حضرت نوح (ع) نخستین پیامبر اولواالعزم است. نام وی «عبدالغفار» یا «عبدالملک» یا «عبدالاعلی» بوده، و لقب «نوح» از این نظر به او داده شده است که سالیان دراز بر خویشتن یا بر قوم خود نوحه ‌گری می‌کرد، نام پدرش «لمک» یا «لامک» بود.

حضرت نوح (ع) از عمری طولانی برخوردار بود، در بعضی روایات ۱۴۹۰ سال و در بعضی دیگر ۲۵۰۰ سال آمده و درباره قوم او نیز عمرهای طولانی در حدود ۳۰۰ سال نوشته اند، آنچه مسلم است اینکه او عمری بسیار طولانی داشت و طبق تصریح قرآن ۹۵۰ سال در میان قومش درنگ کرد و مشغول تبلیغ بود.

همسر و فرزندان حضرت نوح (ع)

قرآن درباره دو نفر از زنان بی تقوا که در خانه دو پیامبر بزرگ خدا بودند، می فرماید: «خداوند مثلی برای کافران زده است؛ مثلی به همسر نوح و همسر لوط. آنها تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولی به آن دو خیانت کردند. اما ارتباط آنها با این دو پیامبر بزرگ سودی به حالشان در برابر عذاب الهی نداشت.»[۱]

اسم همسر حضرت نوح «والهه» و اسم همسر حضرت لوط «والعه» بوده است و بعضی عکس این را نوشته اند یعنی نام همسر نوح را «والعه» و همسر لوط را «والهه» یا  «واهله» گفته اند. به هر حال این دو زن به این دو پیامبر بزرگ خیانت کردند، البته خیانت آنها هرگز انحراف از جاده عفت نبود؛ زیرا هرگز همسر هیچ پیامبری آلوده به بی عفتی نشده است.

خیانت همسر «نوح» این بود که با دشمنان آن پیامبر همکاری می کرد و اسرار مومنان او را به دشمن می سپرد. قرآن در پایان می گوید: «به آنها گفته می شود با سایر دوزخیان وارد جهنم شوید.»[۲] یعنی میان شما و دیگران از این نظر هیچ امتیازی نیست.

حضرت نوح (ع) چهار پسر به نام های «حام»، «سام»، «یافث» و «کنعان» داشت. کنعان برخلاف سه پسر دیگر از مسیر حق منحرف شد و به کفار پیوست. خداوند در قرآن او را از خانواده حضرت نوح (ع) خارج دانسته و «عمل غیر صالح»[۳] معرفی می کند.

وقتی کنعان در طوفان بزرگ گرفتار شد، نوح  فرزند خود را در میان آب دید، عاطفه پدری به جوش آمد و به یاد وعده الهی درباره نجات فرزندش افتاد، رو به درگاه خدا کرد و گفت: «پروردگارا! پسرم از اهل من و خاندان من است، و تو وعده فرمودی که خاندان مرا از طوفان و هلاکت رهایی بخشی.»[۴]

این وعده اشاره به همان چیزی است که در سوره هود آمده است، آنجا که می فرماید: «ما به نوح فرمان دادیم که از هر نوعی از انواع حیوانات، یک جفت بر کشتی سوار کن و همچنین خانواده خود را، جز آن کسی که به فرمان خدا محکوم به نابودی است.»[۵]

نوح چنین فکر می کرد که منظور از جمله «جز آن کس که به فرمان خدا محکوم به نابودی است»، تنها همسر بی ایمان و مشرک او است و فرزندش کنعان جزء آنها نیست، و لذا چنین سخنی را به پیشگاه خدا عرضه داشت؛ اما بلافاصله پاسخ شنید: «ای نوح! او از اهل تو نیست! بلکه او عملی است غیر صالح».[۶]

سرانجام کنعان نتوانست از طوفان رهایی یابد و همراه دیگر مشرکان نابود شد؛ اما سه پسر دیگر حضرت نوح (ع) همراه وی سوار کشتی شدند و از طوفان نجات پیدا کردند.

برخی معتقدند که تمام نژادهای امروز کره زمین به آن سه فرزند باز می گردد، گروهی نژاد «حامی» هستند که در منطقه آفریقا ساکنند، و گروه دیگری از نژاد «سامی» هستند که در خاورمیانه و خاور نزدیک سکنی دارند، و نژاد «یافث» را ساکنان چین می دانند.

