فضای سیاسی و اجتماعی در دوران امام جواد (علیه‌السلام)

۱۳۹۸-۰۵-۰۱

519 بازدید

فهرست محتوا

اشاره:

مطالعه سیره و زندگی ائمه اطهار(علیه‌السلام) و توجه به تلاش های علمی و سیاسی آنان نشان می دهد که آن بزرگواران چشمه های جوشان معرفت و گنجینه های علوم الهی هستند که چون چراغی پرفروغ و خاموش نشدنی در وادی جهل و ظلمت پرتوافشانی می کنند،به طوری که در عرصه علم و دانش تاریکی را از بین برده و در حوزه سیاست امید حق ستیزان را نومید می سازند. در مقاله به فضای سیاسی و اجتماعی دورا امام جواد(علیه‌السلام) پرداخته شده است.

امام جواد(علیه‌السلام) همانند دیگر امامان معصوم(علیه‌السلام) دارای کمالات علمی و اندیشه های سیاسی در مرتبه اعلی است که بعد از شهادت پدر بزرگوارش، در کودکی، امامت و رهبری شیعیان را به عهده گرفت و به رغم مشکلات حادّ جامعه مسلمین نقش شایسته ای در راه گسترش دانش و فرهنگ حیات بخش اسلام ایفا نمود.

مقاله ای که از نظر خوانندگان عزیز می گذرد انعکاسی است از فضای سیاسی و اجتماعی در دوران امامت امام جواد (علیه‌السلام) وتلاش های آن حضرت در این فضا برای دفاع از شیعیان. امید است که ره توشه ای باشد برای پویندگان راه امامت و ولایت.

امام جواد(علیه‌السلام) در دوره ای امامت خویش را آغاز کرد که به رغم اقتدار شیعیان، عرصه سیاسی و اجتماعی جامعه گرفتار چالش های عمیق عقیدتی و درگیری های مختلف شده بود.

دوران امامت آن حضرت با خلافت دو نفر از خلفای ستم پیشه عباسی (مأمون و معتصم) مقارن بود.

مأمون به دلیل این که با قتل امام رضا(علیه‌السلام) دچار بدنامی و تزلزل شده بود، صلاح نمی دید که بیش از آن به آزار امام جواد(علیه‌السلام) بپردازد. هم چنین به دلیل قدرت شیعیان در آن روزگار تمام سعی خود را بر آرام نگه داشتن اوضاع مصروف می داشت، لذا به منظور دست یابی به چنین هدفی ناچار شد آن حضرت را مانند پدرش امام رضا(علیه‌السلام) در قدرت سهیم کند. امام ولایت عهدی را قبول کرد، مشروط بر این که هرگز در کاری دخالت نکند و این امر مشروع بودن حکومت خلیفه را با سؤال روبه رو می کرد. امام جواد با گذاشتن شروطی مبنی بر دخالت نکردن در امور، عملاً ناچار شدن خود را به پذیرش ولایت عهدی به نمایش گذاشت و نقشه خلیفه را که با این هدف درصدد کسب مشروعیّت بود، ناکام گذاشت.

مسأله مخاطره آمیزی که در این مقطع حسّاس شیعیان را تهدید می کرد، قدرت گرفتن و پیشرفت «مذهب معتزله» بود. مکتب اعتزال در آن زمان رواج و رونق بسیاری گرفته بود و حکومت وقت از طرفداران آن بسیار حمایت می کرد. آنان دستورات ومطالب دینی را به عقل خویش عرضه می نمودند و آن چه را که عقلشان صریحاً تأیید می کرد، می پذیرفتند و بقیّه را انکار می کردند و چون نیل به مقام امامت در سنین خردسالی با عقل ظاهر بینشان سازگار نبود، پرسش های دشوار و پیچیده ای را مطرح می کردند تا به پندار خویش حضرت جواد(علیه‌السلام) را در میدان رقابت علمی و سیاسی شکست دهند. امّا آن امام با پاسخ های قاطع و استدلال های قوی از این مناظره ها سربلند بیرون آمد و هرگونه تردید در مورد امامت خویش را از بین برد و اصل امامت را تثبیت نمود و نشان داد که برخورداری از منصب الهی در خردسالی هیچ مشکلی ندارد.

