- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه: 9 دقیقه
- توسط: حمید الله رفیعی
- 10:39 ب.ظ
- 4 نظر

در روايات اسلامى تعبيرات بسيار والايى درباره «جود» و «سخا» ديده مى شود كه در نوع خود كم نظير است. روايات زير نمونه هايى است كه از ميان احاديث فراوانى گلچين شده است:
1- در حديثى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده است: «السَّخاءُ خُلْقُ اللّهِ الاعْظَمُ [1]؛ سخاوت، اخلاق بزرگ الهى است».
در واقع تمام سخاوتها در وجود ذى جود پروردگار متجلّى است، زيرا هر چه داريم از اوست. نعمتهاى گوناگون، زمين و آسمان، حيات وجود ما، همه از اوست و هرجا جود و بخشش نيز از مواهب اوست.
2- امام صادق عليه السلام مى فرمايند: «السَّخاءُ مِن اخْلَاقِ الْانْبِيَاءِ وَ هُوَ عِمَادُ الْايْمَانِ و لاتَكُونُ المُؤمِنُ الّا سَخِيّاً وَ لايَكونُ سَخِيّاً الّا ذُو يَقينٍ وَ هَمُّهُ عَالِيَةٌ لِانَّ السَّخاءُ شُعاعُ نُورِاليَقينِ، وَ مَنْ عَرَفَ ما قَصَدَ هانَ عَليْهِ مَا بَذَلَ؛ سخاوت از اخلاق انبيا است و ستون ايمان است و هيچ فرد با ايمانى وجود ندارد، مگر اين كه با سخاوت است و هيچ سخاوتمندى وجود ندارد، مگر اين كه داراى يقين و همّت عاليه است؛ زيرا سخاوت، شعاع نور يقين است و آن كس كه بداند چه چيزى را قصد كرده، آنچه را كه بذل نموده در نظر او كم اهمّيّت است».[2]
از اين حديث استفاده مى شود كه اين صفت والا بعد از ذات پاك الهى كه مبدأ سخاوت است در وجود انبيا، نشانه ايمان و يقين آنهاست.
3- در حديث ديگرى از امير مؤمنان عليه السلام آمده است: «تَحُلَّ بِالسَّخاءِ وَ الْوَرَعِ فَهُما حُلْيَةُ الْايمَانِ وَ اشْرَفُ خَلالِكَ؛ به سخاوت و ورع، خود را بياراى كه اين دو آرايش ايمان و برترين صفات توست».[3]
اين تعبير نشان مى دهد كه اين صفت را از برترين صفات مؤمن به حساب آورده است.
4- در حديث ديگرى از همان امام بزرگوار آمده است : «السَّخاءُ ثَمَرَةُ العَقْلِ و القَناعَةُ بُرهانُ النَّبَلِ؛ سخاوت ميوه درخت عقل و خرد و قناعت دليل بر نجابت است».[4]
آنها كه در بخشش به ديگران «بخل» مى ورزند، اموال زيادى را فراهم كرده و مى گذارند و مى روند، در حقيقت اين گونه افراد عاقل نيستند؛ زيرا، زحمت بر دوش آنها بوده، بدون آن كه از اموالشان بهره مادى يا معنوى ببرند. كدام عاقلى چنين كارى مى كند!
5- در تعبير ديگرى از آن حضرت عليه السلام در مورد اهمّيّت «سخاوت» به نكته لطيف ديگرى اشاره مى فرمايند: «غَطُّوا مَعايِبَكُم بِالسَّخاءِ فَانَّهُ سَتْرُ العُيوبِ؛ عيوب خويش را با سخاوت بپوشانيد؛ زيرا سخاوت پوشاننده عيبهاست».[5]
صدق اين كلام مولى با تجربه به خوبى ثابت مى شود، اشخاصى را مى بينيم كه عيوب گوناگونى دارند، ولى چون سخاوتمندند همه مردم به ديده احترام به آنها مى نگرند.
