۴- «قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم الا تشرکوا به شیئاً و بالوالدین احساناً»(انعام ۱۵۱) بگو، بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده بیان کنم که چیزى را با او شریک نکنید و به پدر و مادر نیکى کنید.
ذکر نیکى به پدر و مادر بلافاصله بعد از مبارزه با شرک و قبل از دستورهاى مهمى مانند تحریم قتل نفس و اجراى اصول عدالت، دلیل بر اهمیت بسیار حق پدر و مادر در دستورهاى اسلامى است.
این موضوع وقتى روشنتر میشود، که توجه کنیم به جاى «آزار به پدر و مادر»- که هماهنگ با دیگر تحریمهاى این آیه است-،احسان و نیکى به آنان ذکر شده است. یعنى نه تنها ایجاد ناراحتى براى آنان حرام است، بلکه احسان و نیکى به آنان نیز لازم و ضرورى است.
جالبتر این که، کلمه «احسان» به وسیله «ب» متعدى شده و فرموده است: «بالوالدین احساناً» احسان گاهى با «الى» و گاهى با «ب» ذکر مى شود، معناىآن نیکى کردن به طور مستقیم و بدون واسطه است، بنابراین، این آیه تاکید میکند که موضوع نیکى به پدر و مادر را باید آنقدر اهمیت داد، که شخصاً و بدون واسطه، به آن اقدام کرد.
۵- «و لقد اتینا لقمان الحکمه ان اشکر الله و من یشکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان الله غنى حمید و اذ قال لقمان لابنه و هو یعظه یا بنى لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم و وصینا الانسان بوالدیه حملته امه وهناً على وهن و فصاله فى عامین ان اشکر لى و لوالدیک الى المصیر و ان جاهداک على ان تشرک بى ما لیس من اناب الى ثم الى مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعلمون».(لقمان ۱۵-۱۲)
و آدمى را درباره پدر و مادرش سفارش کردیم. مادرش به او حامله شد و هر روز ناتوانتر مى شد و پس از دو سال از شیرش باز گرفت. و سفارش کردیم که مرا و پدر و مادرت را شکر گوى که سرانجام تو نزد من است. اگر آن دو به کوشش از تو بخواهد تا چیزى را که نمیدانى چیست با من شریک گردانى، اطاعتشان مکن. در دنیا با آنان به وجهى پسندیده زندگى کن و خود، راه کسانى را که به درگاه من باز میگردند. در پیش گیر، بازگشت همه شما به سوى من است و من از کارهایى که میکرده اید، آگاهتان میکنم.
در آیه اول، نتیجه «شکر» و «کفران» نعمت ها، به این صورت بیان شده که شکر نعمت، به سود خود انسان، و کفران هم به زبان خود او است. خداوند از همگان بىنیاز است. اگر همه ممکنات شکر کنند، چیزى بر عظمتش افزوده نمیشود و اگر جمله موجودات کافر شوند. بر دامن کبریایی اش گردى ننشیند.
«ل» در جمله «ان اشکر الله»، براى اختصاص و در «لنفسه» براى نفع است. بنابراین، سود شکرگزارى که همان دوام نعمت، و افزایش آن به اضافه ثواب آخرت است، به خود انسان بر میگردد؛ همان گونه که زیان کفران، فقط دامان خودش را میگیرد.
تعبیر: «غنى حمید»، اشاره به این است که شکر گزار در برابر افراد عادى، یا چیزى به بخشنده نعمت میدهد یا اگر چیزى نمیدهد، با ستایش او مقامش را در انظار مردم بالا میبرد. ولى درباره خداوند، هیچ یک از این دو، معنا ندارد.او از همگان بىنیاز، و شایسته ستایش همه ستایشگران است. فرشتگان حمد او را میگویند، و تمام ذرات موجودات به تسبیح و حمد او مشغولند. اگر انسانى به زبان قال کفران کند، کمترین اثرى ندارد؛ زیرا ذرات وجود خودش، به زبان حال مشغول حمد و ثناى اویند.
شکر با «صیغه مضارع» نشانه تداوم و استمرار است، و کفر با «صیغه ماضى» که حتى بر یک مرتبه است بیان شده است. این نکته، اشاره به این است که کفران حتى براى یک بار، ممکن است عواقب دردناکى بار آورد اما شکر لازم است که مستمر و مداوم باشد تا انسان مسیر تکامل خود را طى کند.
بعد از معرفى لقمان و مقام و حکمت او، به نخستین اندرز وى- که در عین حال مهمترین توصیه به فرزندش مى باشد- اشاره شده است. حکمت لقمان ایجاب میکند که قبل از هر چیز، به سراغ توحید، اساسی ترین مسئله عقیدتى، برود؛ زیرا هر حرکت تخریبى و ضد الهى، همچون: دنیا پرستى، مقام پرستى و هوا پرستى، شاخ هاى از شرک به شمار میروند.