۹۵۰ سال دعوت حضرت نوح (ع)

بدون شک داستان قیام حضرت نوح (ع) و مبارزه سرسختانه و پیگیرش با مستکربین عصر خویش، و سرانجام شوم آنها، یکی از عبرت انگیزترین فرازهای تاریخ بشر است که در هر گامی از آن، درس عبرت مهمی نهفته است.

مرحله نخست دعوت حضرت نوح (ع)

قرآن نخستین مرحله این دعوت بزرگ را بیان کرده و می فرماید: «ما نوح را به سوی قومش فرستادیم، او به آنها اعلام کرد که من بیم دهنده آشکاری هستم.»[۷] سپس محتوای رسالت خود را در یک جمله خلاصه می کند و می گوید رسالت من این است که «غیر از الله دیگری را پرستش نکنید.»[۸] و بلافاصله پشت سر آن مسأله انذار و اعلام خطر را بیان می کند و می گوید: «من بر شما از عذاب روز دردناکی بیمناکم.»[۹]

اکنون ببینیم نخستین عکس العمل طاغوت ها و خودکامگان و صاحبان زر و زور آن عصر در برابر این دعوت بزرگ و اعلام خطر آشکار چه بود؟

پاسخ مشرکان به حضرت نوح (ع)

مشرکان سه پاسخ در برابر دعوت حضرت نوح (ع) دادند:

نخست «اشراف و ثروتمندانی که از قوم نوح کافر بودند، گفتند ما تو را جز انسانی همانند خود، نمی بینیم.»[۱۰] در حالی که رسالت الهی را باید فرشتگان بدوش کشند، نه انسان هایی همچون ما.

پاسخ دوم آنها این بود که گفتند ای نوح! «ما در اطراف تو، و در میان آنها که از تو پیروی کرده اند؛ کسی جز یک مشت اراذل و جوانان کم سن و سال ناآگاه و بی خبر که هرگز مسائل را بررسی نکرده اند، نمی بینیم.»[۱۱]

ما وقتی به پیروان تو نگاه می کنیم مشتی بی سر و پا گمنام و فقیر، تهیدست  پابرهنه که کسب های ضعیف و ناچیزی دارند اطرافت را گرفته اند با این حال چگونه انتظار داری، ثروتمندان سرشناس و اشراف با نام و نشان سر تسلیم بر آستان تو بسایند؟!

اشتباه بزرگ مشرکان این بود که مفهوم و معیار شخصیت را گم کرده بودند، آنها معیار سنجش ارزش ها را مال و ثروت، لباس و خانه و مرکب زیبا و گرانقیمت قرار داده بودند، و از پاکی و تقوا و حق جویی و صفات عالی انسانیت غافل بودند.

سومین ایراد آنها این بود که می گفتند قطع نظر از اینکه تو انسان هستی نه فرشته، و علاوه بر اینکه ایمان آوردندگان به تو نشان می دهد که دعوتت محتوای صحیحی ندارد «اصولا ما هیچگونه برتری برای شما بر خودمان نمی بینیم تا به خاطر آن از شما پیروی کنیم.»[۱۲] و به همین دلیل «ما گمان می کنیم که شما دروغگو هستید.»[۱۳]

پاسخ حضرت نوح (ع) به مشرکان

قرآن پاسخ های منطقی حضرت نوح (ع) را در برابر این ماجراجویان بیان می کند، نخست فرماید: «ای قوم! اگر من دارای دلیل و معجزه آشکاری از سوی پروردگارم باشم، و مرا در انجام این رسالت مشمول رحمت خود ساخته باشد، و این موضوع بر اثر عدم توجه بر شما مخفی مانده باشد، آیا باز هم می توانید رسالت مرا انکار کنید، و از پیروی من دست بردارید؟!»[۱۴]

این پاسخ جامع می تواند جوابگوی هر سه ایراد گردد؛ زیرا نخستین ایرادشان این بود که چرا تو انسان هستی؟!

او در پاسخ می گوید: درست است که من انسانی هستم همچون شما، ولی مشمول رحمت الهی واقع شده ام و دلیل و بینه آشکاری به من داده است، بنابراین انسانیتم نمی تواند مانع این رسالت بزرگ باشد و لزومی ندارد که فرشته باشم.

دومین ایراد آنها این بود که پیروان تو افراد بی فکر و ظاهر بین هستند، او می گوید: شما بی فکر هستید که این حقیقت روشن را انکار می کنید؛ زیرا دلایلی با من است که برای هر فرد حقیقت جویی کافی و قانع کننده است.

سومین ایراد آنها این بود که می گفتند: «ما هیچ برتری برای شما برخود، نمی یابیم» و او در پاسخ می گوید: «چه برتری از این بالاتر که خداوند مرا مشمول رحمتش ساخته و مدارک روشن در اختیارم گذاشته است.»

