- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : محقق شماره 1
- 0 نظر
پس چرا منتظرید؟ هم اکنون این کار را انجام دهید!
آیا میدانید چگونه باید حال خود را بهتر سازید؟ آیا امکان دارد کاری کنید که هم اکنون احساس خوشبختی کامل، هیجان و شور و شوق کنید؟ مسلم است! کافی است که مرکز توجه خود را تغییر دهید.
آیا به خاطر میآورید که زمانی، کار بزرگی انجام داده و خود را سرفراز و موفق احساس میکردهاید؟ آن حالت را به طور روشن و زنده و با تمام جزییات، در نظر مجسم کنید… صداهایی را که شنیدهاید به خاطر آورید… ضربان قلب خود را احساس کنید! مانند همان زمان نفس بکشید، همان طور قیافه بگیرید و بدن خود را مانند آن موقع به حرکت در آورید. آیا، هیچ هیجانی در خود احساس نمیکنید؟ آیا ممکن است هر وقت که دلتان بخواهد همین احساس را در خود ایجاد کنید؟
در زندگی، برای درک و تجربه هر چیزی، راههای گوناگونی هست. روح ما، مانند گیرندهای است که میتواند برنامههای شاد یا غمانگیز مختلفی را پخش کند. در هر لحظه، میتوانیم دچار هر نوع احساسی که مایلیم، بشویم. کافی است که کانال صحیح را بگیریم. این کار چگونه امکانپذیر است؟
برای تغییر فوری روحیه، دو راه وجود دارد:
راه اول آن است که ذهن خود را به چیز دیگری متوجه کنیم. به یکی از درخشانترین لحظههای زندگی خود فکر کنید. با به خاطر آوردن آن چه احساسی پیدا میکنید؟ ذهن خود را میتوانید متوجه چه چیزهایی دیگری بکنید تا احساسی خوشایند و حالی خوب پیدا کنید؟
برای تغییر فوری حالت روحی، راه دومی هم هست که فردا به آن میپردازیم. تغییر مرکز توجه، فقط یکی از راههای تغییر روحیه است. راه سریعتر و مؤثرتری هم هست و آن، استفاده از شیوههای جسمانی و یا به اصطلاح، فیزیولوژیکی است. بیشتر مردم، هنگامی که از روحیه خود ناراضی هستند و میخواهند حال بهتری پیدا کنند، به الکل، غذا، سیگار، خواب، یا مواد مخدر متوسل میشوند. بعضیها هم راههای مثبتتر نظیر رقص، آواز، ورزش و یا عشقبازی را انتخاب میکنند.
هر یک از حالات روحی، با تغییرات جسمانی مشخصی همراه است. افراد افسرده، چه قیافهای دارند؟ شانههایشان فرو افتاده و سرشان پایین است. به طور کمعمق نفس میکشند. عضلات چهرهشان، شل و قیافهشان بیتفاوت است. بر عکس در مواقعی که شاد و سر حال هستیم، شانههایمان بالا است و حالت طبیعی دارد. سرمان را بالا نگه میداریم و به طور کامل نفس میکشیم. میتوانیم آگاهانه این تغییرات را در جسم خود به وجود آوریم و بلافاصله حالت روحی دلخواه را در خود ایجاد کنیم.
بعضی از کارهای بسیار ساده، ممکن است نتایج بسیار بزرگی داشته باشد. اگر میخواهید حالت سرگرمکنندهای در خود ایجاد کنید که نتایج دور از انتظاری هم داشته باشد، تمرین زیر را انجام دهید:
خود را مقید کنید که در هفت روز آینده، روزی پنج بار و هر بار، روزی یک دقیقه در مقابل آینه قرار بگیرید و فقط نیش خود را گوش تا گوش به لبخند باز کنید. این کار، ممکن است در ابتدا کمی احمقانه به نظر برسد، اما وقتی روزی چند نوبت این عمل را تکرار کنید، سلسله اعصابتان به طور مداوم تحریک میشود تا احساسی از شادمانی، بیخیالی، شوخی و سادگی را در شما ایجاد کند.
مهمتر آن که خود را نسبت به (حال خوب)داشتن، شرطی میکنید و عادت شادمانی جسمی را در خود به وجود میآورید. پس هم اکنون یک دقیقه وقت صرف کنید و این کار را محض تفریح انجام دهید!
سن شخص، چندان به گذشت زمان بستگی ندارد، بلکه بیشتر به طرز فکر و وضع جسمی او مربوط است. خیلیها هستند که سالهای زیادی را پشت سر گذاشتهاند، اما هنوز شلنگانداز راه میروند و افکارشان هم هنوز خشک و غیر قابل انعطاف نشده است.
