نگاهى به شیوه‏ هاى رهبرى امام هادى علیه السلام

۱۴۰۱-۰۱-۰۸

102 بازدید

اشاره:

امام هادى علیه السلام در نیمه ذیحجه سال ۲۱۲ هجرى در اطراف مدینه در محلى به نام «صریا» (۱. به دنیا آمد. پدرش پیشواى نهم، امام جواد علیه السلام و مادرش بانوی گرامى «سمانه مغربیه‏» است که زنى با فضیلت، شب‏ زنده ‏دار و با تقوا بود. آن حضرت در سال ۲۲۰ ه . ق در ۸ سالگی، پس از شهادت پدر گرامی ‏اش به امامت رسید. امام على النقى علیه السلام در طول ۳۳ سال امامت‏خویش، با چند تن از خلفاى عباسى هم عصر بود، که به ترتیب عبارتند از:

۱ – معتصم، برادر مامون (۲۱۷ – ۲۲۷.
۲ – واثق، پسر معتصم (۲۲۷ – ۲۳۲.
۳ – متوکل، برادر واثق (۲۳۲ – ۲۴۸.
۴ – منتصر، پسر متوکل (۶ ماه.
۵ – مستعین، پسر عموى منتصر (۲۴۸ – ۲۵۲.
۶ – معتز، پسر دیگر متوکل (۲۵۲ – ۲۵۵.

امام هادى علیه السلام در زمان خلیفه آخر و به دست عوامل وی مسموم گردیده و به شهادت رسید و ایشان را در شهر سامرا و در خانه خود به خاک سپردند.

به مناسبت میلاد آن حضرت به شیوه‏هاى رهبرى ایشان در عصر تاریک ۶ تن از خلفاى جائر عباسى نگاهی می‏اندازیم و محورهاى مهم اقدامات آن امام همام را در مدت امامت و رهبرى امت مورد بررسى قرار داده و با استفاده از منابع تاریخى و شواهد موجود، تصمیمات مدبرانه و مواضع حکیمانه ایشان را در تنویر افکار شیعیان و در برابر گروه‏هاى منحرف داخلى بازشناسى می‏کنیم.

روش‏های مبارزاتى امام هادى علیه السلام
۱ – نفوذ در میان دولتمردان

روش‏های حکیمانه و کمالات علمی، معنوى انسانى امام هادی علیه السلام سبب شد که آن بزرگوار در میان کارگزاران حکومت و دولتمردان عصر خویش محبوبیت‏خاصى پیدا کند.

مثلا هنگامى که هرثمه، آن حضرت را وارد بغداد کرد، اسحاق بن ابراهیم طاهرى که والى بغداد بود به او گفت: تو متوکل را می‏شناسی (که چه قدر فرد خبیث و بدسرشتى است. اگر او را بر قتل این آقا تحریک کنی، امام را خواهد کشت و حضرت رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله در روز قیامت‏خصم تو خواهد بود و او گفت: «سوگند به خدا، جز نیکى از او ندیده‏ام.» (۲.

وصیف ترکى یکى از امراى بزرگ ترک در دستگاه خلافت، در سامرا هرثمه را تهدید کرد که اگر مویى از سر او (امام هادی‏علیه السلام. کم شود تو مسؤول خواهى بود.

امام هادى علیه السلام نه تنها مورد تکریم برخى از خواص حکومت‏بود، بلکه بعضى از رجال و کارکنان دربار به آن حضرت ارادتی خالصانه داشتند. غلامان و خادمان دربار، هنگام ورود آن حضرت به پایتخت کشورهاى اسلامى سخت در احترام و اعزاز ایشان می‏کوشیدند. تا آنجا که این کار موجب حسد و ناراحتی بعضى از درباریان شده بود.

عوامل نفوذ امام هادی‏ علیه السلام در میان دولتمردان

الف. حل مشکلات

متوکل خلیفه خودخواه و مستبد عباسى در اثر دملى که روى بدن او پدید آمده بود، در بستر مرگ افتاده بود. هیچ یک از پزشکان به خود جرات نمی‏داد تا براى جراحى کاردى تیز به بدن او بزند. مادرش چاره کار را در آن دید که نذر کند. او نذر کرد که در صورت بهبودى فرزندش، مقدار فراوانى از اموال خویش را به امام هادى علیه السلام برساند.

