- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : محقق شماره 1
- 0 نظر
آیا عقایدی دارید که به درستی آنها یقین داشته باشید؟ آیا نظرات دیگری هم هست که با عقیده شما مخالف و احتمالاٌ درست باشند؟ اگر شما صاحب این عقیده بودید، چه تغییری در زندگیتان ایجاد میشد؟
اعتقاد، عبارت از احساس اطمینان نسبت به درستی چیزی است. مثلا اگر به هوشمندی خود اعتقاد داشته باشید، این اعتقاد، صرفا یک نظریه نیست، بلکه احساس اطمینان میکنید که فرد باهوشی هستید. این احساس اطمینان از کجا آمده است؟
هر فرض یا نظر را به صورت رویه میزی در نظر بگیرید. اگر میز، پایه نداشته باشد به چیزی متکی نیست. نظریه هم در صورتی به صورت عقیده در میآید که پایههایی داشته باشد. این پایهها که موجب اطمینان میشوند، عمدتاٌ ناشی از تجارب مرجع هستند. مثلا اگر معتقد باشید که فرد باهوشی هستید، احتمالاٌ تجارب قبلی شما(نمرات زمان تحصیل و یا اظهار نظر دیگران) باعث ایجاد این عقیده شده است. البته ما برای احساس اطمینان، محدود به تجارب گذشته خویش نیستیم. ما نیز مانند راجر بانیستر میتوانیم از قدرت تصور خود، به عنوان تجارب مرجع استفاده کنیم و نسبت به کارهایی که هنوز انجام ندادهایم، در خویشتن احساس اطمینان به وجود آوریم.
میتوانیم هر نظریهای را به عقیده مبدل کنیم، به شرط این که به قدر کافی، تجارب مرجع برای تایید آن نظریه داشته باشیم. کدامیک از دو جمله زیر، صحیح است؟
۱ – مردم ذاتاٌ خوب و درستکارند.
۲ – مردم نادرست هستند و فقط به منافع خود فکر میکنند.
آیا اگر در خاطرات و تجارب گذشته خود کاوش کنید، تجارب مرجع کافی برای اثبات نادرستی و فساد مردم پیدا نمیکنید؟ اگر فکر خود را متوجه خاطرات دیگر سازید، آیا تجارب مرجع کافی برای درستکاری مردم سراغ ندارید؟ کدامیک از این دو عقیده، صحیح است؟
هر نوع عقیدهای که برای خود ایجاد کنید، از لحاظ خودتان صحیح خواهد بود. اگر احساس اطمینانی که نسبت به چیزی داریم، محکم و خللناپذیر باشد، ممکن است ما را یاری دهد که به هدفهای بسیار بزرگ، دست یابیم و ممکن است ما را کور کند و نتوانیم حقایق را ببینیم؛ حقایقی که شاید اثری همیشگی بر زندگی ما داشته باشند.
آیا تاکنون با کسی برخورد کردهاید که به خاطر حفظ آن احساس اطمینان، حاضر نباشد نظر تازهای را بشنود؟ اگر با چشم فرد دیگری به عقاید خودتان نگاه میکردید، چه میدیدید؟
اعتقاد، منشاء همه رفتارهای ماست. بعضی از اعتقادات، فقط بر یکی از جنبههای زندگی ما اثر میگذارند و بعضی دیگر، به جنبههای گوناگون زندگی نفوذ میکنند. به عنوان مثال، اعتقاد به نادرستی یک فرد به خصوص، فقط بر روابط با همان شخص، مؤثر است، اما عقیده به این که(همه مردم، نادرستند) ممکن است بر بسیاری از روابط با دیگران، مؤثر باشد.
عقاید کلی(جهانی) نظیر این عقیده، مبتنی بر تعمیمهایی هستند که در زمانهای دور و تحت شرایط فوقالعاده پیدا شدهاند. ممکن است آنها را به کلی فراموش کرده باشیم، اما امروزه به طور ناخودآگاه، بر اساس همان تعمیمها تصمیم میگیریم. عقاید کلی، اثری بر زندگی ما دارند که حدی بر آن متصور نیست، اما لازم نیست که این اثر حتما منفی باشد.
