- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : محقق شماره 1
- 0 نظر
سفارش من به تو این است که تقوای خود را داشته باشی و به آنچه که خدا بر تو واجب کرده است، اکتفا کنی و دنبال چیزهایی که مردم برای خودشان درست کردهاند و خدا نخواسته نروی و سوم راهی که پیشینیان و پدران و صالحان خاندانت در پیش گرفتهاند در پیش بگیری.
ابتدا با طرح یک سؤال و بیان آن وارد موضوع اصلی نامه و وصیت حضرت به فرزندش میشویم،- امام علی (علیه السلام) دارای چه روش تربیتیای بودند؟ قبل از آنکه به روش تربیتی امام بپردازیم ضروری است به روش تربیتی انبیاء اشاره کنیم زیرا روش تربیتی امام، از روش انبیا جدا نیست.
برنامه انبیا و کسانی که راه آنان را دنبال میکنند، تربیت انسان است و قصد آنان هدایت و رشد انسان به سوی کمال میباشد که این یک برنامه تربیتی کلی است. خداوند دربارهی تربیتی پیامبر میفرمایند:
“هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ”(۱)؛ او کسی است که از میان مردم بی کتاب پیامبری را از خودشان برانگیخت…
این پیامبر برنامه ای سه مرحله ای دارد:
برنامه اول “یتلوا علیهم آیاته” یعنی نشانهای جهان آفرینش را پی در پی بر مردم ناآگاه و غافل و مبتدی فرو میخواند. به عبارت دیگر نمیشود کسی را که آگاهی ندارد و غافل و خواب است، یک باره آگاه کرد و به او دانش آموخت. باید او را با برنامه حساب شده و غفلت و نادانی بیرون آورد. و سپس به نشانههایی که پیرامونش وجود دارد متذکر شد.
وقتی که توجه انسان به این نکات جلب شد، آن وقت برای آموزش آماده میشود. ولی نه برای آموزش در همه زمینهها. هر کسی فرهنگ خاصی دارد و در محیطی زندگی کرده و در آن محیط چیزهایی یاد گرفته که ممکن است مانع درک مسائل درست شود.
به همین دلیل، دومین برنامه پیامبر تزکیه یعنی پاک کردن زمینه ذهن از بد آموزی های پیشین است. دانه باید در یک زمین مستعد و پاک بروید قبل از آن باید زمین را از کلوخ و علفهای هرز پاک کرد بعد در صدد کاشت دانه بود. حتی پیامبر و انبیاء گذشته وقتی میخواهند خود را معرفی کنند اول “لا اله” میگویند که همه اشکال اله ها از ذهن انسان پاک شود بعد “الا الله” را بیان میکردند پس انسان با وارستگی و عدم تعلق، آزاد شده و آماده رشد میگردد.
مرحله سوم، تعلیم و آموزش است “یعلمهم الکتاب و الحکمه” کتاب با الف و لام آمده یعنی قانون کلی حاکم بر جهان که همه انسانها بدان نیازمند هستند و تغییر پذیر نیست (مثل دو دوتا چهار تا). و در ادامه باید حکمت بیاموزد تا بشر توانا سازد که این اصول و قوانین کلی را در ظرف زمان و مکان پیاده و اجرا کند. قبل از اینکه مسأله را بخواهی حقیقت جویانه و به صورت علمی مورد بررسی قرار دهی. از خدایت یاری بجو و برای موفقیت خودت به خدا رو بیاور و از هر گونه آلودگی در کارت. که تو را در شبهه بیندازد بپرهیز و از هر چه که تو را تسلیم گمراهی میکند دست بردار.
خداوند در ادامه آیه نکتهای اشاره میکند که باعث امیدواری و انگیزه حرکت انسان میشود و آن عبارت است از:
“وَ إِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِین”؛ اگر چه قبلاً در گمراهی بسیار روشنی بوده باشد.
اگر خداوند به این نکته اشاره نمیکرد. ممکن بود خیلیها بهانه کنند که دیگر از ما گذشته و ما شکل خود را گرفتهایم و دیگر تغییر پذیر نیستم. خداوند میفرماید این طور نیست. اگر شرایط تعلیم و تربیت درست باشد و بر اساس اصول صحیح انجام گیرد، انسان تغییر میکند هر چند قبلاً در گمراهی بوده باشد.(۲)
این برنامه کلی پیامبر است که منشور تربیتی حضرت علی (علیه السلام) نیز از آن تبعیت میکند. امیر المؤمنین (علیه السلام) یک منشور تربیتی کامل دارد (اگر در خاطرتان باشد) و آن نامهای است که به امام حسن (علیه السلام) نوشتهاند، که به بخشهایی از آن در نوشتار قبلی اشاره شد.