6- باز در تعبيرى ديگر از همان امام همام عليه السلام آمده است: «السَّخاءُ يَمْحَصُ الذُّنُوبَ وَ يَجْلُبُ مَحَبَّةَ الْقُلُوبِ؛ سخاوت، گناهان را پاك مى كند و دل ها را به سوى سخاوت كننده فرا مى خواند».[6]
اين تعبير نشان مى دهد كه «سخاوت» كفّاره بسيارى از گناهان است!
7- مولى الموحّدين على عليه السلام درباره تأثير عميق محبّت در جلب قلبها مى فرمايند: «مَا اسْتَجْلَبَتِ المَحَبَّةُ بِمِثلِ السَّخاءِ وَ الرِّفْقِ وَ حُسْنُ الخُلْقِ؛ هيچ چيزى مانند سخاوت و مدارا كردن و حسن خلق، جلب محبت نمى كند».[7]
8- رسول خدا صلى الله عليه و آله دراين باره مى فرمايند: «السَّخىُّ قَريبٌ مِنَ اللّهِ قَريبٌ مِنَ النّاس قَريبٌ مِنَ الجَنَّةِ؛ سخاوتمند نزديك به خدا، نزديك به مردم و نزديك به بهشت است.»[8]
9- در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده است: «شَابٌّ سَخىٌّ مَرْهَقٌ في الذُّنُوب احَبُّ الَى اللّهِ عَزّوجلّ مِنْ شَيخٍ عَابدٍ بَخيلٍ؛ جوان سخاوتمند آلوده به گناه، نزد خدا محبوبتر از پيرمرد عابد بخيل است».[9]
به يقين اين «سخاوت» سبب امدادهاى الهى مى شود و سرانجام آن جوان آلوده را نجات مى دهد، ولى آن پير عابد بخيل به خاطر بخلش در گناه فرو خواهد رفت.
10- اين بحث را با حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به عنوان حسن ختام پايان مى دهيم:
«تَجَافُوا عَنْ ذَنْبِ السَّخىِ فَانَّ اللّهَ آخِذٌ بِيَدِهِ كُلَّما عَثُرَ؛ از گناه و لغزش سخاوتمند صرف نظر كنيد؛ زيرا هر زمان بلغزد، خداوند دست او را مى گيرد (و نجاتش مى دهد)».[10]
از مجموع احاديث بالا، ارزش و اهمّيّت فوق العاده «سخاوت» در كلام پيشوايان اسلام مشخّص مى شود و نشان مى دهد كه كمتر فضيلتى با آن برابرى مى كند.
آثار و پيامدهاى سخاوت
1- آثار مثبت «سخاوت» در زندگى فردى و اجتماعى انسان كه با تجربه ثابت شده و يا در احاديث اسلامى به آن اشاره گرديده است، بسيار زياد است، به عنوان نمونه:
از روايات متعددى استفاده مى شود و تجربيات روزانه نيز آن را تأييد مى كند كه «سخاوت» محبّت دوست و دشمن را جلب مى كند، بر عدد دوستان مى افزايد و از دشمنان مى كاهد.
2- «سخاوت» پوششى براى عيوب انسان هاست و به اين ترتيب، آبروى انسان را حفظ مى كند.
3- «سخاوت» در عين اين كه ثمره درخت عقل است، بر عقل و خرد انسان مى افزايد. عقل مى گويد: دليلى ندارد كه انسان با زحمت زياد اموال فراوانى تهيّه كند و آن را براى بازماندگان بگذارد و خودش به وسيله آن، جلب ثواب و كسب آبرو نكند.
از سوى ديگر «سخاوت»، گروهى از انديشمندان را گرد انسان جمع مى كند و آنها مى توانند بر فكر و عقل و دانش او بيفزايند.
4- «سخاوت» فاصله طبقاتى جامعه را كم مى كند و از اين طريق ناهنجاريهاى ناشى از فاصله طبقاتى را از بين مى برد و يا كاهش مى دهد. آتش كينه هاى محرومان را خاموش مى كند و حسّ انتقام جويى را در آنان تضعيف مى نمايد و از اين طريق پيوندهاى اجتماعى را محكم مى سازد.
