- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 15 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
نخستین زمینه های حیات وحیانی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در غار حرا آغاز شد، آن زمان که چهل سال از زندگی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گذشته بود، درباره کیفیت اقامت آن حضرت در غار حرا و پیشینیه آن در جاهلیت، مطالب چندی در مآخذ تاریخی آمده که نیاز به بررسی و تأمل دارد. اصطلاحاً اقامت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در غار حرا را «تحنّث» می گویند.
در لغت، «حنث» به معنای گناه آمده و گفته اند که تحنّث به معنای دوری از گناه و در معنای اثباتی خود، به معنای تعبد و عبودیت در درگاه خداوند است. این مفهوم در جاهلیت، برای «حنفا» شناخته شده بوده[۱] و از جمله این سخن حکیم بن حزام که او «در جاهلیت در مسایلی چند تحنّث می کرده همچون صله رحم و دادن صدقه»؛ بدین معناست که به وسیله این امور تقرب به خداوند پیدا می کرده است.[۲] به هر روی کاربرد کلمه تحنّث در تعبُّد، نوعی مجاز دانسته شده که بر خلاف معنای حقیقی آن ـ گناه ـ در «اجتناب از گناه» بکار رفته است.[۳]
محل غار حرا
غار حرا بر روی کوهی با همین نام است که در فاصله دو فرسنگی شهر مکه، در ناحیه شمال شرق آن قرار گرفته[۴] که به نام کوه نور نیز شناخته می شود. این کوه در شمار برخی از کوه های مقدس یاد شده است. محتمل است که این تقدس پیش از اسلام، حداقل برای حنفا شناخته شده بوده است.
در حدیثی از انس آمده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آنگاه که خداوند بر کوه طور تجلی کرد از تجلی خدا سه کوه برخاست در مکه کوه حِرا، ثبیر و ثور و در مدینه احد، وَرِقان و رضْوی.[۵] گفته شده که از جمله منبع تأمین سنگ خانه خدا کعبه، کوه حرا بوده است.[۶]
در نقل های دیگری نیز از کوه حرا در کنار کوه های مقدسی چون طور سینا و کوه جودی یاد شده است.[۷] در متن مکتوبی که عبدالمطلب با قبیله خزاعه نوشته آمده است که، تا وقتی که کوه حرا و ثبیر پابرجا هستند ما با هم یکی خواهیم بود.[۸] ابوطالب در شعری از سه کوه مقدس مکه چنین یاد کرده: و ثورٍ و مَنْ أرسی ثبیراً مکانه و راقٍ لیرقی فی حراء و نازل[۹]
در این باره که آیا تحنّث در غار حرا یک سنّت مرسوم و جاری میان اعراب و یا قریش بوده، نمی توان اظهار نظر جدی کرد. پیشاپیش باید توجه داشت که غار حرا ظرفیت بیش از چند نفر را نداشته و آن گونه که در نقل ها آمده، سنّت تحنث تنها در ماه رمضان بوده است. بدین ترتیب نمی توانسته سنت رایجی بوده باشد.
ابن عباس می گوید: وقتی ماه رمضان فرا می رسید کسانی از قریش راهی حرا می شدند، یک ماه در آنجا اقامت می کردند و به فقیرانی که نزد آنان می آمدند کمک می نمودند. این اقامت تا رؤیت هلال ماه شوال ادامه داشت. پس از آن به مسجد آمده، هفت بار طواف کرده و سپس به خانه می رفتند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز چنین می کرد.[۱۰]
این امر مربوط به شمار اندکی از قریش بوده و همان گونه که گذشت به احتمال قوی، اختصاص به حنفا داشته است، به ویژه که گفته شده: عبدالمطلب بُنیاد گذار این سنت بوده است.[۱۱] همچنین گفته شده است که، دیگر متألهان نیز پس از وی چنین می کرده اند، اما تنها از دو نفر یاد شده: یکی ورقه بن نوفل و دیگر ابو امیه بن مغیره.[۱۲]
پیامبر تنها در غار حرا
در برابر این نقل ها، ابن حزم می گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به تنهایی به غار حرا می رفت و خداوند علاقه این کار را در دل او انداخته بود، هیچ کس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به این کار دستور نداده، و هیچ کس پیش از وی این کار را نکرده بود که وی به او تأسی جوید؛ این اقدامی بود که تنها خواست خداوند بود. آن حضرت شب ها و روزهایی را در آنجا گذراند تا آن که وحی بر او نازل شد.[۱۳] آنچه قطعی است همین که تنها رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین می کرده و بعید مینماید که پیش از او چنین سنتی به صورت جدی وجود داشته باشد.