به عنوان مثال، در روزهای بارانی، وقتی اشخاص مسن به گودال پر از آبی میرسند، نه فقط آن را دور میزنند، بلکه در تمام آن مدت، شکوه و شکایت میکنند و غر میزنند! بر عکس، کودکان (و آنان که هنوز دلشان جوان است) به میان آب میپرند، آب را به اطراف میپاشند و خوش میگذرانند.
(گودال)های زندگی را وسیله شادمانی قرار دهید. هنگام راه رفتن، پاهاتان حالت فنری داشته باشد و لبخند را فراموش نکنید. به خوشرویی، شیطنت و سرزندگی اهمیت بدهید. شما انسان زندهای هستید!
برای احساس خوب داشتن، به هیچ علت و دلیلی نیاز نیست!
برای این که زندگی پر مایهتری داشته باشیم، بهترین راه، این است که دامنه عواطف و احساسات خود را وسعت دهیم. در هفتهای که گذشت، دچار چند نوع عواطف و احساسات گوناگون شدهاید؟ آنها را یادداشت کنید. اکنون عواطفی را که نوشتهاید، بررسی کنید. اگر تعداد آنها از ۱۲ کمتر است، چند احساس دلپذیر را به آنها بیفزایید. بعضیها از میان هزاران احساسی که میتوانند داشته باشند، فقط چند مورد را تجربه کردهاند!
توجه داشته باشید که فقط با تغییر مرکز توجه و یا تغییر حالت جسمانی، میتوانید قلمرو عواطف خود را گستردهتر کنید. یکی از عواطف مثبت و دلپذیر را به طور دلخواه انتخاب کنید. طوری بایستید، حرکت کنید، قیافه بگیرید و سخن بگویید که گویی دچار آن احساس هستید. از تغییری که بلافاصله در روحیه و احساستان پیدا میشود لذت ببرید!
شاید برایتان اتفاق افتاده باشد که زمانی از خشم، دیوانه شده و یا احساس درماندگی و گرفتاری کرده باشید و اکنون که به گذشته خود مینگرید، از این که به خاطر چه چیزهایی از جا در رفتهاید خندهتان بگیرد. همه ما این جمله قدیمی را از دیگران شنیدهایم که (یک روز، به یاد رفتار امروزت میافتی و خندهات میگیرد). یکی از استادان من به نام ریچارد بندلر یک بار گفت: (چرا صبر کنیم؟ چرا همین حالا خندهمان نگیرد؟)
این کار را همین امروز امتحان کنید. به چیزی بخندید که قبلاٌ آن را تحملناپذیر و عذابآور میدانستید. آیا احساس نمیکنید که اوضاع برایتان قابل تحملتر شده است؟
همسر شما قرار است تاکنون به منزل برگشته باشد، اما دیر کرده است، چه فکری میکنید؟ نتیجه میگیرید که به وقتشناسی اهمیت نمیدهد؟ نگران میشوید و فکر میکنید که در بین راه، تصادف کرده است؟ یا تصور میکنید که بین راه توقف کرده است تا برایتان هدیهای بخرد؟
احساسات ما بستگی به این دارد که فکرمان را متوجه چه چیزی بکنیم و نوع احساسمان به شدت بر عملها و عکسالعملهای ما اثر میگذارد. به جای این که فورا نتیجهگیری کنید، همه اطراف و جوانب را بسنجید و حالات ممکن را در نظر بگیرید. آنگاه توجهتان رابه حالتی جلب کنید که شما و اطرافیانتان را نیرومندتر سازد.
برای درک نیروی تمرکز و توجه، بهترین مثالی که میتوان ذکر کرد، مسابقات اتومبیلرانی سرعت است. وقتی اتومبیل شما منحرف میشود و به سوی دیواره میرود، عکسالعمل طبیعی معمولاٌ این است که خواستان را به دیواره جمع میکنید تا با آن برخورد نکنید.
اما اگر توجهمان را به چیزی جلب کنیم که از آن وحشت داریم، به طور قطع همان بلایی از آن میترسیم، به سرمان میآید. مسابقهدهندگان حرفهای میدانند که به هر طرف توجه کنند، اتومبیل به طور ناخواسته به همان طرف منحرف میشود. به این جهت این رانندگان که دائماٌ جانشان در خطر است، سعی میکنند به محض مواجه شدن با این خطر، به جای نگاه کردن به دیواره، به جاده اصلی توجه کنند.