5- «سخاوت» مدافعان انسان را زياد مى كند و آبروى او را محفوظ مى دارد و دشمنان و بدخواهان را عقب مى راند؛ امير مؤمنان عليه السلام دراين باره مى فرمايند: «الْجُود حَارِسُ الاعْرَاضِ؛ جود و بخشش آبروى انسان را حفظ مى كند».[11]
6- جود و «سخاوت»، آثار معنوى فوق العاده اى نيز دارد؛ به همين دليل از صفات انبيا شمرده شده و همان گونه كه در روايات گذشته خوانديم، شعاع نور «يقين» است؛ حتى اگر اين فضيلت در افراد بى ايمان باشد، به حال آنها مفيد و سودمند است.
در حديثى آمده است كه خداوند متعال به حضرت موسى عليه السلام وحى نمود: «لاتَقْتُل السَّامِرىَّ فَانَّهُ سَخِىٌّ؛ سامرى را به قتل مرسان، زيرا او مرد سخاوتمندى است».[12]
درست است كه سامرى، منشأ فساد عظيمى در بنى اسرائيل شد و آيين بت پرستى را در ميان آنها پايه نهاد و در انتها نيز زندگى را با خفّت و ذلّت و حقارت گذراند كه شايد مرگ بر آن زندگى، ترجيح داشت؛ ولى با اين همه به حضرت موسى عليه السلام وحى رسيد كه خون او را به خاطر سخاوتش نريزد.
از رسول خدا عليه السلام نقل شده است كه به فرزند حاتم طائى به نام «عُدَىْ» فرمود: «دُفِع عَن ابيكَ العَذابُ الشَّديدُ لِسَخاءِ نَفْسِهِ؛ عذاب شديد از پدرت به خاطر سخاوتش برداشته شد».[13]
در ذيل همين حديث، آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد، گروهى از جنايتكاران يكى از جنگها را به قتل برسانند، ولى يكى از آنها را استثنا كرد. آن مرد تعجّب كرد و گفت: «با اين كه گناه ما يكى است، چرا مرا از ميان آن جمعيت جدا كردى؟» حضرت صلى الله عليه و آله فرمودند: «خداوند به من وحى فرستاد كه تو سخاوتمند قوم خود هستى و من نبايد تو را به قتل برسانم».
آن مرد با شنيدن اين سخن ايمان آورد و شهادتين بر زبان جارى كرد؛ آرى! سخاوت آن مرد، او را به بهشت رسانيد.
از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است: «شخص سخى را اهل آسمانها دوست دارند و اهل زمين هم دوست دارند … در حالى كه بخيل را اهل آسمانها و زمين دشمن دارند».[14]
محدوده سخاوت
«سخاوت» مانند تمام صفات و كارهاى نيك، مقدار و اندازه اى دارد كه اگر در مسير افراط قرار گيرد، نيتجه منفى خواهد داشت. همچنين «سخاوت» نبايد لطمه به آبرو و حيثيت و زندگى كسانى كه به انسان وابسته اند، زند.
«سخاوت» بايد در اموال حلال باشد، نه اموالى كه از راه هاى حرام و يا ظلم و ستم به دست آمده است؛ مانند، «سخاوت» بسيارى از سلاطين ظالم و ستمگر.هم چنين «سخاوت» نبايد در اموال مربوط به بيت المال باشد؛ زيرا اموال بيت المال، حساب و كتاب مخصوص به خود دارد كه بايد به دقت رعايت گردد. اين فضيلت اخلاقى مانند ساير فضايل، با تعليم و تربيت و انديشه و تفكّر و تمرين و ممارست حاصل مى شود.
توجه به اين حقيقت كه اين اموال و ثروتها، امانتهاى الهى در دست ماست و هيچ كدام دوام و بقايى ندارد، انسان را وا مى دارد با بذل و بخشش، آن را در صندوق امانت الهى، براى روزى كه دستها خالى است، ذخيره كند. همچنين دقت در آثار و بركات و پيامدهاى مهمى كه براى «سخاوت» در مطالب قبل ذكر شد، مشوّق مؤثرى در امر «سخاوت» است.
