- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
«سلام» به لحاظ لغوى یعنى: کنار بودن از آفات ظاهرى و باطنى؛ سلامت و یا سالم از هر عیب (قرشى، ۱۳۷۱، ج ۳، ص ۲۹۶). قرآن، سلام کردن را هنجارى فراگیر مىداند که به زمان و مکانى خاص محدود نیست. هر جا کنشى متقابل صورت مىگیرد، نخستین معنایى که آن کنش را جهت مىدهد، سلام کردن است.
سلام دادن، انتقال نوعى احساس امنیت اجتماعى از ناحیه کنشگر به فرد مقابل است که به واسطه آن، ارتباطى توأم با امنیت اجتماعى برقرار شده و احساس خوشایندى به طرف مقابل انتقال مىیابد. گسترش امنیت و نیز اعتماد متقابل اجتماعى، از مهمترین کارکردهاى سلام کردن و لازمه روابط اجتماعى است و سلامت اجتماعى را تضمین مىکند.
کلام از ابزارهاى اجتماعى انتقال اندیشه ها، احساسات و مقاصد به دیگران است. هرچند که سلام یک عبارت یا کلمه بیشتر نیست، اما در حکم نمادى است که بر اساس قرارداد اجتماعى معنایى خاص را انتقال مىدهد. آیت اللّه مکارم شیرازى در این زمینه معتقدند: «تحیت نیز باید جنبه الهى داشته باشد، همان گونه که همه آداب معاشرت باید چنین باشد.
در تحیت، علاوه بر احترام و اکرام طرف مقابل، یادى از خدا نیز دیده مىشود. در سلام کردن، سلامتى طرف مقابل از خداوند تقاضا مىشود. امتیاز سلام اسلامى در این است که از یک سو، توأم با ذکر خداست و از سوى دیگر، در آن سلامت همه چیز اعم از دین و ایمان و جسم و جان مطرح است، نه تنها راحتى و رفاه و آسایش» (مکارم شیرازى و دیگران، ۱۳۷۴، ج ۲۳، ص ۴۳۶).
۲– گفتار نیکو و سنجیده
نمادهاى معنادار شفاهى که بخش اعظم کنش هاى انسانى را شکل مىدهند نسبت به نمادهاى غیرشفاهى از اهمیت بیشترى برخوردارند. قرآن با امر به خوش زبانى، اجتناب از درشت گویى، به نرمى سخن گفتن و گفتار کریمانه، به طور مکرر در آیات خویش بر این مطلب صحّه گذارده و شیوه سخن گفتن را به انسان متذکر مىشود: «وَ قُل لِّعِبَادِی یَقُولُواْ الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ» (اسراء: ۵۳)؛ و به بندگانم بگو آنچه را که بهتر است بگویند که شیطان میانشان را به هم مىزند.
مقصود از جمله «الَّتِى هِى أَحْسَنُ» کلماتى است که احسن، مشتمل بر ادب، خالى از خشونت و ناسزا و در یک کلام، نیکوترین باشند (طباطبائى، ۱۳۷۴، ج ۱۳، ص ۱۶۲). دستور قرآن در کنش متقابل اجتماعى با دیگران، برخورد ملایم و توأم با مهر و عواطف انسانى است: «فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَّیِّنا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى» (طه: ۴۴)؛ و با او سخنى نرم گویید، شاید که پند پذیرد یا بترسد.
همچنین انسان را به کریمانه سخن گفتن سفارش مىکند و مىفرماید: «فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ» (اسراء: ۲۳)؛ با دیگران، خاصه پدر و مادر کریمانه سخن بگویید. زبان و سایر نمادهاى شفاهى وسیله اى براى انتقال احساس و اندیشه کنشگران نسبت به یکدیگر هستند. انسان موجودى فعال است نه منفعل، و کلیه کنش هاى اجتماعى وى معنادار و همراه با درک متقابل است.