در بیشتر نقل ها آمده است که آن حضرت در غار حرا تنها بوده و هر از چندی مقداری طعام از مکه برای او به غار آورده و پس از تمام شدن، بار دیگر برای چند روز چنین می کرده است. اما نقلی نیز حکایت از آن دارد که خانواده او نیز با وی بوده است.[۱۴]
درباره کیفیت تحنّث گزارشی به دست نیامد، جز آن که به حدس قوی خلوت گزینی، تفکر در صنع الهی و عبودیت حق، مهمترین اعمالی است که در اینگونه اعتکاف ها رایج است.[۱۵] در واقع باید گفت این خلوت گزینی آغاز حیات روحانی و وحیانی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مقدمه ای برای بعثت و نزول وحی بر آن حضرت به شمار می رفته است. گفته شده که نشستن در غار حرا همراه با سه چیز بوده: یکی خلوت، دیگری تعبد و سوم نگاه به کعبه از فراز غار حراء.[۱۶]
نخستین آیات
نخستین آیات قرآنی در غار حراء بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل گردید. درباره کیفیت اولین آشنایی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با وحی و حامل آن جبرئیل، روایات متعددی در منابع تاریخی و حدیثی آمده است. در این روایات علاوه بر جنبه های تاریخی، نکاتی وجود دارد که مربوط به مباحث کلامی نظیر ماهیت وحی و همچنین عصمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می شود. با توجه به اختلافی که در مبانی مذاهب اسلامی درباره مسائل فوق الذکر وجود دارد، روایت مزبور مورد تفسیرهای مختلف و حتی انکار قرار گرفته است.
در آغاز باید اشاره کنیم که مجموع روایاتی که درباره نخستین وحی به دست آمده از چند نفر مشخص از صحابه است که میان نقل های آنان نقاط اشتراک و افتراق چندی وجود دارد. راوی اصلی ابن اسحاق درباره نخستین وحی عبید بن عمیر قتاده لیثی است. واسطه ابن اسحاق با عبید، وهب بن کیسان از موالی آل زبیر است. در این نقل پای عبدالله بن زبیر نیز در میان است، زیرا او از عبید میخواهد تا حکایت بعثت را نقل کند.[۱۷] روایت دیگر از ابن اسحاق از زهری از عروه بن زبیر از عایشه است.[۱۸]
نقل دیگر واقعه از سلیمان شیبانی از عبدالله بن شداد است.[۱۹] نقل دیگر از اسماعیل بن ابی حکیم از موالی آل زبیر است.[۲۰] بلاذری نیز چند روایت از ابن عباس آورده است.[۲۱] نقلی نیز از ابو مسیره دارد.[۲۲] جابر بن عبدالله انصاری نیز از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آغاز وحی را گزارش کرده است.[۲۳]
در مجموع این نقل ها یک نکته مسلم است و آن حضور زبیری ها و وابستگان به آنها است. دو نفر از موالی آل زبیر به علاوه عبدالله بن زبیر، عروه بن زبیر و نیز عایشه (که عبدالله بن زبیر فرزند خواهرش بود) در بیشتراین نقل ها حضور دارند؛ به علاوه عایشه و ابن عباس هیچ کدام از لحاظ سنّی نمی توانسته اند خود راوی مستقل ماجرا باشند.
البته رخدادهای دوره مکه در بسیاری از موارد این شکل را دارد. اشکال حضور آل زبیر در این واقعه تا حدودی مربوط به ورقه بن نوفل، خدیجه (سلام الله علیها) و حکایتی است که در ارتباط با نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ورقه نقل میکنند. می دانیم که این طائفه، از تیره بنی اسد و از طائفه قریش اند. به هر روی باید قسمت های مهم این روایت را نقل و سپس مروری بر آنها داشته باشیم.