یکی از عقاید کلی خود را عوض کنید تا آن را بر همه جنبههای زندگی خود مشاهده کنید. بعضی از باورها از بعضی دیگر نیرومندترند. احساس اطمینان در واقع دارای سه درجه است: نظر، اعتقاد، یقین. نظرات به آسانی قابل تغییرند، زیرا مبنای آنها، ادراکات و تصورات موقتی است.
اعتقادات، بسیار قویتر و مستحکمترند، زیرا اساس آنها را، تجارب فراوانی تشکیل میدهد که گاه با احساسات و عواطف نیرومندی همراه است. با وجود این، میتوان با طرح سؤالاتی، آنها را تا حدی متزلزل کرد. یقین معمولاٌ با چنان عواطف شدیدی همراه است که نه فقط انسان به درستی آن مطلب اطمینان کامل دارد، بلکه نسبت به آن تعصب میورزد و حاضر نیست هیچ گونه بحث منطقی را که مخالفت عقیدهاش باشد، بشنود. یقین میتواند اثری سازنده و نیروبخش و یا نابودکننده داشته باشد.
کدامیک از باورهای شما جنبه نظر دارد؟ نسبت به درستی کدامیک، اطمینان بیشتری دارید؟ کدامیک از آنها، به سطح یقین نزدیک است؟ فایده اعتقاد چیست؟
اعتقاد باعث میشود که ملاکی در دست داشته باشیم تا بتوانیم به سرعت راهی برای فرار از رنجها و کسب لذتها پیدا کنیم وقتی به درستی چیزی عقیده پیدا کردیم، دیگر لزومی ندارد و در هر مورد کار را از ابتدا شروع کنیم و درستی یا نادرستی چیزی را محک بزنیم.
گاهی در لحظات اوج ترس، رنج و یا فشارهای عاطفی، برای تسکین ناراحتیهای خود، به نوعی اعتقاد، متوسل میشویم. مثلا کسی که در عشق شکست خورده است، ممکن است معتقد شود که در جهان، عشق وجود ندارد. بعضی از مردم که به درستی چیزی ایمان و یقین دارند، در برابر هر عقیده مخالفی مقاومت میکنند و گاهی رنجهای فرساینده، درد انزوا، افسردگی و حتی مرگ را تحمل میکنند، اما دست از باورهای خود برنمیدارند.
شما به چه چیزهایی ایمان دارید؟ کدامیک از باورهای شما نیروبخش و سازنده و کدامیک تضعیفکننده است؟
از آنجا که ایمان، در انسان شور و شوق میآفریند، لذا موجب حرکت و فعالیت میشود. کسی که به حقوق حیوانات، بسیار اهمیت میدهد. دارای اعتقاد است؛ اما آن که در اوقات فراغت خود با شور و شوق بسیار، به سخنرانی و آموزش مردم میپردازد و با استناد به تحقیقات و تجارب آزمایشگاهی، عواقب رژیم گوشتخواری را خاطرنشان میکند، دارای ایمان است.
آیا در زندگی شما مواردی بوده است که با استفاده از نیروی ایمان، قدرتی تازه برای رسیدن به هدف پیدا کرده و همه موانع را در هم شکسته باشید؟
مثلا اگر یقین داشته باشید که نباید اضافه وزن پیدا کنید، شیوه دائمی و سالمی برای زندگی خود اختیار میکنید. اگر ایمان داشته باشید که (من در هر شرایطی، راهی برای رفع گرفتاریها پیدا میکنم) خواهید دید که در سختترین حوادث نیز به شکل مناسبی عمل میکنید. اگر نسبت به عقاید سازنده خود، احساس اطمینان قویتری داشتید، چه تغییرات ریشهداری در زندگیتان به وجود میآمد؟ در این باره بیندیشید.
برای این که بتوانید عقاید صحیح خود را تقویت کنید، تمرین زیر را انجام دهید:
۱ – عقیدهای را انتخاب و سعی کنید آن را به صورت ایمان در آورید.