انسان معانى نهفته در کنش هاى اجتماعى را مىتواند درک کند. قابلیت هاى ذهنى و زبانى فرد وى را قادر مىسازد تا به معانى مشترک در رفتارهاى اجتماعى دست پیدا کند. همچنین قرآن انسان را به سخن سنجیده دعوت مىکند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِیدا» (احزاب: ۷۰).
«قول سدید» عبارت است از کلامى که مطابق با واقع باشد، لغو نباشد و یا اگر فایده دارد، در جهت ضرر رساندن به دیگران نباشد. پس بر مؤمن لازم است که به راستى و واقعیت آنچه مىگوید مطمئن باشد (همان، ج ۱۶، ص ۵۲۳).
آنچه ما به زبان مىآوریم، بر دیگران تأثیر مىگذارد. انسان ها توانایى دارند ضمن صحبت کردن، تشخیص دهند که گفته آنها چه واکنشى بر طرف مقابل مىگذارد. در خطاب به دیگرى، هم از عبارت «بنشین» مىتوان استفاده کرد و هم از عبارت «بفرمایید»؛ اما معنایى که «بفرمایید» در ذهن تداعى مىکند تفاوت بسیار با معناى «بنشین» دارد.
قرآن ضمن توجه به این تأثیرات، در آیه ۱۰۴ سوره «بقره» مىفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَ قُولُواْ انظُرْنَا وَ اسْمَعُوا»؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! به پیامبر نگویید مراعاتمان کن، بلکه بگویید ما را در نظر بگیر و (این توصیه را) بشنوید.
در تفسیر نور در ذیل این آیه، به نکته اجتماعى مهمى اشاره شده و آن اینکه به انعکاس حرف ها توجه داشته باشید. ممکن است افرادى با حسن نیت سخن بگویند، ولى باید بازتاب آن را نیز در نظر داشته باشند. اسلام به انتخاب واژه هاى مناسب، بیان سنجیده و نحوه طرح و ارائه مطلب توجه مىکند (قرائتى، ۱۳۸۳، ج ۱، ص ۱۷۴). تعبیر «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ» در آیه ۲۶۳ سوره «بقره» نیز در همین زمینه، رعایت عرف جامعه در سخن و عمل را لازم مىداند (همان، ص ۴۲۶). بنابراین، در گفتارها و روابط انسانى باید تکریم شأن و شخصیت اجتماعى دیگران اساس قرار داده شود.
۳– صداقت
آنچه که اصالتا مطلوب و هماهنگ با نیاز فطرى و مصالح زندگى اجتماعى انسان است، صداقت و راستى و کاشف بودن گفتار و رفتار از واقعیت است. ارزش مثبت راست گویى از بدیهیات است و نیازى به اثبات ندارد (مصباح، ۱۳۷۸، ج ۳، ص ۳۳۴).
«صداقت» از دستورات اجتماعى قرآن است که علاوه بر بعد گفتارى، نوعى شیوه عملى و رفتارى نیز محسوب مىشود. صدق عملى یا رفتارى به معناى مطابقت اعمال و رفتار انسان با گفتار و اعتقاد وى است. قرآن به ملتزم بودن این دو امر یعنى مطابقت رفتار و اعتقاد انسان اشاره کرده و آن را از ویژگى هاى صادقین تلقّى مىنمایند:
ـ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ… أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ»(حجرات: ۱۵)؛ در حقیقت، مؤمنان کسانى اند که به خدا و پیامبر او گرویده… اینانند که راست کردارند.
ـ «الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ الصَّابِرِینَ وَ الصَّادِقِینَ وَ الْقَانِتِینَ وَ الْمُنفِقِینَ وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالأَسْحَارِ» (آل عمران: ۱۶و۱۷)؛ همان کسانى که مىگویند: پروردگارا! ما ایمان آوردیم، پس گناهان ما را بر ما ببخش، و ما را از عذاب آتش نگاه دار. [اینانند] شکیبایان و راستگویان و فرمان برداران و انفاق کنندگان و آمرزش خواهان در سحرگاهان.
