- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
اشاره
این روزها در بسیاری از محافل و مجالس، صحبت از این میشود که نسل جوان ما از دین، گریزان شده و نسبت به ظواهر و شعائر دینی بی اعتنا گشتهاند. تحلیل و شناخت دلایل و زمینههای پدیده دین گریزی جوانان، بر فرض درستی آن، نیازمند کار جدّی در حوزههای مختلف است، که امیدواریم با همّت پژوهشگران حوزه و دانشگاه صورت گیرد.
آنچه در پی میآید خلاصه سخنرانی و پرسش و پاسخ آقای دکتر گلزاری است که در «کانون گفتمان دینی» حوزه علمیه قم صورت گرفته است. امیدواریم که درج این مطلب، فتح بابی باشد برای بحث و بررسی در این زمینه.
گرایش دنیای معاصر به دین در آستانه ورود به قرن بیستم، خیلی زیاد شده است. در کتاب های مربوط به تاریخچه برخورد روانشناسی با دین، سه مقطع را میبینیم.
استادان روانشناسی در طلوع علمی شدن (تجربی شدن) تقریبا در اوایل سال ۱۹۰۰ میلادی و در سی سال نخست آن، کسانی بودند که تحصیلات حوزوی داشتند؛ همانطور که پس از تأسیس دانشگاه تهران، عدهای از استادان آن، کسانی بودند که در حوزه تحصیل کرده بودند، مثل مرحوم فروزانفر، مرحوم همایی و دیگران، در آغاز روانشناسی و در سی سال نخست، کسانی مثل ویلیام جیمز، استانلی هال و… افرادی دیندار بودند که سعی کردند روانشناسی را با روش و متدلوژی جدید علوم تجربی در خدمت تبلیغات دینی بگیرند. مجله تربیتی دینی نوجوانان در اوایل قرن بیستم به وسیله استانلی هان ـ که مؤسس تحقیقات نوجوانی و بلوغ است ـ چاپ شد.
ویلیام جیمز در سال ۱۹۰۲ کتاب انواع تجربه های مذهبی و یا تنوع تجربه های مذهبی را منتشر کرد که در آن، تجربه های عرفانی و مذهبی را نقل کرده است. بخشی از این کتاب مفصل، سالها قبل در ایران به نام «دین و روان» به وسیله آقای قائمی ترجمه شده است.
در سی سال اول روانشناسی، خیلی از کارها و تحقیقات و رساله های دکترای روانشناسی، به تحقیقات دینی گرایش داشته است. تقریبا سی سال بعد ـ یعنی ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۰ م. ـ انکار و اعراض و روگردانی از دین در روانشناسی دیده میشود. یک استاد معروف دانشگاه و صاحب نظر معروفی مثل آن پُرد در سال ۱۹۵۰ می گوید: من پنجاه کتاب روانشناسی درسی را در آمریکا بررسی کردم، حتی یک بحث کوچک درباره مذهب، به عنوان یک بحث انسانی و عاطفی مطرح نشده بود.
در سی سال پس از آن، با ظهور و اوج رفتار گرایی که صبغه مادیگرایی داشته و مسایلی که کلیسا ایجاد کرده بود، روگردانی از دین، در کارهای علمیِ روانشناسی و علوم جدید به شدت دیده میشود و بسیاری از مجله های علمی روانشناسی دینی تعطیل میشوند.
دوباره از حدود سالهای ۷۰-۶۰ میلادی به این طرف، شاهد این هستیم که بررسی های روانشناسانه نسبت به مسایل دینی و مذهبی زیاد میشود؛ به طوری که در سالهای اخیر، ده ها مجله معتبر و ده ها سمپوزیوم و سمینار برگزار میگردد. انجمن روانشناسی امریکا از متخصصان دنیا میخواهد که در این زمینه ثبت نام بکنند. تعداد متخصصانی که عضو انجمن روانشناسان مسیحی بودند، تقریبا از ۲۰۰ نفر در سال های ۱۹۹۳، به یکباره در سال های اخیر به ۱۶۰۰۰ نفر میرسد و ده ها مجله در روانشناسی دین فعالیت میکنند و در نتیجه حجم وسیعی از تحقیقات دینی را در این حوزه میبینید.
