جاریه بن قدامه از یاران پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) و از علاقه مندان و شیعیان خاص امیر مؤمنان(علیه السلام) بود. او مردى بزرگ بر جسته ،دلیر، و کاردان بود. از آثار و فعالیت هاى او در زمان پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) (و در دوران خلفاى سه گانه ) چیزى در تاریخ منعکس نشده است ولى در زمان خلافت امیر مؤمنان(علیه السلام) منشأ خدمات و فعالیت هاى فراوان بود و با شرکت در جنگ صفین و دیگر جنگهاى امیر مؤمنان(علیه السلام) فداکارى و اخلاص و ایمان خود را جلوه گرساخت.

او به قدرى مورد توجه و اعتماد امیر مومنان(علیه السلام) بود که حضرت او را جز افسران «شرطه الخمیس» قرار داده بود(۱)

دعوت از امیر مؤمنان(علیه السلام)

وقتى که امیر مؤمنان(علیه السلام) در بازگشت از جنگ جمل، وارد کوفه شد، چندتن از شخصیتهاى بزرگ بصره یعنى «احنف بن قیس»، «جاریه بن قدامه »، «حارثه بن بدر»، زیدبن جبله » و «اعین بن ضبیعه » که همه از رجال بزرک قبیله «بنى تمیم» در «بصره» بودند به حضور امیر مومنان(علیه السلام) شرفیاب شدند تا پشتیبانى و وفادارى خود را نسبت به آن حضرت اعلام نمایند

ابتدا « احنف ین قیس » به پا خاست و عرض کرد:

«اى امیرمؤمنان! اگر قبیله «سعد» در جنگ جمل، شما را یارى نکرد(۲)بر ضد شما نیز وارد جنگ نشد. مردم قبیله سعد، دیروز (در جنگ جمل) ار کار کسانى که شما را یارى کردند، تعجب مى نمودند ولى امروز (در جنگ با معاویه از کسانى که از یارى شما خوددارى مى کنند، تعجب مى نمایند زیرا در حقانیت «طلحه» و «زبیر» شک داشتند ولى در گمراهى معاویه شک ندارند.

اینک قبیله ما در بصره است، اگر دستور فرمائید نزد آنان برویم و آنان را نیز به اینجا بیاوریم تا با یارى آنان با دشمنان شما بجنگیم و انتقام خود را بگیریم و بدین وسیله «بنى سعد» گذشته ها را جبران کنند».

سخنان احنف که به پایان رسید، على(علیه السلام) به جاریه فرمود: تو چه مى گوئى؟

جاریه که بعد از احنف، بزرگترین شخصیت«بنى تمیم» بود به پا خاست و چنین گفت:

«خداوند، این گروه را در پرتو نیروى تقوى گرد شما جمع کرده است، اینان به میل خود در رکاب شما حاضر شده اندوشما کسى را مجبودر به این کار نکرده اید… هر کس که اکنون در رکاب شماست نمى توان گفت که به حال شما سودمند است، چه بسا کسانى که اکنون در اردوى شما جاضر نشده اند،از حاضران بهتر باشند، اینک «بصره» و کوفه» در اختیار شماست و خود به صلاح کار داناترى»

در این هنگام امام، نظر «حارثه بن بدر» را پرسید، حارثه نیز سخنان احنف را تأیید کرد و با شور و احساسات فوق العاده اى اعلام پشتیبانى و وفادارى نمود.

امیر مؤمنان(علیه السلام) پس از استماع سخنان حارثه، به احنف بن قیس دستور داد به قبیله خود نامه بنویسد و از آنان بخواهد به کوفه بیایند.

احنف نامه مؤثر و پر شورى به بنى سعد نوشت و آنان را به یارى امیر مؤمنان(علیه السلام) و حرکت به سوى کوفه دعوت کرد.

بنى سعد پس از دریافت نامه احنف، بیدرنگ بصره را به سوى کوفه ترک گفتند و در کوفه به سپاه امیر مؤمنان پیوستند(۳).

آرى جاریه یکى از کسانى بود که در جلب یارى و پشتیبانى بنى سعد نسبت به امیر مؤمنان(علیه السلام) نقش مؤثرى ایفا کرد و جز چندتن از شخصیتهاى بزرگ بنى سعد بود که پیش از جنگ صفین، نسبت به امیر مومنان اعلام جان بازى و فداکارى کردند.