قرآن در این آیات صداقت را به معناى مطابقت گفتار و رفتار انسان با اعتقاد وى تلقّى مىکند و این صفت را در وصف بندگان شایسته خداوند به کار مىبرد.
صداقت آثار و پیامدهاى مثبتى به همراه دارد. صداقت از جمله هنجارهاى اجتماعى در جهت تأمین آرامش، اعتماد و اطمینان اجتماعى است. اساسا یکى از نیازهاى انسان در روابط اجتماعى، اعتماد و اطمینان است. حاکمیت اعتماد و اطمینان بر روابط انسانى به خودى خود موجب تحکیم روابط اجتماعى گشته و روابطى سالم و خالى از آسیب را در پى خواهد داشت.
اگر ایمان و اعتقاد قلبى به خداوند و آثارى همچون تقوا در انسان شکل بگیرد، صداقت نیز در وى درونى شده و به هنجارى پایدار در جامعه حاضر تبدیل مىشود. یکى از اصلى ترین دلایل ضعف صداقت در فرهنگ ما، ضعف ایمان و عدم فرهنگ پذیرى عمیق در این زمینه است. در واقع، در جامعه ما جامعه پذیرى نسبت به هنجارهاى دینى صورت گرفته، اما فرهنگ پذیرى دچار خلل است؛ چراکه ارزش هاى دینى در وجود افراد عمیق و پایدار نگشته است و عامل اصلى درونى شدن هنجارهاى دینى، ایمان و اعتقاد قلبى است.
ب. آداب گفتارى سلبى در قرآن
کلیه کنش هاى اجتماعى، نوعى تعامل و بده و بستان میان افرادند. انسان ها قابلیت تمیز لذت و رنج را دارند و به طور طبیعى همواره از رنج، گریزان و به دنبال لذت و احساس رضایت از کنش هاى خویش اند. بنابراین، کنش هاى انسانى باید در جهت کسب رضایت متقابل سازمان یابند؛ چراکه در غیر این صورت، منجر به قطع روابط انسانى خواهند شد.
پاداش و رضایت در کنش اجتماعى گاه از نوع ذاتى و گاه عَرَضى مىباشد. روابط مبتنى بر پاداش هاى ذاتى به خودى خود پاداش هستند، درحالى که روابط مبتنى بر پاداش هاى عَرَضى به منظور رسیدن به منافعى خاص برقرار مىشوند و در صورت محقق نشدن، صدمات شدیدى را وارد ساخته و ممکن است به قطع رابطه منجر شوند. اما رابطه ذاتى حتى اگر غیرمتقابل باشد، یعنى پاداش و رضایتى از طرف مقابل حاصل نکند، ضربه خیلى جدى وارد نمىسازد (اسکیدمور، ۱۳۷۲، ص ۷۰۷).
روابط اجتماعى عَرَضى مصادیق متعددى دارند که در آیات قرآن با جنبه سلبى مورد تأکید قرار مىگیرند؛ نوعى آسیب هاى رفتارى که در آنها رضایت طرفین تعامل حاصل نمىشود و به جاى پاداش به طرف مقابل خویش، احساسى از درد و رنج را انتقال مىدهند؛ یعنى فرد به جاى اینکه از تعامل اجتماعى خویش احساس رضایت کند، از آن ناخرسند است. نتیجه وقوع چنین رفتارهایى، سست شدن روابط اجتماعى و وارد شدن تهدید به انسجام کل نظام اجتماعى خواهد بود.
