- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : محقق شماره 1
- 0 نظر
پرهیز از لقمه حرام، یکی از اصول ضروری اسلام در تغذیه هر فرد مسلمان است؛ چرا که لقمه حرام، هم به سلامت جسم و هم به سلامت روان زیان فراوانی رسانده و آثار بسیار بدی با خود به همراه می آورد.
در آموزه های اسلام، برای لقمه حرام، آثار منفی و زیانبار گوناگونی عنوان شده که از مهمترین آن ها می توان به سنگدلی و قساوت قلب، کم ارزش شدن نماز، مشمول لعنت فرشتگان و جهنمی شدن و محرومیت از بهشت اشاره کرد.
بنابراین حلال و طیب بودن لقمه، اولین قانون تغذیه است و لازم است انسان به طیب و حلال بودن چیزی که می خورد و می نوشد، اهتمام خاص ورزد. در ادامه به چند داستان آموزنده پیرامون ضرورت پرهیز از لقمه حرام و آثار زیانبار آن اشاره می کنیم:
پرهیز پیامبر (ص) از لقمه حرام و شبهه ناک
در دوران کودکی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، یهودیان که نشانه هایی از پیامبری را در او دیدند، در صدد امتحان از آن حضرت برآمدند و با خود گفتند: ما در کتاب هایمان خوانده ایم که پیامبر اسلام از غذای حرام و شبهه ناک دوری می کند، خوب است او را امتحان کنیم.
مرغی را دزدیدند و به عنوان هدیه برای حضرت ابوطالب فرستادند تا همه از آن بخورند؛ اما همه خوردند غیر از پیامبر. علت این کار را پرسیدند، حضرت در پاسخ فرمود: این مرغ، حرام است و خداوند من را از حرام نگه می دارد.
پس از این ماجرا، یهودیان مرغ دیگری تهیه کردند و نزد ابوطالب فرستادند و تصمیم گرفتند پولش را بعدا به صاحبش بدهند؛ ولی آن حضرت باز هم آن را میل نکردند و فرمودند: این غذا، شبهه ناک است و پول آن پرداخت نشده است. وقتی یهودیان از این جریان اطلاع یافتند گفتند: این کودک به مقام و منزلت بزرگی خواهد رسید![۱]
ظرف حرام، به سان لقمه حرام
در دوران زندانی شدن یکی از امامان معصوم (ع) در زندان های خلفای عباسی، روزی یکی از زنان مومن، پرهیزگار و دوستدار اهل بیت (ع) که از پرهیز و دوری جستن خاندان پیامبر (ص) از لقمه حرام آگاه بود، با پول حلال خود، دو عدد نان پخت و نزد امام (ع) فرستاد تا میل کند.
زندانبان نیز به امام (ع) عرض کرد: فلان زن صالحه که دوستدار شما است، این دو عدد نان را به رسم هدیه فرستاده و سوگند خورده که از مال حلال است؛ علیرغم این توضیحات و سفارشات، حضرت آن نان را میل نکرد و نزد آن زن پس فرستاد و فرمود: به آن زن بگویید ما می دانیم طعام تو حلال است؛ اما چون آن را در ظرف حرام گذاشتی و نزد ما فرستادی، خوردنش بر ما روا نیست.[۲]
لقمه حرام از جنس حلوای شیرین
روزی معاویه، هدیه ای برای ابوالاسود دوئلی فرستاد که مقداری از آن حلوا بود. مقصود او از فرستادن هدیه، این بود که دل آنها را به دست آورد و قلبشان را از محبت علی (ع) خالی کند.
ابوالاسود، دختر جوانی داشت. او نزد پدر آمد و همین که چشمش به حلوا افتاد، لقمه ای از آن برداشت و در دهان گذاشت. ابوالاسود که مردی خداترس بود و از لقمه حرام پرهیز داشت به دخترش گفت: دخترم! آنچه در دهان برده ای بیرون بینداز. این غذا زهر است! معاویه آن را فرستاده و می خواهد به وسیله آن، ما را فریب داده و محبت امیر مومنان علی (علیه السلام) و خاندانش را از قلب ما بیرون کند.