در جبهه صفین

اگر جاریه آن روز همراه احنف بن قیس و دیگر بزرگان بنى سعد، نسبت به امیر مؤمنان(علیه السلام) یارى و پشتیبانى کرد، عملا نیز امتحان شایسته اى داد و در جنگ صفین در یارى امیر مؤمنان(علیه السلام) کوتاهى نکرد امیر مؤمنان هنگام تعیین فرماندهان قسمت هاى مختلف سپاه در جنگ صفین، جاریه را به فرماندهى دو قبیله «سعد» و «رباب» تعیین فرمود و به این ترتیب، افتخار تازه اى بر افتخارات جاریه افزوده شد(۴) جاریه در این جنگ نه تنها با سلاح شمشیر با دشمنان على(علیه السلام) و مزدوران شام مبارزه مى کرد، بلکه با شمشیر زبان نیز در برابر تبلیغات آنان سخت ایستادگى مى کرد.

روزى «عبدالرحمن» پسر «خالد بن ولید» که پرچم بزرگ سپاه معاویه را به دوش کشیده بود، رجزى خواند و طى آن گفت:

«من زاده شمشیر خدا، بن ولید هستم، با ضرب شمشیرم که مثل شهاب آتشین است، قدمها و ساقها را در هم مى شکنم.

با جهد و کوشش، و بلکه مافوق کوشش، عموى خود را یارى مى کنم زیرا عمویم (معاویه) در حکم پدرم مى باشد. من هرگز در برابر مصبیت ها و حوادث روزگار غفلت نمى کنم» (۵)

جاریه براى آن که عبدالرحمن با این اشعار حماسى و با بهره بردارى از شهرت و سابقه پدرش، سر بازان امیر مؤمنان(علیه السلام) را تحت تأثیر قرار ندهد، بیدرنگ رجزى پر شور و جذاب در پاسخ وى خواند که ترجمه آن چنین است:

« اى پسر خالد! خود را براى ضربت سر نیزه آماده کن، براى مقابله باشیر مرد خشمگینى که از فرط ضربت و جنگ، شمشیرش به کندى گرائیده شیر مردى از شیر مردان «خفان»(۶) که داراى بازوان نیرومند است و بهترین پرستش کنندگان را یارى مى کند، آماده باش، بهترین پرسش کنندگان، على بن ابى طالب است که مثل پدر به گردنم حق دارد و ناراحتى ها و پریشانى ها را بر طرف مى سازد»(۷)

عایشه به خانه ات بر گرد!

تنها در جنگ صفین نبود که جاریه با منطق استوار و قدرت بیان و شور و حماسه شعرى، از امیر مؤمنان(علیه السلام) دفاع مى کرد، بلکه در هر فرصتى که پیش مى آمد، با دشمنان امیر مومنان(علیه السلام) به مناظره و بحث مى پرداخت و اشتباه آنان را فاش مى ساخت.

از آن جمله، او پیش از آغاز جنگ جمل، از میان سپاه بیرون آمد و خود را به عایشه رسانده چنین گفت:

«اى مادر مؤمنان! به خدا سوگند، این اقدام تو که از خانه ات بیرون آمده بر این شتر لعنتى سوار شده خود را هدف تیرها شمشیرها قرار داده اى، از کشته شدن عثمان بدتر است.

تو از طرف پروردگار، احترام داشتى و پرده نشین بودى، ولى تو خود پرده حرمت را پاره کرده احترام خود را از بین بردى، آن کس که جنگ با تو را جایز مى داند، طبعا کشتن تو را نیز روا مى داند، (و ممکن است جان خود را در این جنگ از دست بدهى). اینک اگر به میل خود به جنگ ما آمده اى، به خانه ات بر گرد، و اگر تو را به اجبار به اینجا کشانده اند، از مردم یارى بخواه» (و خود را از قتنه طلحه و زبیر نجات بده!)(۸)

جاریه علاوه بر اینها با انجام دادن چند ماموریت نظامى حساس و خطیر، شایستگى خود رابه اثبات رسانید و به عنوان یک فرمانده لایق و قابل اعتماد، نام خود را در ردیف یاران و فداکاران امیر مؤمنان، جاویدان ساخت. اینک براى آشنائى با عظمت و فداکاریهاى این مرد بزرگ، ذیلا تفصیل چند ماموریت نظامى او را از نظر خوانندگان محترم مى گذرانیم:

یورش بسر بن ارطاه به حجاز و یمن

یکى از ماموریتهاى جاریه، عقب راندن «بسر بن ارطاه » از «حجاز» و «یمن» بود. بسر که یکى از افسران مزدور و خونریز و سنگدل معاویه بود، به فرمان وى به حجاز و یمن یورش برد و در این دو منطقه حمام خون به راه انداخت، و در کشتار و شکنجه و غارت اموال مردم بیگناه چیزى فروگذار نکرد.

امیر مؤمنان با دریافت گزارش حملات بسر، «جاریه بن قدامه» را به فرماندهى سپاهى براى مقابله باوى، به سوى یمن گسیل داشت. جاریه این مأموریت را بخوبى انجام داد و بسر را ناگزیر به عقب نشینى کرد.