۲ – مرجعهای تازه و قویتری را نسبت به آن عقیده در خود به وجود آورید. به عنوان مثال اگر تصمیم دارید گوشتخواری را ترک کنید، با افراد گیاهخوار صحبت کنید تا اثرات رژیم گیاهخواری را در یابید.
۳ – وقایعی را پیدا یا ایجاد کنید که احساسات شدیدی را نسبت به آن عقیده در شما ایجاد کند. مثلا اگر میخواهید کشیدن سیگار را ترک کنید، سری به بیمارستانها بزنید و از بیمارانی که به علت کشیدن سیگار دچار عوارض شدیدی شدهاند عیادت کنید.
۴ – بر اساس اعتقاد خود عمل کنید و قدمهایی کوچک یا بزرگ بر دارید.
مطالعه زندگی اشخاص چند شخصیتی، اثرات نیروی عقیده را نشان میدهد. این افراد، به علت عقیده محکمی که دارند و قویا فکر میکنند که شخص دیگری هستند، تغییرات جسمانی نیز در آنها به وجود میآید که کاملاٌ محسوس و چشمگیر است. رنگ چشم آنان عوض میشود، بعضی علائم جسمانی در چهرهشان پدیدار یا ناپدید میشود و حتی به طور موقت دچار بیماریهایی از قبیل مرض قند و فشار خون میشوند. همه این آثار بستگی به این دارد که بیمار در قالب کدام شخصیت فرو رفته باشد.
آیا در زندگی شما نیز دگرگونیهایی بر اثر تغییر عقیده پیدا شده است؟ راز موفقیت چیست؟
ما غالباٌ تصور میکنیم که موفقیت بسته به استعداد و نبوغ است. با وجود این، من عقیده دارم که نبوغ واقعی این است که با تقویت ایمان و اعتقادات سازنده، نیروهای عظیم درونی خود را فعال کنیم. موفقیت بیل گیتز میلیاردر معروف، از زمانی که در دانشگاه هاروارد تحصیل میکرد پایهگذاری شد.
وی تعهد کرد که نرمافزاری را که (که هنوز نساخته بود) برای کامپیوتری که هرگز ندیده بود بسازد و در مواقع معینی تحویل دهد! به علت اعتماد به نفس زیاد(که پایه درستی هم نداشت) توانست همه منابع و نیروهای خود را بکار گیرد و با همکاری دیگران، نرمافزار مزبور را باکمال موفقیت طراحی کند و ثروتمند شود.
اگر ما خود را مقید کنیم که حتماٌ به هدف برسیم و در عین حال مطلقا ایمان داشته باشیم که به انجام این کار توانا هستیم، روشن است که احتمال موفقیتمان در هر زمینه بیشتر خواهد شد. شاید گفته اینشتین از همه بهتر باشد که (تصور، نیرومندتر از علم است.) بارها ثابت شده است که مغز ما نمیتواند میان آنچه که به روشنی به تصور درمیآوریم، و آنچه که عملاٌ اتفاق میافتد تفاوتی قائل شود. اگر این نکته را بخوبی درک کنید زندگیتان دگرگون خواهد شد.
به عنوان مثال خیلی از مردم میترسند دست به کار تازهای بزنند، زیرا که قبلا هرگز آن کار را انجام ندادهاند. اما یکی از مهمترین پایههای موفقیت پیشگامان جامعه این است که علیرغم تجارب ناموفق قبلی، مرتباٌ در ذهن خود کسب نتایج دلخواه را مجسم میسازند. بدین ترتیب احساس اطمینانی در خود به وجود میآورند که سبب میشود نیروهای خود را فعال کند و تواناییهای واقعی خود را بکار گیرند.
آیا هدفی دارید که شما را به هیجان آورد، اما لازمهاش این باشد که کاری را که قبلاٌ نکردهاید، انجام دهید؟ کی خیال دارید خود را در حالی که به موفقیت رسیدهاید در نظر مجسم سازید؟
کسانی که میگویند (واقع بین باشید) معمولاٌ افراد ترسویی هستند. این افراد،غا لباٌ در گذشته ناکامیهایی داشتهاند که در نظر خودشان شکست به حساب میآید و به همین علت میترسند که دوباره شکست بخورند. عقاید محدودکنندهای که این افراد برای محافظت از خویشتن ساختهاند، موجب تردید، نداشتن شهامت و توکل، و بکار نگرفتن همه تواناییها میشود، و در نتیجه دستاوردهای آنان نیز محدود است.