فتح بن خاقان (وزیر دربار خلافت. به متوکل پیشنهاد کرد که اگر کسی را به نزد امام علیه السلام بفرستى و از او راه درمان این بیمارى را بخواهی، شاید او دارویى بشناسد که با استفاده از آن، شفا یابی. متوکل گفت: کسى را نزد او بفرستید. پیک متوکل نزد امام رفت و چنین پیغام آورد که: پشکل گوسفندى را که زیر پا مالیده شده با گلاب بخیسانید و بر روى دمل بگذارید که به اذن خدا سودبخش است. برخى از کسانى که در محضر متوکل حاضر بودند، از شنیدن این سخن به خنده افتادند. اما فتح بن خاقان به آن‏ها گفت: چه عیبى دارد که سخن او را نیز تجربه کنیم؟ به خدا سوگند! من امیدوارم به آن چه او گفته خلیفه از این بیمارى بهبود یابد. از این رو مقدارى پشکل آورده در گلاب خیساندند و بر روى دمل نهادند. سر دمل باز شد و هر چه در آن بود بیرون آمد. مادر متوکل از بهبودی فرزند خویش بسیار خوشحال شد و ده هزار دینار مختوم به مهر خویش براى آن حضرت فرستاد و متوکل از مرگ نجات یافت. (۳.

ب. دانش سرشار

یحیی بن هرثمه می‏گوید: «در یکى از روزهاى بهاری که آسمان صاف بود و خورشید می‏درخشید، امام هادی علیه السلام با پوشیدن لباس بارانى از خانه بیرون آمد، من و همراهان از کار او تعجب کردیم. چون به میان صحرا رسیدیم، ابرى پرباران ظاهر شد و بارانى سخت‏باریدن گرفت، در آن حال هیچ کس جز امام هادى علیه السلام از باران و عواقب آن در امان نماند. آن حضرت به من رو کرده و فرمود: من می‏دانم که تو از آنچه که از من دیدى بسیار تعجب کردى و گمان کردی که من درباره باران چیزى می‏دانستم که تو نمی‏دانستی، ولى آن گونه نیست که تو گمان کردی (براساس علم امامت نیست.، بلکه من در صحرا زیسته‏ام و بادهای باران‏آور را می‏شناسم. امروز صبح بادى وزید، من بوی باران را از آن استشمام کردم، از این رو براى آن آماده شدم.» (۴.

بدین‏وسیله بسیارى از مردم و کارگزاران حکومت‏به سوى دانش بی‏پایان حضرتش راهنمایى شدند. آن حضرت می‏کوشید تا به این وسیله در عصر خفقان خلفای عباسى از موقعیت مثبتى که در جهت مصلحت دعوت الهی براى او فراهم آمده بود بهره‏بردارى کند. و این کار البته با حکمت و استقامت و بردبارى در راه خدا امکان‏پذیر می‏شد.

ج. رفتار کریمانه

روزی ابوعبدالله محمد بن قاسم بطحائى که از خاندان ابوطالب ولى از پیروان بنی‏عباس بود از آن حضرت نزد متوکل بدگوئى کرد و گفت: در خانه او اموال و سلاح است. متوکل به سعید حاجب دستور داد که شبانه به منزل آن حضرت هجوم برده و تمام اموال و سلاح‏هایى را که در خانه او یافت می‏شود براى وى بیاورد. ابراهیم بن محمد این واقعه را از زبان سعید حاجب چنین نقل می‏کند: شبانه به سراى امام هادى علیه السلام رفتم. نردبانى همراه داشتم، به وسیله آن خود را به بالاى بام خانه رسانیدم و در تاریکى از پلکان فرود آمدم. نفهمیدم که چگونه به صحن خانه رسیدم که ناگهان آن حضرت مرا از درون خانه صدا کرد و گفت: «یا سعید مکانک حتى یاتوک بشمعه، سعید همان جا بمان تا برایت‏ شمع بیاورند!» مدتى نگذشت که برایم شمعی آوردند و من به صحن منزل رفتم. آن حضرت کلاه و رداى پشمین در تن نموده و روى سجاده‏اش که بر حصیرى پهن بود، رو به قبله نشسته بود. به من گفت: «این اتاق‏هاست، برو بگرد.» وارد اتاق‏ها شدم و آن‏ها را مورد بازرسى قرار دادم و چیزى در آن‏ها نیافتم. تنها کیسه زرى دیدم که به مهر مادر متوکل ممهور بود، و کیسه‏هایى نیز یافتم که از همان مهر داشتند. امام هادى فرمود: «این سجاده!» سجاده را بالا زدم، شمشیری یافتم که غلاف نداشت. من نیز کیسه‏ها و شمشیر را برداشته براى متوکل بردم. چون متوکل به مهر مادرش بر روى کیسه نگریست، کسى را در پى او فرستاد، مادرش نزد او آمد. متوکل درباره آن کیسه‏ها پرسید و مادرش پاسخ داد: من به هنگام بیمارى تو نذر کردم که اگر بهبودى یابی، ده هزار دینار براى حضرت هادى ببرم و این دینارها همان است. چنان که می‏بینى امام حتى کیسه‏ها را باز هم نکرده است !!