براى آنکه اهمیت این مأموریت بهتر روشن شود، خوبست در اینجا قدرى تاریخ را ورق بزنیم و ریشه هاى این حادثه را پى جوئى و تشریح کنیم تا معلوم شود جاریه، این مسئولیت را در چه شرایط حساسى به عهده گرفته و چگونه بخوبى انجام داده است؟

شورش طرفداران عثمان در یمن

گروهى از مردم «صنعأ» (یمن) از طرفداران عثمان بودند، و کشته شدن او را پیوسته دستاویزى براى برخى کار شکنیها قرار مى دادند.

ولى چون همبستگى و نظم و رهبرى نداشتند، بر خلافت میل خود، با امیر مؤمنان بیعت نموده بودند. در آن زمان حکمران صنعا از طرف امیرمؤمنان عبیدالله بن عباس و حکمران «جند» (یکى دیگر از مناطق یمن) شخصى بنام «سعید بن نمران» بود.

هنگامى که پیروان امیر مؤمنان در حادثه صفین فریب قارئان شام را خوردند و یکپارچگى خود را از دست دادند، و اوضاع عراق آشفته شد، واز طرف دیگر «محمد بن ابى بکر» در مصر به شهادت رسید، و حملات شامیان افزایش یافت، طرفداران عثمان در صنعأ به خونخواهى عثمان برخاسته بلوائى به وجود آوردند.

این جریان به گوش «عبیدالله» رسید، وى گروهى از آنان را احضار نموده مورد باز خواست قرار داد.آنان در پاسخ، عقیده خود را مورد قتل عثمان و اینکه باید از قاتلان وى انتقام گرفت، ابراز داشتند و اعلام نمودند که پیوسته در این فکر بوده اند و اگر اقدامى کرده اند به همین منظور بوده است.

«ابن عباس» که نتوانست آنان را به اشتباهشان واقف سازد، از بیم توسعه بلوا، آنان را زندانى کرد. این عده جریان را به همفکران خود در «جند» اطلاع دادند، مردم جند بر ضد «سعید بن نمران» شورش کرده علنا اعلام قیام و مخالفت نمودند،

در این هنگام بقیه همفکران آنان نیز در صنعأ به آنان پیوستند و کلیه طرفداران عثمان با انان هماهنگ شدند. گروهى از مردم نیز در صنعأ به آنان پیوستند و کلیه طرفداران عثمان با آنان هماهنگ شدند.

گروهى از مردم نیز که با این دسته هم عقیده نبودند، براى خود دارى از پرداخت زکات، به آنان پیوستند،

ابن عباس و سعید به مشاوره پرداختند، این عباس گفت: اینان برضد ما جبهه بندى کرده اند، نیروهاى طرفین برابر و یکسانست و هیچ کدام بر دیگرى برترى ندارد، از این رو نمى دانیم اگر با اینان وارد جنگ شویم کدام گروه پیروز خواهد شد. خوبست جریان را به امیر مؤمنان بنویسیم و او را از اوضاع آگاه سازیم و منتظر دستور حضرت باشیم. طبق این پیشنهاد، نامه اى به حضور امیر مؤمنان نوشته طى آن جریان را گزارش دادند.

نامه امیر مؤمنان(علیه السلام)

امیر مؤمنان در پاسخ این دو حکمران، آنان را مورد سرزنش قرار داده طى نامه اى چنین نوشت:

«…بزدلى، ضعف و ناتوانى روحیه، اختلاف رأى، و تدبیر غلط شما، آنان را به مخالفت و شورش وا داشته، وکسانى را که از جنگ با شما بیمناک بودند، جرى ساخته است.

همین که پیک من به آنجا رسید، نزد مردم صنعأ بروید و نامه مرا براى آنان بخوانید و آنان را به وظایف خود و تقوا و پرهیزگارى دعوت کنید، اگر پذیرفتند که خدا را شکر مى کنیم و عذر آنان را مى پذیریم، و اگر با ما جنگیدند، از خدا یارى مى جوئیم وبا آنان به مقابله بر مى خیزیم…»

على(علیه السلام) نامه دیگرى نیز مستقیمأ به مردم یمن نوشت و آنان را دعوت به آرامش و اطاعت از حکومت مرکزى و دست کشیدن از جنگ و ستیز نمود و تهدید کرد که اگر از این فرمان سرپیچى نمایند، سپاه نیرومندى براى سر کوبى آنان گسیل خواهد داشت.

نامه را یکى از شیعیان، به یمن رسانید، ولى عثمانیان، به پیک حضرت جواب سر بالا داده به فرمان حضرت گردن ننهادند. پیک به کوفه برگشت و جریان را گزارش داد.