در زندگی نیز بیشتر مردم به جای چارهاندیشی، به بلاهایی فکر میکنند که نمیخواهند به سرشان بیاید. اگر با ترسهای خود مبارزه کنید، ایمان و توکل داشته باشید و نیروی تمرکز خود را تحت انضباط در آورید، اعمالتان به طور طبیعی شما را به مسیر صحیح هدایت خواهد کرد. اکنون ترس را رها کنید و به چیزهایی توجه نمایید که واقعاٌ طالب آن هستید و لیاقت آن را دارید.
حرکت، شور میآفریند. اگر یک روز دلتان نخواست که به پیادهروی یا دوآهسته بپردازید، چه مانعی دارد که برای نرمش صبحگاهی و جست و خیز، از منزل خارج شوید؟ این حرکات، اثر نیرومندی بر تغییر روحیه دارد، زیرا:
۱) نرمش و جست و خیز، ورزشی عالی است.
۲) فشاری که بر بدن وارد میکند، کمتر از فشاری است که در هنگام دویدن بر بدن وارد میشود.
۳) در هنگام جست و خیز، نمیتوانید از لبخند خودداری کنید.
۴) رانندگان اتومبیلها نیز با دیدن شما لبخند میزنند و سرگرم میشوند.
مؤثرترین راه کنترل نیروی تمرکز، استفاده از پرسش است. هر سؤالی که از خود بکنید، مغز پاسخی برای آن پیدا میکند. به عنوان مثال، اگر بپرسید: (چرا فلانی از من سوءاستفاده میکند؟) بیاختیار ذهنتان متوجه مواردی میشود که آن شخص، سرتان را کلاه گذاشته است، خواه اصلا این موضوع حقیقت داشته یا نداشته باشد.
اما اگر بپرسید: (چگونه میتوانم این مشکل را رفع کنم؟) بدون تردید به پاسخهایی میرسید که نتیجهاش، برداشتن قدمهای مثبت است. پرسش صحیح، دارای نیرویی است که نمونه آن را میتوان در شرح حال یک کودک کتک خورده یافت. این کودک که در یک نزاع دبستانی، از کودک بزرگتر از خود کتک خورده بود، به منظور انتقام، تفنگی به چنگ آورد و به تعقیب آن کودک قلدر پرداخت.
اما درست در لحظهای که میخواست ماشه را بکشد، به خود آمد و از خود پرسید: (اگر ماشه را بکشم چه اتفاق میافتد؟) ناگهان تصویری از زندان و بلاهایی که ممکن است بر سرش بیاورند، در نظرش مجسم شد. لوله تفنگ را به طرف درختی گرفت و به آن شلیک کرد. این پسر، بوجکسون بود. یک انحراف توجه، یک تصمیم سنجیده و ناشی از مقایسه رنج و لذت، باعث شد پسری با آیندهای نامعلوم، به یکی از بزرگترین قهرمانان ورزشی مبدل شود.
● امروز، چه پرسشهای زندگیسازی میتوانید از خود بکنید؟
آیا کسی تاکنون به شما گفته است که (آیندهتان درخشان است؟) از شنیدن این گفته چه احساسی پیدا کردید؟ اگر میگفتید که آیندهتان تاریک است چطور؟ ممکن است به شما بگویند (نظرات شما به گوش خوش میآید) و یا (طرح ما فریاد میزند که باید اصلاح شود). ممکن است درباره کسی گفته باشید(از دیدنش چندشم میشود.) و یا (رفتارش واقعاٌ سرد است.)
هر دسته از این کلمات، تاثیری متفاوت بر روی افراد دارد. کسانی که معمولاٌ از آینده روشن یا تاریک، سخن میگویند، از تعبیرات بصری استفاده میکنند. بعضیها به علائم شنیداری حساسترند،(به گوش خوش میآید. فریاد میزند) و بعضی هم برای بیان مقصود از کلماتی استفاده میکنند که به حس لامسه مربوط است(چندشم میشود. واقعاٌ سرد است.)
توجه شما معمولاٌ به کدامیک از این سه حس، بیشتر است؟
بعضیها برای بهبود حالت روحی خود به سیگار، الکل، پرخوری، سوء استفاده از کارتهای اعتباری و یا راههای منفی دیگر پناه میبرند. آیا راههای سالمتری هم برای ایجاد روحیه وجود دارد؟ چند دقیقه در این باره فکر کنید.
۱) برای این که رنجها را از خود دور کنید و احساسات لذتبخشی را جایگزین آنها سازید، چه شیوههای مثبتی را میدانید؟ آنها را روی کاغذ بیاورید.