کسانی که با اینترنت سر و کار دارند، میبینند که تحقیق های مربوط به دین در ابعاد علوم انسانی و نظری آن، خیلی زیاد شده است. این تحقیقات در سطح دنیا مطرح است.
دینگرایی در ایران
کشش ها و علاقههای دینی نسل جوان ما زیاد است. پرسش ها نسبت به دین و عرفان و معنویت زیاد است. چون ما نمیتوانیم پاسخ درستی به آنها بدهیم، آنان به طرف مکاتب دیگر میروند، مثل بودیسم و شعبههای مختلفی از مسایل معنوی و مذهبی مثل عرفان سرخپوستی و ترجمه کتابهای مسیحی و هندی که در ایران هم زیاداست.
اگر دقت کنید، میبینید که فروش کتاب های علوم انسانی، خیلی زیاد شده است. حجم زیادی از این کتابها با یک صبغه عرفانی، امّا ساده که ترجمه شده آثار هندیها است، مثل کریشنا مورتی یا عرفان سرخپوستی کاستاندا و کتابهایی در زمینه مسایل فالگیری موجود است.
وقتی شما با جوانان سیزده تا بیست و پنج ساله برخورد میکنید، میبینید که به دنبال مسایلی هستند که به پرسشهای آنان در حوزه هستی شناسی و انسان شناسی جواب بدهد. علاقه به شعرهای عرفانی زیاد شده است؛ مانند اشعار حافظ، مثنوی و… اینگونه نیست که ما فقط بدحجابی را ببینیم؛ اینگونه علاقهها هم زیاد است؛ بحث ما در اینجا این است که چگونه این نسل جوان را و علاقهمند بکنیم که از سرچشمه ناب عرفان اسلامی بهره مند شوند و آن چه خود دارند ز بیگانه تمنا نکند.
بچههای ما، در باطن، دیندار هستند، نه به صورت فطری، بلکه به طور تاریخی، سابقه دینداری ما بیش از تاریخ اسلام است. پیش از اسلام در ایران دین زردشت وجود داشت و پیش از آن هم ما دیندار بودیم. ایرانیان در تاریخ، همیشه متدین بوده اند.
ما همیشه در تاریخ با حُجب و حیا بوده ایم. کسانی که به عنوان جهانگرد به ایران آمده اند، مثل «شارون»، وقتی عدهای از آنها در زمان صفویه به ایران آمدند، از این که ما در حمامها از لنگ استفاده میکردیم، تعجب کردند و میگفتند که چقدر اینها محجّب و با حیا هستند. به گفته شهید مطهری، وقتی آن نجابت ایرانی با نورانی بودن اسلام، ممزوج میشود، از ما یک ملت مقاوم، نجیب، عفیف و دیندار میسازد.
بنابراین اعراض فرزندان و جوانان ما نسبت به مسایل دینی، یک اعراض سطحی و گذرا است و عمقی ندارد. به عبارت دیگر ما اصلاً جوان دین ستیز و دین گریز نداریم.
نقص در مخاطب شناسی
آنچه که وجود دارد این است که جوانها به دلیل کششهای پاک انسانی و فطرت الاهی خود و همچنین علاقمندی تاریخی فرهنگی و بستر خانوادگیشان ـ که با دینداری آنها را تربیت کرده ـ گرایش به دین دارند، ولی ما زبان آنها را نمیفهمیم. نوع برخورد ما با آنها، برخورد درستی نبوده است. آنچه ما به عنوان دین به آنها میدهیم، اخلاق و عرفان نیست، بلکه تحکّم است. اخلاق و عرفان و عقاید ما، با دید احکامی و با دید مسایل تعبّدی، همراه با منطق بوده است. ما جوان را نمیشناسیم.
