- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : محقق شماره 1
- 0 نظر
با توجه به این اصل اساسى، یعنى «شایستهسالاری» در منابع و مبانى دینى، می توان گفت: از نیروى جوان، در صدر اسلام به نحو شایسته استفاده می شد.
اولین کسى که به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، اسلام و ایمان آورد، جوانى بود به نام على بزرگ (علیه السلام) و اوّلین کسى که به عنوان جانشین حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)، منصوب گردید، جوانى بود به نام على بزرگ (علیه السلام). کسى که: عشق بازى که هم آغوش خطر خُفت در خوابگه پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ۱۲جوانى بود به نام على بزرگ (علیه السلام).
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی (علیه السلام) را که چهرهاى بسیار جوان داشت براى امر قضاوت به یمن فرستاد.۱۳ کسى که قالع باب خیبر است، جوانى بنام على بزرگ (علیه السلام)… .
آیا تا به حال فکر کرده اید که تمام عظمت هاى بزرگ زندگى فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، در دوران نوجوانى و جوانى به وقوع پیوست و مدّت عمر حضرت زهرا (سلام الله علیها) از هیجده سال تجاوز نکرد؟!
«آئین مقدّس اسلام در چهارده قرن قبل، ضمن برنامه هاى جامع و سعادت بخش خود توجّه مخصوصى به نسل جوان معطوف داشته و جوانان را از نظر مادّى و معنوى، تربیتى و روانى، اخلاقى و اجتماعى، دنیوى و اخروى و خلاصه از کلیه جهات، تحت مراقبت کامل قرار داده است.»۱۴
در دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، آن کسانى که بیشتر از همه استقبال می کردند، جوانان بودند. در مدّت سه سال دعوت پنهانى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، در حدود بیست و پنج نفر، به پیامبر ایمان آوردند. آن هم با سختی ها و مرارت هایى که تحمل می کردند. امّا اکثر آنها، آن طور که به تاریخ استناد می شود جوانان بودند. بعد از آن هم، در جنگ ها و کارهاى دیگر همین جوانها فعّال بودند.
در زمان پیروزى انقلاب و بعد هم در مسئله جنگ و این هشت سال دفاع مقدّس، همه جوانان بودند. اگر کسى با جبهه سر و کار داشت و میرفت آنجا، گاهى پیرمرد آنجا بود، ولى خیلى کم بود.۱۵
امام علی (علیه السلام): «اَحْبِبْ حَبیبَکَ هَوْنا ما عَسى أَنْ یَکونَ بغیْضَکَ یَوْما ما وَ اَبْغِضْ بَغیضَکَ هَوْنا ما عَسى أَن یَکوُنَ حَبیبَکَ یَوْما ما». (تحف العقول، ص۲۱۰) در دوست داشتن، میانه رو باش، چه بسا دوست، روزى دشمن گردد و در دشمن نیز میانه رو باش، شاید روزى دشمن، دوست تو گردد.
در عصر کنونى، مزارع سرسبز و خرّم با سعى و کوشش نسل جوان آباد است، چرخه اى عظیم صنایع سنگین با نیروى جوانان در حرکت است، ذخایر طبیعى آن در اعماق معادن نهفته است با همّت نسل جوان استخراج می شود، کاخ هاى مجلّل و آسمان خراش هاى بزرگ جهان را اراده خستگى ناپذیر جوانان بپا داشته است، عمران و آبادی ها، مدیون کار و کوشش نسل جوان است، پایه هاى اقتصادى کشورها بر نیروى فعّاله جوانان استوار است، دفاع از مرزها و حفظ استقلال و امنیت مملکت ها بر عهده نسل جوان است.
خلاصه در همه کشورها آثار پُر ارج فعالیت جوانان در تمام مظاهر زندگى مشهود است و نیروى خستگى ناپذیر نسل جوان مایه امیدوارى تمام ملت ها است.۱۶
از میان معصومین (علیهم السلام)، هم داریم، نوجوان و جوانى که به امامت منصوب گشتند. امام جواد (علیه السلام) در حدود هشت سالگى به امامت رسید و در بیست و پنج سالگى به شهادت رسید. این خود یک استراتژى زیبا است و تفکر برانگیز، تا شایستهسالارى زیبا، به نام معصومین (علیهم السلام) در تاریخ ثبت گردد.