بنابراین هیچ دلیلی ندارد که شما مرا دروغگو خیال کنید؛ زیرا نشانه های صدق گفتار من آشکار است. و در پایان حضرت نوح (ع) می گوید: «من شما را مردمی جاهل می دانم.»[۱۵]

چه جهل و نادانی از این بالاتر که مقیاس سنجش فضیلت را گم کرده اید و آن را در ثروت و تمکن مالی و مقام های ظاهری و سن و سال جستجو می کنید. و به گمان شما افراد پاکدل و با ایمان که دستشان تهی و پایشان برهنه است از درگاه خدا دورند، این اشتباه بزرگ شما است و نشانه جهل و بی خبریتان!

به علاوه شما بر اثر جهل و نادانی چنین می پندارید که پیامبر باید فرشته باشد، در حالی که رهبر انسان ها باید از جنس آنها باشد تا نیازها و مشکلات و دردهای آنان را بداند و لمس کند.

درخواست عذاب توسط قوم حضرت نوح (ع)

قرآن از زبان قوم حضرت نوح (ع) نقل می کند که «آنها گفتند: ای نوح! این همه بحث و مجادله کردی بس است، تو بسیار با ما سخن گفتی، دیگر جایی برای بحث باقی نمانده است. اگر راست می گویی، همان وعده های دردناکی را که به ما می دهی در مورد عذاب های الهی تحقق بخش»[۱۶].

این درست به آن می ماند که شخص یا اشخاصی درباره مسأله ای با ما سخن بگویند و در ضمن تهدیدهایی هم کنند، و ما بگوییم پر حرفی بس است، بروید و هر کاری از شما ساخته است، انجام دهید؛ اشاره به اینکه: نه به دلایل شما وقعی می نهیم و نه از تهدیدتان می ترسیم و نه حاضریم بیش از این گوش به سخنان شما فرا دهیم.

انتخاب این روش در برابر آن همه محبت و لطف حضرت نوح (ع) و گفتارهایی که همچون آب زلال و گوارا بر دل می نشیند، حکایت از نهایت لجاجت و تعصب و بی خبری می کند.

ضمناً از این گفتار به خوبی روشن می‌شود که حضرت نوح (ع) مدتی طولانی برای هدایت آنها کوشیده است، و از هر فرصتی برای رسیدن به این هدف یعنی ارشاد آنان استفاده کرده است، آن قدر که آن قوم گمراه اظهار خستگی از سخنان و ارشادهایش کردند.

این واقعیت از سایر آیات نیز به خوبی روشن می شود. قرآن در سوره نوح به طور مبسوط این معنی را بیان کرده است؛ در آنجا خداوند از زبان حضرت نوح (ع) می فرماید:

«پروردگارا! من قوم خود را شب و روز به سوی تو خواندم، ولی دعوت من چیزی جز فرار از حق بر آنها نیفزود، و من هر زمان آنها را دعوت کردم تا ایمان بیاورند و تو آنها را بیامرزی، انگشتان خویش را در گوش ها قرار دادند، و لباس هایشان را برخود پیچیدند، و در مخالفت اصرار ورزیدند و استکبار و خودسری نشان دادند، من باز دست از دعوت آنها برنداشتم، آشکارا و سپس پنهانی آنان را به سوی تو دعوت کردم و پی در پی اصرار ورزیدم، ولی آنها به هیچ وجه به سخنان من گوش فرا ندادند!»[۱۷]

نوح در برابر بی اعتنایی و لجاجت مشرکان با جمله کوتاهی چنین پاسخ گفت: «تنها اگر خدا اراده کند به این تهدیدها و وعده های عذاب تحقق می بخشد.»[۱۸] ولی به هر حال این از دست من خارج است و در اختیار من نیست، من فرستاده اویم، و سر بر فرمانش دارم، بنابراین مجازات و عذاب را از من مخواهید؛ اما بدانید هنگامی که فرمان عذاب فرا رسد «شما نمی توانید از چنگال قدرت او  بگریزید، و به مأمن و پناهگاهی فرار کنید!»[۱۹]

فرمان الهی برای ساخت کشتی

سرانجام زمان عذاب الهی نزدیک شد و خداوند به حضرت نوح (ع) فرمان می دهد تا برای رهایی مومنان، کشتی بسازد. قرآن در این باره می فرماید: «به نوح فرمان دادیم که کشتی بسازد؛ در حضور ما و طبق فرمان ما»[۲۰]

از کلمه «فرمان ما» چنین بر می آید که نوح چگونگی ساختن کشتی را نیز از خداوند می آموخت، و باید هم چنین باشد؛ زیرا نوح از پیش خود نمی دانست ابعاد عظمت طوفان آینده چه اندازه است تا کشتی خود را متناسب با آن بسازد، و این وحی الهی بود که او را در انتخاب بهترین نوع و اندازه برای کشتی یاری می کرد.