دخترش گفت: خدا صورتش را زشت کند. او می خواهد ما را با این حلوای شیرین، از مولایمان علی (علیه السلام) دور کند؟ مرگ بر فرستنده و خورنده این حلوا باد! سپس آن قدر دست در گلو برد و خود را رنج داد تا آنچه خورده بود بالا آورد.[۳]
پرهیز از لقمه حرام و شبهه ناک در تربیت فرزند
مرحوم ملا محمد تقی مجلسی (ره) معروف به مجلسی اول، در تربیت فرزندان خود اهتمام فراوان داشت و نسبت به حرام و حلال، بسیار دقیق بود تا مبادا گوشت و پوست فرزندش با لقمه حرام یا شبهه ناک رشد کند.
محمد باقر، فرزند مولی محمد تقی، کمی پر جنب و جوش و بازیگوش بود. شبی پدر، برای نماز و عبادت به مسجد جامع اصفهان رفت. محمد باقر نیز همراه پدر بود. کودک در حیاط مسجد ماند و به بازیگوشی پرداخت. او مشک پر از آبی را که در گوشه حیاط مسجد قرار داشت، با سوزن، سوراخ کرد و آب آن را به زمین ریخت.
وقتی نماز تمام شد، پدر از مسجد بیرون آمد و با دیدن این صحنه، ناراحت شد و در فکر فرو رفت. دست فرزند را گرفت و راهی منزل شد. وقتی به خانه رسید به همسرش گفت:
می دانی که من در تربیت فرزندم، دقت بسیار داشته و همواره تلاش کرده ام تا لقمه شبهه ناکی به او ندهم چه رسد به لقمه حرام؛ اما امروز عملی از او دیدم که مرا بسیار متاثر کرد و به فکر واداشت. نمی دانم به چه دلیل امشب مشک آب مسجد را با سوزن، سوراخ نمود. آیا تو در تربیت این فرزند کاری کرده ای که او مرتکب چنین کاری شود؟
همسرش کمی فکر کرد و پس از مکثی کوتاه گفت: راستش در یکی از روزهایی که محمد باقر را باردار بودم، برای انجام کاری به خانه همسایه رفتم. درخت اناری در حیاط خانه آنها بود که توجه مرا به خود جلب کرد. سوزنی را در یکی از انارها فرو بردم و مقداری از آب آن را چشیدم.
ملا محمد تقی مجلسی (ره) با شنیدن این سخن، آهی کشید و به راز مطلب پی برد.[۴]
لقمه حرام و شادی فرزند از اعدام پدر
یکی از مسائل پند آموز، عبرت انگیز و در عین حال دردناک تاریخ، ماجرای کف زدن فرزند آیت الله حاج شیخ فضل الله نوری (ره) هنگام اعدام پدر بود. این مجتهد عادل و انقلابی، در ابتدا مشروطه خواه بود اما چون مشروطه از اسلام و مسیر اصلی خود منحرف شد، با آن به مخالفت برخاست و سرانجام او را بازداشت و زندانی کردند.
شیخ فضل الله نوری، پسری داشت که بیش از بقیه اصرار داشت که پدرش را اعدام کنند! یکی از بزرگان نقل کرده: روزی برای ملاقات شیخ فضل الله نوری به زندان رفتم، علت این دشمنی و رفتار عجیب فرزندش را از او پرسیدم. ایشان در پاسخ گفت: من از پسرم انتظار داشتم که چنین از کار درآید!