از طرف دیگر عثمانیان از نامه امیر مؤمنان وحشت کرده طى نامه اى از معاویه استمداد نمودند. «معاویه»، «بسربن ارطاه » را که مردى سنگدلى و خونریز و بیرحم بود، احضار کرده به وى دستور داد از طریق حجاز (مدینه و مکه) به سوى یمن حرکت نماید.

معاویه به بسر چنین دستور داد:

«به هر منطقه اى که مردم آن پیر و على هستند، وارد شدى، آنان را تهدید کن بطورى که یقین کنند راه نجاتى ندارند و به دست تو نابود خواهند شد، آنگاه از قتل آنان خود دارى کن و از آنان بخواه با من بیعت کنند، و هر کس از بیعت خود دارى کرد، او را بکش، شیعیان على را در هز کجا یافتى به قیل برسان، مردم مدینه را پراکنده و متوارى ساز.

به هر یک از کسانى که مطیع ما نیستند رسیدى، او را بترسان، و به مال هر کدام از آنان دسترسى پیدا کردى آن را غارت کن، هنگامى که وارد مدینه شدى، چنان وانمود کن که آنان را قتل عام خواهى کرد، به آنان بگو که هیچ گونه عذر و بهانه اى از آنان نخوانى پذیرفت، همین که یقین پیدا کردند آنان را خواهى کشت، خود دارى کن.

سپس به سوى مکه حرکت بنما، در آنجا مزاحم احدى نشو، در بین مکه و مدینه مردم را پراکنده ساز و در دلها رعب و وحشت ایجاد کن، تا آن که به صنعأ و جند برسى، در آنجا پیروان ما هستند، آنان نامه اى به من نوشته (و یارى طلبیده اند)»

«بسر» با این دستور العمل حرکت کرد و در این سفر، در قتل و غارت و کشتار چیزى فرو گذار نکرد. او اهل مدینه را سخت نکوهش کرده ارعاب و تهدید نمود و خانه هاى فراوانى را به آتش کشید. در مکه نیز به مردم مکه اهانت کرد و سخنان زشت گفت.

پیش از آن که بسر به یمن برسد،«عببدالله بن عباس» شخصى را به جاى خود تعیین نمود و آنجا را ترک گفته به کوفه باز گشت.سعید بن نمران نیز با عده کمى از شیعیان امیر مؤمنان(علیه السلام) در مقابل بسر، اندکى مقاومت کرد ولى چون یارانش پراکنده شدند، ناگزیر عقب نشینى نموده به سوى کوفه حرکت کرد.

على(علیه السلام) این دو حکمران را بعلت آن که در مقابل بسر، از خود ضعف نشان داده او را نکشته بودند، سخت مورد مؤاخذه و نکوهش قرار داد.

بارى چون «بسر» وارد «صنعأ» شد جانشین عبیدالله و گروه زیادى از مردم را به قتل رسانید و نیز دو فرزند عبیدالله را دستگیر نمود و کشت، در اطراف صنعأ نیز کشتار وسیع و بى رحمانه اى به راه انداخت. مى گویند: مجموع قربانیان بى گناه شبیخون هاى بسر، بالغ بر سى هزار نفر بود!(۹)

مأموریت حساس جاریه

در این هنگام امیر مؤمنان(علیه السلام) یاران خود را دعوت کرد که براى تعقیب «بسر» آماده شودند، ولى آنان سستى نشان داده پاسخ مساعد ندادند.

در این موقع «جاریه بن قدامه» به پا خاست و عرض کرد: این کار به عهده من!

امیر مؤمنان(علیه السلام) او را ستوده فرمود، تو مردى نیک سرشت، خوش نیت، و از خانواده خوبى هستى (۱۰)

آنگاه دو هزار نفر سپاه در اختیار او گذاشت و دستور داد عازم بصره شود و از بصره نیز دو هزار نفر ضمیمه سپاه نموده به سوى یمن حرکت کند. جاریه همراه سربازان حرکت نمود، امیر مؤمنان(علیه السلام) او را بدرقه نمود و هنگام تودیع، طى سخنان پر شور و آموزنده اى، خط مشى و برنامه نظامى وى را تعیین نمود و چنین فرمود:

«از خداى بزرگ که باز گشت به سوى اوست، بترس، هیچ مسلمان یاکافر ذمى را که با مسلمانان هم پیمانست، کوچک مشمار، مال و فرزند و حیوان احدى را – ولو آن که پابرهنه و پیاده بمانى – بزور از او مگیر، و نماز را بموقع بخوان» «جاریه» با سپاه خود حرکت نموده وارد بصره شد و دو هزار نفر سرباز نیز از آنجا گرد آورد و از راه حجاز، به سرعت به سوى یمن پیشروى کرد.