امام هادی (علیه السلام)، در حدود ده سالگى به امامت منصوب گشتند و در چهل و سه سالگى به شهادت رسیدند.
امام حسن عسکری (علیه السلام)، در حدود بیست و دو سالگى به امامت منصوب گشتند و در بیست و هشت سالگى به شهادت رسیدند.
امام مهدی(عج)، در حدود پنج سالگى به امامت رسیدند و تاکنون ادامه دارد.
به هر تقدیر، «طرح و برنامه شایستهسالاری» از ناحیه معصومین بوده و به نام آنها در تاریخ ثبت و ضبط گشته است و از ناحیه آنها به اجرا هم درآمده است.
امّا کارگزاران حضرت امیر (علیه السلام)، با تحقیق اجمالى که انجام شد، از میان کارگزاران حضرت امیر (علیه السلام):
۱ـ هم گروه سنّى جوان ایفاى نقش می کردند.
۲ـ هم گروه سنّى میان سال.
۳ـ و هم گروه سنّى بزرگسال.
نمونه هایی چند
محمّد ابن ابى بکر عظیم المنزله از خواص یاران امام (علیه السلام) بوده که در سال حجه الوداع سال دهم هجرت به دنیا آمده و در سال سى و هشت هجرى در زمان خلافت حضرت امیر (علیه السلام)، در مصر به شهادت رسیده است، حضرت امیر (علیه السلام) حکومت مصر را به او واگذار فرموده و در یک عهدنامه نسبتا طولانى او را به عدالت و برابرى بین مردم امر کرده است.
همان طورى که پیدا است، محمّد بن ابى بکر در سنین کاملاً «جوانی» حکومت مصر از ناحیه امام علی (علیه السلام) به وى واگذار شد.۱۷
امام علی (علیه السلام) در نامه سى و پنج می فرمایند:
مصر را فتح کردند (لشگر معاویه آن را گرفتند) و محمد بن ابی بکر که خدایش بیامرزد شهید شد، از خدا مزد و پاداش او را می خواهیم که براى ما فرزندى خیراندیش و مهربان، و کارگردانى رنج کشیده، و شمشیرى برنده، و ستونى جلوگیرنده بود.
محمّد ربیب یعنى پسر زن امام (علیه السلام) بود، مادرش اسماء دختر عُمَیس خثعمیّه است خلاصه چون محمّد را امام (علیه السلام) تربیت نموده بود او را فرزند می خواند… .۱۸
زیاد ابْن ابیه، در طائف سال فتح مکّه یا سال هجرت یا روز جنگ بدر به دنیا آمده، و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را ندیده، و در همه جا با حضرت امیر (علیه السلام) و بعد از آن حضرت، با امام حسن (علیه السلام) و تا زمان صلح آن بزرگوار با معاویه بوده و پس از آن به معاویه ملحق گردید، و در کوفه در ماه رمضان سال پنجاه و سه هجرى بر اثر نفرین امام حسن (علیه السلام) به مرض طاعون و وباء هلاک گردید.
زیاد ابن ابیه تقریبا در سنّ جوانى بود که حضرت امیر (علیه السلام) وى را طى عهدنامه اى حاکم فارس گردانیده بود که آن دیار را نیکو ضبط کرده، نگهدارى می نمود و از این رو معاویه نام هاى به او نوشت تا او را به برادرى بفریبد. ـ او برادر معاویه بوده است ـ چون به امام (علیه السلام) خبر رسید به زیاد نوشت: آگاه شدم که معاویه نامه اى به تو نوشته می خواهد دلت را (از راه نیک بختی) بلغزاند، و می خواهد در تیزى و تندى (زیرکی) تو رخنه کند… .۱۹
از آنجایى که ملاک و معیار امام (علیه السلام) شایسته سالارى است، زیاد ابن ابیه را که برادر معاویه می باشد، در بدنه حکومت بکار می گیرد و او را به عنوان حاکم فارس منصوب گردانید. زیاد ابن ابیه جوان تیز، تند و باکفایتى بوده اگرچه با گذشت زمان از خود بی کفایتی نشان داده است… .
