- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
بخش دوم آیه مىفرماید: «وَ لَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ». کلمه «لمز» از مصدر «تلمز» به معناى این است که شخصى را به عیبش آگاه سازى. «انفسکم» نیز براى اشاره به این امر است که مسلمانان در یک مجتمع زندگى مىکنند و در حقیقت، همه از هم اند و فاش کردن عیب یک نفر در حقیقت، فاش کردن عیب خود است (طباطبائى، ۱۳۷۴، ج ۱۸، ص ۴۸۲).
این بخش از آیه با نهى انسان ها از عیب جویى، آن را در زمره آسیب هاى گفتارى و رفتارى خطرناک اجتماعى تلقى مىنماید. عیب جویى موجب انتقال نوعى احساس رنج به طرف مقابل است و وى را از دایره روابط اجتماعى با دیگران خارج مىسازد.
در نتیجه عیب جویى، کرامت هاى انسانى زیرسؤال رفته و روابط اجتماعى آسیب پذیر مىگردد. چه بسا عیب جویى به واسطه احساسى که به فرد انتقال مىدهد، او را از ادامه روابط اجتماعى با دیگران منزجر کرده و زندگى اجتماعى را بر وى تنگ و محدود مىسازد.
اساسا یکى از رسالت هاى اسلام، حذف القاب بد و گسترش نیک نامى بین مردم است. روزى که پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) به رسالت مبعوث شد، بسیارى از شهرها و آبادى ها نام بدى داشت، و بسیارى از قبایل با لقب هاى زشت و زننده اشتهار یافته بودند. ملت عرب براى فرزندان خود نام و لقب زشت و زننده که حاکى از درندگى و غارتگرى بود مىگذاشتند.
قدم مؤثرى که پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) به دستور قرآن برداشتند این بود که بسیارى از شهرها و روستاها و لقب گروهى از قبایل و افراد را که نام و نشان بدى داشتند عوض کردند و فراتر از آن، دستور دادند که براى فرزندان خود نام نیک انتخاب کنید (سبحانى، بى تا، ص ۱۵۴ـ۱۵۵). اسم و لقب نمادى است که با حمل بار معنایى خاص خویش، فرد را با هویت خاصى به دیگران معرفى مىنماید. بنابراین، کاربرد القاب زشت براى دیگران وجهه اجتماعى منفى اى را از وى متجلى خواهد ساخت و ازاین رو، در اسلام مورد نکوهش قرار گرفته است.
۳– پرهیز از غیبت و تهمت
غیبت نیز یکى از آسیب هاى گفتارى مورد نکوهش در قرآن است که در آیه ۱۲ سوره «حجرات» به آن اشاره شده است:«وَ لَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتا فَکَرِهْتُمُوهُ.»
غیبت صورتى از کنش اجتماعى است که رودررو و مستقیم شکل نمىگیرد، بلکه به شکل غیرمستقیم و در غیاب دیگرى عیبى را از وى مطرح مىسازد که اگر بشنود موجب رنجش و ناراحتى وى خواهد شد. غیبت موجب فساد جامعه بشرى و نیز افزایش تضاد و تنش هاى اجتماعى است. در نتیجه شیوع غیبت، نه تنها ارتباطات اجتماعى سست مىشوند، بلکه امنیت و اعتماد اجتماعى بین افراد از بین خواهد رفت. ارتباطى که در آن هر لحظه امکان بروز محرک هاى منفى وجود دارد، دوام چندانى نداشته و پایدار نمىماند.
علّامه طباطبائى در فلسفه غیبت به این مطلب اشاره دارند که چون غیبت اجزاى جامعه بشرى را یکى پس از دیگرى فاسد مىسازد و از داشتن آن آثار صالحى که از هر کس توقع مىرود، ساقط مىکند، شارع اسلام از غیبت نهى فرموده است. هر فرد از افراد جامعه باید با افراد دیگر بیامیزد و در کمال اطمینان خاطر و سلامتى از هر خطرى، با دیگران یکى شود و ترسى از ناحیه آنان به دل راه ندهد و با آنان مأنوس شود، نه اینکه از دیدن آنها بیزار باشد.