وقتى به یمن رسید، از خط سیر «بسر» جویا شد، گفتند: اکنون به محل سکونت قبیله «بنى تمیم» رسیده است. گفت: به میان قومى رفته است که مى توانند از خود دفاع کنند.

از طرف دیگر، همین که بسر از حرکت جاریه آگاهى یافت، به سوى «یمامه» سرازیر شد، جاریه نیز بسرعت به تعقیب وى پرداخت به طورى که جز در موارد نادر که مواد غذائى بعضى از سپاهیان تمام مى شد، یا مرکب آنان از پاى در مى آمد، توقف نمى کرد و در شهرها و قلعه هاى سر راه درنگ نمى نمود.

با ورود سپاه جاریه به یمن ،طرفداران عثمان از هر طرف زیر فشار قرار گرفتند و فرارى شدند و در کوهستانها متفرق گردیدند. شیعیان، آنان را مورد تعقیب قرار داده کشتند.

بسر زیر فشار نیروهاى جاریه، عقب نشینى نموده از منطقه اى به منطقه دیگر فرار مى کرد، مردم که از ظلم و بیداد گرى وى به ستوه آمده بودند، بر ضد او شوریدند و نگذاشتند قواى وى از آبهاى آنان استفاده نمایند. قبیله بنى تمیم به یکى از کاروانهاى نظامى او شبیخون زده اموال آنان را به غنیمت گرفتند. بدین ترتیب «بسر» همراه سربازان خود، از قلمرو حکومت امیر مؤمنان(علیه السلام) بیرون رانده شد.

جاریه پس از این پیروزى، مدت یک ماه در آن حوالى اردو زد تا هم امنیت در ان منطقه کاملاً حکمفرما گردد، و هم سر بازان استراحت کنند.

در خلال این مدت، امیرمؤمنان (علیه السلام) به شهادت رسید و مردم بعضى از مناطق، از جمله مردم مکه با معاویه بیعت کردند.

اخذ بیعت براى امام حسن مجتبى (علیه السلام)

جاریه پس از یک ماه توقف در یمن، با سربازان خود وارد مکه شد و به منبر رفت و خطاب به مردم شهر مکه گفت: چرا با معاویه بیت کردید؟

گفتند: بیعت ما از روى اجبار بود.

گفت: مى ترسم شما از مردمان منافقى باشید که خداوند در مورد آنان مى فرماید: «هر وقت مؤمنان را مى بینید مى گویند: ایمان آورده ایم، ولى وقتى با شیاطین خود در خفا دیدار مى کنند، به آنان مى گویند: ما با شما هستیم، ما مسلمانان را استهزأ و مسخره مى کنیم» (۱۱)

اینک به پاخیزید و بیعت کنید. گفتند: با چه کسى بیعت کنیم در حالى که امیر مؤمنان على(علیه السلام) ار دنیا رفته و نمى دانیم مردم پس از او چه کرده اند.

جاریه که شیعه اى روشن بین و وفادار و موقع شناس بود، گفت: حتماً مردم با حسن بن على(علیه السلام) بیعت کرده اند، اینک شما نیز به پا خیزید و با امام حسن(علیه السلام) بیعت کنید. مردم بى درنک بیعت کردند، در این هنگام شیعیان على(علیه السلام) نیز گرد آمده همگى بیعت نمودند.

سپس جاریه مکه را به سوى مدینه ترک گفت: پس از ورود به مدینه بر فراز منبر رفت و گفت:

«مردم! على (علیه السلام) بنده اى از بندگان صالح خدا بود، به تقدیر خدا زندگى کرد و هنگام اجل از دنیا رفت، نباید مشتى مردم بدخواه از مرگ او اظهار خوشحالى کنند. کسى که از دنیا رفته سرور مسلمانان سر آمد مهاجران، و پسر عموى پیامبر است. به خداى یگانه سو گند اگر بشنوم یک نفر از شما از مرگ او اظهار خوشحالى نموده بى درنگ خون او را در راه خدا ریخته روانه دوزخ خواهم کرد… اینک به پا خیزید و با امام حسن(علیه السلام) بیعت کنید»

در این هنگام مردم دسته جمعى بیعت کردند. جاریه پس از یک روز توقف در مدینه رهسپار کوفه شد و به حضور امام حسن(علیه السلام) شرفیاب شده دست بیعت در دست آن حضرت گذاشت و شهادت امیر مؤمنان(علیه السلام) را تسلیت گفت.

آنگاه با شور و علاقه اى که به جهاد داشت، و از روى اخلاص و دلسوزى، عرض کرد:

چرا نشسته اید، پیش از آن که دشمن به شما حمله کند، به سوى دشمن حمله کنید.