متوکل کیسه آخر را گشود، در آن چهارصد دینار بود. آن گاه دستور داد که کیسه‏ها را پیش کیسه‏هاى دیگر ببرند و با دینارهایى که در آن‏ها بود به علاوه شمشیر به امام هادى علیه السلام بازگردانند.

وی می‏گوید: من کیسه‏ها را به همراه شمشیر دوباره بازگرداندم، از او خجالت می‏کشیدم، از این رو به او گفتم: سرورم! بر من گران بود بدون اجازه شما وارد خانه شما شوم، اما چه کنم که مامور بودم. امام فرمود:

«و سیعلم الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون‏»، (۵.

«آنان که ستم کردند به زودى خواهند دانست که بازگشت‏شان به کجا خواهد بود.» (۶.

رفتار متوکل با آن حضرت به ظاهر محترمانه بود، ولى پیوسته او را تحت نظر داشت و شکوه و جلال اجتماعى آن حضرت را برنمی‏تابید.

گاهی به حبس و توقیف و جست وجوى منزل آن حضرت فرمان می‏داد و با انواع دسیسه‏ها سعى می‏کرد از شکوه آن حضرت در میان مردم بکاهد. مثلا هنگامى که متوکل آن حضرت را بر خلاف میلش از مدینه به سامرا آورد، اول تصمیم گرفت که از قدر و منزلت آن حضرت در نزد مردم بکاهد، از این رو ابتدا خود را به آن حضرت نشان نداد بلکه دستور داد امام را پیش از آن که نزد وى ببرند مدتى در «خان الصعالیک‏» که محل تجمع گدایان و مستمندان بود جاى دهند. یکى از پیروان امام هادى علیه السلام به نام صالح بن سعید، در همان مکان محقر به محضر آن حضرت رسیده و گفت: «فدایت‏شوم! اینان خواسته‏اند نور تو را خاموش سازند و جلال و عظمت تو را در میان مردم بشکنند و براى همین در این جاى ناپسند شما را فرود آورده‏اند.» امام هادى علیه السلام با نیروى اعجاز خویش توجه صالح بن سعید را به نقطه‏اى جلب نمود و با دست مبارک خویش محلى را نشان داد. وقتى صالح به آن جا نگاه کرد، باغ‏هاى سرسبز و قصرهاى زیبایى را مشاهده نمود که از دیدن آن همه مناظر حیرت‏انگیز، چشم‏هایش خیره شده و تعجب نمود. امام هادى علیه السلام در این هنگام به وى فرمود: «حیث کنا فهذا لنا یا ابن سعید لسنا فى خان الصعالیک، (۷.

ای پسر سعید، هر جا که باشیم این براى ما مهیا است، ما در سراى گدایان و بیچارگان نیستیم.»

به این ترتیب توطئه‏هاى متوکل یکى پس از دیگرى با شکست مواجه می‏شد و هر روز که بر زندگى حضرت هادى علیه السلام می‏گذشت، ابعاد وجودى و چهره الهی و سیماى ملکوتى آن گرامی، در میان مردم و حتی دولتمردان حکومتى تجلى بیشترى پیدا می‏کرد. بدین جهت‏خشم و کنیه متوکل نسبت‏به آن حضرت افزایش می‏یافت، تا جایى که وجود امام علیه السلام براى او غیر قابل تحمل گردید و تصمیم گرفت آن حضرت را به قتل برساند. (۸.