عایشه می گوید: اولین وحی بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به صورت رؤیای صادقه بود که در خواب بر وی الهام شده و در بیداری همچون سپیده صبح محقق می باشد. آنگاه او علاقه مند به انزوا برای تحنث شده و چندین روز و شب در غار حرا ماند تا این که ملک بر او فرود آمده به او گفت: بخوان؛ محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: نمی توانم بخوانم. ملک او را فشار داد و مجدداً از او خواست تا بخواند. و باز او همان پاسخ را داد و همان فشار را تحمل کرد. بار سوم ملک، آیات نخست سوره علق را بر وی تلاوت کرد.
محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) وحشت زده و مضطرب به خانه بازگشت و گفت تا برای رفع اضطراب او را بپوشانند. خدیجه ماجرا را پرسید و وقتی تردید رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را دید گفت: خداوند تو را ضایع نخواهد کرد، تو اهل صله رحم و صدقه بوده و مردی مهمان نواز هستی. آنگاه خدیجه نزد ورقه بن نوفل رفت و از او درباره ماجرای فرود ملک پرسید. ورقه گفت: آن ملک همان ناموسی است که بر موسی نازل شد. او آرزو کرد که آن اندازه زنده بماند تا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را یاری کند.[۲۴]
این نقل که مایه اولیه آن از عایشه است، با اختلاف چندی از طرق مختلف و در منابع متفاوت آمده است. روایات و نقل های دیگر نیز کمابیش در برگیرنده همین موارد است جز آنکه در هر نقل قسمتی از این موارد با شدت بیشتر یا کمتری عرضه شده است.
عبید بن عمیر می گوید: جبرئیل در حالی فرود آمد که کتابی در دست داشت و از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خواست تا بخواند. وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: قاری نیست، او را به حدی فشار داد که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) احساس کرد که مرگ او را در آغوش گرفته است. آن حضرت در بازگشت صدای جبرئیل را شنید که او را رسول الله خطاب می کرد، در حالی که در هر گوشه آسمان ظاهر بود. روایت ابن عباس نقل همین قسمت اخیر است؛ یعنی پس از آن که نخستین آیات بر آن حضرت نازل شد و در حال فرود از کوه، جبرئیل را در افق مشاهده کرده است.[۲۵]
یک مشکل عمده در این نقل ها عدم اطمینان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به نبوت خویش است که آشکارا از لحاظ دینی و کلامی مشکل زاست. وسیله اثبات این نبوت در روایات مربوط به آغاز وحی، ورقه بن نوفل و در برخی روایات نُسطور، عدّاس[۲۶] و کسان دیگرند که سرنوشت بیشتر آنها نامعلوم است. هنوز نیز روشن نیست که ورقه دقیقاً چه شخصیتی داشته و چه زمانی درگذشته[۲۷] و آیا بر نصرانیت مرده یا مسلمانان شده است. ابن عساکر می گوید: احدی نگفته است او مسلمان شده، در حالی که برخی او را اولین مسلمان دانسته اند.[۲۸]
همانگونه که اشاره شد تأکید بر نقش ورقه برای افزونی سهم بنی اسد در مسایل صدر اسلام است. پذیرفتن این امر که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در شرایطی مبعوث شده که آگاهی کافی درباره وضعیت خویش نداشته دشوار به نظر می رسد. این امری است که در نوع نقل های مزبور که از چند نفر مشخص و نوعاً ناصالح برای نقل وقایعِ نخستین وحی هستند، دشوار به نظر می رسد. مسأله دیگر فشار دادن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده، آن هم برای خواندن چیزی که آن را نمی دانسته است. البته تحمل وحی امری دشوار بوده و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همواره در زمان اخذ وحی گرفتار تنش شدید جسمی می شده است.[۲۹]
به هر روی آغاز وحی نمی توانسته برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چندان عادی باشد اما نه به قیمت فراموشی ساده ترین اصول دینی و عقلی در امر وحی و نبوت. در روایاتی که از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده، بر اطمینان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در برخورد با ملک وحی تأکید شده است. آن حضرت در برابر این سؤال که رسولان چگونه رسالت خود را میشناسند فرمود: پرده از برابر آنان کنار می رود.[۳۰] خداوند در قرآن بر این اطمینان تکیه دارد: «قل اننی علی بیّنه من ربّی»[۳۱]، «قُلْ هذه سبیلی اَدْعوا الی الله علی بَصیرهٍ أنا و مَنِ اتبعنی.»[۳۲]
آغاز وحی
مسأله ای که درباره آغاز وحی، محل اختلاف واقع شده، زمان نزول اولین آیات و تاریخ بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. در شماری از روایات مربوط به تحنث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در غار حرا، آمده است که آن حضرت در ماه رمضان به عبادت در آنجا میپرداخته است. اگر در این سخن تردید نکنیم باید بپذیریم که نخستین آیات سورهی علق در ماه رمضان بر فراز کوه حرا بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است.
