کرد و با پرورش عناصر مرموز داخلى، زمینه استثمار و غارت ملتها را براى استعمارگران وحشى چون انگلیس فراهم ساخت و ضمن تحقیر تمدن و فرهنگ کشورهاى استعمار شده، فرهنگ منحط غرب را در میان آنان ترویج کرد و عقب ماندگى را برایشان به یادگار نهاد.(۲۵)
تشکیلات فراماسونرى در ایران از نخستین پیامدهاى موج غرب گرایى و روشنفکرى در ایران بود که به وسیله روشنفکران دست آموز غرب همچون میرزا ملکم خان و براى مقابله با اسلام و روحانیت پدید آمد و ملکم – که تاریخ ایران از او به نفرت یاد مى کند – در سال ۱۲۳۷ نخستین سازمان فراماسونرى در ایران را به نام فراموشخانه بنیاد کرد و گفته شده است که او همسویى و همنوایى ناصرالدین شاه را براى این کار نیز به دست آورد.(۲۶)
با پدید آمدن فراموشخانه، علما و روحانیون متعهد بپا خواستند و بر ضد آن به افشاگرى و مبارزه دست زدند و جنبش ضد فراماسونرى در ایران را هدایت کردند. رهبر این خیزش، مرجع بزرگوار و مجتهد با نفوذ، حاج ملا على کنى بود. او در ابتدا در نامه اى خطاب به ناصرالدین شاه، خطر ملکم و افکار انحرافى فراموشخانه او را گوشزد کرد.(۲۷) و سپس در اقدام شجاعانه دیگرى حکم به تکفیر «ماسون »ها داده، حمله به مرکز ماسونها را رهبرى کرد و مردم مسلمان نیز به دستور ایشان، فراموشخانه – آن مرکز استعمارى – را با شور و هیجان بسیار به آتش کشیدند و شاه را وادار به تعطیل و انحلال آن لانه فساد کردند.(۲۸)
مبارزه با امتیاز رویتر
در هیجدهم جمادى الثانى ۱۲۸۹ ق . قراردادى میان ناصرالدین شاه و نماینده بارون ژولیوس دورویتر – سرمایه دار انگلیسى – به امضا رسید که در صورت اجرا تسلط کامل اقتصادى و به دنبال آن تسلط سیاسى انگلستان بر سرتاسر ایران بر قرار مى شد. این امتیاز که کشور را در اندک زمانى تحت استعمار بریتانیا قرار مى داد، از نمونه هاى فوق العاده اى بود که مى توان آن را کودتاى اقتصادى نامید.(۲۹)
کارگردان اصلى و بانیان پشت پرده در اعطاى امتیاز، دو روشنفکر بى خرد بودند که به موجب غرب باورى و مطامع شخصى خویش، کشور را به سراشیبى هلاکت و سقوط کشاندند. این دو خائن میرزا حسین خان سپهسالار (مشیر الدوله ) و میرزا ملکم خان ناظم الدوله بودند که با اخذ رشوه کلان، زمینه اعطاى تمام ثروت و منابع طبیعى و اقتصادى کشور را به یک سرمایه دار خارجى فراهم کردند.(۳۰)
به موجب این قرارداد امضا شده، تاسیس راه آهن از دریاى خزر تا خلیج فارس علاوه بر حق تصرف کلیه زمینهاى واقع در مسیر، دایر کردن راه آهن شهرى، بهره بردارى از همه معادن، از جمله زغال سنگ، نفت و آهن و سرب، بهره بردارى از جنگلهاى ملى در سراسر مملکت و وصول انحصارى حقوق گمرکى و به طور خلاصه کلیه منابع ثروت ملى ایران به رویتر واگذار شد.(۳۱)
«لرد کرزن » این امتیاز را چنین توصیف مى کند: «… موقعى که متن قرارداد منتشر گردید، نفس اروپا از حیرت بند آمد، زیرا تا آخر تاریخ در صحنه معاملات بین المللى چنین امرى سابقه نداشت که پادشاهى تمام ثروتهاى زمینى، زیر زمینى و کلیه منابع طبیعى و پولى و اقتصادى کشورش را بدین سان مفت و دربست در اختیار یک سرمایه دار خارجى گذاشته باشد.»(۳۲)
«لس یر» سیاستمدار فرانسوى مى نویسد:
«براى شاه جز هوا چیزى باقى نگذاشته اند!»(۳۳)
از سویى دیگر، سران روسیه تزارى با خشم و نفرت از امضاى این قرارداد، از اینکه از قافله امتیازگیران عقب مانده بودند بشدت اعتراض کردند.