۲ – پاسخ به پرسش‏هاى علمى

یکی دیگر از شیوه‏هاى امام هادى علیه السلام در رهبرى جامعه اسلامى پاسخ به پرسش‏هاى علمى و شرعی بود که به دو مورد اشاره می‏کنیم:

الف. در عصر متوکل، فردى مسیحى با زنى مسلمان زنا کرد، آن گاه اسلام آورده و شهادتین بر زبان جارى نمود. او را دستگیر کرده و نزد متوکل عباسى آوردند. از میان دانشمندان حاضر، یحیى بن اکثم مهم‏ترین دانشمند عصر، در مورد این عمل چنین حکم نمود: مسلمان شدن او پلیدى کفر و عمل غیر شرعى او را از بین می‏برد و حد شرعى بر او جاری نمی‏شود. عده‏اى از فقها گفتند: باید بر او سه بار حد جارى شود. برخى دیگر از فقها نظراتى دیگر اظهار داشتند. متوکل در مورد این مساله متحیر شده و ناچار حقیقت‏حکم را از امام هادى علیه السلام جویا شد. آن حضرت با رؤیت صورت مساله فرمود: «یضرب حتى یموت، آن قدر باید شلاق زده شود تا بمیرد.» یحیى بن اکثم و سایر فقهای عصر اعتراض کرده و گفتند: یا امیر! چنین حکمى در کتاب خدا و سنت پیامبر وجود ندارد، از او مدرک این فتوا را بخواه. هنگامی که متوکل از امام على النقى علیه السلام مدرک خواست، حضرت با اشاره به آیاتى از سوره غافر براى او چنین نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم، «فلما راوا باسنا قالوا آمنا بالله وحده و کفرنا بما کنا به مشرکین فلم یک ینفعهم ایمانهم لما راو باسنا سنت الله التى قد خلت فى عباده و خسر هنالک الکافرون‏»، (۹. «هنگامی که عذاب شدید ما را دیدند گفتند: هم اکنون به خداوند یگانه ایمان آوردیم و به معبودهایى که همتاى او می‏شمردیم کافر شدیم. اما هنگامى که عذاب ما را مشاهده کردند ایمانشان براى آن‏ها سودى نداشت. این سنت‏خداوند است که همواره در میان بندگانش اجرا شده و آن جا کافران زیان‏کار شدند.»

متوکل پاسخ امام هادى علیه السلام را پسندیده و دستور داد آن قدر به آن مرد مسیحى فاسق شلاق بزنند تا بمیرد. (۱۰.

ب. ابوعبدالله زیادى می‏گوید: هنگامى که متوکل مسموم شد، نذر کرد که اگر خداوند او را عافیت‏بخشد، مال زیادى صدقه دهد و از قضا سلامت‏خود را بازیافت و در مورد مقدار نذر خویش از فقهاى عصر استفسار نمود، آنان در مصداق و مقدار «مال کثیر» اختلاف نمودند. حسن که حاجب متوکل بود به وى گفت: یا امیرالمؤمنین! اگر من پاسخ صحیح این مشکل را براى شما بیاورم، مرا در نزد شما چه پاداشى خواهد بود؟ متوکل گفت: اگر جواب صحیح را بیاورى ده هزار درهم پاداش می‏گیرى و گرنه صد تازیانه بر تو خواهم زد. حسن گفت: می‏پذیرم. آن گاه نزد امام هادى علیه السلام رفت و از او درباره مقدار مال کثیر سؤال نمود. امام به او پاسخ داد: «یتصدق بثمانین درهما، هشتاد درهم صدقه دهد». متوکل پرسید: به چه دلیل؟ حسن دوباره نزد امام رفته و از او لت‏حکم را جویا شد. امام هادی‏علیه السلام فرمود: «چون خدای تعالى به پیامبرش فرمود: لقد نصرکم الله فى مواطن کثیره، (۱۱. خداوند شما را در جاهاى بسیار یارى کرد (و بر دشمن پیروز شدید.. و شمار مواطنى که خداوند، پیامبرش را یاری داده به هشتاد می‏رسد.»

حسن با شنیدن این جواب به نزد متوکل آمد و او را از پاسخ امام آگاه ساخت، متوکل نیز از این دلیل قرآنى خوشحال شده و ده هزار درهم به وى عطا نمود. (۱۲.

۳ – سازماندهى مبارزات سرى

یکی از شیوه‏هاى رهبرى امام هادى علیه السلام، مدیریت مبارزات مخفیانه با حکومت استبدادى و طاغوتی عصر بود. آن حضرت این کار را از راه‏هاى مختلفى انجام می‏داد:

الف. محمد بن داود قمى و محمد طلحى نقل می‏کنند: اموالى از قم و مناطق اطراف آن که شامل وجوهات شرعی، نذورات، هدایا و جواهرات بود، براى امام هادى علیه السلام حمل می‏کردیم. در راه پیک امام رسید و به ما خبر داد که باز گردیم، زیرا موقعیت‏براى تحویل اموال مناسب نیست. ما بازگشتیم و آن چه را نزدمان بود هم چنان نگه داشتیم. تا آن که پس از مدتى امام دستور داد اموال را بر شترانى که فرستاده بود، بار کنیم و آن‏ها را بدون ساربان به سوى آن حضرت روانه کنیم. ما اموال را به همین کیفیت‏حمل کرده و فرستادیم. بعد از مدتى که به حضور امام‏علیه السلام رسیدیم فرمود: «به اموالى که فرستاده‏اید بنگرید!» دیدیم در خانه امام اموال به همان حال محفوظ است. (۱۳.