در این صورت، از تک تک افراد جامعه آثارى صالح عاید مىگردد و جامعه عینا مانند یک تن واحد مىشود. اما اگر فرد در اثر غیبت و بدگویى از دیگران ناراحت شود، با آنان قطع رابطه مىکند و این قطع رابطه را هرچند اندک باشد، وقتى در بین همه افراد جامعه در نظر بگیریم، خسارت بزرگى به جامعه به حساب مىآید. پس در حقیقت غیبت، بلایى است جامعه سوز که مانند خوره اى در بدن راه مىیابد و اعضا را یکى پس از دیگرى مىخورد تا جایى که بکلى رشته حیات را قطع مىسازد.
انسان از روز ازل به حکم ضرورت براى این اجتماع تشکیل داد که یک زندگى اجتماعى داشته باشد و داراى منزلتى شایسته و صالح باشد، منزلتى که به خاطر آن دیگران با او بیامیزند و او با دیگران بیامیزد، او از خیر دیگران بهره مند، و دیگران از خیر او برخوردار شوند. غیبت عامل مؤثرى است که انسان را از این منزلت ساقط کرده و این هویت را از وى مىگیرد. آن وقت است که «دواء» که همان تشکیل جامعه از روز نخست بود، به صورت دردى بى دوا درمى آید.
غیبت در حقیقت، ابطال هویت و شخصیت اجتماعى افرادى است که خودشان از آنچه پشت سرشان گفته مىشود، بى اطلاع اند و اگر از خطرى که تهدیدشان مىکند اطلاع داشته باشند از آن احتراز مىجویند. خداى سبحان بدین منظور پرده پوشى مىکند که حکم فطرى بشر، یعنى گرایش به زندگى اجتماعى، حاصل شود و افراد بشر دور هم جمع شوند و با یکدیگر تعاون داشته باشند. اگر این پرده پوشى نبود، با در نظر گرفتن اینکه هیچ انسانى منزه از تمامى عیوب نیست، هرگز اجتماعى تشکیل نمىشد.
جمله «أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتا فَکَرِهْتُمُوهُ» در ضمن مثالى به همین حقیقت اشاره مىکند. غیبت کردن مؤمن به منزله آن است که یک انسانى گوشت برادر خود را درحالى که او مرده است بخورد. دلیل این تشبیه، پذیرش این پیش فرض است که افراد جامعه اسلامى برادر یکدیگرند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ» (حجرات: ۱۰) و او را مرده مىخواند بدین دلیل که یک فرد از اینکه از او غیبت مىشود، بى خبر است (طباطبائى، ۱۳۷۴، ج ۱۸، ص ۴۸۴ـ۴۸۶).
تهمت زدن نیز در زمره آسیب هاى گفتارى و رفتارى محسوب مىشود که آثار آن بر جامعه اسلامى هم چون آثار غیبت است. قرآن در اشاره به این آسیب مىفرماید: «لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَیْرًا وَ قَالُوا هَذَا إِفْکٌ مُبِینٌ» (نور: ۱۲)؛ چرا هنگامى که آن [بهتان] را شنیدید، مردان و زنان مؤمن گمان نیک به خود نبردند و نگفتند این بهتانى آشکار است؟
واژه «افک» (بر وزن فکر) به هر چیزى گفته مىشود که از حالت اصلى و طبیعى اش دگرگون شود؛ مثلاً، بادهاى مخالف را که از مسیر اصلى انحراف یافته «مؤتفکه» مىنامند. پس به هر سخنى که انحراف از حق پیدا کند و متمایل به خلاف واقع گردد، از جمله دروغ و تهمت، «افک» گفته مىشود (مکارم شیرازى و دیگران، ۱۳۷۴، ج ۱۴، ص ۳۹۴). منظور از «افک» در آیه فوق تهمت است.