نکته قابل توجه این که، لقمان حکیم دلیل بر نفى شرک را این ذکر میکند که شرک، ظلم عظیم است؛ آن هم با تعبیرى، که از چند جهت تاکید دارد. و چه ظلمى از این بالاتر، که هم درباره خدا انجام بگیرد و موجود بی ارزشى را همتاى او قرار دهند، و هم درباره خویشتن انجام شود. و انسان از اوج عزت عبودیت پروردگار به قعر دره ذلت پرستش غیر او ساقط کند. دو آیه بعد، در حقیقت جمله هاى معترض هاى است که در لابهلاى اندرزهاى لقمان از سوى خداوند بیان شده است. البته معترضه، به معناى بی ارتباط نیست، بلکه به معناى سخنان الهى است که ارتباط روشنى با سخنان لقمان دارد.
در این آیه، بحث از وجود، زحمات، خدمات و حقوق پدر و مادر، و قرار دادن شکر آنان در کنار شکر خداوند است. به علاوه، تاکیدى بر خالص بودن اندرزهاى لقمان، به فرزندش نیز شمرده مى شود، زیرا پدر و مادر با این علاقه وافر و خلوص نیت، ممکن نیست جز خیر و صلاح فرزند را در اندرزهایشان بازگو کنند.
آنگاه، به زحمات بسیار مادر اشاره میشود. این مسئله از نظر علمى ثابت شده و تجزیه نیز نشان داده است، که مادران در هنگام باردارى گرفتار سستى میشوند؛ زیرا شیره جان و مغز استخوان را به پرورش جنین خود اختصاص میدهند، و از تمام مواد حیاتى وجود خود بهترینش را تقدیم او میکنند. به همین دلیل، مادران در دوران باردارى گرفتار کمبود انواع ویتامینها میشوند که اگر جبران نشود، ناراحتىهایى را براى آنان به وجود میآورد.
این ویژگى، در دوران رضاع و شیر دادن نیز ادامه مییابد؛ چرا که شیر، شیره جان مادر است. لذا به دنبال آیه، آمده است که پایان نکته، اشاره شده است: «و الوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین»(بقره ۲۳۳) مادران فرزندانشان را دو سال تمام شیر دهند. البته، منظور دوران، کمتر از دوسال انجام شود. به هر حال، مادر در این ۲۳ ماه، دوران حمل و دوران شیر خوارگى، بزرگترین فداکارى راهم از نظر روحى و عاطفى، هم از نظر جسمى، و هم از جهت خدمات، درباره فرزندش انجام میدهد.
جالب این که در آغاز توحید، پدر و مادر را ذکر میکند، ولى به هنگام بیان زحمت و خدمات، تکیه روى زحمات مادر است تا انسان متوجه ایثارگریها و حق عظیم او شود. سپس، به شکر خداوند و شکر پدر و مادر سفارش شده است. شکر خدا را باید کرد، زیرا خالق و منعم اصلى انسان، خداست که چنین پدر و مادر مهربانى را به ما داده است. و هم شکرگزار پدر و مادر باید بود، که به واسطه این فیض و عهده دار انتقال نعمتهاى خداوند به انسان میباشند.
و در پایان، آیه با لحنى که خالى از تهدید و عتاب نیست، مى فرماید: «بازگشت همه شما، به سوى من است». اگر در اینجا کوتاهى کنید، در بارگاه الهى تمام این حقوق، زحمات و خدمات مو به مو بررسى و محاسبه میشود. بعضى از مفسران در اینجا به نکتهاى توجه کرده اند که در قرآن مجید، تاکید بر رعایت حقوق پدر و مادر بارها آمده است.
اما سفارش به فرزندان- جز درباره نهى از کشتن فرزندان که یک عادت شوم و زشت استثنایى در عصر جاهلیت بود- کمتر دیده میشود. این نکته به دلیل آن است که پدر و مادر به حکم عواطف نیرومندشان، کمتر ممکن است فرزندان را به دست فراموشى بسپارند. در حالى که بسیار دیده شده است که فرزندان، پدر و مادر را به ویژه به هنگام پیرى و از کار افتادگى، فراموش مى کنند: این دردناکترین حالت براى پدر و مادر، و بدترین ناشکرى براى فرزندان محسوب میشود. از آنجا که توصیه نیکى درباره پدر و مادر ممکن است این توهم را براى بعضى ایجاد کند که حتى در مسئله عقاید، کفر و ایمان باید با آنان مماشات کرد،
در آیه بعد تاکید میکند که هرگز نباید رابطه انسان با پدر و مادرش، مقدم بر رابطه او با خدا باشد. پس، هرگز نباید عواطف خویشاوندى، حاکم بر اعتقاد مکتبى انسان شود. تعبیر به «جاهداک»، اشاره به این است که پدر و مادر گاه به گمان این که سعادت فرزندشان را میخواهند، تلاش و کوشش میکنند که او را به عقیده انحرافى بکشانند.