در پایان خداوند خطاب به حضرت نوح (ع)  می فرماید:«درباره ستمگران شفاعت و تقاضای  عفو مکن؛ چرا که آنها محکوم به عذابند و مسلماً غرق خواهند شد»[۲۱]. این خطاب نشان می دهد که از آغاز فرمان ساخت کشتی، عذاب الهی حتمی شده بود و دیگر راه نجاتی برای مشرکان از جمله همسر و فرزند حضرت نوح (ع) باقی نمانده بود.

تمسخر مشرکان نسبت به ساخت کشتی

قوم حضرت نوح (ع) جای اینکه احتمال دهند چه بسا این همه اصرار حضرت نوح (ع) و دعوت های مکررش از وحی الهی سرچشمه گرفته، و مسأله طوفان و عذاب حتمی باشد، همانطور که عادت همه افراد مستکبر و مغرور است به استهزاء و مسخره ادامه دادند: «و هر زمان گروهی از اشراف قومش از کنار او می گذشتند، و او و یارانش را سرگرم تلاش برای آماده ساختن چوب ها و میخ ها و وسائل کشتی سازی می دیدند، مسخره می کردند و می خندیدند و می گذشتند.»[۲۲]

اما حضرت نوح (ع) با استقامت فوق العاده ای که زائیده ایمان است با جدیت فراوان به کار خود ادامه می داد و بی اعتنا به گفته های بی اساس این کوردلان از خود راضی به سرعت پیشروی می کرد و روز به روز اسکلت کشتی آماده تر و مهیاتر می شد.

نزول عذاب الهی بر قوم حضرت نوح (ع)

سرانجام کار ساخت کشتی به پایان رسید و زمان نزول عذاب الهی بر مشرکان و نجات حضرت نوح (ع) و مومنان فرارسید. قرآن چگونگی نزول عذاب را بر این قوم ستمگر به طرز گویایی تشریح می کند. نخست می گوید: «این وضع همچنان ادامه داشت تا فرمان ما صادر شد و طلایع عذاب آشکار گشت و آب از درون تنور جوشیدن گرفت!»

در اینکه جوشیدن آب از تنور چه تناسبی با مسأله نزدیک شدن طوفان دارد در آن گفتگو بسیار شده است. بهترین نظر این است که وقتی دیدند سطح آب زیرزمینی چنان بالا آمده که از درون تنور که معمولا در جای خشک و محفوظی ساخته می شود، جوشیدن گرفته، فهمیدند موضوع مهمی در پیش است، و حادثه نوظهوری در شرف تکوین است. همین موضوع اخطار و علامتی بود برای نوح و یارانش که برخیزید و آماده شوید!

قرآن در ادامه می فرماید: «[به نوح] فرمان دادیم که از هر نوعی از انواع حیوانات یک جفت نر و ماده بر کشتی سوار کن. و همچنین خاندانت را جز آنها که قبلاً وعده هلاک آنها داده شده و نیز مؤمنان را بر کشتی سوار کن.»[۲۳]

حضرت نوح (ع) به سرعت بستگان و یاران با ایمان خود را جمع کرد و چون لحظه طوفان و فرا رسیدن مجازات های کوبنده الهی نزدیک می شد «به آنها دستور داد که به نام خدا بر کشتی سوار شوید، به هنگام حرکت و توقف کشتی نام خدا را بر زبان جاری سازید و بیاد او باشید.»[۲۴]

سرانجام لحظه نهایی فرا رسید، باران شروع شد، سریع و سریعتر شد، قطره ها درشت و درشت تر شد و همانگونه که قرآن[۲۵] می گوید گویی تمام درهای آسمان گشوده شده و اقیانوسی از آب از لابلای ابرها فرو می ریزد، از سوی دیگر سطح آب زیر زمینی آنقدر بالا آمد که از هر گوشه ای چشمه خروشانی جوشیدن گرفت.