این آیه اشاره دارد به اینکه چرا وقتى افک را شنیدید به جاى اینکه نسبت به مؤمنان متهم حسن ظن داشته باشید، به تراشنده افک، حسن ظن پیدا کردید و بدون علم درباره اهل ایمان سخنى گفتید؟ تهمت نیز هم چون سایر آسیب هاى رفتارى موجب کاهش امنیت و اعتماد اجتماعى، افزایش تضاد و تنش هاى اجتماعى و کاهش انسجام اجتماعى خواهد بود. جامعه اى که در آن رفتارهایى از این جنس حکم فرما شود، به مرور منهدم خواهد شد.
۴– پرهیز از اشاعه فحشا
یکى دیگر از آسیب هاى گفتارى، اشاعه فحشاست. در آیه ۱۲ سوره «نور» در این زمینه آمده است: «لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَیْرا وَ قَالُوا هَذَا إِفْکٌ مُبِینٌ»؛ چرا هنگامى که آن [تهمت] را شنیدید، مردان و زنان مؤمن نسبت به خودشان گمان نیک نبردند و نگفتند: این تهمتى آشکار است.
از نظر مفهوم لغوى، فحش و فحشا و فاحشه به معناى هرگونه رفتار و گفتارى است که زشتى آن بزرگ باشد که در قرآن مجید نیز گاهى در همین معناى وسیع استعمال شده است (همان، ص ۴۰۳ـ۴۰۴): «وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوَاحِشَ» (شورى: ۳۷)؛ و کسانى که از گناهان بزرگ و زشت کارى ها خود را به دور مىدارند و چون به خشم درمى آیند درمى گذرند.
خداوند در این آیه، مسلمانان را به خاطر بدگمانى به همسر پیامبر و آسیب پذیرى آنان در برابر شایعات، توبیخ مىکند. بر اساس این آیه، در جامعه اسلامى باید روحیه حسن ظن حاکم باشد؛ چراکه مردم در برابر آبروى دیگران مسئولند (قرائتى، ۱۳۸۳، ج ۸، ص ۱۵۵ـ۱۵۶). اشاعه فحشا، بدبینى و عدم امنیت اجتماعى را در جامعه فراگیر مىسازد و موجب کاهش همبستگى اجتماعى مىگردد.
در ادامه سوره نور در آیه ۱۹ این مطلب تکمیل مىشود: «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»؛ کسانى که دوست دارند زشتکارى در میان آنان که ایمان آورده اند، شیوع پیدا کند براى آنان در دنیا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود، و خدا[ست که ]مى داند و شما نمىدانید.
از آن رو که انسان یک موجود اجتماعى است، کلیه اعمال و رفتارهاى وى در جامعه تأثیر مىگذارد. در اسلام، با هر کارى که جو اجتماعى را ناامن کند شدیدا مبارزه شده است. پرهیز از اشاعه فحشا از عمومیت انحرافات اجتماعى پیش گیرى مىکند؛ چراکه تأثیر انحراف آشکار بسیار بیشتر از انحراف پنهانى است. انحراف همانند آتشى است که اگر در نقطه اى از جامعه روشن شود، باید آن را خاموش یا دست کم محاصره کرد، اما اگر به آن دامن زده و از نقطه اى به نقطه دیگر ببریم، همه جا را فراخواهد گرفت و کسى قادر بر کنترل آن نخواهد بود.
از این گذشته، عظمت انحراف در نظر مردم، خود سد بزرگى در برابر فساد است که اشاعه فحشا این سد را شکسته و آن را در دیدگاه مردم را کوچک مىکند و آلودگى به آن را ساده جلوه مىدهد.