ب. محمد بن شرف می‏گوید: «همراه امام هادى علیه السلام در مدینه راه می‏رفتم. امام علیه السلام فرمود: آیا تو پسر «شرف‏» هستی؟ عرض کردم: آری. آن گاه خواستم از حضرت پرسشى کنم. امام علیه السلام از من پیشى گرفت و فرمود: «نحن علی قارعه الطریق و لیس هذا موضع المساله، ما در حال عبور از شاهراه هستیم و این محل براى طرح سؤال مناسب نیست.» (۱۴.

در موارد متعددى شبیه همین موارد آن حضرت فعالیت‏هایش را استتار کرده و دور از چشم عاملان حکومت انجام می‏داد.

۴ – مبارزه با اندیشه هاى انحرافى

برخورد با غلاه (تندروها.:

در عصر امام هادى علیه السلام عده‏اى از «غلاه‏» در مورد معصومین‏علیهم السلام افراط می‏کردند و آن بزرگواران را تا حد مقام خداوندى بالا می‏بردند و گروهى را با این افکار باطل به گمراهى کشانیده بودند. پیشواى دهم با گفتار حکیمانه، رفتار مدبرانه و نامه‏هاى روشنگرانه خود مرز افراط و تفریط را مشخص می‏نمود. آن حضرت دوستداران واقعى اهل بیت علیهم السلام را از ا نحراف و تمایل به سوى اندیشه‏هاى نادرست و آراء باطل بر حذر می‏داشت. افرادى مانند: على بن حسکه قمی، قاسم یقطینی، حسن بن محمد باباى قمی، محمد بن نصیر و فارس بن حاتم قزوینى و … از جمله این کج‏اندیشان منحرف بودند. امام هادى علیه السلام با شیوه‏هاى مختلف با این افراد برخورد می‏نمود:

الف. گفتارها و نامه‏ها:

در مورد عقاید باطل و انحرافى این گروه یکى از یاران امام هادى علیه السلام به آن حضرت نامه نوشته و اعتقادات على بن حسکه را شرح داد خلاصه نامه چنین است: «فدایت گردم اى آقا و سرور من! على بن حسکه معتقد است تو ولى او و همان خداى قدیم هستی، و خود را پیامبرى می‏داند که از جانب شما ماموریت‏یافته مردم را به سوى شما دعوت کند.» آن حضرت پاسخ می‏دهد: «ابن حسکه دروغ گفته است. من او را در شمار دوستان خود نمی‏دانم … به خدا سوگند، خداوند محمد صلى الله علیه وآله و پیامبران پیش از او را جز به آیین یکتاپرستی و نماز و زکات و حج و ولایت نفرستاده است. محمد صلى الله علیه وآله تنها به خداى یکتاى بی‏شریک دعوت کرده است و ما جانشینان او نیز، بندگان خداییم و به او شرک نمی‏ورزیم. در صورت اطاعت از خدا مورد رحمت او قرار گرفته و چنانچه از فرمانش سرپیچى کنیم، عقوبت و عذاب خواهیم شد. ما حجتی بر خداوند نداریم و خداوند بر ما و تمام مخلوقاتش حجت دارد. من از کسی که این سخنان را به زبان آورده بیزارى جسته، به خدا پناه می‏برم – خدا آنان را لعنت کند – شما نیز از آنان دوری کنید و آنان را در تنگنا قرار داده و تکذیبشان کنید. و اگر به یکى از این افراد دسترسى پیدا کردید سرش را با سنگ بشکنید.» (۱۵.