امام مجتبى(علیه السلام) که از اخلاص و فداکارى و دلسوزى او آگاه بود، فرمود: اگر همه مردم مثل تو بودند، جهاد را آغاز مى کردم!(۱۲)

این بود مأمورت نظامى حساس و درخشان جاریه که با دلى لبریز از ایمان وسرى پر شور از دوستى على(علیه السلام) به بهترین وجهى انجام داد. دلى مأموریت هاى نظامى او منحصر به این مورد نبود بلکه او یکبار دیگر نیز در شرایط دشوار و سنگینى مأموریت مشابهى را به عهده گرفت و با پیروزى به پایان رسانید که تفصیل آن را ذیلا از نظر خوانندگان محترم مى گذارنیم:

پیکار با ابن حضرمى

پس از آن که «محمدبن ابى بکر» د رمصر کشته شد، معاویه شخصى بنام «عبدالله بن عامر حضرمى» را به بصره فرستاد تا در آن شهر براى او بیعت گرفته مردم را به عنوان خونخواهى عثمان بر ضد امیر مؤمنان تحریک نماید. در ان هنگام حکمران بصره از طرف امیر مؤمنان(علیه السلام) «عبدالله بن عباس» بود و او «زیادبن ابیه» را موقتاً به جاى خود تعیین نموده براى شرفیابى به حضور امیر مؤمنان(علیه السلام) و تسلیت مرگ محمد بن ابى بکر به کوفه باز گشته بود.

وقتى عبدالله حضرمى وارد بصره شد، اکثر مردم به او پیوستند، مخصوصاً قبیله نیرومند «بنى تمیم» از او پشتیبانى نمودند ولى گروهى نیز با او مخالفت ورزیدند.

زیاد چون استقبال مردم از عبدالله حضرمى رادید، موقعیت را خطر ناک تشخیص داد، از قبیله «ازد» پناه خواست و به محل سکونت آنان منتقل شد، آنگاه جریان را به ابن عباس نوشت، ابن عباس نیز اوضاع را به امیر مومنان(علیه السلام) گزارش داد و این خبردهان به دهان در کوفه پخش شد. یاران امیر مؤمنان(علیه السلام) در این که چه کسى براى خواباندن فتنه اى که با ورود «ابن حضرمى» در بصره بر پا شده بود، مناسب تر است نظرهاى مختلف دادند.

امیر مؤمنان(علیه السلام) از رجال و نظامیان طایفه «بنى تمیم» در کوفه خواست سرکوبى بنى تمیم و خاموش کردن غائله ابن حضرمى را در بصره به عهده بگیرند، لیکن آنان سستى نشان دادند. در این هنگام «اعین ابن ضبیعه مجاشعى» یکى از دلاوران بنى تمیم به پاخاست و عرض کرد: «اى امیر مؤمنان! خاموش کردن آتش این فتنه به عهده من! من ابن حضرمى را مى کشم، یا او را از بصره بیرون مى رانم»

على علیه السلام دستور داد او آماده حرکت شود. اعین وارد بصره شد، امیر مؤمنان(علیه السلام) طى نامه اى به زیاد دستور داد با اعین همکارى نماید تا بتوانند بنى تمیم را از اطراف ابن حضر مى پراکنده سازند.

اعین پس از دیدار و مشاوره با زیاد، گروهى از بنى تمیم را گرد آورد و براى آنان سخنرانى ایراد نموده از پیروى معاویه بر حذر داشت و آنان را در پایدارى در پیمان خود نسبت به امیر مؤمنان(علیه السلام) تشویق کرد و پس از اعلام و فادارى آنان، همراه آنان به مقابله ابن حضر مى شتافت. اعین تاشب با این حضر مى و طرفدارانش به جنگ پرداخت، ولى هنگام شب که به مقر خود بازگشت، در بستر خواب بوسیله عده اى که از طرف این حضرمى تحریک شده بودند مورد جمله قرار گرفت و پس از مقاومت دلیرانه کشته شد.

زیاد جریان قتل او را به امیر مؤمنان(علیه السلام) گزارش داد و پیشنهاد کرد که حضرت، «جاریه بن قدامه» را که خود از طایفه بنى تمیم است و مردى بصیر و بیدار و مورد احترام طایفه خود، و نیز نسبت به دشمنان على(علیه السلام) سختگیر است، به بصره اعزام نماید.

على (علیه السلام) جاریه را براى این کار برگزید و با دستورهاى لازم همراه پنجاه نفر از بنى تمیم روانه بصره کرد.