ابن اسحاق این رأی را پذیرفته که نزول نخستین آیات در ماه رمضان بوده است.[۳۳] او به سه آیه قرآن استشهاد کرده، اول: «ماه رمضان که در آن برای راهنمایی مردم و بیان راه روشن هدایت و جدا ساختن حق از باطل قرآن نازل شده است.»[۳۴] دیگر سوره قدر که در آن فرمود: «ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم».
آیه سوم مورد نظر ابن اسحاق تعیین «یوم الفرقان» (روز قرآن) [۳۵] در قرآن است که همان «یوم التقی الجمعان» یعنی روز بدر (۱۷ رمضان) می باشد. در آن آیه آمده است: «و اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز فرقان، که دو گروه به هم رسیدند، نازل کردهایم ایمان آورده اید، بدانید که هرگاه چیزی به غنیمت گرفتید، خمس آن از آن خدا و پیامبر و ذوالقربی و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است»
ابن اسحاق یوم الفرقان را نه روزی که جنگ بدر اتفاق افتاد، بلکه روز قرآن که همان هفدهم رمضان است میداند؛ یعنی روزی که قرآن بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است. این که هفدهم رمضان از کجا مطرح شده، برگرفته از تطبیق آن بر روز بدر است که در هفدهم رمضان سال دوم هجرت رخ داده است. روایتی از امام باقر (علیه السّلام) نیز حکایت از آن دارد که نخستین نزول ملک بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هفدهم رمضان بوده است.[۳۶]
درباره آیه سوره بقره که نزول قرآن را در رمضان دانسته، گفته شده که صراحت در نزول اولین آیات قرآنی دارد، لذا دیگر اقوالی که نزول آیات را در وقت دیگر دانسته اند با این آیه مخالفت دارد.[۳۷] اما برای آیه مزبور توجیهات دیگری نیز شده. از جمله آنکه مقصود، نزول همه قرآن در ماه رمضان در آسمان دنیاست که پس از آن به تدریج بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است. شاهد آنکه، در سوره قدر نیز آمده است که قرآن در شب قدر نازل شده و محتمل است که مقصود همه قرآن باشد.[۳۸]
میدانیم که همه قرآن نمی توانسته در همان آغاز وحی بر رسول نازل شده باشد. گویا روایت بیت المعمور که محل نزول قرآن دانسته شده برای رفع همین دشواری بوده است، روایتی که بنا به نظر بسیاری از محققان، به دلیل تشتت در اصل نقل های مربوط به بیت المعمور قابل قبول نیست.