مُنذر بن جارود عَبْدیّ، سال دوّم هجرت تولّد یافت و در سال شصت و یک هجرت، وفات. وى در پنج سال آخر حکومت حضرت امیر (علیه السلام)، فرد میان سال بود که حضرت امیر (علیه السلام) حکمرانی بعضى از شهرهاى فارس را به او واگذار کرد.۲۰
عمر بن ابى سَلَمه مخزومى که تولدش دوم هجرت و وفاتش هشتاد و سه هجرى، وى هم در پنج سال آخر حکومت حضرت علی (علیه السلام) جوان سال بوده که حضرت، طیّ نامه اى او را که از جانب حضرت امیر (علیه السلام)، بر بحرین حاکمیت داشت عزل نمود.۲۱
صعصعه بن صوحان عَبدیّ از یاران بزرگوار مولاى متقیان و کسى است که گفته اند بیش از دیگران و با معرفت کامل به حقّ، علی (علیه السلام) خود را می شناخت. او محضر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را درک نکرده و در زمان خلیفه دوّم بسیار جوان بود. روزى در محضر آن خلیفه بود که موضوع مشورت در باب مالى پیش آمد. او به خلیفه متذکر شد که مشورت جایز نیست، زیرا قرآن تکلیف را معیّن نموده است. خلیفه تصدیق کرد و او را ستود.
صعصعه از جمله کسانى است که امام حسن (علیه السلام) براى او از معاویه امان گرفت ولى معاویه در دیدار او گفت دلم نمی خواست به تو امان داده باشم. صعصعه گفت: من اصلاً دلم نمی خواست تو عنوان خلیفه داشته باشی. معاویه او را مجبور کرد به منبر برود و علی (علیه السلام) را سبّ کند. او هم به منبر رفت و پس از ایراد مطالبی گفت: کسى که شرّ خود را به خیر خود مقدّم داشته مرا امر کرد که على را لعن کنم، «خداوند او را لعنت کند.»۲۲
مردم همه آمین گفتند. معاویه گفت مقصودت من بودم و او را دوباره به منبر فرستاد. صعصعه این بار گفت: معاویه مرا دستور داده که على را لعنت کنم. من لعنت می کنم کسی را که على را لعن کند، مردم همه آمین گفتند و معاویه روى این اصل او را تبعید کرد. صعصعه در مرگ امام خود اشعار سوزناکى سروده است. به امام فرمود یا علی! خلافت را زینت دادى و آن تو را زینت نداد.
صعصعه در صفین در رکاب مولاى متقیان بود و همراه ابن عباس براى مناظره با خوارج مأموریت داشت و آنها را پند داد و موفق شدند دو هزار نفر را برحذر داشته و به کوفه بازگردانند. او از طایفه بنی کلب و از نیک مردان کوفه بود. صعصعه فاضل و در سخن بلیغ بود. برادرش زید هم چون او در دین مخلص بود و با برادر دیگرش به نام سیحان هر دو در صفین کشته شدند.۲۳
می بینیم که یک جوان چقدر در بدنه حکومت حضرت امیر (علیه السلام)، ایفاى نقش کرده است و چقدر می تواند نقش آفرینى بکند. به هر حال، نمونه هاى بسیارى در تاریخ اسلام ثبت گشته است که جوانان جانانه و در مسیر دین اسلام و براى دفاع از اسلام، جان فشانى و جانبازى می کردند، و ذکر همه آن نمونه ها در این مختصر می سّر نمی باشد.
خلاصه در میان کارگزاران حضرت امیر (علیه السلام)، هم جوان سالان ایفاى نقش می کردند و هم میان سالان و هم بزرگ سالان. ملاک و معیار عزل و نصب حضرت امیر (علیه السلام) تعهد، تخصص توأم با شایستهسالارى بوده است.