رهبران بزرگ، غالباٌ با معیارهای دیگران (واقع بین) نیستند. اما دقیق و هوشمندند. مهاتما گاندی معتقد بود که میتواند با شیوههای مسالمتآمیز و بدون اعمال خشونت در برابر امپراطوری انگلستان ایستادگی کند و هند را به استقلال برساند. کاری که قبلاٌ هرگز نظیرش انجام نشده بود. او ظاهرا واقع بین نبود، اما نشان داد که فردی دقیق است.
آیا عقاید به اصطلاح (واقعبینانه)ای هست که از آنها دوری کنید؟ آیا انتظارات تازه، هیجانآور، غیر واقعبینانه، اما کاملاٌ امکانپذیری وجود دارد که از آنها استقبال کنید؟
اگر قرار باشد که اشتباهی بکنید، بهتر است اشتباهتان این باشد که به قابلیتهای خود، بیش از حد بها دهید، زیرا ممکن است همین امر موجب موفقیتتان شود یکی از تفاوتهای افراد خوشبین و افراد بدبین این است که افراد بدبین، تواناییها و مهارتهای خود را با دقت اندازهگیری میکنند. اما افراد خوشبین، رفتارهای خود را مؤثرتر از آنچه واقعاٌ هست، میپندارند. در نتیجه، افراد بدبین به کوشش بیهوده دست نمیزنند و همین که دلیل منطقی برای ادامه کار، وجود نداشته باشد، کارها را رها میکنند.
با وجود این، تصورات مثبت افراد خوشبین روحیه لازم را در آنها به وجود میآورند و در اثر پشتکار، سرانجام مهارت لازم را پیدا میکنند. یعنی ظاهرا ارزیابیهای غیرواقعبینانه، موجب کسب مهارت میشود. به یاد داشته باشید که گذشته، مساوی آینده نیست اگر بخواهید در جهت هدفی که زمانی به نظرتان غیر ممکن میآمد، قدمی بردارید، آن قدم، کدام است؟
شکل زندگی ما بیش از هر چیز، بسته به این است که چگونه با بدبختیهای خود کنار بیائیم. افراد موفق، معمولاٌ مشکلات را امری گذرا میبینند، در حالی که اشخاص شکست خورده، معمولاٌ کوچکترین مشکل را، امری همیشگی میپندارند. اگر چنین فکر کنیم، اولین قدم را برداشتهایم تا در دامی که روانشناسان(ناتوانی آموخته) مینامند بیفتیم سه پندار است که این ناتوانی را ایجاد میکند:
۱ – مشکل، جنبه دائمی دارد (گذرا نیست)
۲ – مشکل، فرا گیر است(به یک زمینه معین محدود نیست).
۳ – مشکل، ذاتی است و در وجود ما عیبی وجود دارد. (نمیتوان از آن به عنوان فرصتی برای یادگیری استفاده کرد.)
در چند روز آینده راههای چاره این باورهای تضعیفکننده را بررسی خواهیم کرد. فعلاٌ برای مقابله با اولین پندار، به خاطر داشته باشید که (این نیز بگذرد) اگر پشتکار داشته باشید، همیشه راهی پیدا خواهید کرد. ما قادریم مشکلات را در نظر خود بزرگ، یا کوچک جلوهگر سازیم. اما افراد موفق، با استفاده از همین توانایی، از دام(مشکل فراگیر) میگریزند.
آنها مثلاٌ به جای این که بگویند (پرخوری، همه اندامهای بدن مرا از کار انداخته است) میگویند(در زمینه عادات غذایی، مشکل کوچکی دارم). اما کسانی که فکر میکنند مشکل آنان فراگیراست، گمان میکنند که چون در زمینه معینی به موفقیت نرسیدهاند، پس اصولاٌ فرد شکست خوردهای هستند.