به هرروی ممکن است گفته شود که نخستین آیات در شب قدر در ماه رمضان نازل شده و آیه نازل شده، تطبیق داده شود. مشکل آن است که چگونه این عقیده اهل بیت (علیهم السّلام) که بعثت در بیست و هفتم ماه رجب بوده با نزول نخستین آیات در ماه رمضان قابل جمع است. گویا تنها راه آن است که نخستین آشنایی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) با ملک را پیش از نزول آیات نخست سوره علق بدانیم. این مطلبی که در برخی از نقل ها نیز آمده است.[۳۹]
بر این اساس، پیش از نزول نخستین آیات، زمینه آشنایی با وحی برای رسول فراهم شده است. برخی از اهل سنت نیز که گفته اند بعثت در ربیع الاول بوده، به همین ترتیب سخن خود را با نزول نخستین آیات در ماه رمضان جمع کرده اند.[۴۰] در واقع با این نظر، تاریخ بعثت، پیش از نزول اولین آیات دانسته می شود. گفته شده پس از نزول نخستین آیات، برای مدّتی وحی منقطع شده است. درباره این فترت، اقوال متفاوتی هست. سه سال، دو سال و نیم، یک سال،[۴۱] چهل روز (عقیده ابن عباس)، پانزده روز (ابن جوزی و فرّاء) و سه روز (مقاتل ابن سلیمان).[۴۲]
درباره تعیین دقیق مدت این فترت، نمی توان اظهار نظر کرد؛ زیرا اختلاف نظر به حدی است که جمع میان آنها ناممکن است. قاعدتاً باید میان نزول سوره علق و سوره مدثّر که گفته شده پس از انقطاع وحی بوده، فاصلهای طولانی باشد.[۴۳] اما این که این فاصله چقدر بوده، تنها می توان گفت که نباید طولانی باشد. درباره فلسفه این فترت گفته شده است که هدف آمادگی روحی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نزول نخستین آیات بوده است.[۴۴]
بعدها نیز چندین بار نزول وحی به تأخیر میافتاد و سبب انگیزش مشرکان بر ملامت می شد که از جمله آنها اشارتی است که در سوره «الضحی» وجود دارد. این سوره نیز از سورههای قدیمی دوره مکه می باشد. در آنجا در برابر ملامت مشرکان به تأخیر وحی بوده که خداوند فرمود: «سوگند به آغاز روز و سوگند به شب چون آرام و در خود شود، که پروردگارت تو را ترک نکرده و بر تو خشم نگرفته است.»[۴۵]
معمولاً نزول وحی بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همراه با ظهور حالات خاصی در آن حضرت بود. در آن لحظه چهره حضرت برافروخته شده، لرزش بر بدنش عارض میگردید، عرق بر پیشانیاش نشسته و چشمهایش بسته می شد و پس از مدتی به حال اول بازگشته و آیات وحی شده را بر اصحابی که در اطرافش بودند، باز میخواند. در روایتی از امام صادق (علیه السّلام) آمده: این نوع وحی در وقتی بوده که خدا بدون واسطه با رسول خود سخن میگفته است.[۴۶]
در مواردی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در خواندن آیات شتاب می کرد و لذا خداوند فرمود: «و لا تَعْجَلْ بالقرآنِ مِنْ قبلِ أنْ یُقْضی الَیْک وحْیُهُ و قُلْ ربِّ زِدْنی عِلْماً، و پیش از آن که وحی به پایان رسد در خواندن قرآن شتاب مکن و بگو: ای پروردگار من، بر علم من بیفزا.»[۴۷] شاید دلیل آن در این آیه آمده باشد که فرمود: «لا تُحَرِّک به لسانَکَ لِتَعْجَلَ بِه، إنّ عَلَیْنا جَمْعَهُ و قرآنَهُ فَإذا قَرَأناهُ فَاتّبعْ قُرآنَهُ، به تعجیل زبان به خواندن قرآن مجنبان، که گرد آوردن و خواندنش بر عهده ماست، چون خواندیمش، تو آن خواندن را پیروی کن».[۴۸]
پی نوشت ها
[۱] . ابن هشام دربارهی معنای تحنث می گوید: عرب می گوید: التحنث و التحنف؛ آنان فاء را به ثاء تبدیل کرده اند مثل: جدث و جدف که معنای قبر می باشد (السیره النبویه ج۱، ص۲۳۵) بدین ترتیب اساساً کلمه حنث همان حنف است.
[۲] . تاج العروس، ج۵، صص۲۲۵ـ۲۲۴ گفته شده است که کلمه تحنث معرب یک اصل عبری است که «یحینوت» یا «تحینوث» می باشد. این کلمه در عبری به معنای اعتکاف و توجه به خدا با نماز و دعا می باشد؛ نکـ : تاریخ العرب فی الاسلام، ص۱۶۳.
[۳] . نمونهی دیگر آن این جمله است که «فلانٌ یتجنس»، درباره کسی است که درصدد تطهیر نجاست بر می آید.
[۴] . درباره محل دقیق آن نکـ : اخبار مکه، ج۲، ص۲۸۸؛ المعجم البلدان، ج۲، ص۲۳۳، اکنون در محدوده شهر قرار گرفته است.
[۵] . اخبار مکه، ج۲، ص ۲۸۱، کتاب مناسک و اماکن طرق الحج و معالم الجزیره، ص ۴۰۶.
[۶] . اخبار مکه، ج۱، ص۲۲۲.
[۷] . نکـ : اخبار مکه، ج۱، ص ۳۶؛ کتاب اماکن و مناسک طرق الحج. ص ۴۸۱.
