- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 3 دقیقه
- توسط : محقق شماره 1
- 0 نظر
یکی از تفاوت های غیرقابل انکار میان زنان و مردان، تفاوت قوای عقلانی و عاطفی است.
مردان از نظر عقل تجریدی و به عبارت دیگر عقل نظری، از زنان قوی تر بوده یعنی عقل تئوریک، تحلیلگر و فرضیه باف و عقل سیاسی- اجتماعی در مردان، دامنه گسترده تری نسبت به زنان دارد و این برتری به علت وظیفه طبیعی مردان که تسخیر طبیعت و مبارزه با مشکلات اجتماعی برای ایجاد رفاه خانوادگی است، در مردان وجود دارد.
بنابراین اگرچه دنیای عقلی و شهودی با یکدیگر تفاوت دارند اما هیچ یک از این موارد، معیاری برای ارزشگذاری افراد نبوده و تنها وسیله ای برای جدا کردن راه های رسیدن به کمال انسانی است که این کمال نیز برای زن و مرد مساوی است.
همچنین مردان به جهت آن که کمتر تحت تاثیر ساختار عاطفه خویش قرار می گیرند از جهت عقلانی قوی تر از زنان هستند و تصمیمات جدی تر و قابل قبول تری می گیرند.
در واقع اگرچه فعالیت عقلی تجریدی و تعمیمی در مغز مردان بیشتر است اما بزرگتر بودن جمجمه و سنگین تر بودن مغز مردان و بیشتر بودن عقل نظری در آنان، به معنای نزدیک بودن به حقیقت متعالی و درک بهتری از واقعیت هستی نیست بلکه اگر مرد به وسیله حواس و عقل نظری خود به حیات می نگرد و به حقیقت نایل می شود، زن بیشتر نوعی علم حضوری و شهودی دارد و اگر مرد در آینه عقل به حقایق چشم می دوزد، زن نیز در آینه ذات خویش، به حقیقت می نگرد بنابراین برتری مرد در عقل تجریدی، فضلی است.
به هر صورت مردان، هوشیاری با دید متمرکز دارند و زنان، هوشیاری با حواس و دید باز و همین متمرکز بودن مردان و گسترده نگری زنان در تصمیم گیری های آنها، نقش بسیار موثری را ایفا می کند.
روانشناسان می گویند مردان در ابتدا خودشان تصمیم می گیرند و بعد آماده هستند که بر مبنای اطلاعات دیگران، تصمیم خویش را تغییر دهند.
بارها در زندگی نزدیکان و دوستان خود دیده ایم که مردان بدون در نظر گرفتن نظرات دیگر افراد خانواده تصمیم به انجام کاری می گیرند و آنگاه که در مقام مشورت بر می آیند، در صورتی که با دلیل منطقی و عقلانی برای ترک و یا انجام آن کار برخورد کردند تصمیم خود را تغییر می دهند.
جان گری روانشناس مشهور معتقد است: مرد ابتدا هدف را پیدا می کند، بعد حرف می زند و زن حرف می زند و بعد هدف را پیدا می کند.
گفتنی است که هوشیاری و درایت مرکزی موجود در مردان، باعث مصمم بودن و کارآمدتر بودن آنها می شود اما این صفت نوعی فراموشی نسبت به نیازهای دیگران ایجاد می کند و باعث می شود که نیازهای همسر و دیگر اعضای خانواده در لیست اولویت اهداف مردان قرار نگیرد و آزردگی روحی- روانی در همسر و فرزندان او ایجاد شود.
همچنین روانشناسان بر این باورند آنگاه که مردان همه چیز را نادیده گیرند و اگر همسر و فرزندانشان ناراحت شدند واکنش آنها به این صورت باشد که نباید آزرده شوند و این بی توجهی ها و انکار کردن ها تاثیر دردآوری روی سایرین می گذارد و بسیار اتفاق می افتد که وقتی پروژه های مهمی توسط مرد به پایان می رسد، روز بعد او مریض می شود زیرا نیازهای بدنش را نادیده گرفته و از نظر احساسی و عاطفی نیز به علت بی توجهی به نیازهای عاطفی خود دچار افسردگی می شود.
به گفته فردریک پرلز، فردی که امکانات و استعدادهایی که به آن نیاز دارد و در درون او وجود دارد را درنیافته و به آن اتکا نکند، نوروتیک است یعنی دچار اختلال روانی شده است. به عقیده او افراد باید از قسمت های تکه تکه شده خود آگاه شوند و آنها را قبول کرده و احیا و متحد کنند و از طریق این اتحاد، از وابستگی به خودکفایی رسیده و اعتماد به نفس یابند.
بنابراین چه مرد و چه زن اگر از استعدادها و سرمایه های فکری و عملی استفاده نکنند، ضعیف العقل بوده و شایستگی مشاوره را نخواهند داشت.