وقتی آثار تعجب را در چهره من دید، اضافه کرد: این بچه، در نجف متولد شد. با توجه به این که مادرش بیمار بود و شیر نداشت، مجبور شدیم یک دایه شیرده برای او بگیریم. دایه ای به ما معرفی کردند و او مشغول شیردهی به نوزاد شد. پس از مدتی که آن زن به پسرم شیر می داد، ناگهان طی ماجرایی متوجه شدیم که وی زنی آلوده و از دشمنان امیرالمومنین (علیه السلام) است…
با توجه به این داستان، شایسته است مادرانی که به هر دلیلی نمی توانند نوزاد خود را شیر دهند، بسیار مراقب باشند تا زنی را برای شیردهی به کودک خود انتخاب کنند که خداترس بوده و اهل گناه نباشد؛ چون روحیات او بر کودک اثر خواهد گذاشت.
اثر لقمه حرام به حدی است که وقتی امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا مردم را نصیحت می کردند و آنان نمی پذیرفتند، حضرت فرمود: شکم شما از لقمه حرام پر شده است لذا سخن حق در دل شما اثر نمی کند.[۵]
تاثیر لقمه حرام خلیفه
شریک بن عبد الله نخعی از فقهای معروف قرن دوم هجری به علم و تقوا معروف بود. مهدی خلیفه عباسی علاقه فراوان داشت که مقام و منصب قضاوت را به او واگذار کند؛ ولی شریک بن عبد الله برای آن که خود را از دستگاه ظلم دور نگاه دارد، زیر بار نمی رفت.
همچنین خلیفه، علاقمند بود که شریک را معلم خصوصی فرزندان خود قرار دهد تا به آنها علم حدیث بیاموزد. شریک این کار را نیز قبول نمی کرد و به همان زندگی ساده و آزادی که داشت قانع بود.
روزی خلیفه او را به حضور طلبید و گفت: باید امروز یکی از این سه کار را قبول کنی: یا عهده دار منصب قضاوت شوی یا کار تعلیم و تربیت فرزندانم را بپذیری یا آن که امروز ناهار مهمان ما باشی.
شریک گرچه پذیرفتن هر یک از این سه کار را دشوار می دید؛ ولی با خود فکری کرد و گفت: حالا که اجبار و اضطرار است، سومی بر من آسان تر است.
از سوی دیگر خلیفه به آشپز مخصوص خود دستور داد که لذیذترین غذاها را برای ناهار تهیه کند. وقت ناهار که شد غذاهای رنگارنگ و بسیار لذیذی سر سفره آوردند. شریک که تا آن وقت چنین غذاهایی نخورده و ندیده بود، با اشتهای کامل به خوردن مشغول شد.
آشپز خلیفه با دیدن این صحنه، نزدیک خلیفه شد و آهسته و با حالت پوزخند در گوش او گفت: این مرد پس از خوردن این غذا، دیگر روی رستگاری را نخواهد دید!
سخن آشپز خلیفه درست بود و لقمه حرام کار خودش را کرد و شریک پس از شرکت در آن مجلس، همنشینی با خاندان بنی عباس را اختیار نمود و طولی نکشید که شریک هم عهده دار تعلیم فرزندان خلیفه شد، هم منصب قضاوت را قبول کرد و خلیفه برای او از بیت المال مقرری معین نمود.
روزی شریک با متصدی پرداخت حقوق حرفش شد. متصدی به او گفت: تو که گندم به ما نفروخته ای که این قدر سماجت می کنی؟ شریک گفت: به خدا از گندم با ارزش تر به شما فروخته ام، من دینم را فروخته ام![۶]
تاثیر لقمه حرام تا چهل روز!