در اثر این تعمیم، به کلی احساس ناتوانی میکنند. برای غلبه بر این عقیده غلط که یک مشکل بر همه جهات و جوانب زندگی اثر میگذارد، باید بلافاصله به حل بخشی از مشکل بپردازید، حتی اگر آن بخش بسیار ناچیز باشد. هم اکنون این کار را شروع کنید. افراد خوشبین، از شکستهای خود درس میگیرند و طرز فکر خود را صلاح میکنند. افراد بدبین، شکستها را به خویشتن نسبت میدهند و تصور میکنند که شکست، جزو خصوصیات ذاتی آنهاست. از آنجا که این افراد، هویت خود را به مشکلات زندگی پیوند میدهند لذا گرفتار میشوند.
آیا این اشخاص، میتوانند تمام زندگی خود را به سرعت دگرگون کنند؟
هرگز مشکلات را به شخص نسبت ندهید. مشکلات را وسیلهای برای کسب تجربه در نظر بگیرید و با استفاده از این تجارب، راه خود را به سوی هدف، باز کنید و به خاطر وجود مشکلات، ممنون و شکرگزار باشید. برای رسیدن به هر موفقیت فردی، ابتدا باید تغییری در باورهای خود ایجاد کرد. با عقاید محدودکننده چه باید کرد؟
بهترین راه آن است که با طرح پرسشهایی آنها را سست کنید و در احساس اطمینان خود تزلزل به وجود آورید. مغز شما همیشه میخواهد که شما را از رنجها برکنار نگه دارد. پس به نتایج منفی که آن اعتقاد، برایتان به بار آورده است فکر کنید و از خود بپرسید:
۱ – اکنون که درباره این عقیده فکر میکنم، چه جنبههای مضحک، مسخره و احمقانهای را میتوانم در آن پیداکنم؟
۲ – این عقیده تاکنون به چه قیمتی برایم تمام شده است؟ چه محدودیتهایی در گذشته برایم ایجاد کرده است؟
۳ – اگر در عقیده خود تجدید نظر نکنم و آن را تغییر ندهم، در آینده چه زیانهایی را متحمل خواهم شد؟
پاسخ به این نوع سؤالات باعث میشود که احساسات عذابآوری را با عقیده قدیم خود پیوند دهید و زمینه را فراهم کنید تا عقیده سازندهای را جایگزین آن عقیده نامطلوب سازید. آدمی برای خوشبخت بودن، باید احساس کند که دائماٌ در حال رشد است و برای موفق شدن در دنیای بازرگانی امروز، شرکتها بایدبه طور مداوم پیشرفت کنند. روشن است که ما باید پیشرفت مداوم رااصل زندگی خود قرار دهیم، نه این که به فکر هدفهای گذرا باشیم.
این مفهوم را در ژاپن با کلمه کایزن بیان میکنند که به معنی تمرکز و توجه دائم به بهبود کیفیت کالا و خدمات است. من پیشنهاد میکنم که ما آمریکائیان نیز به پیشرفت دائم و پایان ناپذیر (کن آی) مقید باشیم. اگر ما به طور معمول توجه خود را به بهبود چیزهایی معطوف کنیم که در حال حاضر هم ممکن است عالی باشند، ببینید این روحیه چه تغییراتی در خانواده ها، شرکت ها، و جوامع به وجود میآورد.
به نظر شما چگونه میتوان فلسفه (کن آی) را به سرعت عملی کرد؟
تنها چیزی که در زندگی باعث خاطرجمعی واقعی میشود، این است که بدانیم هر روزی که میگذرد، به نوعی پیشرفت میکنیم. من نگران این نیستم که کیفیت زندگی خود را بتوانم در همین سطحی که هست نگه دارم، چرا که هر روز سعی میکنم تا آن را بهتر از روز پیش سازم.