[۸] . المغازی، ج۲، ص ۷۸۱.
[۹] . السیره النبویه؛ ابن هشام، ج۱، ص۱۳۵.
[۱۰] . انساب الاشراف، ج۱، ص۱۰۵.
[۱۱] . السیره الحلبیه، ج۱، ص ۲۳۷، سبل الهدی و الرشاد، ج۲، ص ۳۱۹، گفته اند که قریش به آن جهت که اول بار عبدالمطلب در غار حرا تحنث کرده بود، حق تقدم رفتن به غار را برای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) که نواده او بود حفظ می کردند.
[۱۲] . همان.
[۱۳] . جوامع السیره النبویه، ص ۳۶.
[۱۴] . السیره النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۲۳۶؛ سبل الهدی و الرشاد، ج۲، ص۳۱۲؛ در برخی موارد با همسر و گاهی با فرزندان؛ نکـ: السیره الحلبیه، ج۱، ص۲۳۷.
[۱۵] . نکـ : السیره الحلبیه، ج۱،صص ۲۳۷ـ ۲۳۶.
[۱۶] . سبل الهدی و الرشاد، ج۲، ص۳۱۹.
[۱۷] . السیره النبویه، ابن هشام، ج۱،ص ۲۳۵؛ تاریخ الطبری، ج۲، صص ۳۰۱ـ ۳۰۰.
[۱۸] . تاریخ الطبری، ج۲، صص ۲۹۹ ـ ۲۹۸؛ مغازی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عروه بن زبیر، صص ۱۰۲، ۱۰۰؛ دلائل النبوه، بیهقی، ج۲، صص ۱۳۷ ـ۱۳۵. این نقل را بخاری و مسلم نیز آورده اند. در برخی مصادر(مثل: دلائل النیوه، ج۲،صص ۱۴۴ ـ ۱۴۳) مستقیماً از قول زهری روایت شده است.
[۱۹] . همان، صص ۳۰۰ ـ ۲۹۹.
[۲۰] . همان، صص ۳۰۳ ـ۳۰۲.
[۲۱] . انساب الاشراف، ج۱، صص ۱۰۵ ـ ۱۰۴ ش ۱۹۵ ـ ۱۹۰؛ طبقات الکبری، ج۲،صص ۱۹۵ ـ ۱۹۴.
[۲۲] . انساب الاشراف، ج۱، ص ۱۰۵، ش ۱۹۳.
[۲۳] . دلائل النبوه، بیهقی، ج۲،ص ۱۳۹، (در پاورقی از بخاری نیز نقل شده است) درباره دیگر اسناد واقعه نکـ : سبل الهدی و الرشاد، ج۲، ص ۳۱۱.
[۲۴] . دلائل النبوه، ج۱، صص ۱۳۷، ۱۳۵.
[۲۵] . انساب الاشراف، ج۱،ص ۱۰۴.
[۲۶] . عداس بعدها در جریان طائف مسلمان شد، مورخان در بیان اسلام او هیچ اشارهای به سهم او در مورد آغاز وحی نمی کنند.
[۲۷] . درباره ادعاهای متناقضی که درباره اسلام و کفر وی شده و این که او در همان آغاز مرده یا تا بعد از اجازه یافتن مسلمانان به جنگ زنده بوده و دیگر اخبار آشفته درباره وی نکـ : الصحیح من سیره النبی، ج۱، صص ۲۲۹ـ ۲۲۸. جالب است که اشعاری از ورقه در باب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و اسلام نقل کرده اند که محل تردید واقع شده است. نکـ : دلائل النبوه، ج۱،ص ۱۵۰، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۳ـ۱۰؛ سبل الهدی و ارشاد، ج۲، صص۳۱۸ـ۳۱۷؛ و باز از نکات جالب آن که: با این که عموماً تصریح به عدم اسلام او شده، از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که او را در لباس سپید دیده و قاعدتاً بهشتی است (سبل الهدی، ج۲، ص ۱۳۲۷)، اما ابوطالب که که تمام دوره بعثت حامی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بود در آتش است! آشکار است که این اخبار جعلی است.
[۲۸] . الاصابه، ج۳، ص ۶۳۳، ارشاد الساری، ج۱، ص ۶۷، به نقل از الصحیح، ج۱، صص ۲۸۹ـ ۲۸۸.
