- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : محقق شماره 1
- 0 نظر
در مقاله گذشته، گفته شد که آیات کتاب وحى در باب شناخت نیرو و استعداد جوانى، به دو بخش گزارش و ارزشگذارى، قابل تقسیم است. در بخش نخست (گزارش)، شاخصه هاى جوان الگو را همراه با ذکر نمونه هایى چند از منظر قرآن مرور کردیم، اینک در بخش ارزشگذارى به ذکر مطالب دیگرى خواهیم پرداخت.
ارزیابى و ارزشگذارى
قرآن در کنار گزارشها از احساس و رفتار جوان، قضاوت صریحترى نیز دارد که در آن از دوره جوانى به دوره «شدّت» و «قوت» تعبیر میکند. دورهاى که از دو طرف در محاصره ضعف و ناتوانى میباشد و در آن، تمایل به آرمانها و آرزوهاى ارزشمند و ارج گذارى به حقوق والدین تجلى مییابد:
«اللَّهُ الَّذِى خَلَقَکُم مِن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّهً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّهٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَهً یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ» (روم /۵۴)
«خدا همان کسى است که شما را آفرید، در حالى که ضعیف بودید، سپس بعد از ناتوانى قوت بخشید. پس از آن ضعف و پیرى قرار داد، او هر چه بخواهد، میآفریند و دانا و تواناست».
«همانا دل جوان، مانند زمین آمادهاى است که هر آنچه در آن کاشته شود، میپذیرد، بر این مبنا، پیش از آنکه دلت سخت گردد و خردت به بند کشیده شود، به تربیتت برخاستم.»
«ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَ مِنکُم مَّن یُتَوَفَّى وَ مِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلاَ یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً» (حج /۵)
«بعد شما را به صورت کودک بیرون آوردیم؛ سپس هدف این است که شدّت و نیرومندى خود را به دست آورید، در این میان بعضى از شما میمیرند و بعضى به پایینترین مرحله عمر کشانده میشود تا بعد از داشتن آگاهى چیزى را نداند!»
«ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً وَ مِنکُم مَن یُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمّىً» (غافر /۶۷)
«سپس شما را به صورت طفل بیرون میآورد، بعد به شدّت و نیرومندى میرسید و بعد از آن پیر میشوید – گروهى از شما پیش از این مرحله میمیرند – و در نهایت به سر آمد عمر خود میرسید».
«وَ مَن نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِى الْخَلْقِ أَفَلَا یَعْقِلُونَ» (یس /۶۸)
«و کسى را که عمر طولانى دهیم، آفرینشش را واژگون میکنیم».
«وَ وَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَاناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِى أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِى أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلَى وَ الِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَ أَصْلِحْ لِى فِى ذُرِّیَّتِى إِنِّى تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنِّى مِنَ الْمُسْلِمِینَ»(احقاف /۱۵)
«ما به انسان سفارش نمودیم که به پدر و مادرش نیکى کند، مادرش او را با ناراحتى حمل میکند و با ناراحتى بر زمین میگذارد و دوران حمل و از شیر گرفتنش سى ماه است، تا زمانى که به کمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگى قدم گذارد، میگوید: پروردگارا! مرا توفیق ده تا نعمتى را که به من و پدر و مادرم دادهاى، قدر دان باشم و کار شایسته انجام دهم که آن را میپسندى و مایه خوشنودى تو است و فرزندانم را صالح گردان من به سوى تو بازگشتم و من از مسلمانانم».