حاج ملا على کنى با رهبرى مبارزه علیه امتیاز رویتر، افکار عمومى مردم را در جهت لغو امتیاز رویتر، افکار عمومى مردم را در جهت لغو امتیاز هدایت کرد. نامه اعتراض آمیز و کوبنده او به شاه، سند زنده تیزبینى و آگاهى آن مرجع شیعه بوده و قدرت تشخیص و توانایى درک مسائل پیچیده سیاسى او را بر همگان روشن مى سازد.(۳۴)
نفوذ کلام و اقتدار مردمى حاجى کنى، خیزش و حرکت مردم پایتخت را به دنبال داشت . سیل خروشان ملت، آماده عمل به دستور مرجع شجاع خویش شدند و براى انجام تکلیف از هیچ گونه جانفشانى و مجاهدت دریغ نورزیدند. لغو امتیاز و بر کنارى محمد حسین خان سپهسالار از صدر اعظمى دو خواسته اى بود که علما و مردم بر آن اصرار داشتند، بدان حد که پس از بازگشت ناصر الدین شاه از سفر اروپا و به محض پیاده شدن از کشتى و ورود به بندر انزلى، استقبال کنندگان دربارى، بیدارى و خیزش مردم به رهبرى روحانیون را گذارش داده، به او فهماندند که اگر صدر اعظم همراه شما وارد تهران شود، شورش عظیمى در پایتخت بر پا خواهد شد. به این سبب شاه در مرحله نخست سپهسالار را از مقام صدراعظمى عزل کرد و او را در رشت قرار داد و خود رهسپار تهران گردید (۳۵) و سپس در دهه آخر رمضان ۱۲۹۰ ق . بطلان قرارداد به طور رسمى اعلان شد(۳۶) و سرانجام تلاش عالمانى چون ملا على کنى و حمایت و حضور مردم وظیفه شناس جامه عمل پوشید و ورقى زرین بر تاریخ پرافتخار مرجعیت شیعه و پیوند امت با روحانیت افزوده شد و اقتدار علماى متهد را عیان ساخت .
پرواز تا بر دوست
این مرجع وارسته، فقیه دلیر و همراز محرومان در بامداد روز پنجشنبه ۲۷ محرم ۱۳۰۶ ق . به دیار باقى شتافت و دنیاى فانى را وداع گفت . (۳۷)
تهرانیهاى مومن در روز یکشنبه اول صفر ۱۳۰۶ پیکر مطهر او را تشییع نمودند و تابوت پر نور او را تا مدفنش در حرم حضرت عبدالعظیم – واقع در شهر رى – بر دوش گذاشته، با او وداع کردند. پس از آن نیز مردم مسلمان ایران بخصوص اهالى تهران در غم رحلت پیشواى خویش سه روز به عزادارى و نوحه سرایى پرداختند. جایگاهش فردوس باد.(۳۸)
پی نوشت:
۱.علماء معاصرین، ملا على واعظ خیابانى، ص ۲۶، گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازى، ج ۴، ص ۶۳.
۲.مکارم الاثار در احوال رجال دوره قاجاریه، میرزا محمد على معلم حبیب آبادى، ج ۳، ص ۶۹۶، اختران فروزان رى و تهران، محمد شریف رازى، ص ۱۱۴، مجله پیام انقلاب، ش ۷۱، ص ۴۲، معارف الرجال، محمد حرز الدین، ج ۲، ص ۱۱۳.
۳.تقباء البشر، آقا بزرگ تهرانى، ج ۳، ص ۱۵۰۴، معارف الرجال، ج ۲، ص ۱۱۳، اعیان الشیعه، محسن امین عاملى، ج ۱۰، ص ۱۲۶.
۴.معارف الرجال، ج ۲، ص ۱۱۳، مکارم الاثار، ج ۳، ص ۶۹۶.
۵.مجله مشکوه، ش ۴۰، ص۸۱.
۶.گنجینه دانشمندان، ج ۴، ص ۶۳۴
۷.معارف الرجال، ج ۲، ص ۱۱۲
۸.نقبا
۹.مکارم الاثار، ج ۳، ص ۶۹۶.
۱۰.احسن الودیعه، محمد مهدى کاظمى موسوى، ج ۱، ص ۸۲.
۱۱.الاجازه الکبیره، آیه الله مرعشى نجفى، ص ۴۱۶.
۱۲.کتاب «روزنامه خاطرات اعتماد السطنه، ص ۱۴۵.