در سیستم تبلیغ ما، به مخاطب توجه نمیشود. مشکل مبلغان دینی ما ـ که دغدغههای آنها مسایل دینی است ـ مخاطب شناسی است.
در بحثهای اطلاع رسانی می گویند که ما یک پیامرسان داریم و یک پیامگیر و یک پیام، که باید منتقل شود، و عنصری که به آن پسخوراند (بازخورد) و واکنش می گویند؛ یعنی هر ارتباطی چهار جزء دارد: یک جزء آن، پیام است که باید منتقل شود. کسی نیز باید به عنوان پیامرسان، آن پیام را برساند و کسی هم به عنوان پیغامگیر، باید آن را دریافت کند.
عنصر دیگر هر ارتباطی پسخوراند و واکنش است که ما بدانیم آیا این پیام منتقل شده و آیا تأثیر گذار بوده است یا خیر؟ مشکلی که ما داریم این است که پیامگیر را نمیشناسیم.
مشکل دیگری که وجود دارد این است که فکر میکنیم چون جوان ما ظاهر و مویش مثل ما نیست و آداب و رسوم و برخورد دیگری دارد، بنابراین خیلی از ما فاصله گرفته است. این را از یک سند تاریخی عرض میکنم. به جا است ما در این تردید کنیم که آیا تغییر این ظواهر، حتی نوع حرف زدن و حتی تغییر بخشی از اخلاقیات ساده، رویگردانی از عقاید است؟ سنایی میگوید:
از سر بی حرمتی، معروف، منکر کردهاند
ای مسلمانان، خلایق کار دیگر کردهاند
قصیده مفصلی با این مطلع دارد. در آنجا تمام اینها را ذکر میکند که به قرآن توجه نمیکنند و غیره. در هر زمانی شکایت، مخصوصا نسبت به جوانان بوده است. اینقدر نباید نگران باشیم. این شکایت ها، نشان دهنده تغییر بنیادی عقاید جوانان نیست. در تهذیبِ ابن جریر، از ابوحمید حمصی از عثمانبن سعید، از محمد بن مهاجر از زیبدی از زهری از عُروه از عایشه روایت میکند در مورد شعر لَبید، یعنی اولین کسی که الآن گفته میشود لبید است که این شعر را گفته است:
«و بقیت فی خلف کجلد اجربی ذهب الذین نعاش فی اکنافهم»
آن کسانی که ما در سایه حمایت آنها زندگی میکردیم، رفتند و کسانی ماندند که مانند پوست بیمار اجرب، خیلی کریه هستند.
غزل معروفی در رسایل رشید یاسمی هست که می گوید:
شُو بارِ سفر بند که یاران همه رفتند***گنجینه نهادند به ماران همه رفتند***از ملک ادب حکم گزاران همه رفتند.
این شعر ترجمه آن است.