آغاز و پایان جوانى
در این که رسیدن به شدت و قوّت، بیانگر مرحلهاى از عمر انسان است که بین دوره کودکى و پیرى قرار دارد، تردیدى نیست، اما در رابطه با زمان آغاز، پایان و امتداد این مقطع سنى، اختلاف نظر جدى میان پژوهشگران حوزه لغت، تفسیر، فقه و روانشناسى، وجود دارد، به عنوان نمونه:
جوانى از زمان بلوغ شروع میشود و تا سى سالگى ادامه دارد.۱
از سى سالگى آغاز و تا چهل سالگى ادامه دارد.۲
از هفده سالگى آغاز و تا چهل سالگى تداوم مییابد. از هجده سالگى آغاز و تا سى سالگى استمرار دارد.۳
انسان در بیست پنج سالگى به نیرومندى میرسد.۴
حد و مرزى براى رسیدن به نیرومندى «بلغ اشده» وجود ندارد، معیار بلوغ، کمال عقل و داشتن رشد است و با کنار هم قرار گرفتن عقل، توانائى و کمال آفرینش، نیرومندى به وجود میآید.۵
«استفاده از واژه «قوه» و «ضعف» به صورت نکره به قصد ابهام افکنى و نا معین جلوه دادن کمیت این مقطع، صورت گرفته است؛ زیرا افراد در زمانهاى مختلف به قوت و نیرومندى میرسد».۶
یک نگاه به این دیدگاهها این پرسش را در پى دارد که آیا دوره جوانى و نیرومندى، زمان معینى ندارد و چنانکه گفته شده است: به دلیل اختلاف آب و هوا، شرایط فکرى و فضاى فرهنگى، در جوامع مختلف، جوانى یک مفهوم نسبى است و نه مطلق، مدت دوره کودکى، جوانى و پیرى، در عمر افراد گوناگون فرق میکند۷یا این که زمانى مشخص دارد، دیدگاه قرآن در این باره چیست؟
به کارگیرى واژه «ثم» در آیات (روم /۵۴ و حج /۵ و مؤمن /۶۷) به عنوان حرف ربط که افاده ترتیب و تأخیر دارد، بى تردید گویاى این حقیقت است که ضعف و ناتوانى با یک فاصله زمانى، آغاز و تدریجاً جایگزین قوت و شدّت میشود.
قرآن وقتى به یتیم اجازه تصرف در مالش را میدهد که به شدّت و نیرومندى رسیده باشد و نیرومندى را به بلوغ و رسیدن به رشد تفسیر میکند:
«وَ لاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشِدَّهُ» (انعام /۱۵۲) و (اسراء /۳۴)
«و به مال یتیم، جز به بهترین صورت، نزدیک نشوید تا به حد اشد خود برسد.»
«وَ ابْتَلُوا الْیَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ» (نساء /۶)
«یتیمان را چون به حد بلوغ برسند، بیازمایید، اگر در آنها رشد یافتید، اموالشان را به آنها بدهید.»
دستور به آزمایش، هنگام رسیدن به بلوغ، براى فهم رسیدن به مرحله رشد دو نکته را در خود نهفته دارد: یکى امکان پیدایش همزمان بلوغ و رشد و دیگر امکان پیدایش رشد، با فاصله اى، بعد از زمان بلوغ.
در روایتى، امام صادق (علیه السلام) در پاسخ پرسش از این که تصرفات یتیم کى موثر است؟ فرمود: «حتّى یبلّغ اشده، قال و ما اشده؟ قال الاحتلام»۸ «زمانى که به شدّت و نیرومندى برسد، گفت: شدّت او چیست؟ فرمود: جنب شدن».
این که بلوغ، معیار تکلیف شناخته شده، با این که خرد و خردورزى از شرایط تکلیف میباشد، میتواند دلیل بر این باشد که بلوغ، نوعاً با رشد و خرد ورزى همراه است یا میتواند همراه باشد.
خرد جوان، از آزادگى ویژهاى برخوردار است و هنوز آلایش عادت ها، دلبستگیهاى مادى و زمینى، باورهاى سنتى نبایسته و …، دامنگیر آن نشده است. اگر کمبودى دارد کمبود تجربه و آگاهى است که میتواند توسط بزرگترها جبران گردد، به همین دلیل علی (علیه السلام) خطاب به یکى از کارگزارانش میفرماید:
«اذا احتجت الى المشوره فى أمر قد طرأ علیک فاستبده ببدایه الشبان فانّهم احدّ اذهاناً و اسرع حدساً ثم رده بعد ذلک الى رأى الکهول الشیوخ، لیستعقبوه و یحسنوا الاختبار له فان تجربتهم اکثر»۹
«هرگاه کارى برایت پیش آمد و نیاز به مشورت پیدا کردى، در آغاز آن را با جوانان، در میان گذار. زیرا آنها تیزفهمتر و با فراستترند سپس آن را در معرض نظر سالخوردگان و پیران قرار ده، تا در معرض ارزیابى قرار دهند، چه آنکه تجربه ایشان بیشتر است».