[۲۹] . در این باره گفته شده: فشار جبرئیل برای آن بود تا توجه رسول را از چیزهای دیگر دورکند، یا برای آن بود تا اهمیت تحمل وحی را به وی بنمایاند؛ وقتی روشن شد که تحمل فشار را دارد بر او وحی را فرو فرستاد، برای توجیهات دیگر نکـ : سبل الهدی و الرشاد، ج۲، صص ۳۲۲ـ ۳۲۱، خواهیم دید که در نخستین آیات سوره مزمل نیز از وحی به عنوان «قول ثقیل» یاد شده است.
[۳۰] . بحارالانوار، ج۱۱، ص ۵۶، و نکـ : ج۱۸، ص ۲۶۲؛ تفسیر عیاشی، ج۲، ص ۲۰۱، التمهید فی علوم القرآن، ج۱، ص ۴۹.
[۳۱] . انعام، ۵۷.
[۳۲] . یوسف، ۱۰۸، طبرسی در نقد روایت نقل شده از جابر بن عبدالله که نوعی واهمه از اولین وحی را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت داده می گوید: این صحیح نتواند بود زیرا خداوند جز با دلایل آشکار و نشانه های روشن به رسولش وحی نمی کند، به طوری که رسول مطمئن است که آنچه به او وحی می شود، از ناحیه خداوند است، نکـ : مجمع البیان، ج۱۰، ص ۳۸۴؛ جواب شامی ( سبل الهدی، ج۲، ص ۳۲۶) از این اشکال به هیچ روی قانع کننده نیست که اطمینان ورقه به نبوت محمد، بیش از اطمینان خود می باشد.
[۳۳] . السیره النبویه، ابن هشام، ج۱، صص۲۴۰ـ۲۳۹.
[۳۴] . بقره، ۱۸۵.
[۳۵] . او فرقان را در این آیه به عنوان قرآن گرفته نه روز جدایی حق از باطل.
[۳۶] . طبقات الکبری، ج۱، ص۱۹۴.
[۳۷] . تاریخ العرب فی الاسلام، صص۱۵۹ـ۱۵۸.
[۳۸] . این فقط یک احتمال است زیرا نمی توان گفت که وقتی کلمه قرآن، بکار رفته آیا مقصود همه آن است یا بعض آن. در مواردی مثل سوره مزمل، بر آن مقدار اطلاق شد. که تا آن زمان نازل شده بوده است (و رتّل القرآن ترتیلا)، در این صورت احتمال متن قابل قبول است، چون مقصود، همان مقداری بوده که تا آن زمان نازل شده بود است.
[۳۹] . الصحیح، ج۱، ص۱۹۵.
[۴۰] . سبل الهدی و الرشاد، ج۲، ص۳۴۰.
[۴۱] . این عقیده دکتر رامیار است نکـ : تاریخ قرآن، ص۷۵.
[۴۲] . سبل الهدی و الرشاد، ج۲، ص۳۶۳ شامی عقیده آخرین را قرین به صحت دانسته اند.
[۴۳] . انساب الاشراف، ج۱، ص۱۰۸، قول دیگر اینکه بعد از انقطاع وحی اولین سوره ای که نازل شد سوره «الضحی» بود، صص۱۰۸ـ۱۰۹ و در ص ۱۰۹ از ابن عباس نقل شده که، اولین سوره علق و بعد از آن نون و القلم و آنگاه مدثر و مزمل نازل شده است.
[۴۴] . نکـ : تاریخ قرآن، رامیار، صص۷۳ـ۷۲.
[۴۵] . الضحی، ۱ـ۳؛ ابن اسحاق این آیات را مربوط به همان فترتی می داند که پس از نزول اولین آیات مطرح شده (السیره النبویه، ج۱، ص۲۴۱) اما برخی آن را نمی پذیرند و سوره مدثر را سوره اول بعد از فترت می دانند.
[۴۶] . بحار الانوار، ج۱۸، صص۲۵۶،۲۶۸.
[۴۷] . طه، ۱۱۴.
[۴۸] . القیامه، ۱۹ـ۱۷.
منبع: رسول جعفریان؛ تاریخ سیاسی اسلام؛ج ۱؛ ص ۲۲۵