وظیفه فرزندان این است که هرگز در برابر این فشارها تسلیم نشوند، استقلال فکرى خود را حفظ کنند، و عقیده توحید را با هیچ معاوضه نکنند. همچنین، جمله «ما لیس لک به علم». اشاره به این است که اگر فرضاً دلایل بطلان شرک را نادیده بگیریم، حداقل دلیلى بر اثبات آن نیست.
از آنجا که ممکن است این فرمان این توهم را به وجود آورد که در برابر پدر و مادر مشرک باید شدت عمل داشت و بىحرمتى کرد، بلافاصله اضافه مى کند که اطاعت نکردن از آنان در کفر و شرک، دلیل بر طرز شایستهاى رفتار کرد، ولى از نظر اعتقاد و برنامههاى مذهبى تسلیم افکار و پیشنهادهایشان نشد.
این رفتار، درست نقطه اصلى اعتدال، و راه پیامبران و مومنان راستین است. لذا، بعد میافزاید که مومنان باید راه کسانى را پیروى کنند، که به سوى خداوند باز میگردند؛ چرا که بازگشت همه به سوى خداوند است، و خداوند انسان را ازکارهایشان آگاه میسازد و طبق آن پاداش و کیفرى میدهد.
نفى و اثباتهاى پى در پى، و امر و نهیها در آیات فوق، براى این است که مسلمانان در این گونه مسائل که در بدو نظر تضادى در میان انجام دادن دو وظیفه لازم تصور میشود- خط اصلى را پیدا کنند و بدون کمترین افراط و تفریط، در مسیر صحیح قرار گیرند.این دقت و ظرافت قرآن در این ریزه کاریها، از چهرههاى فصاحت و بلاغت عمیق آن است.
وصینا الانسان بوالدیه حسنا و ان جاهداک لتشرک بى ما لیس لک به علم فلا تطعهما الى مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون».(عنکبوت ۸) و به آدمى سفارش کردیم که به پدر و مادر خود نیکى کند و اگر آن دو بکوشند که تو چیزى را که بدان آگاه نیستى شریک من قرار دهى، اطاعتشان مکن. بازگشت همه شما به سوى من است و شما را به کارهایى را میکرده اید، آگاه میکنم.
روایات مختلفى در شان نزول این آیه آمده، که چکیده آن این است که «بعضى از مردانى که در مکه بودند، ایمان و اسلام را پذیرفتند. هنگامى که مادرشان از این مسئله آگاه شدند، تصمیم گرفتند که غذا نخورند و آب ننوشند تا فرزندانشان از اسلام باز گردد. گر چه هیچ کدام از این کدام از این مادران به گفته خود وفا نکردند و اعتصاب غذا را شکستند. ولى این آیه نازل شد و خط روشنى در برخورد با پدر و مادر در زمینه ایمان و کفر به دست همگان داد.
الفبای احترام به پدر و مادر
احترام گذاشتن به پدر و مادر، فقط به این نیست که پاهایمان را جلوی آنها دراز نکنیم، جلوتر از آنها حرکت نکنیم، جلو پاهایشان بلند بشویم، در اتاق و ماشین را برایشان باز کنیم و… همهی اینها، کارهای خوبیاند ولی اگر طوری باشیم که هر کس ما را دید با لحنی آمیخته به ستایش و احترام بگوید: “این فرزند فلانی است” یا اینکه: “این هر چه دارد از پدر و مادرش دارد”. به نظرم این بهترین تعریفی است که مردم میتوانند از پدر و مادرهایمان بکنند و بهترین احترامی است که ما تقدیم آنها کردهایم.
کارهایی که ما در ارتباط با پدر و مادرهایمان انجام میدهیم، ریشه در تربیت ما دارد. ریشه در صفاتی دارد که ما بر اساس آنها بار آمدهایم و شکل گرفتهایم. حتی اگر محل زندگی و شهر و همسایههایمان را عوض کنیم نمیتوانیم و نباید صفات مثبتی که پایههای تربیت خانوادگی ما است از دست بدهیم.