یکی از رموز موفقیت افسانهای پت ریلی (مربی بسکتبال) اعتقاد به پیشرفت مداوم و تدریجی است. وی در سال ۱۹۸۶ با مشکل بزرگی روبرو شد:
تیم او معتقد بود که نهایت تلاش خود را به عمل آورده است، اما با این همه در سال پیش در زمینه قهرمانی موفقیتی بدست نیاورده بودند. برای بهبود وضع تیم، وی بازیکنان را مجاب کرد که اگر هر فرد، در هر یک از پنج مهارت اصلی، فقط یک در صد پیشرفت کند، تیم به قهرمانی خواهد رسید، زیرا تیم دوازده نفره، در آن صورت مجموعاٌ ۶۰ درصد بهتر خواهد شد. رمز موفقیت این طرح، در سادگی آن بود. هر کسی یقین داشت که میتواند حداقل به میزان یک در صد، مهارت خود را در هر زمینه افزایش دهد.
اگر شما به طور مداوم پیشرفتهای کوچکی بکنید، سرانجام به چه هدفی میتوانید برسید؟ افکار، اعمال و تصمیمات روزمره شما تابع چه عقایدی است؟ این تمرین را انجام دهید تا به تاثیر نیروی عقیده بر خود پی ببرید.
۱ – در بالای یک صفحه کاغذ بنویسید(عقاید سازنده و نیروبخش) و بر بالای صفحه دیگر بنویسید(عقاید ضعیفکننده و محدودکننده)
۲ – ظرف ده دقیقه در روی این دو صفحه عقاید خود را پیاده کنید و هر چه به نظرتان میرسد بنویسید.
۳ – هنگام تفکر، هم عقاید خاص و هم به عقاید کلی (جهانی) توجه داشته باشید. خصوصاٌ به عقایدی که با (اگر) آغاز میشوند توجه کنید. مثلاٌ (اگر دائما از همه امکانات خود استفاده کنم موفق خواهم شد.)
یکی از مؤثرترین راههای بهبود زندگی آن است که عقاید مثبت و سازنده خود را بشناسیم، آنها را تقویت کنیم، و از آنها در جهت عملی ساختن رویاهای خود استفاده نمائیم.
۱ – فهرستی را که از عقاید سازنده و محدودکننده (شماره ۸۷ همین کتاب) تهیه کردهاید، بررسی کنید. سه فقره از مهمترین عقاید نیروبخش را مشخص سازید.
۲ – دقیقاٌ مشخص کنید که چرا و چگونه این عقاید شما را نیرومند میسازد؟ به چه طرقی این عقاید موجب تقویت روحیه و شخصیت و بالابردن کیفیت زندگیتان میسوند؟ اگر این عقاید را محکمتر کنید چه اثرات بزرگتر و مثبتتری خواهند داشت؟
۳ – بعضی از این عقاید نیروبخش، و یا همه آنها را به صورت یقین و ایمان درآورید. چنان اطمینان خدشهناپذیری به آنها پیدا کنید که رفتارتان را تحت تاثیر قرار دهد و شما را در جهت مقصودی که دارید، هدایت کند. اکنون بر اساس ایمان خود عمل کنید!
اکنون هنگام آن است که از شر عقایدی که دیگر به دردتان نمیخورد، خلاص شوید!
۱ – دو فقره از محدودکنندهترین عقاید را مشخص کنید.
۲ – با طرح پرسشهایی، پایههای این عقاید را متزلزل سازید: این عقیده چقدر مسخره و بیمعنی است؟ آیا کسی که این سخن را به من گفته است سر مشق خوبی است؟ اگر این عقیده را حفظ کنم چه زیانهای عاطفی متوجه من خواهد شد؟ از نظر جسمی، مالی و رابط با دیگران به چه قیمتی برایم تمام خواهد شد؟ این عقیده چه ضررهایی برای خانواده، و افراد مورد علاقه من خواهد داشت؟
۳ – آثار و عواقب منفی این عقاید را در نظر مجسم کنید. یک بار و برای همیشه تصمیم بگیرید که دیگر، بهای سنگین این عقاید را نپردازید.
۴ – دو عقیده تازه را که میخواهید جایگزین عقاید قبلی کنید، بنویسید.
۵ – عقاید تازه و نیروبخش را تقویت کنید. منافع بیشماری را که از داشتن این عقاید نصیبتان خواهد شد در نظر مجسم سازید.
ادامه دارد…
منبع: آنتونی رابینز؛ راز موفقیت؛ ص ۱۸-۲۳