امام علی (علیه السلام) میفرمایند: “یا این که ترسیدم برخی از هوا و هوسها و یا فتنهها و آشوبهای دنیا، پیش از آنکه من بخواهم تجربهام را به تو منتقل کنم بر تو غلبه کند”(۳)
باز این خطاب به نوجوان و جوان است که آنان همیشه در معرض آسیبهای گوناگون قرار دارند.
۱- هوا و هوس که طیبعت هر انسانی است .
۲- فتنهها و آشوبهای گوناگونی که در جهان به وجود میآید و بر آنها اثر میگذارد.
“لذا ترسیدم این عوامل نسبت به من پیش دستی کنند و تو را زودتر تحت تأثیر قرار دهند و در نتیجه مانند یک حیوان چموش و رم کننده بشوی که هیچ نصیحتی و تربیتی نپذیری. بنابر این فکر کردم قبل از آن و در زمانی که برای پذیرش این نصیحتها آمادگی داری، این تجارب خودم را به تو منتقل کنم”
(دل جوان و نوجوان مانند زمینی است که هیچ چیز در آن نکاشتهاند و هر دانهای که در آن بکارند، میپذیرد و رشد میدهد. بنابراین باید قلب نوجوان را پیش از آن که تحت تاثیر عوامل مخرب و فاسد قرار گیرد با عوامل سالم و صالح پر کرد)
و در ادامه حضرت میفرماید: “من از میان تجربیات گذشتگان بهترینها را برای تو انتخاب کردم” زیرا نسبت به تو دلسوز هستم، تو را دوست دارم و دلم میخواهد که این تجربیات را با تو، که روی به زندگی داری، دارای نیت سالم هستی و یک جان پاک داری که پذیرای هر حقیقتی است در میان بگذارم.
“تو را به دو چیز سفارش و توصیه میکنم: اول، تعلیم و تفسیر کتاب خدا و دوم، توجه به شرایع اسلام و احکام و حرام و حلال آن.” سفارش من به تو این است که تقوای خود را داشته باشی و به آنچه که خدا برتو واجب کرده است، اکتفا کنی و دنبال چیزهایی که مردم برای خودشان درست کردهاند و خدا نخواسته نروی و سوم راهی که پیشینیان و پدران و صالحان خاندانت در پیش گرفتهاند در پیش بگیری
این روش تربیتی حضرت است، نخستین چیزی که تعلیم میدهند، همین دو چیز است و به چیز دیگری تجاوز نمیدهند و نگران آن هستند که اگر فرزند را آزاد بگذاریم بیم انحراف وجود دارد و اگر مقیدشان کند بیم دیکتاتوری و فشار را دارند چرا که میدانند اگر کلام به زور مقید باشد فرزند آن طور که باید و شاید رشد نمییابد و احیاناً با فرار از مسؤلیت مشکل ساز میشود. اینجا حضرت بین دو مسأله (آزادی و مقید کردن) گرفتار است و میفرماید:
“دیدم که اگر بخواهم تو را آزاد بگذارم که در دل اختلافات و شبههها بروی، ترسیدم که در چالههای شبهات گم شوی و دیدم که اگر بخواهم تو را مقید کنم، ترس از آن داشتم که رشد نکنی و به کمال نرسی. بنابراین راه میانهای را انتخاب کردم. دیدم که استوار ساختن تو بر راهی که من آن راه را صالح میدانم (با وجودی که اکراه دارم که تو را مقید کنم) دوست داشتنیتر است تا این که تو را تسلیم به امری بکنم و در مسیری رها سازم که اطمینان ندارم آخرش هلاکت تو باشد.”
یعنی اگر تو را آزاد بگذارم، ممکن است به هلاکت برسی و اگر مقیدت کنم، رشد نکنی. از این جهت آمدم مسایل را برای تو مشخص کردم و مقیدت کردم تا این مسایل را یاد بگیری. اما برای اینکه جلوی رشدت را هم نگیرم تو را به خدا واگذار کردم. از خدا خواستم که تو را موفق بکند و رشد دهد و به مقصدت هدایت کند. و در ادامه حضرت میگویند چه کار باید بکنی که نجات بیابی؟
“سفارش من به تو این است که تقوای خود را داشته باشی و به آنچه که خدا بر تو واجب کرده است، اکتفا کنی و دنبال چیزهایی که مردم برای خودشان درست کردهاند و خدا نخواسته نروی و سوم راهی که پیشینیان و پدران و صالحان خاندانت در پیش گرفتهاند در پیش بگیری.”
