- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : محقق شماره 1
- 0 نظر
گروس و لونسون (۱۹۹۷) گزارش کردهاند که بیش از ۵۰ درصد اختلالات محور یک و ۱۰۰ درصد اختلالات محور دو با نقایص مربوط به تنظیم هیجان همراه هستند.
هیجانها، تاریخچهای طولانی در فلسفه غرب دارند، افلاطون، هیجانها را به عنوان بخشی از استعاره یک ارابهدان میدانست که میکوشد دو اسب را تحت اختیار در آورد، یک اسب که به سهولت اهلی شده و نیاز به هدایت ندارد و دیگری که وحشی بوده و شاید هم خطرناک باشد.
فلاسفه خویشتندار مانند اپیکتتوس، چیچرو و سنکا، هیجان را تجربهای میدانستند که سبب گمراه شدن تواناییهای منطقی (که باید همواره بر تصمیمات بشر غلبه داشته و آنها را تحت اختیار داشته باشند) میشود، در نقطه مقابل، هیجان و بروز آن در فرهنگ غرب، بسیار ارزشمند قلمداد شده است، در حقیقت، در معابد خدایان یونان، گستره کاملی از هیجانها و معضلات دیده میشود، در یکی از نمایش نامههای ائوریپیدوس به نام باکی، خطر نادیده انگاشتن و بیاحترامی به روح وحشی و آزاد دیوفیلسیوس (خدای شراب و بارودی) بیان شده است.
در تمام مذاهب عمده جهان که بر سپاسگزاری، دلسوزی، بهت، عشق و حتی شهوت تاکید میورزند، هیجان، نقشی محوری را بر عهده دارد، نهضت روم بر علیه حقانیت عصر روحانیت عصر روشنگری (که بر فطرت طبیعی و آزاد بشر، توانایی خلاقیت، تهییج، نوینگرایی، عشق پرشور و حتی ارزش رنج کشیدن تاکید میورزید) شورش کرد در میان سنتهای مذهبی شرق، مکتب بودایی در باره هیجانهایی که تصدیقکننده زندگی هستند و نیز هیجانهایی که مخرب هستند، بحث میکند و بدین ترتیب خود را تشویق میکند تا گستره هیجانهای خود را به طور کامل تجربه کند و در عین حال، از هر گونه وابستگی به پایدار بودن هر نوع حالت هیجانی رها شود.
در ارایه یک تابلوی تعریفی از هیجان، مارشال ریو در کتاب خود به نام انگیزش و هیجان مینویسد: هیجانها پدیدههایی چند وجهی هستند، هیجانها تا اندازهای حالتهای عاطفی ذهن هستند و باعث میشوند تا به شیوه خاصی احساس کنیم، مثلا خشمگین یا شادمان شویم، هیجانها همچنین پاسخهای زیستی نیز هستند، واکنشهای فیزیولوژیکی که بدن را برای عمل سازگاری آماده میسازند، بدن ما هنگام هیجانزدگی طوری فعال میشود که با حالت بیهیجانی فرق دارد، بالاخره این که هیجانها پدیدههایی اجتماعی هستند، هیجانها طوری حالتهای متمایز صورتی و بدنی تولید میکنند که تجربه هیجانی درونی ما را به دیگران میرساند.
همه ما، انواع گوناگونی از هیجانها را تجربه میکنیم و میکوشیم با توسل به روشهایی کارآمد یا ناکارآمد، با این هیجانها مقابله کنیم. مشکل اصلی، تجربه کردن اضطراب نیست، بلکه توانایی ما در شناسایی اضطراب خویش، پذیرفتن آن، استفاده از آن در صورت امکان و ادامه دادن به عملکرد خود به رغم وجود اضطراب است.
هیجانها مطالبی را در باره نیازها، ناکامیها و حقوق ما در اختیارمان قرار میدهند و انگیزه لازم را برای ایجاد تغییر و گریز از موقعیتهای دشواری با ما اعطا کرده و سبب میشوند که دریابیم در چه مواقعی، احساس رضایتمندی میکنیم، با این حال، افراد بیشماری وجود دارند که معتقدند هیجانهایشان، آنان از مستاصل کرده است، از احساسات خود واهمه دارند و توان مقابله ندارند، زیرا بر این باور هستند که غم یا اضطرابشان، مانع از انجام رفتارهای کارآمد میشود.
هیجان از مجموعه فرایندهایی تشکیل شده که هیچ یک از آنها نمیتوانند به تنهایی، سبب شوند که ما یک تجربه را هیجان بنامیم. هیجانها، مانند اضطراب، شامل مولفههای ارزیابی، حس، قصدمندی (وجود هدف) احساس یا (کیفیت) رفتار حرکتی و در اغلب موارد مولفه ی بین فردی هستند.