۲) راههای تازهای راکه قبلا از آنها استفاده نکردهای و به نظرتان مؤثر میآیند به آنها اضافه کنید. دست کم ۱۵ شیوه را برای رفع دلتنگی ذکر کنید و چه بهتر که تعداد آنها را به ۲۵ و یابیشتر برسانید. این تمرینی است که میتوانید آن را بارها تکرار کنید تا سرانجام صدها راه سالم برای تغییر روحیه کشف نمایید. هنگامی که در بزرگراه رنج و دلتنگی، به مقصد شادی و لذت سفر میکنید، به کشف راههای گوناگون و مثبتی بپردازید که مناظر اطراف را دلپذیر سازد. بعضی از این راهها را آزمایش کنید:
آهنگهای مورد علاقه خود را زمزمه کنید. به مطالعه چیزی بپردازید که مطالبش را بتوانید بکار بندید. به تماشای یک فیلم کمدی و یا برنامه شاد تلویزیونی بپردازید و بخندید. چند طول استخر را شنا کنید. از صرف غذا با افراد خانواده، یا یکی از دوستان لذت ببرید. مدتی در وان آب گرم، استراحت کنید. به خلق چند نظریه تازه بپردازید. با فرد تازهای آشنا شوید. لطیفههای بیمزهای برای دوستان خود تعریف کنید و بدانید که باز هم شما را دوست خواهند داشت. با همسر خود، گرم و صمیمانه گفتگو کنید.
هم اکنون یکی از راههای بالا را انتخاب و امتحان کنید!
بخش سوم: نیروی سازنده، نیروی نابودکننده، اعتقادات
چه عاملی سبب میشود که در زندگی خود، راهها و هدفهای معینی را انتخاب کنیم؟ این عامل، اعتقادات ماست؛ عقیده به این که تواناییهای ما چقدر است و چه کارهایی ممکن، یا غیر ممکن است. در فرهنگ مردم هائیتی، پزشک جادوگر قبیله، دارای چنان قدرت مرموزی است که میتواند با یک اشاره، فردی را هلاک کند. اما در واقع، آنچه موجب مرگ آن فرد میشود، قدرت جادویی پزشک نیست، بلکه اعتقاد افراد، به قدرت فوق تصور اوست.
آیا در زندگی خود تاکنون انتظار واقعه ناگواری را کشیدهاید؟ اثر آن انتظار بر زندگیتان چه بوده است؟ چه عقاید مثبتی بر زندگی فعلی شما اثر گذاشته است؟ چه انتظارات مثبت تازهای میتوانید در خود یا دیگران ایجاد کنید؟
مردم جهان به مدت هزاران سال بر این عقیده بودند که انسان با توجه به ساختار جسمی خود، قادر نیست مسافت یک مایل را در چهار دقیقه بدود. با وجود این، فردی به نام راجر بانیستر، این مسافت را در کمتر از چهار دقیقه دوید و این باور را در هم شکست. وی چگونه به این کار توفیق یافت؟
آن قدر موفقیت خود را به چشم دل دید و چنان تصویر زندهای از موفقیت در ذهن خود تشکیل داد که سرانجام فرمانی بیچون و چرا به سیستم عصبی خود صادر کرد و نتیجهای جسمی بدست آورد که با آن تصویر ذهنی هماهنگ بود. پس از آن، کسان دیگر نیز از بانیستر پیروی و باور کردند که آنان نیز قادر به چنین کاری هستند لذا ظرف یک سال، افراد بسیاری موفقیت او را تکرار کردند.
در مقابل شما چه سدی است که باید آن را در هم بشکنید؟ کدام کار در نظرتان غیر ممکن جلوه میکند که اگر آن را ممکن میدانستید(و انجام میدادید)، زندگی خودتان و اطرافیانتان دگرگون میشد؟
بسیاری از مردم، گناه نارساییهای زندگی خود را به گردن وقایع و اتفاقات میاندازند، در حالی که آنچه زندگانی ما را شکل میدهد، خود آن وقایع نیست، بلکه معنایی است که به آن رویدادها میدهیم. در جنگ ویتنام، دو نفر تیر میخورند، هر دو اسیر میشوند و بارها تحت شکنجه قرار میگیرند. یکیشان دست به خودکشی میزند و دیگری روز به روز، ایمانش نسبت به انسانیت و خالق متعال، قویتر میشود.
امروز، شرح زندگی این مرد که جرالد کافی نام دارد، یادآور نیروی عظیم روح انسانی است که میتواند بر هر گونه درد و رنج و مانع و مشکلی غلبه کند.
