- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 22 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
چکیده
یحیی بن زید بن علی(علیه السلام) در خانواده ای با علم و فضیلت در مدینه به دنیا آمد و دوران کودکی را در محضر پدر سپری نمود و در پی گیری اهداف پدر، نقشی بارز داشت.
یحیی بعد از شکست قیام زید بن علی(علیه السلام) مخفی شد و به پیشنهاد یاران خود، هجرت به سمت خراسان را آغاز کرد.حاکم کوفه از هجرت وی با خبر شد و به تعقیب او پرداخت و در بلخ او را دست گیر نمود.
سپس با تحولاتی که در خلافت اموی به وجود آمد، یحیی آزاد گردید.
در بازگشت، حاکم نیشابور سدّ راه یحیی شد و یحیی به ناچار، با یاران اندک خود به جنگ پرداخت و او را شکست داد و به سوی جوزجان رفت.
دوتن از بزرگان قبایل و تعداد زیادی نیرو به یحیی پیوستند.
نصربن سیار به تعقیب یحیی پرداخت تا این که در جوزجان و در قریه ارغوی این نیروها به هم رسیدند و سه شبانه روز جنگ شدید رخ داد و نیروهای یحیی به دلیل کم بودن و نداشتن تجربه نظامی، شکست خوردند.
دشمنان سر یحیی را از بدنش جدا نمودند و بدنش را بر دروازه جوزجان آویزان کردند.
بعد از شکست یحیی، جوش و خروش عجیبی خراسان را فراگرفت و داعیان عباسی از جمله ابومسلم در این زمینه تأثیر زیادی داشتند.
آنها ظلم های امویان و کشتن نوادگان رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)را برای مردم بازگو کردند و احساسات مردم را بر ضد امویان تحریک نمودند و با استفاده از این موقعیت، به خون خواهی یحیی قیام کردند تا امویان را سرنگون کنند.
ابومسلم جنازه یحیی را از بالای دروازه جوزجان پایین آورد و برآن نماز گزارد و انتقام قاتلان او را نیز گرفت.
این نوشتار، به بررسی شخصیت یحیی نزد مسلمانان و منزلت خانوادگی او می پردازد و دیدگاه امام صادق (ع) درباره قیام و شهادت او را بررسی می کند.
واژگان کلیدی امام صادق (علیه السلام)، زید بن علی، یحیی بن زید، علویان، خراسان، جوزجان.
مقدمه بررسی وتحقیق درباره قیام های علویان و اثبات و اصالت و بیان هدف و فلسفه آنها یکی از موضوعات مهم تاریخ اسلام است.
از آن جایی که این قیام ها، نقطه تحول عظیمی در تاریخ اسلام و تاریخ تشیع محسوب می شود، بر اثر حاکمیت قوانین زور بر جوامع، این حرکت ها تحریف شده و یا زیر سؤال رفته است؛ بنابراین، تاریخ پژوهان باید هویت واقعی این قیام ها را برای مشتاقان مباحث تاریخی روشن سازند و از شخصیت های نام دار تشیع ابهام زدایی نمایند.
در این جا، به بررسی و تحلیل قیام یحیی بن زید پرداخته می شود؛ زیرا این قیام، تأثیر شگرفی بر تاریخ تشیع در خراسان گذاشت.
شخصیت یحیی بن زید
۱-۱. پدر یحیی زید بنابر قول برخی از تاریخ نگاران و از جمله ابن عساکر (م ۵۷۱ق) درسال ۷۸ قمری به دنیا آمد.
تاریخ نگار دیگری به نام احمد محلی (م ۶۵۲) سال تولد او را ۷۵ قمری می داند.
شیخ مفید نیز قول ابن عساکر را پذیرفته است.
روز ولادت زید معلوم نیست.
وی از مادری به نام حورا به دنیا آمد.