در حدیثى از امام موسى بن جعفر(علیه السلام) مىخوانیم: مردى خدمت ایشان آمد و عرض کرد: از یکى از برادران دینى کارى نقل کردند که من آن را ناخوش داشتم. از خودش پرسیدم، انکار کرد، در حالى که جمعى از افراد موثق این مطلب را از او نقل کرده اند. امام فرمود:
«گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تکذیب کن، حتى اگر پنجاه نفر سوگند خورند که او کارى کرده و او بگوید نکرده ام، از او بپذیر و از آنها نپذیر. هرگز چیزى که مایه عیب و ننگ اوست و شخصیتش را از میان مىبرد در جامعه پخش مکن که از آنها خواهى بود که خداوند درباره آنها فرموده “کسانى که دوست مىدارند زشتى ها در میان مؤمنان پخش شود عذاب دردناکى در دنیا و آخرت دارند”» (طیب، ۱۳۵۲، ج ۹، ص ۵۰۷؛ صدوق، ۱۲۹۸ق، ص ۲۹۳، ح ۱).
اشاعه فحشا مفهوم وسیع و گسترده اى داشته و مشتمل بر اشکال مختلفى است. بر اساس آیه اى که در ذیل اشاعه فحشا ذکر گردید، اشاعه فحشا صرفا منحصر به این نیست که انسان تهمت و دروغ بى اساسى را در مورد زن و مرد باایمانى نشر دهد و آنها را به عمل منافى عفت متهم سازد. این یکى از مصادیق آن است، اما منحصر به آن نیست. این تعبیر، مفهوم وسیعى دارد که هرگونه نشر فساد و اشاعه زشتى ها و قبایح و کمک به توسعه آن را شامل مىشود. انواع و مصادیق اشاعه فحشا را در چند مورد ذیل مىتوان خلاصه کرد:
۱. یکى از مصادیق اشاعه فحشا این است که به یک دروغ یا تهمت دامن زده و براى دیگران بازگو مىشود.
۲- گاهى اشاعه فحشا از طریق ایجاد مراکزى است که موجب فساد و نشر فحشاست.
۳- گاه اشاعه فحشا به این است که وسایل انحراف در اختیار جامعه قرار داده شده و یا آنها را به گناه تشویق کنند.
۴- گاهى نیز اشاعه فحشا به این حاصل مىشود که پرده حیا را بدرند و در ملأ عام مرتکب گناه شوند (مکارم شیرازى و دیگران، ۱۳۷۴، ج ۱۴، ص ۴۰۶ـ۴۰۷).
بنابراین، مفهوم کلمه اشاعه فحشا بسیار وسیع و گسترده است و همه موارد فوق مىتواند از مصادیق اشاعه فحشا به شمار آید.
نتیجه گیرى
در بررسى آداب گفتارى حاکم بر سبک زندگى اسلامى در این مقاله، نتایج ذیل حاصل مىشود:
۱- سبک زندگى اسلامى از لایه ها و عناصر متعددى تشکیل یافته است که آداب گفتارى به عنوان یکى از لایه هاى ظاهرى و سطحى آن، بر پایه لایه هاى عمیق اعتقادى و ارزشى شکل مىپذیرد. نظام گفتارى قرآن بر محوریت مبانى دینى و اعتقادى بنیادین در فرهنگ اسلامى بنیان یافته است.
هدف نهایى در نظام گفتارى قرآن، انگیزه اى اخروى تحت عنوان کمال و قرب الهى است که در عالم آخرت تأمین مىگردد. این انگیزه معنوى، اساس رفتارهاى فردى و اجتماعى در الگوى سبک زندگى قرآنى محسوب مىگردد.
در نظام رفتارى و گفتارى قرآن، اصولى ارزش شناختى بر ارتباطات انسانى حاکم است؛ اصولى که ملاک و معیارهاى رفتار انسانى را تعیین مىنمایند و به رفتار انسان معنا بخشیده و آن را هدایت مىنمایند. این اصول که مشخص مىکنند چه چیزى مهم، ارزشمند، مطلوب و پسندیده است، اعم از مصلحت عموم، حفظ حقوق دیگران، امنیت اجتماعى، عدالت، حق محورى، کرامت، نوع دوستى، مسئولیت پذیرى و… هستند.