در پایان به این نکته اشاره خواهیم داشت که مراد از بحث جوانان و جوانى، بدین معنا نیست که سالخوردگان مطرود هستند، نه خیر! مراد بحث شایستگی هاست و بحث بر سر این است که هر کس هر چه توان و تجربه دارد، بر «کف» بگذارد و براى خدمت به خلق خدا به میدان آید.
توان توأم با تجربه، تعهّد توأم با تخصّص و سپس توجّه به «شایستهسالاری» ملاک و مبناى حکومت اسلامى است و این است ضوابط کلى در حکومت دینى و اسلامی.
نتیجه
آنچه در عصاره بحث باید بدان اشاره شود، عبارت از این است که: جوانى، «هسته مرکزی» و بهار عمر هر انسان محسوب می شود و در احادیث از جوانى به دوران طلایى و نعمت الهى یاد شده است. در واقع، جوان خورشید بزرگى است زمینى، منتها خروشان که در درون خویش «شدن و خودشکوفایی» را به همراه دارد.
جوان در اوّل جوانى، گام اوّل را براى ورود در جامعه بزرگ انسانى و جهانی برمیدارد که قبل از ورود در آن باید «فنّ و هنر» شناگرى را فرابگیرد تا بتواند خویش و یا انسانیت انسانها را از غرق شدن نجات دهد و گوهر گران بهاى انسانیت را از اعماق اقیانوس ها، بیرون بکشد.
حضرت امیر (علیه السلام)، در گفتارى کوتاه امّا زیبا، خطاب به همه انسان ها به ویژه به جوانان فرمودند: «مَنْ قَلَّ ذَلّ» یعنى خودکوچکبینى و خودباختگى، ذلّت محض است و پوچی و پلیدى، پیامد پر خطر آن محسوب می گردد.
به هر تقدیر، جوان نباید منتظر نزول فرشته بنشیند، تا او را بر بال خود بنشانند و به عرش الهى ببرند. براى جوان ها، تمام فرصت ها، فرصت طلایى است، غفلت و از دست دادن آن، خودکشى پنهانى است، بدون آنکه خود بدان مطلع باشد.
حضرت امیر (علیه السلام) در مورد شایستگى جوانان می فرمایند: رُبَّ صَغیرٍ احْزَمُ مِنْ کبیرٍ؛ یعنى بسا کوچکى که از بزرگتر دوراندیش تر است.
با استفاده از این سخن هنرمندانه، ما به بحث شایستهسالارى اشاره نمودیم و به دنبال آن به تخصص توأم با تعهد و در عین حال استفاده از توانائی ها توأم با تجربیات که نتیجه آن شایسته سالارى است رسیدیم و در پایان اثبات نمودیم که «شایستهسالاری» در حکومت دینى امام علی (علیه السلام) تجربه شده است.
پینوشتها
۱ . نهج البلاغه، نامه۳۱
۲ . همان.
۳ . همان، نامه۲۷
۴ . رسول جعفریان، «تاریخ سیاسی اسلام»، ج۲، تهران: وزارت ارشاد اسلامى، دوم، ۱۳۶۹، ص۲۶۰
۵ . نهج البلاغه، خ۱۷
۶ . همان، خ۳
۷ . همان، خ۱۰۶
۸ . همان، خ۱۷
۹ . بحارالانوار، ج۱، ص۱۸۳
۱۰ . نهج البلاغه، نامه۵۳
۱۱ . همان.
۱۲ . شهریار.
۱۳ . رسول جعفریان، همان.
۱۴ . گفتار فلسفى «جوانان از نظر عقل و احساسات»، ج۱، ۱۳۶۶، ص۶
۱۵ . جوانان و رسالت حوزه، «مجموعه مقالات همایش جوان و رسالت حوزه».
۱۶ . گفتار فلسفى، همان.
۱۷ . نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، نامه۲۷
۱۸ . همان، نامه۳۵
۱۹ . همان، نامه۴۴
۲۰ . همان، نامه۷۱
۲۱ . همان، نامه۴۲
۲۲ . صمیمی «على و نیمرخ هایى از قرن اوّل اسلام»، تابان، ۱۳۷۵، صص ۱۹۳ و ۱۹۴
۲۳ . همان.