قرآن در کنار گزارشها از احساس و رفتار جوان، قضاوت صریحترى نیز دارد که در آن از دوره جوانى به دوره «شدّت» و «قوت» تعبیر میکند. دورهاى که از دو طرف در محاصره ضعف و ناتوانى میباشد و در آن، تمایل به آرمانها و آرزوهاى ارزشمند و ارج گذارى به حقوق والدین تجلى مییابد
از تقارن و انضمام چهل سالگى به زمان بلوغ قدرت در آیه ۱۵ سوره احقاف به عنوان مقطع آرمانخواهى انسان، میتوان الهام گرفت که چهل سالگى نهایت مرز قدرتمندى او میباشد، چونانکه در روایتى از امام صادق (علیه السلام) آمده است:
«اذ بلغ العبد ثلاثاً و ثلاثین سنهً فقد بلغ اشدّه و اذا بلغ اربعین سنه فقد بلغ منتهاه فاذا ظعن فى احدى و اربعین فهو فى نقصان»۱۰
«هرگاه، بنده به سی و سه سالگى رسید، به شدّت و نیرومندى خود دست یافته است و هرگاه به چهل سالگى قدم گذاشت، نهایت دوره قدرتش را تجربه میکند، زمانى که به منزل چهل و یک سالگى بار انداخت، او به نقصان میگذارد.»
بنابراین، سخن ابن منظور، قابل پذیرش مینماید، آنجا که میگوید:
«فبلوغ الاشدّ محصور الاول محصور النهایه غیر محصور ما بین ذلک»۱۱
«بلوغ نیرومندى، از آغاز و انجام محدود است امّا وسط، آن حد ندارد.»
بنابراین نیرومندى مورد نظر قرآن، پیش از بلوغ و پس از چهل سالگى، میسّر نیست. ولى ممکن است دیرتر از بلوغ جنسى حاصل آید و زودتر از چهل سالگى رو به افول گذارد، واقعیتى که میتواند اختلاف روایات۱۳ را در باب زمان پیدایش قدرت جوانى، توجیه کند و راز تعبیر «الحدث» در مورد امام حسن(علیه السلام) سى و سه ساله در کلام امام علی (علیه السلام) را نیز آشکار کند، آنجا که فرمود:
«و انما قلب الحدث کالارض الخالیه ما ألقى فیها من شىء قبلته فبادرتک بالادب قبل أن یقسو قلبک و یشغل لبّک»۱۲
«همانا دل جوان، مانند زمین آمادهاى است که هر آنچه در آن کاشته شود، میپذیرد، بر این مبنا، پیش از آنکه دلت سخت گردد و خردت به بند کشیده شود، به تربیتت برخاستم.»
پینوشتها
۱- صحیح مسلم بشرح النووى، چاپ چهارم، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۳ ه ، ۱۷۳/۹
۲- الزحیلى، وهبه، التفسیر المنیر، چاپ اول، بیروت، دارالفکر المعاصر، دمشق، دار الفکر، ۱۴۱۱ ه ، ۲۳ و ۱۵۷ / ۲۴
۳- ابن منظور، لسان العرب، دار الصادر، بىتا ۳ / کلمه شدد.
۴- طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ۱۳۷۹ ه ، ۳۸۴/۴ – ۳
۵- همان، ۷۱/۷ – ۸٫
۶- طباطبائى، محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، چاپ دوم، قم، مؤسسه مطبوعاتى، اسماعیلیان، ۱۳۹۰ ه ، ۲۰۵/۱۶
۷- نراقى، احسان، جامعه، جوانان، دانشگاه، چاپ دوم، تهران، شرکت سهامی کتابهاى جیبى، ۵۰-۵۲ / ۱۳۵۴
۸- صدوق، محمد بن على، الخصال، چاپ چهارم، قم مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۴ ه ، /۴۹۵
۹- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ دوم، مصر، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۸۷ ه ، ۲۰ / حکمت ۸۶۶
۱۰- الخصال /۵۴۵
۱۱- لسان العرب، ۳ / کلمه شدد
۱۲- الحویزى، عبدعلى، تفسیر نور الثقلین، چاپ چهارم، قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، ۱۱۷/۴ ۱۳۷۳
۱۳- نهج البلاغه، نامه ۳۱ قسمت چهارم.
منبع: فصلنامه پژوهشهاى قرآنى؛ شماره چهل و شش