او کنیزی با نجابت و از اهالی سند بود که مختار بن ابی عبیده ثقفی او را خرید و به امام سجاد (علیه السلام) اهدا کرد که زید فرزند اول او بود.
زید کم کم مراحل رشد و ترقی را نزد پدر بزرگ وار طی کرد.
او در خانه ای پرورش یافت که میراث نبوت را بر دوش می کشید.
پدرش امام زین العابدین(علیه السلام) از تابعین و سادات و از بزرگان دینی و علمی بود.
امام سجاد(علیه السلام) همیشه به فقرا و مساکین انفاق می کرد.
او به علت کثرت عبادات زین العابدین نامیده شده بود و به خاطر کثرت سجده، به سجاد ملقب شد.
زید در چنین فضایی رشد و نمو یافت و به لقب های حلیف القران، شهید و زیدالازیاد مفتخر شد.
کنیه او ابوالحسین بود چون فرزندی به نام حسین داشت.
زید دارای شخصیتی ممتاز و برجسته بود که از زبان پیامبراعظم(صلی الله علیه وآله وسلم) از وی تعریف کرده و سرافرازی، ارج مندی و دلاوری وی را ستوده اند.
پیشوایان دینی و امامان بزرگ وار، نام زید را به نیکی برده و از وی تمجید نموده اند.
مقام علمی زید آن قدر معروف و مسلم بود که او را ازعلمای آل محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) و یا از فقهای اهل بیت شمرده اند.
امام صادق(علیه السلام) در باره اش فرمود: رحم الله زیدا انه العالم الصدوق؛ خدا زید را رحمت کند؛ او عالمی درست گفتار بود.
امام رضا(علیه السلام)نیز از مقام زید تجلیل و ستایش می فرماید انه کان من علماء آل محمد؛(صلی الله علیه وآله وسلم) او از علمای آل محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) بود.
امام صادق(علیه السلام) در جای دیگر نیز زبان به توصیف زید می گشایند و از او با عظمت و نیکی یاد می کند و می فرماید: انه کان مومنا وکان عارفا وکان عالما وکان صادقا او(زید) مردی با ایمان عارف و عالم و درست کاربود.
از این رو، علمای بزرگ و صاحب نظران علم رجال و حدیث، مقام علمی زید را با عباراتی محکم و رسا بیان کرده اند و او را به منزله یکی از شخصیت های فقهی، تفسیری وعلمی آل محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) ستایش نموده-اند.
زید، قهرمان گفتار و دارای فصاحت بیانی قوی بود و در مقام سخن، از بهترین فصحای عرب شناخته می شد.
درباره او نوشته اند انه حلو اللسان، شدیدالبیان، خلیق بتمویه الکلام زید زبانی شیرین و بیانی محکم داشت و متخلق به کلام روان بود.
۱-۲. زید از دیدگاه بزرگان شیعه شیخ طوسی در الفهرست، از عمروبن موسی وجهی که از روات است، نقل می کند که گفت: هیچ کس را درتشخیص آیات قرآن از ناسخ و منسوخ و برگرداندن متشابه آن به محکم، چون زید بن علی(علیه السلام) ندیدم.
شیخ حرعاملی نیز می گوید: ماگروه شیعه امامیه درباره زیدبن علی سخنی جز خیر و خوبی ابراز نمی کنیم و روایاتی که از امامان ما در باره عظمت مقام زید رسیده بسیار است.
علامه امینی از فضایل و مناقب او دفاع می کند و می گوید او یکی از برجسته ترین علمای اهل بیت(علیه السلام)بود.
فضایل و کمالات از هر طرف او را احاطه کرده بود.
علم از او چون آب چشمه می جوشید.
بزرگان زیادی در باره زید اظهار نظر کرده اند.
دانش مندان بزرگ شیعه از جمله شیخ مفید در الارشاد، خزار قمی در کفایه الاثر، نسابه معروف عمری در المجدی ابن داوود در رجال، شهید اول در قواعد، استرآبادی در رجال، علامه مجلسی در مرات العقول، میرزای نوری در خاتمه مستدرک و شیخ مامقانی در تنقیح المقال درباره قیام زید نوشته اند که دعوت زید الهی و جهادش فی سبیل الله بود.