لبید هم می گوید : آدم هایی بودند که ما در سایه رحمت آنها زندگی میکردیم. آنها رفتند و خلف آنها، انسانهای مسئلهدارِ اجربی هستند. ابن جریر میگوید: عایشه گفت: خوش به حال لبید! اگر زمان ما را دیده بود، چه میگفت؟ عُروه گفت: خدا رحمت کند عایشه را! اگر زمان ما را دیده بود، چه میگفت؟ زهری گفت: خدا عُروه را بیامرزد! اگر زمان ما را دیده بود، چه میگفت؟ پسر او گفت: خدا رحمت کند زهری را! اگر زمان ما را دیده بود، چه میگفت؟ محمد بن مهاجر گفت: خدا رحمت کند زبیدی را! اگر زمان ما را دیده بود، چه میگفت؟ عثمان بن سعید که هفتمی است، گفت: خدا رحمت کند محمد بن مهاجر را! اگر عصر ما را دیده بود، چه میگفت؟ خود ابوحمید که هشتمی است گفت: خدا عثمان را رحمت کند! اگر عصر ما را دیده بود، چه میگفت؟ و من که ابن جریر هستم، میگویم خدا ابوحمید را رحمت کند! اگر عصر ما را دیده بود، چه میگفت؟
همه این بزرگان از نسل نو شکایت دارند و میپندارند که نسل گذشته در رعایت اصول، از نظر اخلاق بهتر بودهاند و خلاصه این که همه بر جوانان معاصر خود، خرده میگرفتند. در عین حالی که ما نگران مسایل جوانانمان هستیم، دغدغه خاطر ما، دغدغه خاطر سِنّی است که ما یک تغییراتی را برنمیتابیم. نکته امیدوارکننده این است که تغییراتی را که ما در جوان میبینیم، عمقی نیست؛ یعنی اینگونه نیست که این تغییرات در باطن عقایدشان رفته باشد. بخش عمده تغییراتی که در جوانان دیده میشود، گذرا و سطحی است.
امید است اگر خوب برخورد بکنیم و اگر نسل جوان را بشناسیم، پس از گذشت زمان، این تغییرات سطحی و ناپایدار، جای خود را به یک دین باوری درستتری بدهد.
بدانیم این که حضرت امیر(علیه السلام)، فرمود: جهل شباب معذور و علمه مقهور؛ جهل و نادانی جوان معذور است؛ یعنی ما باید عذر او را قبول کنیم و انتظار بالایی را از او نداشته باشیم. علم جوان هم آن اندازه علم بالایی نیست.
نکته اصلی صحبت بنده این است که ویژگیهایی است که در هر نسل نویی دیده میشود که در داستان ابن جریر معلوم شد.
این تغییرات را بشناسیم؛ به خصوص در زمان که سرعت، خیلی خیلی زیاد است؛ سرعت شهرنشینی، سرعت بحث رسانهها، اینترنت و وضعی که جوانان ما دارند. جوانان ما مشکل دارند، امّا دین ستیز نیستند؛ عناد با دین ندارند؛ گریز از دین هم ندارند، بلکه گریز از ما دارند. از امر و نهیهای جدّی ما، از محکوم شدن و گناهکار لقب گرفتن گریز دارند. بزرگترها هم همین گونه هستند.
نکته سوم این که ما باید بدانیم که پرسشهای نسل جوان ما چیست؟ نگرانیهای او چیست؟ و با تحلیل منطقی، بدون محکوم کردن، به این پرسشها پاسخ بدهیم. جوان منطقی است. از نوجوانی به بعد با شبهه و شک و پرسش روبرو میشود. این سن، سن استدلال است. اگر ما اینها را بدانیم، مشکلی با جوانان نداریم.
پرسشها و پاسخها
مقصود از تربیت دینی چیست؟ آیا تربیت دینی این است که ما در کلاس برای شاگردانمان، ادیان را آموزش بدهیم و دین را تعریف کنیم که اسلام چنین و چنان است؟ یا این که بگوییم یهودیت آن طوری است و…؟ یا این که باید دین را به آنها بباورانیم و به یک معنا، التزام عملی به دین و دستورات و احکام آن را در ذهن و فکر آنها به صورتی جا بیندازیم که آنها دیندار بشوند؟
اگر معنای دوم مقصود است، آیا آموزش دین در کلاسها به وسیله دبیران بینش دینی و یا مبلغان دینی که به وسیله منابر، دین را آموزش میدهند، سبب ایجاد التزام عملی به دین و دیندار کردن مردم میشود و اساسا آیا این کار با آموزش دین سازگار است و نتیجه میدهد؟
ایمان باید در سه حوزه شناختی، عاطفی و عملی، اثر بگذارد تا جمع اینها را ایمان بنامیم؛ یعنی ایمان باید هم مؤلفه فکری ـ اعتقادی داشته باشد و هم باید عاطفی و احساسی باشد و هم باید عملی و رفتاری باشد. ما فردی را متدین میدانیم که اینها را با هم داشته باشد. هر کدام از آنها ضعیف باشد، مشکل داریم. اگر کسی در حوزه شناختی ضعیف باشد، شاید بتوان به آن حوزههای دیگر نفاق گفت. اگر در حوزه عملی، مشکل داشته باشد، شاید بگوییم فسق و گناه.