ب. اقدامات عملی:

فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینى در ابتدا از یاران نزدیک امام هادى علیه السلام و نماینده آن حضرت بود. اما بعدها از خط دین و امامت‏خارج شده و با اظهار عقاید کفرآمیز مردم را به سوى انحراف از حق و بدعت در دین دعوت می‏کرد. او که در میان مردم نماینده امام هادى علیه السلام شناخته شده بود، اموال و وجوهات شرعیه را از مردم گرفته و برخلاف مصالح دین و خواسته امام هادی‏علیه السلام در آن تصرف می‏کرد. یکى از علل لغزش و سقوط وى دنیاپرستى و علاقمندى به جاه و مال دنیوی بود که او را از جاده مستقیم حقیقت و امامت دور کرده و به سوی باطل کشانید. فارس بن حاتم در پیمودن راه باطل و ایجاد فتنه و تفرقه در میان شیعیان آن چنان افراط نمود که حکم ارتداد و کفر وى از طرف امام على النقى علیه السلام صادر گردید. متن حکم آن حضرت چنین بود: «هذا فارس – لعنه الله – یعمل من قبلى فتانا داعیا الى البدعه، و دمه هدر لکل من قتله، فمن هذا الذى یریحنى منه یقتله و انا ضامن له علی الله الجنه، (۱۶. فارس – که خدا او را لعنت کند – خود را نماینده من می‏داند در حالى که ا و مردى آشوبگر و فتنه‏ساز است و مردم را به سوى بدعت می‏خواند، قتل او واجب است و هر کس او را بکشد و مرا از شر او راحت نماید، بهشت را برایش ضمانت می‏کنم.» مدتی گذشت و چون کسى اقدام به قتل وى ننمود، حضرت هادى علیه السلام یکى از شیعیان شجاع، متدین و مورد اعتماد خویش را به نام جنید مامور اجراى حکم نمود و او در فرصتی مناسب، دستور امام‏علیه السلام را به اجرا درآورد. (۱۷.

مبارزه با صوفیه

محمد بن ابى خطاب می‏گوید: به همراه جمعى از یاران امام هادى علیه السلام در مسجدالنبى در محضر آن حضرت نشسته بودیم، ناگاه جماعتى از صوفیان وارد مسجد شدند و به گرد هم حلقه زده و به ذکر «لا اله الا الله‏» مشغول گردیدند. امام هادى علیه السلام به ما رو کرده و فرمودند: «لاتلتفتوا الى هؤلاء الخداعین، فانهم خلفاء الشیاطین و مخربوا قواعد الدین یتزهدون لراحه الاجسام و یتهجدون لتعبید الانعام، به این دغل‏بازان ریاکار توجه نکنید، آن‏ها هم پیمانان با شیطان‏ها و ویرانگران بنیادهاى دین هستند، آن‏ها برای آسایش جسم پارسایى نشان می‏دهند و شب‏زنده‏داری آن‏ها براى به چنگ آوردن غذاهاى چرب و شیرین است . ..» و سپس فرمود: فمن ذهب الى زیاره احد منهم حیا و میتا فکانما ذهب الى زیاره الشیطان و عبده الاوثان …، کسى که به دیدار زنده و مرده آن‏ها برود، گویى به دیدار شیطان و بت‏پرستان رفته است … .»

در این هنگام که سخن امام هادی‏علیه السلام به این جا رسید، یکى از شیعیان گفت: «گرچه به امامت و حقوق شما معتقد و معترف باشد؟» امام هادى علیه السلام خشمگین به او نگریسته و فرمود:

«این تصورات نادرست را رها کن، کسى که امامت ما را پذیرفته، برخلاف روش و رضایت ما گام برنمی‏دارد، آیا نمی‏دانى که آن‏ها پست‏ترین گروه صوفیان هستند؟» سپس فرمود:

«والصوفیه کلهم من مخالفینا، و طریقتهم مغایره لطریقتنا، و ان هم الا نصارى و مجوس هذه الامه اولئک الذین یجهدون فى اطفاء نور الله والله یتم نوره و لو کره الکافرون، همه صوفیان از مخالفان ما هستند و برنامه و روش آن‏ها با برنامه و روش ما مغایرت دارد، آن‏ها مطمئنا نصارى و مجوس این امت هستند، آن‏ها کسانى هستند که در خاموش نمودن نور خدا سعى می‏کنند، خداوند نور خود را کامل می‏کند، گرچه کافران نپسندند.» (۱۸.

امام هادى و واقفیه

یکی از گروه‏هاى منحرف که در مقابل امامان معصوم علیهم السلام ایستاده و موجب مزاحمت‏ها شدند، گروهک واقفیه بودند، آن‏ها معتقد بودند که امام کاظم علیه السلام زنده است و آخرین امام و مهدی موعود است. امام هادى علیه السلام در برابر آن‏ها موضع قاطعی اتخاذ کرده و با آنان مقابله نمود. روزى یکى از شیعیان نامه‏اى به امام نوشته و در ضمن آن پرسید: فدایت‏شوم، این افراد را می‏شناسید، آیا در قنوت نماز آن‏ها را لعن و نفرین بکنیم؟ امام هادى علیه السلام نوشت: «نعم، اقنت علیهم فى صلاتک، آرى در قنوت نماز آن‏ها را نفرین کن.» (۱۹.