از آقای محمد تقی حاتمی نقل شده: عادت من این بود که هر شب به هنگام سحر و یک ساعت مانده به صبح، برای نماز شب بیدار می شدم؛ ولی چهل روز موفق نشدم. به مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی نامه نوشتم. ایشان در جواب، دعای کوچکی فرستادند و نوشته بودند:
چهل روز قبل، فلان روز که از مجلس شورا با فلان شخص خارج شدی، ظهر گذشته بود. رفیقتان شما را به ناهار دعوت کرد و در چلوکبابی غذا خوردید؛ این اثر آن غذا است و همان طور بود که حاج شیخ نوشته بودند. دعا را خواندم و مجددا به خواندن نماز شب توفیق یافتم.[۷]
غذای خلیفه لقمه حرام است
روزی در مجلس هارون الرشید پنجمین خلیفه عباسی، گروهی از اشراف و بزرگان حاضر بودند. صحبت از بهلول و سبک مغزی و دیوانگی او شد. هنگام غذا، سفره مجللی از بهترین غذاها گسترده شد و یک ظرف غذای مخصوص جلوی هارون گذاشتند.
هارون مقداری از غذای خود را به یکی از غلامان داد و گفت: این غذا را برای بهلول ببر تا شاید بهلول را جذب خود کند. وقتی غلام غذا را نزد بهلول که در خرابه ای نشسته بود گذاشت، دید چند سگ در چند قدمی او در حال دریدن و خوردن لاشه الاغی هستند.
بهلول غذا را قبول نکرد و به غلام گفت: این غذا را نزد آن سگ ها بگذار! غلام گفت: این غذای مخصوص خلیفه است و به احترام تو برایت فرستاده است. به مقام خلیفه توهین نکن! بهلول گفت: آهسته سخن بگو که اگر سگ ها هم بفهمند از این غذا نمی خورند (زیرا غذای خلیفه، لقمه حرام است!)[۸]
پرهیز از لقمه حرام و شبهه ناک
روزگاری که مرحوم آیت الله العظمی سید محمد رضا گلپایگانی (ره) به مکتب می رفتند و پدرشان را هم از دست داده بودند، رسم بر این بود که وقت ناهار، کودکان غذاهایشان را روی هم ریخته و با هم می خوردند؛
اما آیت الله گلپایگانی به کناری می رفتند و جداگانه غذایشان را می خوردند و هر چه دیگران اصرار می کردند که با آنان غذا بخورند، نمی پذیرفتند و می گفتند شاید پدران شما راضی نباشند که من از غذایتان استفاده کنم.
روزی بچه ها غذای او را برداشتند و روی غذای خود ریختند تا مجبور شود با آنها ناهار بخورد، ایشان آن روز، ناهار نخوردند. آری رعایت تقوا و دوری از لقمه حرام و شبهه ناک، پله اول کمال و ترقی انسان است.[۹]
لقمه حرام با احتمال احتکار
مرحوم جلال الدین همایی در باره استادش آقا سید مهدی درچه ای برادر آیت الله سید محمد باقر درچه ای می گوید:
این مرد در علم، تقوا، امانت و صداقت، نسخه دوم برادرش بود. یکی از جلوه های تقوا و زهد آن بزرگوار، این بود که ایشان در اوائل ایام قحطی که با جنگ جهانی اول مصادف بود، حدود بیست من آرد در خانه داشت و با این که عیالوار بود و مخارج سنگین زندگی را بر دوش داشت، به محض این که آثار گرانی نمودار شد، آردها را در معرض فروش گذاشت و فروخت.
به او گفتند: لازم بود که شما احتیاط می کردید و حتی مقدار دیگری هم می خریدید. ایشان پاسخ داد: ترسیدم شبهه احتکار داشته باشد (و لقمه حرام محسوب شود)؛ خدا بزرگ است (و روزی ما را می رساند).[۱۰]
لقمه حرام، دام شیطان
از یکی از شاگردان مرحوم شیخ مرتضی انصاری نقل شده: در دورانی که در نجف اشرف نزد شیخ به تحصیل مشغول بودم، شبی شیطان را در خواب دیدم که بندها و طناب های متعددی در دست داشت.