در واقع امیر المؤمنین (علیه السلام) در اینجا میخواهد بگوید اطمینان داشته باش این مسائلی که به تو گفتم، از روی تجربه بسیار عمیقی در اختیارت گذاشتهام. اما در عین حال تو را مجبور نمیکنم که از من بپذیری، به قلب، اندیشه و عقل خودت مراجعه کن و با روش عملی درستی اینها را نقد کن و آنچه را که به نظر خودت درست است بپذیر. (البته نه از روی عناد و لجبازی)
نکته برجسته و ممتاز تربیتی امیر المؤمنین (علیه السلام) (البته به نظر من) این است که ایشان میفرمایند:
“قبل از اینکه مسأله را بخواهی حقیقت جویانه و به صورت علمی مورد بررسی قرار دهی. از خدایت یاری بجو و برای موفقیت خودت به خدا رو بیاور و از هر گونه آلودگی در کارت. که تو را در شبهه بیندازد بپرهیز و از هر چه که تو را تسلیم گمراهی میکند دست بردار.”
یعنی انسان اگر میخواهد یک کار علمی هم انجام دهد، باید درون خود را خالص کند و به یافتههای علمی خویش مغرور نشود. زیرا هیچ دانشمندی نیست که واقعاً بعد از سالها تجربه و به دست آوردن مسایل علمی بتواند ادعا کند که همه جنبههای آن علم را به دست آورده است.
از این رو، باز وقتی خودمان را به قوانین علمی مجهز کردیم، باید خالصانه به خدا رو آورده و بگوییم بار خدایا من تا آنجا که توانستم، کوشیدم اگر نکات دیگری هست، توبه من کمک کن که بتوانم آنها را کشف کنم و یاریام کن که گمراه نشوم. دیدم که اگر بخواهم تو را آزاد بگذارم که در دل اختلافات و شبههها بروی، ترسیدم که در چالههای شبهات گم شوی و دیدم که اگر بخواهم تو را مقید کنم، ترس از آن داشتم که رشد نکنی و به کمال نرسی.
بنابراین راه میانهای را انتخاب کردم. دیدم که استوار ساختن تو بر راهی که من آن راه را صالح میدانم (با وجودی که اکراه دارم که تو را مقید کنم) دوست داشتنیتر است تا این که تو را تسلیم به امری بکنم و در مسیری رها سازم که اطمینان ندارم آخرش هلاکت تو باشد
سپس امام (علیه السلام) میفرماید: “از کجا میدانی این راهی که میپیمایی و به جلو میروی درست است یا نه؟ من یک معیار دست تو میدهم. اگر یقین کردی و قلب تو معاف شد و به دنبال صفا پیدا کردن دچار خشوع و فروتنی شدی و همه اندیشهات کامل و در یک موضوع متمرکز شد و پراکندگی اندیشه، تردید و وسوسه نداشتی و در این مسیری که حرکت میکنی. تمام همت و آهنگ تو هماهنگ شد، آن وقت در آن چیزی که من برای تو توضیح دادهام نظر کن.
اما اگر دیدی آنچه را که دوست داری به آن برسی، هنوز به رایت فراهم نشده و اندیشه و نگرشت، تهی از وسواس و تردید نشده است. بدان که داری کورکورانه پرتگاه را میپیمایی و در تاریکی میافتی. خواستار دین، کسی نیست که پرتگاه را بپیماید یا مسائل را به هم بیامیزد و مخلوط کند و به شبهه و گمراهی افتد. در این صورت دست برداشتن از تحقیق و از جلو رفتن خیلی بهتر از جلو رفتن و ادامه راه دادن است و بهتر است که آن راه را دنبال نکند.”
به طور خلاصه، در روش تربیتی امیر المؤمنین (علیه السلام) نکاتی ممتاز وجود دارد که هر انسان دارای درک و عقل سلیم را متوجه خود میسازد که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱- پرهیز از القا تفکر به دیگری
۲- مخاطب خود را در تفکر آزاد گذاشته
۳- آزادی تفکر تعریف شده باشد تا راه انحطاط مسدود گردد
۴- توجه به عزت نفس مخاطب و دادن اعتماد به نفس به او
۵- واقعیت نگری
۶-دور از تعصب و تک محوری بودن (چون پدر است حرفش الاّ و لابد باید اجرا شود!)
۷- تلاش جهت رسیدن به حقیقت
۸-تواضع و فروتنی
۹- دوری از وسواس وتردید
۱۰- توجه به خدا
۱۱- یاری از او
۱۲- مغرور نشدن به دانستهها
۱۳- پذیرفتن اشتباهات و اصلاح خطاها
پینوشتها
۱- سوره جمعه آیه / ۲
۲- مقاله ویژگیهای مکتب تربیتی از دکتر سید محمد مهدی جعفری؛ مجله تربیت
۳- نهج البلاغه نامه ۳۱، شرح نهج البلاغه ابن میثم مترجم، محمدی مقدم؛ ج۵؛ ص۴۰۷
منبع: بخش نهج البلاغه تبیان؛ مهناز وکیلی