۵ – احیاى فرهنگ غدیر و امامت

یکی دیگر از روش‏هایى که در سیره امام هادى علیه السلام مورد توجه بوده نشر معارف ائمه و فرهنگ اهل بیت علیه السلام در آن عصر ظلمانى می‏باشد. هنگامى که معتصم خلیفه عباسی حضرت هادى علیه السلام را در روز غدیر احضار نمود، آن حضرت در آن موقعیت ‏حساس به زیارت جد بزرگوارش امام على علیه السلام شتافته و بانواى ملکوتى و عبارات دلنشین خویش، فضائل و مناقب حضرت على علیه السلام را بار دیگر در خاطره‏ها زنده کرد. محتواى این زیارت درباره فرهنگ غدیر و زندگى ارزشمند و باشکوه امیر مؤمنان على علیه السلام است و محورهاى مهمى در زیارت غدیر مورد توجه و تاکید امام هادی‏ علیه السلام قرار گرفته است.

فضائل امام علی ‏علیه السلام در قرآن از جمله آیات ولایت، شراء، بلاغ، جهاد و سایر آیاتى که در مورد امام علی‏علیه السلام نازل گردیده، در این زیارت مورد اشاره قرار گرفته است: از همه مهم‏تر اشاره به واقعه تاریخى غدیر است که محور زیارت غدیر در کلام امام هادی‏علیه السلام است. در فرازى از این زیارت امام هادی‏علیه السلام خطاب به جد بزرگوار خویش می‏فرماید:

«اشهد یا امیرالمؤمنین ان الشاک فیک ما آمن بالرسول الامین و ان العادل بک غیرک عائد عن الدین القویم الذى ارتضاه لنا رب العالمین و اکمله بولایتک یوم الغدیر و اشهد انک المعنى بقول العزیز الرحیم و ان هذا صراطى مستقیما فاتبعوا السبل، (۲۰. اى امیر مؤمنان! شهادت می‏دهم هر کس در مورد تو تردید داشته باشد، به رسول اکرم‏صلی الله علیه وآله که امین خداوند است ایمان نیاورده و کسى که از ولایت تو به سوى غیر تو عدول کند از دین استوار خداوند – که پروردگار جهانیان براى ما برگزیده و در روز غدیر با ولایت تو آن را کامل نموده – برگشته است و گواهی می‏دهم که معنى این آیه تو هستى که فرمود: این راه مستقیم من است، از او پیروى کرده و راه‏های دیگر را پیروى نکنید.»

زیارت جامعه یا منشور امامت

امام هادی‏علیه السلام علاوه بر زیارت غدیر، برای تبیین جایگاه امامت و مشخص شدن منزلت پیشوایان معصوم‏علیهم السلام یکى از آثار ماندگار خویش را به نام زیارت «جامعه کبیره‏» که یک دوره امام‏شناسى جامع و کامل می‏باشد، به شیفتگان معارف اهل بیت‏علیهم السلام عرضه نموده است. به گفته علامه مجلسی، این زیارت از نظر سند صحیح‏ترین و از جهت محتوى فراگیرترین زیارت‏ها نسبت‏به ائمه اطهارعلیهم السلام می‏باشد و در مقایسه با دیگر زیارت‏ها از فصاحت لفظ و بلاغت معنى و شان و منزلت والایی برخوردار است. (۲۱.