از شیطان پرسیدم: این بندها برای چیست؟ گفت: این ها را به گردن مردم می اندازم و آنها را به سمت خویش می کشم و به دام می اندازم. روز گذشته یکی از طناب های محکم را به گردن شیخ انداختم و او را از اتاقش تا وسط کوچه کشیدم، ولی افسوس که از دستم رها شد و برگشت.
صبح نزد شیخ آمدم و جریان خواب را برایش نقل کردم، فرمود: شیطان راست گفته است! زیرا آن ملعون دیروز می خواست مرا فریب دهد که با لطف خدا از دستش گریختم. دیروز پول نداشتم و اتفاقا چیزی در منزل لازم شد. با خود گفتم یک ریال از مال امام زمان (علیه السلام) نزدم موجود است و هنوز وقت صرفش نرسیده، آن را به عنوان قرض بر می دارم و سپس ادا خواهم کرد.
پول را برداشتم و از منزل خارج شدم. همین که خواستم خرید کنم، با خود گفتم: از کجا معلوم که من بعدا بتوانم این قرض را ادا کنم؟ به همین جهت، از خرید منصرف شدم و به خانه برگشتم و آن پول را سر جای خودش گذاشتم.[۱۱]
تاثیر تقوای مادر بر نوزاد
شیخ مرتضی انصاری، از علما و مراجع برجسته شیعه، مردی زاهد و عابدی بی مانند بود و از نظر علم و جنبه های معنوی، یگانه عصر خود به شمار می رفت. مادر ایشان توجه خاصی به تغذیه پاک و حلال فرزند خود و پرهیز وی از لقمه حرام داشت.
وقتی به مادرش گفتند: فرزندت به درجات عالی علم و تقوا رسیده است، گفت: من چنین انتظاری از فرزندم داشتم؛ زیرا به او شیر ندادم مگر اینکه با وضو بودم. حتی در شب های سرد زمستان هم بدون وضو او را شیر نمی دادم.[۱۲]
خوابی در مورد لقمه حرام
از عارف معروف، ملا علی همدانی نقل شده: شبی در خواب دیدم شخصی عصا به دست و با عینک و کلاه از پله های کتابخانه ام بالا آمد. وارد اتاق که شد، ماری از جیبش بیرون آورد، روی دست من انداخت و گفت: مار دیگری نیز دارم که بعدا می آورم. من در خواب به او گفتم که مار را ببر و در فلان جا بینداز! او هم مار را برداشت و رفت.
روز بعد، در کتابخانه بودم که دیدم شخصی با همان شکل و شمایل خواب، وارد شد. پنج تومان از جیبش در آورد و به من داد. (در آن لحظه، خواب را فراموش کرده بودم) به ذهنم رسید که مدتی است نیازمندی را کمک نکرده ام. پنج تومان را به او بر گرداندم و گفتم که: این پول را به فلانی برسان. او هم پول را گرفت و رفت.
یک ماه بعد، دوباره آن مرد آمد و گفت: پنج تومان آورده ام تا به شما تقدیم کنم. در این هنگام ناگهان به یاد آن خواب افتادم و گفتم: من این پول را نمی پذیرم. پول شما، مار است!
او از شنیدن این سخن من، بسیار ناراحت و اندوهگین شد و گفت: خدا لعنت کند پسرانم را! من راضی نبودم! وقتی داستان را پرسیدم، گفت: خدا لعنت کند آنان را! مغازه ای داشتم که پسرانم جهت مشروب فروشی اجاره داده اند. این پول هم پول اجاره (و لقمه حرام) آن مغازه است.[۱۳]
نتیجه گیری
حلال و طیب بودن لقمه و پرهیز از لقمه حرام، اولین و مهمترین قانون تغذیه در دین اسلام است و در آموزه های اسلام، آثار منفی و زیانبار زیادی در خصوص رعایت نکردن این اصل مهم بیان شده است.