و به این ترتیب آب های زمین و آسمان به هم پیوستند و دست بدست هم دادند و بر سطح زمین ها، کوه ها، دشت ها، دره ها جاری شدند و بزودی سطح زمین به صورت اقیانوسی در آمد. وزش بادها امواج کوه پیکری روی این اقیانوس ترسیم می کرد و این امواج از سر و دوش هم بالا می رفتند و روی یکدیگر می غلطیدند. «و کشتی نوح با سرنشینانش سینه امواج کوه پیکر را می شکافت و همچنان پیش می رفت.»[۲۶]

سرانجام امواج خروشان آب همه جا را فرا گرفت آب بالا و بالاتر آمد، گنهکاران بی خبر به گمان اینکه یک طوفان عادی است به نقاط مرتفع و برآمدگی ها و کوه های زمین پناه بردند، اما آب از آن هم گذشت و همه جا در زیر آب پنهان شد، اجسام بی جان طغیانگران و باقیمانده خانه و وسائل زندگانیشان در لابلای کف ها روی آب به چشم می خورد.

پایان ماجرای طوفان حضرت نوح (ع)

حضرت نوح (ع) زمام کشتی را به دست خدا سپرد. امواج، کشتی را به هر سو می برد. در روایات آمده است که شش ماه تمام از آغاز ماه رجب تا پایان ماه ذی الحجه و به روایتی از دهم ماه رجب تا روز عاشورا این کشتی سرگردان بود و نقاط مختلفی و حتی طبق پاره ای از  روایات سرزمین مکه و اطراف خانه کعبه را سیر کرد.

سرانجام فرمان پایان مجازات و بازگشت زمین به حالت عادی صادر شد. قرآن چگونگی این فرمان و جزئیات و نتیجه آن را در عبارات بسیار کوتاه و مختصر و در عین حال فوق العاده رسا و زیبا در ضمن شش جمله بیان می کند و می فرماید: «به زمین دستور داده شد، ای زمین! آبت را در کام فرو بر!  و به آسمان دستور داده شد ای آسمان دست نگهدار. و آب فرو نشست. و کار پایان یافت. و کشتی بر دامنه کوه «جودی» پهلو گرفت. در این هنگام گفته شد: دور باد قوم ستمگر!»[۲۷]

بسیاری از مفسران گفته اند «جودی» که محل پهلو گرفتن کشتی نوح در قرآن معرفی شده، کوه معروفی است در نزدیکی موصل بعضی دیگر آن را کوهی در حدود شام و یا نزدیک «آمد» و یا در شمال عراق دانسته اند.

جمع بندی

حضرت نوح (ع) نخستین پیامبر اولوالعزم است. وی از عمر طولانی برخوردار بود و حدود ۹۵۰ سال از عمر خود را به تبلیغ دین خدا و دعوت مردم به یکتاپرستی سپری کرد. در طی این مدت طولانی، عده کمی به حضرت نوح (ع) ایمان آوردند و بیشتر قوم نوح از جمله همسر وی و یکی از فرزندانش به نام کنعان، همراه مشرکان در طوفان عذاب الهی غرق شدند.

پی نوشت ها

[۱] . سوره تحریم، آیه ۱۰.

[۲] . سوره تحریم، آیه ۱۰.

[۳]. سوره هود، آیه ۴۶.

[۴] . سوره هود، آیه ۴۵.

[۵] . سوره هود، آیه ۴۰.

[۶] . سوره هود، آیه ۴۶.

[۷] . سوره هود، آیه ۲۵.

[۸] . سوره هود، آیه ۲۶.

[۹] . سوره هود، آیه ۲۶.

[۱۰] . سوره هود، آیه ۲۷.

[۱۱] . سوره هود، آیه ۲۷.

[۱۲] . سوره هود، آیه ۲۷.

[۱۳] . سوره هود، آیه ۲۷.

[۱۴] . سوره هود، آیه ۲۸.

[۱۵] . سوره هود، آیه ۲۸ و ۲۹.

[۱۶] . سوره هود، آیه ۳۲.

[۱۷] . سوره نوح، آیات ۱۳ـ۵.

[۱۸] . سوره هود، آیه ۳۳.

[۱۹] . سوره هود، آیه ۳۳.

[۲۰] . سوره هود، آیه ۳۷.

[۲۱] . سوره هود، آیه ۳۷.

[۲۲] . سوره هود، آیه ۳۸.

[۲۳] . سوره هود، آیه ۴۰.

[۲۴] . سوره هود، آیه ۴۱.

[۲۵] . سوره قمر، آیه ۱۱.

[۲۶] . سوره هود، آیه ۴۲.

[۲۷] . سوره هود، آیه ۴۴.

منبع مقاله| اقتباس از:

مکارم شیرازی، ناصر، حسینی، حسین، قصه های قرآن برگرفته از تفسیر نمونه، ص ۶۱ـ۳۹، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۸۶ش.

بدون دیدگاه