۱۳.مجله انقلاب، ش ۷۱، ص ۴۳، مکارم الاثار، ج ۳، ص ۶۹۶، مجله مشکوه، ش ۴۰، ص ۸۳، نقباء البشر، ج ۲، ص ۵۰۸.
۱۴.ایران و ایرانیان، ساموئل گرین بنجامین، ص ۴۹۹.
۱۵.معارف الرجال، ج ۲، ص ۱۱۲، مجله پیام انقلاب، ش ۷۱، ص ۴۴.
۱۶.نامه هاى سیاسى دهخدا، ص ۱۰۳، نخبه سیفیه، محمد على قورخانچى صولت نظام، ص ۶۵.
۱۷.تاریخ بیگدلى، دکتر غلامحسین بیگدلى، ص ۹۱۴، مجله پیام انقلاب، ش ۷۱، ص ۴۴.
۱۸.آقا بزرگ تهرانى درباره چهار کتاب فوق مى نویسد: «این کتابها به اتفاق تمام فقها و علما، دقیقتر و متین تر از جواهر الکلام و آکنده از تحقیقات است و در سراسر آن ریزه کاریها و موشکافیهایى که اندیشه هیچ فقیهى به سوى آن راه نمى پوید، به چشم مى خورد.» ر. ک : نقباء البشر، ج ۴، ص ۱۵۰۶.
۱۹.الذریعه، آقا بزرگ تهرانى، ج ۱۱، ص ۵۷، ج ۳، ص ۳۹۲، ج ۴، ص ۴۲۷، ۴۹۸، ریحانه الادب، محمد على مدرس خیابانى، ج ۳، ص ۳۹۲، طرائف المقال، جاپلقى، ج ۲، ص ۳۷۵، نشریه کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران، ش ۵، ص ۱۸۸.
۲۰.تکمله نجوم السماء، میرزا محمد مهدى لکنهوى، ج ۲، ص ۲۱ – ۲۳.
۲۱.مجله مشکوه، ش ۴۰، ص ۸۱.
۲۲.مجله پیام انقلاب، ش ۷۱، ص ۴۴.
۲۳.حکایات برگزیده از زندگى علما با سلاطین، ناصر باقرى بیدهندى، ص ۱۱۶.
۲۴.مجله خانواده، ش ۵۲، ص ۹.
۲۵.ر. ک : تاریخ جنبشها و تکاپوهاى فراماسونگرى در کشورهاى اسلامى، عبدالهادى حایرى، ص ۱۳، فراماسونرى در ایران، محمود کتیرایى، ص ۳، اسرار فراموشخانه، آلبرلانتوان، ترجمه جعفر شاهید، ص ۸.
۲۶.تاریخ جنبشها و تکاپوهاى فراماسونگرى در کشورهاى اسلامى، ص ۴۹، ر. ک : نهضت امام خمینى، سید حمید روحانى، ج ۳، ص ۵۰.
۲۷.ر. ک : عصر بى خبرى، ابراهیم تیمورى، ص ۱۲۴ – ۱۲۶.
۲۸.نهضت امام خمینى، ج ۳، ص ۵۳، تاریخ جنبشهاى و تکاپوهاى فراماسونگرى در کشورهاى اسلامى، ص ۵۰.
۲۹.مقاله امتیازى استعمارى رویتر (قتل اتابک )، ص ۶۹.
۳۰.همان، ص ۷۱، عصر بى خبرى، ص ۳۸.
۳۱.تاریخ روابط خارجى ایران، عبدالرضا هوشنگ مهدوى، ج ۱، ص ۲۸۹، مقدمه فکرى نهضت مشروطیت، على اکبر ولایتى، ص ۸۸، از گاتها تا مشروطیت، محمد رضا فشاهى، ص ۴۴۱ و ۴۴۲.
۳۲.مقاله امتیاز استعمارى رویتر (قتل اتابک )، ص ۶۹.
۳۳.انگلیسیان در ایران، دنیس رایت، ترجمه غلامحسین صدرى، ص ۱۰۱.
۳۴.ر. ک : عصر بى خبرى، ص ۱۲۴.
۳۵.نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، حامد الگار، ص ۲۴۸.
۳۶.مقاله امتیاز استعمارى رویتر (قتل اتابک )، ص ۸۳.
۳۷.گنجینه دانشمندان، ج ۴، ص ۶۳۵.
۳۸.نقباء البشر، ج ۳، ص ۱۵۰۶، کتاب «روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، ص ۶۸۱.»
منبع: محمد باقر پورامینى؛گلشن ابرار، جمعى از پژوهشگران حوزه علمیه قم