این حالت، یعنی شناخت، عاطفه و رفتار یا به تعبیر زیبای روایت (الإیمان معرفه بالقلب و إقرار باللسان و العمل بالأرکان) شناختی است و میتواند همراه با مسایل عاطفی و زبان و عمل باشد.
اخیرا اولین همایش بین المللی روانشناسی و دین در تهران برگزار شد که نزدیک سی ـ چهل نفر استاد خارجی دعوت شده بودند. در این همایش شاید نزدیک ۱۵۰ مقاله و سخنرانی در مورد نقش دین در سلامت روان از دیدگاه علوم تجربی مطرح شد که نویسندگان آنها دانشمندان مسیحی و مسلمان کشورهای اسلامی بودند. دانشگاهیان دانشگاه ما، پرسشنامهای دادند و تحقیق کردند، دیدند که دینداران، سلامت روان و طول عمر بیشتری دارند.
ما دین را مختص به یک رابطه ویژه میان خدا در یک زمانهای مخصوص نمیدانیم. دین زندگی ما را تأمین میکند. ما این را باور داریم و باید این باور را به فرزندان و جوانانمان منتقل کنیم که با دینداری واقعی، استعدادهای ما شکوفا میشود. با دینداری میتوانیم در روابط خانوادگی، بهتر تفاهم و سازگاری داشته باشیم. اگر دیندار خوبی باشیم، در دنیا هم به ما خیلی خوش میگذرد.
در اصول کافی، در یکی از مناظرههایی که منسوب به امام رضا(علیه السلام)، با یکی از دهریون است، در بحث قیامت که آن شخص منکر است، امام رضا(علیه السلام)، میفرماید: اگر قیامتی نباشد ـ که هست ـ من چه ضرری میکنم؟ این استدلال یک آدم دیندار است؛ یعنی دنیای منِ دیندار، از دنیای تو چیزی کم ندارد.
بنده همیشه گفتهام که این جمله زیبای امام رضا(علیه السلام)، باید چراغ روشن راه ما باشد. با فردی که دین ندارد یا دین را قبول ندارد، باید طوری زندگی کنیم که در تربیت، سلامت، هنر و در برخورد با فرزندان و همسرانمان موفق باشیم تا به او بگوییم: ببین شما دین را قبول ندارید، امّا من دارم، در حالی که من در هیچ زمینهای از تو کمتر نیستم، بلکه بالاتر هم هستم.
مشکل ما در تبلیغ دین ـ هم در کشورهای اسلامی و هم در میان مردم متدین ـ این بوده است که این گونه که امام رضا(علیه السلام)، برخورد کرده است، برخورد نکردهایم. ما به جوانانمان یک دنیای درست و سالم، آباد و شادی را در سایه دین نشان ندادهایم. ما به طور فردی و اجتماعی و سیاسی و حکومتی، عامل نبودهایم؛ البته بنده هنوز هم معتقدم که این قضیه قابل استدلال است.
این روزها گاهی حملههایی به شیوه تربیت فرزندان روحانیت میشود. بنده معتقدم میتوان این را با یک کار تحقیقی پاسخ داد. با سخنرانی و عصبانیت نمیتوان پاسخگو بود. زبان امروز، زبان علوم تجربی و تحقیقات میدانی و پژوهشی است.
ادامه دارد…