جاریه وارد بصره شد ابتدأ کوشش کردبنى تمیم را با مسالمت از اطراف ابن حضرمى پراکنده سازد ولى چون این گروه در مخالف خود پا فشارى و رزیدند، با یارى قبیله «ازد» همراه زیاد با آنان به نبرد پرداخت و طولى نکشید که بنى تمیم شکست خورده پا به فرار گذاشتند. ابن حضرمى با بقیه افراد خود در یکى از خانه ها موضع گرفت، جاریه خانه را محاصره نموده آن را به آتش کشید و ابن حضرمى را با هفتاد نفر باقى مانده طرفدارانش به قتل رسانید.

در این هنگام افراد قبیله «ازد» همراه زیاد به قصر «دارالاماره » که تا آن روز در تصرف ابن حضرمى بود، حمله برده آن را با بیت المال تصرف نمودند.

خبر این پیروزى که با رشادت و دلیرى «جاریه» به دست آمده بود، به کوفه رسید و موجى از مسرت و خوشحالى در میان یاران امیر مؤمنان(علیه السلام) بر انگیخت على(علیه السلام) با ابراز مسرت از این پیروزى، جاریه را مورد تحسین قرار داد(۱۳)

پایدارى در دوستى على(علیه السلام)

چنان که قبلا ضمن بجث اشاره شد، جاریه هنگام بازگشت از یمن به مکه، خبر شهادت امیر مؤمنان(علیه السلام) را شنید و پس از ورود به کوفه، دست بیعت د ردست امام حسن مجتبى(علیه السلام) گذاشت. ولى پس از صلح امام حسن(علیه السلام) که معاویه کنترل اوضاع را کاملا در دست گرفت،

جاریه نیز ناگزیر دست از جنگ با معاویه کشید ولى هرگز موضع خود را تغییر نداد، و گاهى که بر حسب اجبار با معاویه روبرو مى شد، از مکتب امیر مؤمنان(علیه السلام) دفاع مى کرد. گفتگوى زیر که میان او و معاویه ردوبدل شده، موضع حماسى جاریه را بخوبى نشان مى دهد:

روزى جاریه وارد دربار معاویه شد، معاویه گفت: تو بودى که با على بن ابى طالب همکارى مى کردى و پیروان مرا آتش مى زدى و خون آنان را مى ریختى؟!

– نام على را نبر، زیرا از وقتى مهر او را د ردل گرفته ایم، هرگز با او دشمن نکرده ام و از روزى که خیرخواه او شده ایم، هرگز به او خیانت نورزیده ایم.

معاویه که از این دفاع صریح وى از على(علیه السلام) ناراحت شده بود، سخن را به مغلطه کشید و گفت:

واى بر تو! چه قدر در نظر قوم خود بى ارزش بوده اى که اسم تو را «جاریه» گذاشته اند!(۱۴)

– معاویه! ببین تو در نظر قبیله ات چه قدر بى ارزش بوده اى که اسم تو را معاویه گذاشته اند!(۱۵)

معاویه! بدان که قبضه هاى شمشیرها یمان که با آنها در صفین با تو جنگیدیم، هنوز در دست ماست.

– مرا تهدید مى کنى؟

– آرى! تو به زور بر ما مسلط نگشته و با قدرت نظامى، ما را شکست نداده اى، بلکه ما عهد و پیمانى با تو داریم که دست ما را بسته است اینک اگر تو به عهد و پیمان خود وفا کنى ما نیز وفا خواهیم کرد و گرنه، رجال و یارانى داریم که به یارى ما بشتابند.

ما براى جنگ با تو، زرههاى جنگى محکم، و زبانهاى تیز در اختیار داریم اگر به اندازه یک انگشت به ما خیانت کنى، به قدر دو وجب به تو خیانت خواهیم کرد(۱۶)

روزى معاویه به وى گفت حاجت خود را از من بخواه.

جاریه گفت: خواسته من این است که بگذار مردم در خانه هاى خود بنشینند و آنان را از موطن خود احضار نکن، زیرا هروقت مردمى را از منطقه اى احضار مى کنى، مأموران تو ثروتمندان را به دیدار تو مى فرستند ولى به تهیدستان اجازه این کار را نمى دهند(۱۷)

یک حدیث جالب

گرچه جاریه تا آنجا که تاریخچه زندگى وى گواهى مى دهد، یک شخصى نظامى و رزمنده بوده است ولى در کتب رجال، حدیثى از او نقل شده است که از نظر اخلاقى حدیث جالبى است:

روزى جاریه به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) عرض کرد: پندى به من بده، ولى پندى کوتاه تا بتوانم آن را حفظ کنم.