همان طور که در داستان هایی از زندگانی پیامبر اکرم (ص)، امامان معصوم (ع) و صالحان خواندیم، آن بزرگواران همواره نسبت به تغذیه حلال و پرهیز از لقمه حرام اهتمام ویژه ای داشته و حتی به لقمه شبهه ناک نیز دست نمی زدند.
گردآوری و بازنویسی: حسین فاضلی
پی نوشت ها
[۱] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۱۵ ص۳۳۶
[۲] . صداقت، یکصد موضوع پانصد داستان ج۱ ص۲۱۲؛ به نقل از لطائف الطوائف ص ۴۴
[۳] . خسروی، پند تاریخ ج۵ ص۱۳(با تغییراتی در متن)
[۴] . ملا احمد نراقی، معراج السعاده، ص٣١٣
[۵] . مظاهری، تربیت فرزند از نظر اسلام(با تغییراتی در متن)، ص ۸۹
[۶] . شهید مطهری، داستان راستان (با تغییراتی در متن)، ج۱ ص۴۷-۴۸
[۷] . مقدادی اصفهانی، نشان از بی نشان ها (با تغییراتی در متن)، ج۲ ص۵۹
[۸] . محمدی اشتهاردی، حکایت های شنیدنی (با تغییراتی در متن)، ج۱ ص۱۲
[۹] . انصاری قمی، آیت الله گلپایگانی، فروغ فقاهت، ص۱۹
[۱۰] . مختاری، سیمای فرزانگان (با تغییراتی در متن)، ص۳۶۹
[۱۱] . مختاری، سیمای فرزانگان(با تغییراتی در متن) ص۴۳۰
[۱۲] . بذر افشان، صد حکایت تربیتی(با تغییراتی در متن)، ص۶۰
[۱۳] . غلامی نهاد، قصه های عارفان (با تغییراتی در متن)، ص ۱۱۷
منابع
- علامه مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار؛ بیروت؛ دار احیاء التراث العربی؛ چاپ دوم؛ ۱۴۰۳ ق
- نراقی، احمد بن محمد مهدی، معراج السعاده؛ انتشارات حسینی؛ چاپ دوم؛ ۱۳۶۷ ش
- مطهری، مرتضی؛ داستان راستان؛ قم؛ دفتر انتشارات اسلامی؛ بی تا
- خسروی، موسی؛ پند تاریخ؛ تهران؛ انتشارات اسلامیه؛ چاپ پانزدهم؛ ۱۳۹۴ ش
- مظاهری، حسین؛ تربیت فرزند از نظر اسلام؛ ناشر: شرکت چاپ و نشر بین الملل، چاپ هیجدهم، ۱۳۹۶ ش
- محمدی اشتهاردی، محمد؛ حکایت های شنیدنی؛ قم؛ انتشارات علامه؛ چاپ دوم؛ ۱۳۸۳ ش
- مقدادی اصفهانی، علی؛ نشان از بی نشان ها؛ تهران؛ انتشارات جمهوری؛ چاپ چهلم؛ ۱۳۹۳ ش
- انصاری قمی، ناصر الدین؛ آیت الله گلپایگانی، فروغ فقاهت؛ قم؛ سازمان تبلیغات اسلامی؛ ۱۳۷۳ ش
- مختاری، رضا؛ سیمای فرزانگان؛ قم؛ سازمان تبلیغات اسلامی؛ ۱۳۷۱ ش
- صداقت، سید علی اکبر؛ یکصد موضوع پانصد داستان؛ تهران؛ انتشارت ناصر؛ چاپ سوم؛ ۱۳۸۳ ش
- بذر افشان، مرتضی؛ صد حکایت تربیتی؛ قم؛ بوستان کتاب؛ چاپ سوم؛ ۱۳۸۲ ش
- غلامی نهاد، جمشید؛ قصه های عارفان؛ تهران؛ نشر دانش آموز؛ چاپ دوم؛ ۱۳۸۱ ش