مطالعه تاريخ زندگى سخاوتمندان و بخيلان و مقايسه آن دو با يكديگر و احترام و آبرو و شخصيتى كه گروه اول داشتند و ذلّت و بدنامى كه دامن گير گروه دوّم بوده است نيز در ايجاد اين «سخاوت اخلاقى» بسيار مؤثر است.
اينها جنبه هاى تعليماتى اين مسئله است؛ اما از نظر عملى، هر قدر تمرين و ممارست بيشترى در اين زمينه شود، توفيق زيادترى در به دست آوردن اين فضيلت اخلاقى حاصل مى گردد؛ زيرا تكرار اعمال سخاوتمندانه و بذل و بخشش، هر چند از راه تحميل بر نفس خويش باشد، به تدريج به صورت عادت و سپس مبدّل به حالت، و سرانجام به يك ملكه اخلاقى مبدل خواهد گرديد.
در ضمن، تربيت پدر و مادر و معلّم و استاد در اين زمينه، بسيار مؤثر است. اگر آنها كودكان را از آغاز عمر به «جود» و «سخاوت» عادت دهند، اين ملكه، به آسانى در وجود آنها ريشه مى دواند و در بزرگى جزء زندگى آنان مى شود.
در حالات «صاحب بن عبّاد» آمده است كه در كودكى هنگامى كه مى خواست براى فراگرفتن درس دينى به مسجد برود، هميشه مادرش يك دينار و يك درهم به او مى داد و مى گفت: «اين را به اولين فقيرى بده كه در مسير راه خود مى بينى». كم كم اين خصلت در وجودش ريشه دار شد تا اين كه در بزرگى چنان بذل و بخششى مى كرد كه همه به او آفرين مى گفتند. اگر كسى بعد از ظهر ماه مبارك رمضان به خانه اش مى آمد، سخاوتش مانع از آن مى شد كه كسى بدون خوردن افطار از خانه او بيرون رود. هر روز حدّ اقل هزار نفر بر سر سفره او افطار مى كردند و بذل و بخشش او در ماه رمضان به اندازه تمام ماههاى سال بود.[15]
از شگفتيهاى ديگر زندگى او چنين نقل مى كنند: «روزى نوشابه براى او آوردند، يكى از نزديكانش نسبت به آن نوشابه سوء ظن پيدا كرد و گفت: از اين نوشابه ننوش؛ زيرا مسموم است، خدمتكارى كه آن قدح را آورده بود، همچنان ايستاده بود. «صاحب بن عباد» به شخصى كه ادعاى مسموم بودن آن را مى كرد، گفت: به چه دليل مى گويى كه اين مسموم است؟ گفت: بهترين راه اين است كه كسى كه اين قدح را آورده و به دست تو داده، مورد آزمايش قرار گيرد و از آن بنوشد، «صاحب» گفت: من به اين كار راضى نيستم، آن شخص گفت: به وسيله يك مرغ خانگى آزمايش كن. «صاحب» گفت: كشتن حيوان به اين صورت نيز جايز نيست، سپس دستور داد: قدح آب را واژگون كردند و آب را ريختند و به خدمتكار گفت: برو و ديگر در خانه من قدم مگذار؛ ولى با اين حال دستور داد: حقوق او را به طور كامل بپردازند. سپس گفت: هرگز نبايد يقين را با شك از بين برد و مجازات به وسيله قطع حقوق، دليل بر پستى است».[16]
اين بحث را با چند حديث و سخنانى از بعضى از بزرگان پايان مى دهيم:
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايند: «الجَنَّةُ دَارُالاسْخِياء؛ بهشت خانه سخاوتمندان است».[17]