۱-۳. زید از دیدگاه علمای اهل سنت علما و پیشوایان بزرگ اهل سنت مانند ابن حجر، ذهبی، ابن تیمیه، هیثمی و ابن شبه در تجلیل از مقام شامخ علمی زید می گویند: انه من اکابر العلماء و افاضل اهل بیت(علیه السلام)فی العلم و الفقه؛ زید بن علی از شخصیت های بزرگ علمی خاندان نبوت و برجسته ترین عالم و فقیه آنان بود.
ابوحنیفه با مشارکت در قیام زید وکمک مالی به آنان درباره زید و مقام علمی او با جمله رسا یاد می-کند و می گوید: شاهدت زید بن علی کما شاهدت اهله فما رایت فی زمانه افقه منه و لا اسرع، جوابا و لا ابین قولا لقد کان منقطع القرین؛ زید را چون دودمانش دیدم (درعظمت وعلم)، ولی در عصر او، کسی را داناتر و حاضرجواب-تر و خوش بیان تر از او ندیدم.
او در گفت گو با قاطعیت سخن می گفت.
۱-۴. قیام زید زید مورد حمایت برادرش امام محمد باقر(علیه السلام)وبرادرزاده اش جعفربن محمد(علیه السلام) بود.
امام باقر(علیه السلام)درباره برادرش زید فرمود: او بزرگ خاندان خویش و خون خواه شهیدان آل محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) است.
زید نیز خودش خون خواهی سرور شهیدان امام حسین(علیه السلام) و یاران بزرگ وارش را یکی از دلایل قیام خود معرفی می کند و اهداف خود را چنین برمی شمارد: انماخرجت علی الذین قاتلواجدی الحسین(علیه السلام) من برضد آنانی که باجدم حسین(علیه السلام)جنگیدند، قیام کرده ام.
همین مطلب را شیخ مفید نیز تأیید می کند و می نویسد و یطلب بثارات الحسین(علیه السلام) هدف او خون خواهی امام حسین(علیه السلام) بود.
علامه مجلسی هم همان مطلب را می نویسد: یامر بالمعروف و ینهی عن المنکر و یطلب بثارات الحسین(علیه السلام) زید امر به نیکی و نهی از بدی می کرد و نیز از برای انتقام خون امام حسین(علیه السلام)خروج نمود.
۱-۵. مادر یحیی مادر یحیی به نام ریطه، زنی پاک دامن، عفیف و پرهیزکار و از تبار ابوهاشم عبدالله بن محمد حنفیه بن امیرالمومنین علی(علیه السلام) بود.
مادر ریطه هم از دودمان عبدالمطلب به شمار می آید.
ابوالحسن عمری می نویسد: وکان ریطه من سیدات بنات هاشم و منجباتهن روات الحدیث عن ابیها و بعلها هنگامی که زید به شهادت رسید و امویان بر پیروان زید ویارانش سخت گرفتند و یحیی بن زید مخفی شده بود و سپس بازداشت گردید، مادرش در فراق او اندوه ناک بود.
از این رو، «ابوثمیله آبار» که صالح-بن ذبیان نام داشت، اشعاری سرود به این شرح: فلعل راحم ام موسی و الذی نجاه من لجج خضم مزید سیسیر ریطه بعد حزن فوادها یحیی و یحیی فی الکتائب یرتدی شاید آن خدای بزرگی که به مادر موسی مهر ورزید و بلکه خود موسی را از امواج خروشان آن دریای بزرگ نجات بخشید، ریطه را بعد از اندوه قلبی اش به آمدن یحیی خشنود گرداند، همان یحیایی که در میان لشکریان لباس رزم و اسلحه به تن کرد و جنگ می نمود.