پیامبر فرمود «خشم مگیر»! جاریه سؤال خود را چندین بار تکرار کرد، پیامبر نیز همان پاسخ را داد(۱۸)

جاریه نه تنها از نظر نظامى یک قهرمان بود، بلکه از نظر معنوى و فضایل اخلاقى نیز از شخصیت ممتازى بر خوردار بود چنانکه «جعفرابن احمد» مى گوید:

جاریه مردى نیکو کار و با فضیلت بود» (۱۹)

بارى جاریه در زمان حکومت «یزیدین معاویه» (در حدود سال ۶۱،۶۲) چشم از جهان فروبست (۲۰) و «احنف بن قیس» بر او نماز گزارد و گفت:

«خدا تو را رحمت کند، تو نسبت به ثروتمندان حسد نمى ورزیدى و تهیدستان را پست نمى شمردى» (۲۱)

درود و رحمت پروردگار به جاریه باد و بر جاریه ها! و بر همه رزمندگان راه خدا که همه جا پر چم حق به دوش داشتند و نور حق در دل! و شور حقیقت در سر!

پی نوشت :

۱- قاموس الرجال ج ۲ ص ۳۴۱ بنقل از عبدربه – شرطه الخمیس گروه بر گزیده اى از مردان دلاور و رزمنده بودند که حفظ امنیت و جاوگیرى از توطئه ها و فتنه هاى احتمالى را به عهده داشتند، و براى این کار با امیر مؤمنان(صلی الله علیه وآله) پیمان جانبازى و فداکارى بسته بودند. این گروه در جنگها پیشگام و پیشتاز بودند و به همین منظور پیوسته در نوعى حالت آماده باش بسر مى بردند. بنابه نقلى تعداد شرطه الخمیس امیر مؤمنان(علیه السلام) بالغ بر شش هزار نفر بود (مقدمه رجال ما مقانى ص ۱۹۶).

۲- قبیله سعد، تیره اى از قبیله بزرگ بنى تمیم بود.

۳- صفین: نصر بن مزاحم ص ۲۴ تا ۲۷.

۴- مدرک گذشته ص ۲۰۵

۵- انا ابن سیف الله ذاکم خالداضرب کل قدم و ساعد

بصارم مثل الشهاب الواقدأنصر عمى ان عمى و الدى

با لجهد لابل فوق جهد الجاهدما انا فیمانا بنى براقد

۶- خفان بر وزن جبار، ناحیه اى در نزدیکى کوفه است و مردان جنگى آنجا در شجاعت معروف بوده اند.

۷- اثبت لصید الرمح یا بن خالداثبت للیث ذى فلول حارد

من اسد خفان شدید الساعدینصر خیر راکع و ساعد

من حقه عندى کحق الوالدذاکم على کاشف الا وابد

۸- تاریخ طبرى ج ۵ ص ۱۷۶.

۹- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج ۲ ص ۳ – ۷.

۱۰- انت لعمرى میمون النقیبه حسن النیه صالح العشیره .

۱۱- و اذا لقوا الدین امنوا قالوا آمنا و اذا خلوا الى شیاطینهم قالوا انامعکم انما نحن مستهزؤن (سوره بقره آیه ۱۴)

۱۲- بحار الانوار چاپ قدیم ص ۶۷۰ – ۶۷۲ – کتاب الغارات تألیف ابواسحاق ابرهیم بن محمد ثقفى کوفى اصفهانى ج ۲ ص ۶۲۱ – ۶۴۰ – این جریان را ابن ابى الحدید نیز با اندگى اختلاف در شرح نهج البلاغه ج ۲ ص ۳ تا ۱۷ نقل کرده است.

۱۳- بحار الانوار ج ۸ ص ۶۷۶ – ۶۷۷ چاپ قدیم. این قضیه در کامل ابن اثیر ج (علیه السلام) ص ۱۸۱ – ۱۸۲ و نیز بطور گسترده تر در کتاب «الغارات» ج ۲ ص ۳۷۳ – ۴۲۱ چاپ تهران نقل شده است.

۱۴- جاریه در عربى به معناى کنیز است.

۱۵- معاویه در زبان عرب به معناى سگ ماده است!.

۱۶- قاموى الرجال ج ۲ ص ۳۴۱ – این گفتگو با اندکى تفاوت در کتاب عقد الفرید ج ۴ ص ۲۷ نیز نقل شده است.

۱۷- الاصابه ج ۱ ص ۲۲۰

۱۸- قاموس الرجال ج ۲ ص ۳۴۲ – الاصابه ج ۱ ص ۲۱۹ – الاستیعاب ج ۱ ص ۲۴۸ – طبقات ابن سعد ج ۷ ص ۵۶.

۱۹- رأیت جاریه خیراً فاضلا (رجال کشى ص ۹۷ )

۲۰- رجال ما مقانى ج ۱ ص ۲۰۶.

۲۱- رحمک الله کنت لا تحسد غنیاو لا تحقر فقیراً( قاموس الرجال ج ۲ ص ۳۴۱)

منبع:شخصیت هاى اسلامى شیعه، آیت الله سبحانى – مهدی پیشوایى

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *