- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 3 دقیقه
- توسط : محقق شماره 1
- 0 نظر
«هرکس، مسلمانى را گرامى بدارد، خداى والا را گرامى داشته است»[۱]رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
شخصیت هر فرد، محبوب ترین پدیده مورد علاقه اوست. غریزه حب ذات که بر اساس حکمتى الهى در وجود انسان به ودیعه گذاشته شده است، آدمى را بر مى انگیزد تا بر مبناى «خود دوستى» از مخاطرات و ناملایمات، خود را مصون نگاه داشته و بقاى عمر و زندگیش را تدبیر نماید.
چنین غریزه اى، انسان را به دفاع از تمامى موجودیت و شخصیتش وا مى دارد و او را به جبهه گیرى در مقابل هر عملى که شخصیت او را تهدید کند، بر مى انگیزاند. از این روى، طبیعى به نظر مى رسد که به دیگران، اجازه نفوذ به قلمرو شخصیت خویش ندهد و در حقیقت، «تحقیر شخصیت» دیگرى به این مفهوم است که ضربه اى را به اصلىترین جنبه مورد علاقه اش وارد کنیم و بیشترین مقاومت را در او علیه خود به وجود آوریم.
در مقابل، «تکریم شخصیت»، احساس ارزش را در فرد بالا مى برد و رویکرد وى را نسبت به جهان درون و جهان برون، متحول مى کند. «نکوداشت» شخصیت جوانان، به نتایج زیر منجر مى شود:
۱- موجب جلب اعتماد آنان به اطرافیان شده و در نتیجه تفاهم دو نسل را باعث مى شود.
۲- این روش، اقتدا به سیره نبوى(صلى الله علیه و آله و سلم) و شیوه اولیاى خداست، آنان، همواره جوانان را مورد تکریم قرار داده و منزلت خاصى برایشان تأمل مى شوند.
۳- تکریم جایگاه نسل جوان، موجب «گناه ستیزى» آنان خواهد شد زیرا کسانى که در درونشان احساس عظمت و منزلت مى کنند، نه تنها دست از گناه مى شویند بلکه به گناهان یورش مى برند تا جامعه سالم بماند. و در مقابل، تحقیر نسل جوان، زمینه «گناه پذیرى» را مهیا مى کند و آنان را نومید و سرگردان، در جامعه پیچیده و دشوار معاصر، رها مى کند.
۴- «نکوداشت شخصیت جوان»، استعدد هاى راکد و ذخیره او را به حرکت در مى آورد و آن ها را به توانایى هاى بارز و آشکار پیوند مى زند تا نیروى عظیمى که از این طریق حاصل مى شود، براى دستیابى به هدف هاى مهم و ارزشمند زندگى، کفایت نماید.
۵- جوانان، براى مشارکت در جامعه مدنى، نیاز به شخصیتى دارند که ابتدا مورد پذیرش خودشان باشد و بعد از آن مورد پذیرش جامعه باشند. «تکریم نفس»، مقبولیت شخصى و اجتماعى را باعث مى شود.
شیوهها و راهکارها
۱- پذیرش شخصیت جوانان، همان گونه که هستند، زمینه را براى ارتباط توأم با تفاهم، مساعد نموده و تداوم ارتباط صمیمانه را تضمین مى نماید.
۲- گفتگوى خود را با موضوعى که مورد علاقه جوان است، آغاز کنیم، این اقدام، منجر به جلب اعتماد و اطمینان عمیقى مى شود، به گونه اى که نقطه آغاز روشنى در ارتباط متقابل به وجود مى آید.
۳- جوانان با هر دریچه اى که به جهان خارج از وجود خود مى گشایند، تجربیاتشان را غنى تر و گسترده تر کرده و جریان رشد اجتماعى شان را تسهیل مى کنند. در مقابل، محدودیت روابط انسانى، منجر به وقفه در رشد اجتماعى فرد مى شود. مى توانیم جوانان را به توسعه روابط انسانى مطلوب ترغیب کنیم تا تجربیاتشان را غنى تر و گسترده تر کرده و جریان رشد اجتماع شان را تسهیل مى کنند. در مقابل، محدودیت روابط انسانى، منجر به وقفه در رشد اجتماعى فرد مى شود. مى توانیم جوانان را به توسعه روابط انسانى مطلوب ترغیب کنیم تا تجربیات وسیعترى را جذب کنند.
۴- با تأکید بر نیرو هاى درونى نسل جوان، به تدریج مى توان، مرکز ثقل احساس شایستگى را در درون آنان یافت نه در بیرون از وجودشان، به این مفهوم که شخص براى ارزیابى میزان لیاقت خود بیش از آن که به اظهار نظر هاى دیگران متکى باشد، بر احساس درونى خود تکیه کند.
۵- یکى از اهداف تربیت جوانان، ایجاد نظام همبسته اى از ارزش ها در درون خود آنان مى باشد، آن گونه که فرد به معیار ها و ملاک هایى مجهز شود که قادر به تشخیص ارزش ها از ضد ارزش ها باشد و در مورد آن ها بتواند به مقایسه بپردازد و از نوعى قضاوت و داورى صحیح برخوردار گردد، براى این منظور لازم است با ترتیب دادن مجالس بحث و انتقاد، قواى عقلانى وى را پرورش داده و در او توانایى مقایسه و قضاوت ایجاد کنیم. چه آن که از درجات و مراحل بالاى تفکر، مقایسه امور با یکدیگر و نیز داورى درباره آنهاست.
۶- در گفتگو و مباحثه با جوانان، باید به جاى توسعه انقیاد ذهنى در پى پرورش انتقاد فکرى بود و زمینه هایى را ایجاد نمود که آنان بتواند با بحث و گفتگو درباره نظام ارزش ها، باید ها و نباید هاى اخلاقى، درک روشنترى درباره این گونه امور پیدا کنند. و توانایى تمیز انتقاد سازنده از انتقاد مخرب و به کارگیرى شیوه هاى مناسب گفتگو را بیابند. حاصل چنین گام هایى در تعالى شخصیت جوانان، تبلور خواهد یافت.
پینوشت
[۱]. فرید تنکابنى، راهنماى انسانیت (سیرى دیگر در نهج الفصاحه)، ص ۵۹۹
منبع: محمد رضا شرفی؛ جوان و نیروی چهارم زندگی، ص ۴۵ – ۴۷