نظام گفتارى مذکور معیار و شاخصه اى را در احیاى سبک زندگى اسلامى به دست مىدهد که متصدیان فرهنگى و دینى جامعه مىتوانند از آن در جهت تقویت فرایند فرهنگ سازى و جامعه پذیرى کمک بگیرند.
اقدامات لازم در جهت به کار بستن آداب اجتماعى قرآنى و در یک کلام نزدیکى بیشتر به فرهنگ مطلوب قرآن را در چند نکته مىتوان خلاصه کرد:
ـ تحلیل آسیب شناختى جامع از فرهنگ عمومى و شناسایى بحران هاى اخلاق اجتماعى؛
ـ اولویت دادن به ناهنجارى هاى عمومى و اجتماعى در سیاست گذارى ها؛
ـ تبیین استراتژى اصلاح رفتار و اخلاق؛
ـ سامان دادن تعاملات انسان در جهت ضمیر ناپیدا و باطن و قلب انسان؛
امید است متصدیان فرهنگى جامعه اسلامى بتوانند بیش از پیش بر غناى این فرهنگ بیفزایند و در جهت نزدیکى هرچه بیشتر جامعه حاضر به جامعه مطلوب قرآنى گام بردارند.
منابع
اسکیدمور، ویلیام (۱۳۷۲)، تفکر نظرى در جامعه شناسى، ترجمه محمدعلى حاضرى، تهران، سفیر.
رفیع پور، فرامرز (۱۳۷۷)، آناتومى جامعه، تهران، شرکت سهامى انتشار.
سبحانى، جعفر (بى تا)، سیستم اخلاقى اسلام، قم، دارالتبلیغ اسلامى.
شایان مهر، علیرضا (۱۳۷۷)، دائره المعارف تطبیقى علوم اجتماعى، تهران، کیهان.
شریفى، احمدحسین (۱۳۹۱)، همیشه بهار؛ اخلاق و سبک زندگى اسلامى، قم، نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها.
صدوق، محمدبن على (۱۲۹۸ق)، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، تبریز، بى نا.
طباطبائى، سیدمحمدحسین (۱۳۷۴)، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوى همدانى، قم، جامعه مدرسین.
طیب، عبدالحسین (۱۳۵۲)، اطیب البیان فى تفسیرالقرآن، قم، بنیاد فرهنگ اسلامى.
قرائتى، محسن (۱۳۸۳)، تفسیر نور، تهران، مرکز فرهنگى درس هایى از قرآن.
قرشى، على اکبر (۱۳۷۱)، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
گروه پژوهشى علوم قرآن و حدیث (۱۳۸۷)، فرهنگ روابط اجتماعى در آموزه هاى اسلامى، مشهد، دانشگاه علوم اسلامى رضوى.
گولد، جولیوس و ویلیام.ل کولب (۱۳۷۶)، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه محمدجواد زاهدى مازندرانى، تهران، مازیار.
مصباح، مجتبى (۱۳۸۵)، بنیاد اخلاق (روشى نو در آموزش فلسفه اخلاق)، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
مصباح، محمدتقى (۱۳۷۸)، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
ـــــ (۱۳۸۸)، فلسفه اخلاق، قم، بین الملل.
مصطفوى، حسن (۱۳۸۰)، تفسیر روشن، تهران، مرکز نشر کتاب.
مطهرى، مرتضى (۱۳۷۷)، اسلام و مقتضیات زمان، تهران، صدرا.
مکارم شیرازى، ناصر و دیگران (۱۳۷۴)، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیه.
منبع: فاطمه امین پور؛ معصومه امین پور؛ ماهنامه معرفت؛ سال بیست و دوم؛ شماره ۱۸۵؛ اردیبهشت ۱۳۹۲، ۴۳ـ۵۶