ولی مادر یحیی، دیگر به دیدار فرزندش موفق نشد تا این که پس از کشته شدن یحیی، ولید بن یزید-بن عبدالملک، سر وی را برای مادر فرستاد و او در حالی که اشک می ریخت و ناله می کرد، اشعاری چنین سرود: شردتموه عنی طویلا و اهدیتموه الی قتیلا صلوات الله علیه بکره و اصیلا نور دیده ام را مدتی بس طولانی از من دورکردید و سر بریده اش را به من بازگردانیده اید.
خداوند هر صبح و شام درود بی پایانش را بر او نازل فرماید.
برخی تاریخ نویسان، این موضوع را به گونه دیگری نقل کرده اند؛ بدین ترتیب که بعد از شهادت زید، یوسف بن عمر والی کوفه، دستور داد تمام کسانی را که در قیام زید نقش داشتند، دست گیر و مجازات کنند، لذا همسر زید را نیز دست گیر کردند و او را آن قدر تازیانه زدند که تمام اعضایش درهم کوبیده شد و استخوان هایش بر اثر ضربه های کاری خرد گردید و سرانجام در زیر ضربات تازیانه جان داد.
آن گاه پیکر او را در زباله دان خارج از شهرکوفه (کناسه) انداختند و کسی از بنی هاشم جرأت نمی کرد بر این بانوی محترم، سوگ واری و عزاداری نماید و همان طور بدون غسل و کفن باقی ماند.
این نظریه را بعضی از تاریخ نویسان معاصر پذیرفته اند.
بلاذری می نویسند: یوسف بن عمر که به شدت از دست کوفیان خشم گین بود، در مسجد آنان را تهدید کرده و شروع به دشنام دادن به اهل بیت(علیهم السلام) کرد.
آن گاه دستور داد تا تمام خانه های کوفه را جست جو کنند.
پس از آن بود که طرف داران زید را تحت تعقیب و اسیر و خانه های آنان را به آتش کشید، از جمله همسر زید را نزد یوسف بن عمر آوردند، لباس او را درآوردند و آن قدر او را شلاق زدند تا به شهادت رسید.
عبدالله بن یعقوب هم به جرم دادن دختر خود به یحیی، دست گیر شد و به قتل رسید.
هم چنین یوسف بن عمر زنی را که به مادرش گفته بود دختر زید را پناه دهد، پانصد ضربه شلاق زد.
او هم چنین دستور داد تا زن دیگری را نیزکه به زید کمک کرده بود، دست و پایش را قطع کنند و گردنش را نیز بزنند.
۱-۶. سیمای یحیی یحیی بن زید در سال۹۷ و یا قولی دیگر ۱۰۷ قمری در شهر مدینه به دنیا آمد: قتل یحیی و له ثمانی عشره سنه، بقریه یقال لها ارغوی سنه خمس و عشرین و مائه یحیی در روستای ارغوی و در هجده سالگی به سال ۱۲۵ قمری به شهادت رسید.
اگر سن یحیی از شهادتش کم شود، تاریخ ۱۰۷قمری به دست می آید که سال ولادت اوست و این قول را برخی از نویسندگان معاصر هم پذیرفته اند.
برخی از دیگر تاریخ نگاران مانند زرکلی، سید عبدالرزاق مقرم و سید مجدالدین، بر این باورند که ولادت یحیی، در سال ۹۸ قمری بوده و هنگام شهادت ۲۸ سال داشته است.
کنیه یحیی ابوطالب و به قتیل جوزجان نیز معروف است.
ازاین جهت، او را قتیل جوزجان خوانده اند که با قیام خود در جوزجان، تأثیری شگرف بر تاریخ تشیع گذاشت.