بنابراین هنگامی که شما هیجان اضطراب را تجربه میکنید، درمییابید که نگران هستید و کار خود را در موعد مقرر انجام نخواهید داد (ارزیابی)، دچار افزایش تعداد ضربان قلب میشوید (حس)، بر تواناییهای خود متمرکز میشوید (قصدمندی)، احساس هولناکی در باره زندگی دارید (احساس)، از نظر جسمی بیتاب و بیقرار میشوید (رفتار حرکتی) و ممکن است در بسیاری از موارد به دوست یا شریک زندگیتان بگویید امروز، روز بدی است(مولفه بین فردی).
از این رو، هیجان ماهیتی چند بعدی دارد، لذا درمانگران میتوانند بررسی کنند که کدام بُعد را باید در کانون اصلی قرار دهند و در این زمان یکی از چندین رویکرد گوناگون درمانی را انتخاب کنند، برای مثال، درمانگران برای انتخاب این که کدام تکنیکها را باید برای کدام بیماران به کار گیرند، میتوانند گزینههای تخصصی خود را بر اساس مشکلی که بیمار در همان لحظه مطرح کرده است، بررسی کنند.
برای مثال اگر مبارزه بیمار با حس برانگیختگی، بیشترین دردسر را برای وی ایجاد کرده باشد، درمانگر میتواند از تکنیکهای مدیریت استرس (مانند آرمیدگی، تمرینات تنفسی) مداخلات مبتنی بر پذیرش، راهبردهای مبتنی بر طرحواره هیجانی یا ذهن آگاهی استفاده کند، اگر بیمار با این حس روبرو باشد که موقعیتی خاص مستاصلکننده است، درمانگر میتواند برای آن که مسایل مختلف را در چشم انداز بیمار قرار دهد و به بررسی اصلاحات احتمالی مربوط به آن موقعیت پر استرس بپردازد، از بازسازی شناختی یا حل مساله استفاده کند.
بدین ترتیب تنظیم هیجان میتواند شامل بازسازی شناختی، آرمیدگی، تعیین هدف یا فعالسازی رفتاری، طرح واره هیجانی و تحمل عواطف، تغییرات رفتاری و اصلاح تلاشهای دردسرساز برای دستیابی به اعتباریابی باشد.
افرادی که با تجربه پر استرس مقابله میکنند، افزایش شدت هیجان را تجربه خواهند کرد که خود میتواند علت دیگری برای ایجاد استرس بوده و میزان هیجان را بیش از پیش افزایش دهد.
برای مثال مردی که قطع یک رابطه صمیمانه را تجربه میکند، غم و خشم و اضطراب و نا امیدی و حتی حس رهایی را تجربه میکند، با افزایش شدت این هیجانها، او ممکن است به سو مصرف الکل یا مواد مخدر روی آورده، پرخوری کند، بیخواب شود، به رفتارهای جنسی مبادرت ورزد، یا خود را به باد انتقاد بگیرد.
هنگامی که هیجانهای اضطراب، غم یا خشنودی پدید آیند، آن گاه روشهای دردسرساز مقابله با شدت آن هیجان هستند که میتوانند تعیین کنند آیا تجربه زندگی پر استرس وی، تشدید شده و به روشهای دردساز دیگری از مقابله منجر میشوند یا خیر؛ لذا بر هم خوردن تنظیم هیجانی وی، ممکن است سبب شود او لب به شکایت بگشاید، لب و لوچهاش از ناراحتی آویزان شود و به دیگران حمله کرده یا از آنان دوری گزیند.
او ممکن است درباره هیجان خود به نشخوار فکری بپردازد و بکوشد به اصل واقعیت پی ببرد و همین امر سبب میشود که بیش از پیش دچار افسردگی، انزوا و عدم تحرک شود (برای مثال نوشیدن الکل، سبب کاهش اضطراب در کوتاه مدت میشود)، ولی میتوانند پس از مدتی، مقابله هیجانی را تشدید کنند، این راه حلهای موقتی (پرخوری، اجتناب، نشخوار فکری و سوء مصرف مواد) ممکن است در کوتاه مدت مفید واقع شوند، اما همین راه حلها ممکن است خود به یک مشکل تبدیل شوند.
منابع
۱- انگیزش و هیجان. ریو، جان. مارشال. ترجمه یحیی سید محمدی؛ تهران؛ ویرایش؛۱۳۷۶؛ (تاریخ انتشار به زبان اصلی، ۱۹۹۵)
۲- تکنیکهای تنظیم هیجان در روان درمانی. رابرت ال، لی هی ، دنیس تیرچ، لیزا ا، ناپولیتانو. ترجمه عبدالرضا منصوری راد. تهران. ارجمند.۱۳۹۲(تاریخ انتشار به زبان اصلی، ۲۰۱۱)
۳- Gross JJ, Levenson RW. (1997).Hiding feelings: The acute effects of inhibiting negative and positive and positive emotion. Journal of Abnormal Psychology . 106,95-103.
منبع: میگنا؛ نویسنده: بهاره قربانی؛ روانشناس بالینی