امام صادق عليه السلام مى فرمايند كه خداوند فرمود: «انّى جَوادٌ كريمٌ لايُجَاوِرُنى لَئيمٌ؛ من بخشنده با سخاوتم، افراد پست و بخيل نمى توانند در جوار من (در بهشت) جاى بگيرند».[18]
در حديث ديگرى از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله آمده است: «طَعامُ الجَوادِ دَواءٌ وَ طَعام البَخيلِ داءٌ؛ طعام سخاوتمند، دواست و طعام بخيل، درد و بيمارى است».[19]
يكى از عارفان به نام «ابن سمّاك [20]» مى گويد: «عَجِبْتُ لِمَن يَشتَرِىَ الْمَماليكَ بِمالِه وَ لايَشتَرِى الْاحرارَ بِمَعروفِهِ؛ در شگفتم! از كسانى كه بردگان را با مال خود خريدارى مى كنند؛ ولى آزاده ها را با احسان و نيكى، دربند محبّت خود در نمى آورند».[21]
به عربى گفتند: آقا و بزرگ شما كيست؟ گفت: «مَنِ احْتَمَلَ شَتْمَنَا وَ اعطى سَائِلَنَا و اغْضى جَاهِلَنا؛ كسى كه بدگويى هاى ما را تحمل كند و به نيازمندان ببخشد و از اعمال جاهلان چشم پوشى كند».[22]
پی نوشت:
[1] . كنز العمال، جلد 6، صفحه 337، حديث 15926.
[2] . بحار الانوار، جلد 68، صفحه 355، حديث 17.
[3] . غرر الحكم، حديث 4511.
[4] . غرر الحكم، حديث 2145.
[5] . غرر الحكم، حديث 6440.
[6] . غرر الحكم، حديث 1738.
[7] . غرر الحكم، حديث 9561.
[8] . بحار الانوار، جلد 70، صفحه 308.
[9] . بحار الانوار، جلد 70، صفحه 307.
[10] . كنز العمّال، جلد 6، صفحه 392، حديث 16212.
[11] . غرر الحكم، حديث 333.
[12] . اصول كافى، جلد 4، صفحه 41.
[13] . بحار الانوار، جلد 68، صفحه 354.
[14] . وسايل الشّيعه، جلد 15، صفحه 252.
[15] . سفينة البحار، ماده صحب.
[16] . سفينة البحار، ماده صحب.
[17] . المحجة البيضاء، جلد 6، صفحه 62.
[18] . همان مدرك، ص 64.
[19] . همان مدرك، صفحه 61.
[20] .« ابن سمّاك» در قرن دوم هجرى در دوران حكومت هارون الرشيد زندگى مى كرد و در سال 183 ه. ق. در كوفه در گذشت( سفينة البحار، ماده سمك).
مرحوم محدّث قمى در سفينة البحار در شرح حال« ابن سماك»، او را مردى خوش بيان و صاحب مواعظ و اندرزها مى شمرد و از« ابن ابى الحديد» نقل مى كند كه او روزى وارد بر هارون شد؛ هنگامى كه چشم هارون به او افتاد، گفت: مرا موعظه كن،( هارون در همين موقع تقاضاى آب كرد). ابن سمّاك اشاره به آب كرد و گفت: تو را به خدا سوگند مى دهم! اگر يك بيمارى داشته باشى كه نتوانى آب بنوشى، چه مى كنى؟ گفت: حاضرم نيمى از تمام ملك و حكومتم را بدهم تا اين بيمارى برطرف شود؛ سپس به او گفت: بنوش. هارون آب را نوشيد.« ابن سماك» دوباره گفت: تو را به خدا سوگند مى دهم! اگر اين آب را كه نوشيدى از تو دفع نشود، چه مى كنى؟ گفت: حاضرم نيمى ديگر از حكومتم را براى حل اين مشكل بدهم. ابن سمّاك گفت: حكومتى كه نيمى از آن فداى نوشيدن آب و نيمى فداى خارج شدن آن شود، چيزى نيست كه مردم براى آن بجنگند.
[21] . همان مدرك، صفحه 65.
[22] . همان مدرك.
منبع: اخلاق در قرآن، مکارم شیرازی، ج2، 413.