۶ – بهره‏ گیرى از موقعیت‏ها

هنگامی که بدخواهان در نزد متوکل، از امام هادی‏علیه السلام سعایت و بدگویى کرده و گفتند: در منزل او سلاح و نوشته‏ها و اشیای دیگرى است که از طرف شیعیان به وى رسیده و او قصد قیام بر ضد دولت تو را دارد، متوکل گروهى را به منزل آن حضرت فرستاد، آنان شبانه به خانه امام‏علیه السلام هجوم بردند، ولی چیزى به دست نیاوردند، آن‏ها دیدند که حضرت تنها در اطاقى دربسته نشسته و در حالى که جامه پشمین بر تن دارد و بر زمین خاکى روى شن و ماسه نشسته، به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است. امام را با همان حال دستگیر کرده و نزد متوکل بردند و به او گزارش دادند که در خانه‏اش چیزى نیافتیم و او را رو به قبله دیدیم که قرآن می‏خواند. متوکل چون امام را دید، از عظمت و هیبت امام بی‏اختیار ایشان را احترام نموده و در کنار خود نشانید و با کمال گستاخى جام شرابى را که در دست داشت‏به امام علیه السلام تعارف نمود. امام سوگند یاد کرده و فرمود: «گوشت و خون من با چنین چیزى آمیخته نشده است، مرا معاف دار!» متوکل حضرت را معاف نمود و گفت: شعرى بخوان! حضرت فرمود: «من شعر کم می‏خوانم‏». متوکل گفت: «باید بخوانی!» امام هادی علیه السلام آن گاه که اصرار وى را دید اشعارى را قرائت نمود که تمام اهل مجلس متاثر شده و به گریه افتادند و بزم شراب و عیش به سوگ و عزا تبدیل شده و آنان جام‏هاى شراب را بر زمین کوبیدند. اشعار امام چنین بود:

باتوا علی قلل الاجبال تحرسهم

غلب الرجال فلم تنفعهم القلل

واستنزلوا بعد عز عن معاقلهم

واسکنوا حفرا یا بئس ما نزلوا

ناداهم صارخ من بعد دفنهم

این الاساور و التیجان والحلل

این الوجوه التى کانت منعمه

من دونها تضرب الاستار والکلل

فافصح القبر عنهم حین سائلهم

تلک الوجوه علیها الدود یقتتل

قد طال ما اکلوا دهرا و ما شربوا

واصبحوا بعد طول الاکل قد اکلوا، (۲۲.

«[گردنکشان مغرور و پادشاهان مقتدر] بر قله کوهسارها شب را به روز آوردند در حالى که مردان نیرومند از آنان پاسدارى می‏کردند، ولى قله‏ها نتوانستند آنان را از خطر مرگ برهانند.

آنان پس از مدت‏ها عزت از جایگاه‏هاى امن به زیر کشیده شدند و در گودال‏ها جایشان دادند. چه منزل و آرامگاه ناپسندی!

پس از آن که به خاک سپرده شدند، فریادگرى فریاد برآورد: کجاست آن دست‏بندها، تاج‏ها و لباس‏هاى گران قیمت و فاخر؟

کجاست آن چهره‏هاى در ناز و نعمت پرورش یافته که به احترامشان پرده‏ها می‏آویختند؟ گور به جاى آنان پاسخ داد: اکنون کرم‏ها بر سر خوردن آن چهره‏ها با هم می‏ستیزند! آنان مدت درازى در دنیا خوردند و آشامیدند، ولى بعد از خوردن طولانی، خود خورده شدند!»

پی‏ نوشت‏:

۱. صریا روستایى است‏به فاصله سه میل از مدینه که توسط امام کاظم‏علیه السلام تاسیس شده است.

۲. انوار البهیه، ص ۴۴۹ و ۴۵۰٫

۳. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۹۸٫

۴. انوار البهیه، ص ۲۸۸ و ۲۸۹٫

۵. الشعرا/ ۲۲۷٫

۶. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۹۹ و ۲۰۰٫

۷. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۳۲ و ۱۳۳٫

۸. همان، ص ۱۹۴ و ۱۹۵٫

۹. غافر/ ۸۴ و ۸۵٫

۱۰. وسائل الشیعه، ج ۲۸، ص ۱۴۱٫

۱۱. توبه/ ۲۵٫

۱۲. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۶۲ و ۱۶۳٫

۱۳. همان، ج ۵۰، ص ۱۸۵٫

۱۴. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۷۶٫

۱۵. همان، ج ۲۵، ص ۳۱۷، رجال کشی، ص ۵۱۸٫

۱۶. معجم رجال الحدیث، ج ۱۴، ص ۲۵۹٫

۱۷. همان، ۲۶۰، بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۰۵٫

۱۸. سفینه البحار، ج ۲، ص ۵۸ و طبع جدید، ج ۵، ص ۱۹۹ و ۲۰۰٫

۱۹. بحارالانوار، ج ۸۲، ص ۲۰۳، رجال کشی، ص ۳۹۱٫

۲۰. هدیه الزائرین، ص ۱۷۶٫

۲۱. همان، ج ۹۹، ص ۱۴۴٫

۲۲. همان، ج ۵۰، ص ۲۱۱ و

عبد الکریم پاک‏نیا

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *