- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 3 دقیقه
- توسط : محقق شماره 1
- 0 نظر
یکی از مطرحترین مباحث در حوزه روانشناسی معاصر، بحث مدیریت هیجانات است.
انسان، با مجموعه احساسات و هیجانات مختلف در طول زندگی خود رو به رو میشود و چنانچه این هیجانات و احساسات را به خوبی کنترل کند، میتواند زندگی و روابط فردی و اجتماعی سالمتری داشته باشد. اصولاً بیشتر افراد در کنترل هیجانات منفی، دچار مشکل میشوند و در ابراز این دسته از هیجانات است که مشکلات اصلی بروز پیدا میکند.
اهمیت هیجانات
انسان از بدو تولد، با هیجانات خود رو به رو میشود و در واقع از همان زمان توانایی بروز این هیجانات را دارد. اما هر چه بزرگتر میشود درمییابد که ابراز برخی هیجانات او را به دردسر میاندازد؛ به عنوان مثال اگر بیدلیل گریه کند، ممکن است واکنش دلخواه خود را که دریافت نوازش است، نبیند. اما اولین افرادی که با کودک در ارتباط هستند یعنی پدر و مادر، نقش بسیار مهمی در معرفی هیجانات و احساسات به کودک دارند.
کودک نه فقط به لحاظ گفتاری و کرداری بلکه در زمینه هیجانی نیز به میزان بسیار زیادی از والدین تأثیر میپذیرد. واکنش والدین به هیجانات کودک، به طور ناخودآگاه در ضمیر او ثبت میشود و پس از مدتی کودک درباره یک هیجان و واکنش نسبت به آن تصمیم میگیرد و همان الگو را در زندگی آیندهاش تکرار میکند. به عنوان مثال اگر والدین در واکنش به ترس کودک، آن را نادیده بگیرند، کودک طی زمان یاد میگیرد که ترس خود را انکار کند.
البته هیجانات از بین نمیرود بلکه فقط تغییر شکل میدهد و به شکل هیجانات منفی دیگر مانند خشم بیرون میریزد. به این ترتیب واضح است که آموزش صحیح رو به رو شدن با هیجانات، تا چه حد در مدیریت و کنترل آن نقش دارد.
البته در بسیاری از فرهنگها، ابراز هیجانات منفی بسیار دشوارتر است و مسائل آموزشی، نگرش والدین، عوامل محیطی و اجتماعی در بازداری هیجانات نقش مهمی دارد؛ به عنوان مثال طرز برونریزی خشم در بسیاری از کشورها و فرهنگها متفاوت از دیگری است اما آنچه مشترک است، این است که سرکوب خشم، یک نتیجه بیشتر در بر ندارد و آن هم مبتلا شدن به بیماریهای جسمی یا تبدیل شدن آن به رفتارهای پرخاشگرانه و یا ابتلا به افسردگی شدید است. پذیرش این هیجانات در اولین گام، بسیار کمککننده است.
نکته اینجاست که بر خلاف تصور عموم، تمام هیجانات منفی از قبیل خشم، ترس، غم، نفرت، حسادت و… را باید پذیرفت، نه این که آنها را انکار کرد. پذیرش این احساسات، ممکن است در ابتدا بدیهی به نظر برسد اما در موقعیت خاصی، همه ما ترس، غم و حسادت خود را در وهله اول انکار میکنیم و حاضر نیستیم بپذیریم که ترسیدهایم یا غمگین شدهایم یا حسادت میکنیم. این سرکوب هیجانات، در وهله اول یک شیوه دفاعی است که ناخودآگاه به آن روی میآوریم زیرا میخواهیم از خود محافظت کنیم.
مواجه شدن با احساسات واقعی، شجاعتی میطلبد که به خودآگاهی بالایی نیاز دارد و پس از کنار گذاشتن شیوههای دفاعی ناخودآگاه از قبیل انکار و سرکوب امکانپذیر است. همچنین گاهی فرد برای جبران ناکامی یا بهبود زخمهای دردناک هیجانی که در گذشته داشته است، هیجانات منفی خود را انکار میکند؛ به عنوان مثال فرد در گذشته به شیوهای عاقلانه موفق به جلب حمایت دیگران از احساسات خود نشده و یا شکست خورده است، بنابراین تصمیم میگیرد به طور مداوم احساسات دردناک خود را پنهان کند.
گاهی ممکن است فرد به جای انکار احساسات منفی، از شیوههای نادرستی برای ابراز آن استفاده کند؛ به عنوان مثال برای ابراز خشم به پرخاشگری، داد و فریاد، درگیری فیزیکی، بد و بیراه گفتن و… اقدام میکند. در این موقعیت درست است که خشم سرکوب نشده اما به بروز مشکلات رفتاری و اخلاقی انجامیده است.
بنابراین آسیبهای متعدد زیادی برای سلامت روان فرد دارد. شیوه مناسب ابراز خشم در افراد مختلف، متفاوت است و اگرچه آموزش ابراز خشم در دوران کودکی بسیار موثر است، اما افراد در طول زمان میتوانند راههای متفاوتی را برای برونریزی خشم خود پیدا کنند.
بهترین روش ابراز خشم، صحبت کردن درباره آن است. گفتن جمله «من عصبانی هستم» برای درصد زیادی از مردم در هنگام عصبانیت، کار بسیار دشواری است و این مسئله نشان میدهد که کنترل خشم در موقعیت، تا چه اندازه دشوار است. گاهی خشم که مدتها سرکوب شده به حالت انفجاری بروز پیدا میکند به طوری که خشم ابراز شده با موقعیت همخوانی ندارد. در چنین شرایطی گفته میشود خشم سرکوب شده و ابراز نشده، منفذی برای برونریزی پیدا کرده است.
صداقت احساسی
گاهی فرد از ترس پیامدهای اجتماعی ابراز هیجانات واقعی، به بازداری رو میآورد. به عنوان مثال، برای سرکوب هیجانات واقعی خود، به دروغگویی رو میآورد تا حمایت دیگران را از دست ندهد؛ در حالی که از دست دادن حمایت دیگران در نتیجه صداقت احساسی، نشانه ناسالم بودن حمایت است و فرد با صداقت، چیزی را از دست میدهد که تنها تصور میکرده دارد. برای نیل به صداقت احساسی، برداشتن چهار گام ضروری است:
پذیرش هیجانات خوشایند و ناخوشایند و تشخیص آنها از یکدیگر، اولین گام است. سپس فرد باید بپذیرد که طی مدتها از سازوکارهای روانشناختی ناهوشیار خود برای سرکوب احساساتش استفاده کرده است و بپذیرد که گذشته او، جزیی از زندگیاش در زمان حال است. سپس سعی کند با مقاومت در برابر الگوهای دفاعی قبلی، رفتارهای جدید و متفاوتی را بروز دهد.
منبع: خراسان (گفتگو با دکتر شهربانو قهاری؛ روان پزشک و عضو انستیتو روان پزشکی تهران)