آنهایی که با یک تغییر آب و هوایی همه چیز را از دست میدهند حتی پدرشون را نه تنها با نام کوچک بلکه به صورت نصف و نیمه صدا میزنند و این را حمل بر صمیمیت میکنند با این کارشان نشان میدهند که در رنگپذیری و همرنگ جماعت شدن و حتی از جماعت هم جلو افتادن، رکوردشکن هستند.
اگر در احترام گذاشتن ما به پدر و مادرهایمان، زمان و مکان یا شرایط اقلیمی و آب و هوایی یا نوع لباسی که میپوشیم یا مبلی که روش مینشینیم و یا خوراکیای که میخوریم و یا دوست و رفیقی که انتخاب کردهایم و یا زبانی که یاد گرفتهایم یا داریم یاد میگیریم، یا گوشی موبایلی که به دستمان گرفتهایم و یا… تأثیر داشته باشند باید مطمئن باشیم که هنوز در الفبای این درس در جا میزنیم.
برترین توصیه نسبت به پدر و مادر
یکى از مهمترین آزمایشهاى الهى، مسئله تضاد خط ایمان و تقوا با پیوندهاى عاطفى و خویشاوندى است. قرآن در این زمینه تکلیف مسلمانان را بروشنى بیان کرده است. در این بخش، آیات آمده در این زمینه، بررسى میشود:
۱- «و وصینا الانسان بوالدیه احساناً»(حقاف ۱۵) و انسان را سفارش کردیم که به پدر و مادرش نیکى کند. اگر چه این حکم، یک حکم تشریعى است، ولى این مسئله پیش از آنکه یک لازم تشریعى باشد، به صورت یک قانون تکوینى درنهاد همه انسانها وجود دارد. تعبیر به «انسان» در اینجا جلب توجه مى کند؛ زیرا این قانون مخصوص مومنان نیست، بلکه هر کس شایسته نام انسان است، باید همیشه به پدر و مادر حق شناس باشد. هر چند با این اعمال، هرگز نمیتواند دین خود را به آنان ادا کند.
سپس، براى این که تصور نکند که پیوند عاطفى با پدر و مادر میتواند بر پیوند انسان با خدا و مسئله ایمان حاکم شود، با یک استثناى صریح تاکید میکند که اگر پدر و مادر تلاش و کوشش کنند که فرزندشان براى خدا شریکى قایل شود که به آن علم ندارد، از آنان نباید اطاعت کند.
تعبیر: «ما لیس بک به علم» اشاره به منطقى نبودن شرک است. چون اگر واقعاً شرک صحیح بود، دلیلى بر آن وجود داشت. به تعبیر دیگر، جایى که انسان علم به چیزى نداشته باشد، باید از آن پیروى نکند؛ تا چه رسد به این که علم به بطلان آن داشته باشد. پیروى از چنین چیزى پیروى از جهل است. اصولاً، تقلید کورکورانه غلط است، حتى اگر درباره ایمان باشد؛ تا چه رسد به شرک و کفر. به این ترتیب، از اینجا یک اصل کلى استفاده میشود: «هیچ چیز نمیتواند بر ارتباط انسان با خدا حاکم شود؛ حتى پیوند با پدر و مادر، که نزدیکترین پیوندهاى عاطفى است.
حدیث معروف امام على(علیه السلام): «لا طاعه لمخلوق فى معصیه الخالق» اطاعت از مخلوق در عصیان خالق روا نیست. معیار روشنى را در این مسائل به دست میدهد. از این آیات و روایات نتیجه میشود که اسلام برترین احترام را براى پدر و مادر قائل است. پس، در صورت مشرک بودن و دعوت به شرک- که منفورترین کارها در نظر اسلام است- باز حفظ احترام آنان در عین نپذیرفتن دعوت آنان به شرک، واجب شمرده میشود.
در حدیثى از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که شخصى خدمت ایشان آمد و عرض کرد: من به چه کسى نیکى کنم»؟ فرمودند: «به مادرت». دوباره آن شخص سئوال کرد: «بعد از او به چه کسى»؟ فرمودند: «به مادرت». بار سوم، آن شخص سئوال کردم: «بعد از او، به چه کسى»؟ باز فرمودند: «مادرت». و در چهارمین بار، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) توصیه پدر و مادر و دیگر بستگان را به ترتیب نزدیکى آنان، به ایشان فرمودند.
در حدیث دیگرى، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) توصیه پدر و دیگر بستگان را به ترتیب نزدیکى آنان، به ایشان فرمودند. در حدیث دیگرى، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «الجنه تحت اقدام الامهات»(بهشت زیر پاى مادران است). یعنى فقط از طریق خضوع و همچون خاک راه بودن در برابر آنان، میتوان به بهشت برین راه یافت.
ادامه دارد…