از دیگر مسائل مطرح در این عصر، تهاجم عقیدتی و نیرنگ بازی های دو خلیفه عباسی(مأمون و معتصم) با مردم بود. به گواهی تاریخ مأمون مکّارترین و منافق ترین خلیفه عباسی بود که برای کسب پیروزی نهایی و قطعی بر اندیشه شیعه بسیار کوشید و هدف نهایی وی از تشکیل مناظره با امامان شیعه شکست ایشان و در نهایت سقوط مذهب تشیّع بود، زیرا او می خواست برای همیشه ستاره تشیّع افول کند و بزرگ ترین مانع در برابر حاکمان غاصب و ستمگر از میان برداشته شود، امّا در چنین عصری امام محمد تقی(علیه‌السلام) قاطعانه و با اقتدار الهی تمام در برابر انحرافات، مسامحه ها، توهین ها و دیگر مکرهای خلفای باطل ایستاد و از حقانیّت دین اسلام و شیعیان دفاع کرد.[۱] ایشان به رغم محدودیّت های موجود از سوی دستگاه خلافت، از طریق نصب وکلا و نمایندگان، ارتباط خود را با شیعیان حفظ می کرد. در سراسر قلمرو حکومت مأمون و معتصم آن حضرت کارگزارانی را اعزام می کرد و با فعالیّت های سیاسی گسترده از تجزیه نیروهای شیعه جلوگیری می نمود.

از جمله: آن بزرگوار به وکلای خود اجازه می داد که به درون دستگاه خلافت نفوذ کرده و مناصب حسّاس حکومتی را در دست بگیرند. هم چنین برخی از کارگزاران امام نیز به عنوان حاکم شهرها منصوب شدند و همه امور را با دقّت تحت نظر داشتند.[۲] در دوران امامت امام نهم بعضی از انحرافات عقیدتی مطرح بود که ریشه در دوران های قبل داشت، ولی آن بزرگوار به مناسبت هایی با این انحرافات برخورد می کرد و با اعلام موضع خویش، نظر حق و صائب را بیان می نمود و مردم را از باورهای ناصحیح و غلط باز می داشت.

امام جواد(علیه‌السلام) در برابر فرقه هایی که در دوران امامتش وجود داشت، شیعیان را راهنمایی می کرد. یکی از این فرقه ها اهل حدیث بود که مجسّمی مذهب بوده و خدا را جسم می پنداشتند. امام درباره آنان به شیعیان می فرمود:که اجازه ندارند پشت سر هر کسی که خدا را جسم می داند، نمازگزارده و به او زکات بپردازند.[۳]

واقفیّه یکی دیگر از فرقه های موجود انشعابی از شیعه بود که به صورت معضلی بزرگ در مقابل شیعیان مطرح شده بود؛ آنان کسانی بودند که پس از شهادت امام کاظم(علیه‌السلام) بر آن حضرت توقّف کرده و امامت فرزندش علی بن موسی الرضا(علیه‌السلام) را نپذیرفتند.

زیدیه نیز فرقه ای بود منشعب از شیعه که طعن آنان بر امامان معصوم(علیه‌السلام)، سبب موضع گیری تند ائمه در برابر این گروه شد، چنانکه در روایتی از امام جواد(علیه‌السلام) واقفیّه و زیدیّه مصداق آیه: «وجوهٌ یومئذٍ خاشعهٌ عاملهٌ ناصبه»[۴] خوانده شدند و در ردیف ناصبی ها قرار گرفتند.[۵]

پی نوشت:

[۱]. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۵۰، ص ۷۴.

[۲]. تاریخ غیبت، امام دوازدهم، حسین جاسم، ترجمه سید محمد نقی، آیت اللّهی، ص ۷۸ – ۷۹.

[۳]. التوحید، شیخ صدوق، ص ۱۰۱.

[۴]. سوره غاشیه، آیات ۲ – ۳.

[۵]. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، ص ۴۹۰.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه، بر گرفته از پاسدار اسلام – آذر ۱۳۸۷ – شماره ۳۲۴ – ۴۴