قرآن با تذکر در زمینه برخى از هنجارهاى گفتارى، دسته اى از آداب سلبى را یادآور مىشود که عبارتند از:
۱– پرهیز از نجوا
یکى از آداب گفتارى مطرح در فرهنگ قرآنى، پرهیز از نجوا کردن است. نجوا در حضور دیگران، یکى از آسیب هاى سخن و از عوامل ناپایدارى ارتباط اجتماعى است. ازاین روست که قرآن نجوا کردن در جمع را امرى شیطانى مىداند و مىفرماید:«إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَیْسَ بِضَارِّهِمْ شَیْئا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»(مجادله: ۱۰)؛ چنان نجوایى صرفا از [القائات ]شیطان است، تا کسانى را که ایمان آورده اند دلتنگ گرداند، و[لى ]جز به فرمان خدا هیچ آسیبى به آنها نمىرساند و مؤمنان باید بر خدا اعتماد کنند.
«نجوا» سخن گفتن به پنهانى و سرّ برخلاف صفا و درستى و راستى است و کسى که اعمال و نیاتش روى حقیقت و صدق است، نیازى ندارد که گفتار و اظهارات خود را از مردم پنهان داشته و به نجوا بپردازد. مطابق با آیه، نجوا از شیطنت و از نیات سوء برمى خیزد و کمترین اثرش آن است که دیگران از دیدن آن ناراحت و افسرده و نگران و ناراحت مىگردند و هر مشاهده کننده اى که با نجوا برخورد مىکند، تصور مىکند که در ارتباط با او مخفیانه سخن مىگویند (مصطفوى، ۱۳۸۰، ج ۱۶، ص ۱۰۷).
تفسیر نمونه در ذیل این آیه، حدیثى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) با این مضمون مطرح مىکند: «اذا کنتم ثلاثه فلا یتناجى اثنان دون صاحبهما، فان ذلک یحزنه»؛ هنگامى که سه نفر باشید دو نفر از شما جداى از شخص سوم به نجوا نپردازد؛ چراکه این امر نفر سوم را غمگین مىکند (مکارم شیرازى و دیگران، ۱۳۷۴، ج ۲۳، ص ۴۳۶).
انسان در حضور جمع باید از نجوا کردن پرهیز نماید؛ چراکه این امر از عوامل نفرت، بدبینى و دشمنى بین افراد جامعه، موجب بى اعتمادى و سوءظن دیگران و نشانه بى اعتنایى به آنان و خلاف ادب اجتماعى است (گروه پژوهشى علوم قرآن و حدیث، ۱۳۸۷، ج ۲، ص ۴۷۸).
نجوا نوعى نگرانى و سوءظن در طرف مقابل ایجاد مىکند و احساس نارضایتى از کنش اجتماعى به دست خواهد داد؛ درحالى که کنش هاى انسانى باید مبتنى بر احساس رضایت متقابل باشند، نه احساس درد و رنج. نجوا کردن آسیبى گفتارى و رفتارى است که کنش اجتماعى را در خلاف جهت مناسب هدایت مىکند.
۲– پرهیز از تمسخر و عیب جویى
تمسخر و عیب جویى از جمله آسیب هاى رفتارى اند که آیه ۱۱ «حجرات» به آن اشاره دارد: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن یَکُونُوا خَیْرا مِنْهُمْ وَ لَا نِسَاء مِن نِّسَاء عَسَى أَن یَکُنَّ خَیْرا مِنْهُنَّ وَ لَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَ لَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ.»
کلمه «سخریه» که مبدأ اشتقاق کلمه «یسخر» است، به معناى استهزا مىباشد. استهزا عبارت است از اینکه چیزى بگویى که با آن، کسى را حقیر و خوار بشمارى؛ حال چه اینکه چنین چیزى را مستقیما به زبان بگویى و یا به این منظور اشاره اى کنى و یا عملاً تقلید طرف را درآورى، به گونه اى که بینندگان و شنوندگان بالطبع از آن سخن و یا اشاره و یا تقلید بخندند (مکارم شیرازى و دیگران، ۱۳۷۴، ج ۱۸، ص ۴۸۱).