یحیی چهره ای زیبا و پوستی سفید داشت، موهایش کوتاه و جوانی با ابهت بود، هم واره در میدان جنگ، پیش تاز و از جلوداران لشکر به شمار می رفت و از کثرت دشمن، هراسی نداشت و تنهایی او را از پای در نمی آورد؛ او جوانی پاک دامن، نیکوخصال و عالم و شجاع و پارسا بود.
علاوه برکمالات معنوی، صورت زیبا و جذابی داشت؛ او با دخترعموی خود به نام «محنه» دختر عمرالاشرف (اطرف) بن علی بن-الحسین – .
(علیه السلام)ازدواج نمود.
ولی به اعتقاد بعضی از تاریخ نویسان دختر عبدالله بن یعقوب همسر یحیی است وآورده اند: یوسف بن عمر دستور داد که تمام پیروان و یاران زید بن علی را تحت تعقیب و یا اسیر و یا به قتل برسانند و در این راستا، عبدالله بن یعقوب را به جرم این که دخترش را به یحیی داده، به قتل رساند.
طبق این نظریه دختر عبدالله همسر یحیی است، که به همین جرم کشته شد، یا این که یحیی دو زن داشته که با توجه به سن یحیی وتحولات آن روز، بعید به نظر می رسد.
فرزندان یحیی هم به درستی مشخص نیستند و در این زمینه، دید گاه های مختلفی ازجمله: یحیی بن زید فرزندانی داشته که همگی آنها در کودکی از دنیا رفته اند.
ابن جبیر هنگام شمارش مرقدهای دختران اهل بیت: در مصر، به بارگاه زینب دختر یحیی اشاره می کند و می گوید که مشاهد زیادی از اهل بیت: در مصر و جود دارد، از جمله آرام گاه زینب دختر یحیی بن زید که این مرقد دارای کرامات درخشان و مشهوری است.
افراد زیادی در طول تاریخ خود را به یحیی بن زید منتسب کرده اند که به دلایل تاریخی، ادعای آنها مردود است.
ابن اثیر می نویسد: صاحب زنج، بعد از تخریب بصره، ادعا کرد که از نسل یحیی بن زید است.
عبدالحی حبیبی می نویسد: بعد ازکشته شدن ابومسلم، عده زیادی از مردم دور «اسحاق ترک» جمع شدند و به ماوراءالنهر رفتند و مردم را به رسالت ابومسلم فراخواندند.
برخی عقیده داشتند که اسحاق ترک، از علویان و از اولاد یحیی بن زید بن علی(علیه السلام)است که از دست عمال اموی فرار کرده است.
تاریخ نویسان برای یحیی، دختری نیز ذکر نموده اند که درخردسالی فوت کرده و جریانش را این گونه آورده است: برای یحیی بن زید دختر شیرخواره ای بود که او را به هم راه سر پدرش نزد ولیدبن یزید فرستادند و او هم سر را به مدینه فرستاد تا سریحیی را به هم راه فرزندش، به دامن ریطه مادر یحیی بن زید بیندازند.
ولی در مورد این خبر نیز باید تأمل کرد؛ زیرا در زمان خروج یحیی از کوفه، فضای خفقان و استبداد وجود داشت که یحیی در آن فضا، مخفیانه و با تعدادی اندک از یاران، از کوفه خارج شد آنها فرصت نیافتند تا خانواده خود را از کوفه خارج کنند و ممکن است خانواده آنها درمدینه بوده باشند.
در ادامه تحولاتی که یحیی در آنها نقش داشت، هیچ گونه خبری از خانواده و فرزند او در کتاب های تاریخی نیست.
دوم این که بیشتر تاریخ نویسان، جریان انداختن سر یحیی به دامن مادرش را آورده اند، ولی به طفل شیرخواره اشاره ای نکرده اند.
۱-۷. برادران یحیی ۱-۷-۱.
عیسی بن زید عیسی بن زید درمحرم سال ۱۰۹ قمری به دنیا آمد.
لقب او «موتم الاشبال» و کنیه اش ابویحیی و ابوالحسین بود.