آیا در گذشته شما و یا آشنایانتان، واقعهای هست که مانع احساس شادی و خوشبختی امروزتان باشد؟ آیا میتوانید این اتفاقات را به صورت دیگری معنا کنید؟ آیا این وقایع شما را پختهتر و نیرومندتر کردهاند؟ آیا میتوانید بر اساس این تجارب تلخ، دیگران را که با همین مشکل روبرو هستند، راهنمایی کنید؟
علت کارهایی که مردم میکنند چیست؟
تنها علت رفتارهای ما، اعتقاد و باور است. گرچه عجیب است، ولی اگر مردم باور کنند که برای رفع بیماری باید جمجمه خود را با مته سوراخ کنند، چنین میکنند (و نتیجه هم میگیرند!) خواه این عقیده پایه و اساس درستی داشته باشد خواه نداشته باشد؛ و اگر هم معتقد شوند که خوشبختی آنان در گرو کمک به دیگران است، بر همان اساس عمل میکنند.
اعتقاد ماست که باعث میشود یک عمر احساس بدبختی کنیم و یا بر عکس، زندگانی خود را با خوشی بگذرانیم. عقیده سبب میشود که یک نفر انیشتین شود و یک نفر بتهوون؛ یا یک نفر به صورت قهرمان درآید و نفر دیگر نداند که اصلاٌ چرا به این دنیا آمده است.
اعمالی که اطرافیان شما انجام میدهند، بر اساس چه اعتقاداتی است؟ شما با همکارانتان در چه مواردی اشتراک عقیده دارید؟ با فرزندان یا والدینتان در چه مواردی هم عقیدهاید؟ در چه زمینههایی اختلاف عقیده دارید؟
هرگاه اتفاقی برایتان بیفتد، مغزتان بلافاصله دو سؤال را مطرح میسازد: اول این که آیا این اتفاق، به معنی رنج است یا به معنی لذت؟ دوم این که برای دوری از رنج و کسب لذت، چه باید بکنم؟ پاسخ این پرسشها بسته به این است که درباره موجبات رنج و لذت، چه عقایدی داشته باشید.
این عقاید کلی، به منزله راههای میانبری است که باعث میشود بسیاری از امور روزمره را به انجام رسانیم و در عین حال، همین عقاید میتواند زندگی ما را به کلی محدود سازد. به عنوان مثال، کسی که به طور اتفاقی در کاری شکست خورده است، ممکن است نتیجه بگیرد که بیلیاقت است و متاسفانه همین تعمیم دادنهاست که باعث میشود نسبت به آینده، خوشبین یا بدبین باشیم.
به یکی از عقاید محدودکنندهای که درباره خود یا فرد دیگری دارید فکر کنید. آیا برای درستی این عقیده، دلیل کافی دارید؟ آیا موارد استثنایی هم ممکن است وجود داشته باشد؟ آیا ممکن است این عقیده کلی شما، بیش از حد، کلی باشد؟
هیچ چیزی در زندگی به خودی خود، دارای معنا نیست. این شمایید که به آن معنا میدهید. یکی از شگفتیهای وجود انسان، این است که میتواند برای هر واقعه، چنان اهمیتی قائل شود که نیروبخش و یا نابودکننده باشد.
بعضی از مردم، تنها یکی از وقایع تلخ گذشته را در نظر میگیرند و میگویند (به علت این تجربه، دیگر احساس عشق یا کمال نخواهم کرد.) و بعضی دیگر، عین همان واقعه را طوری تعبیر میکنند که نیروبخش است: (از آنجا که نسبت به من بیعدالتی شده است، نسبت به نیازهای دیگران حساسم) یا (از آنجا که فرزند خود را از دست دادهام، تلاش میکنم تا امنیت بیشتری را در جهان برقرار کنم.) همه ما قادریم هر واقعهای را طوری معنی کنیم که امیدوارکننده و نیروبخش باشد.
یکی از تجارب گذشته خود را در نظر آورید و با معنای تازهای که به آن میدهید، انقلابی در زندگی خود به وجود آورید. اعتقادات، قدرتی نابودکننده دارند. از آنجا که اعتقادات، تاثیر عجیبی بر زندگی ما دارند، لازم است که این سه مساله را درک کنیم:
۱ – اغلب ما، عقاید خود را آگاهانه انتخاب نمیکنیم.
۲ – عقاید ما، غالباٌ بر پایه تفسیر غلط وقایع گذشته است.
۳ – پس از آن که عقیدهای را پذیرفتیم، آن را وحی مُنزَل میپنداریم و فراموش میکنیم که آن عقیده، فقط یک نقطه نظر است.
ادامه دارد…
منبع: آنتونی رابینز؛ راز موفقیت؛ ص ۱۳-۱۷