در تفسیر نمونه ذیل این آیه چنین آمده است: «این آیه درباره ثابت بن قیس نازل شده است که گوش هایش سنگین بود و هنگامى که وارد مسجد مىشد کنار دست پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) براى او جایى بازمى کردند، تا سخن حضرت را بشنود. روزى وارد مسجد شد درحالى که مردم از نماز فراغت پیدا کرده و جاى خود نشسته بودند. او جمعیت را مىشکافت و مىگفت: جا بدهید! جا بدهید! تا به یکى از مسلمانان رسید و او گفت: همین جا بنشین! او پشت سرش نشست. هنگامى که هوا روشن گشت، ثابت به آن مرد گفت: کیستى؟ او نام خود را برد. ثابت گفت: فرزند فلان زن؟! و در اینجا نام مادرش را با لقب زشتى که در جاهلیت مىبردند یاد کرد. آن مرد شرمگین شد و سر خود را به زیر انداخت. آیه نازل شد و مسلمانان را از این گونه کارهاى زشت نهى کرد. جمله «وَ لَا نِسَاء مِن نِّسَاء» نیز درباره ام سلمه نازل گردید که بعضى از همسران پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) او را به خاطر لباس مخصوصى که پوشیده بود، یا به خاطر کوتاهى قدش مسخره کردند، آیه نازل شد و آنها را از این عمل باز داشت.
ازآنجاکه قرآن مجید در این سوره به ساختن جامعه اسلامى بر اساس معیارهاى اخلاقى پرداخته، پس از بحث درباره وظایف مسلمانان در مورد نزاع و مخاصمه گروه هاى مختلف اسلامى، در اینجا به شرح قسمتى از ریشه هاى این اختلافات پرداخته تا با قطع آنها اختلافات برچیده شده و درگیرى و نزاع پایان گیرد. در این آیه، در زمینه مسائل اخلاق اجتماعى با سه حکم اسلامى به عدم سخریه، ترک عیب جویى و تنابز به القاب اشاره کرده است.
سرچشمه استهزا و سخریه همان حس خودبرتربینى و کبر و غرور است که عامل بسیارى از جنگ هاى خونین در طول تاریخ بوده است. بسیارى از افراد بى بندوبار در گذشته و حال اصرار داشته و دارند که بر دیگران القاب زشتى بگذارند و از این طریق آنها را تحقیر کنند و شخصیتشان را بکوبند. اسلام صریحا از این عمل زشت نهى مىکند و هر اسم و لقبى را که کوچکترین مفهوم نامطلوبى دارد و مایه تحقیر است ممنوع مىشمارد.
در حدیثى آمده که روزى صفیه دختر حى بن اخطب (همان زن یهودى که بعد از ماجراى فتح خیبر مسلمان شد و به همسرى پیامبر درآمد) خدمت پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) آمد و درحالى که اشک مىریخت گفت: عایشه مرا سرزنش مىکند و مىگوید: “اى یهودى زاده”! پیامبر فرمود: “چرا نگفتى پدرم هارون است، و عمویم موسى، و همسرم محمد!” در اینجا بود که این آیه نازل شد. به همین جهت، در پایان آیه مىافزاید: «بسیار بد است که بر کسى پس از ایمان نام کفرآمیز بگذارید» (همان، ج ۴، ص ۵۰۲).
انسان ها همواره در تعاملات اجتماعى خویش به دنبال مطلوب واقع شدن و نوعى تأیید اجتماعى هستند. استهزا و مسخره کردن مانع دستیابى فرد به مطلوبیت اجتماعى شده و به مثابه یک رابطه عَرَضى به سست شدن رابطه اجتماعى با طرف مقابل منجر مىشود. کرامت انسانى یکى از ارزش هاى اجتماعى است که همه انسان ها بدان نیاز دارند و بدون آن، زندگى اجتماعى دشوار مىگردد. تمسخر، کرامت انسانى را زایل کرده و ارزش و احترام فرد را نزد دیگران از بین مىبرد.
ادامه دارد…