عیسی مردی زاهد و شجاع به شمار می آمد که سراسرعمر او به مبارزه گذشت و در جنگ-های علویان، از افسران شجاع به شمار می رفت.
وی در سال ۱۶۹قمری درگذشت و هنگام شهادت زید، دوازده سال داشت و مادرش نیز کنیز بود.
علت نام گذاری ایشان به عیسی، به جهت تولدش در دیر نصارا و در شب تولد حضرت عیسی (علیه السلام)بود که در مسیر رفتن زید بن علی(علیه السلام)به هم راه همسرش به شام، وی وضع حمل نمود و زید نیز نوزاد را عیسی نام نهاد.
عیسی، از برترین اشخاص خاندان خود از نظر علم و تقوا و پرهیزگاری به شمار می رفت.
او در مرام و مذهبش، با بصیرت و دانش بود.
وی هم چنین از راویان حدیث نیز به شمار می آمد و احادیثی از پدرش زید، امام صادق(علیه السلام)، عبدالله بن محمد، سفیان بن مالک، مالک بن انس و دیگران روایت کرده است.
پدر شهید فخ درباره عیسی می گوید: در میان ما هیچ کس بهتر از عیسی بن زید نبود.
عیسی شجاعت و دانش و تقوا را از پدران خویش به ارث برده بود و محمد(محمدبن عبدالله معروف به نفس زکیه) وصیت کرده بود که پس از من، رهبری هوادارانم با برادرم ابراهیم و پس از او عیسی بن زید باشد.
چنین نیز شد و سپاه عیسی شکست خورد و پس از شکست، درکوفه و در منزل علی بن صالح بن حی پنهان شد و دختر او را به عقد خود درآورد و با او ازدواج نمود.
عیسی بن زید پس از سال ها زندگی مخفیانه، در زمان حکومت مهدی عباسی در کوفه به سال ۱۶۹قمری در شصت سالگی از دنیا رفت.
۱-۷-۲. حسین بن زید حسین بن زید در سال ۱۱۴ و یا ۱۱۷ قمری در شام متولد شد.
مادرش ام ولد، کنیه او ابوعبدالله و لقبش «ذوالدمعه» و «ذوالعبره» (صاحب اشک) بود.
هنگام هفت سالگی، پدرش زید به شهادت رسید.
امام صادق (علیه السلام)در تربیت و پرورش او نقشی به سزا داشت و به او علم و دانش و حکمت آموخت.
حسین نیز استفاده های علمی زیادی از محضرامام برد و در شکل گیری شخصیت وی بسیار مفید بود.
از حسین روایت نیز نقل شده است.
وی در باب مکارم اخلاق، نکاح، روزه، کفاره، قسم، نص بر ائمه اثناعشر، گزارش اعطای بیست هزار دینار مختار به امام سجاد(علیه السلام)و قبول آن توسط امام را نقل می کند.
حاکم نیشابوری در مستدرک حدیث ان الله یغضب لغضب فاطمه «س» را از حسین بن زید نقل می نماید.
وی به زهد و تقوا شهرت داشت تا جایی که به او لقب صاحب اشک دادند.
درباره این لقب، از پسرش یحیی نقل کرده اند که گفت: روزی مادرم از پدرم پرسید که سبب این همه گریه ات چیست.
پدرم جواب داد: «که آیا آن دو تیر، برای من جای خوش حالی و سرور گذاشته است تا مرا از گریه باز دارد؟» مقصود وی از دو تیر، یکی تیری بود که زید به واسطه آن به شهادت رسید و دیگری تیری که یحیی-بن زید را به شهادت رساند.
حسین بن زید از روات حدیث و دارای کتاب است و نجاشی و شیخ توسی او را عنوان کرده اند و ابن-حجر هم به این نکته اشاره کرده و او را ستوده است.
وی ازنظر زبان و بیان و قلم و زهد و فضل و احاطه بر انساب و شناسایی افراد و تاریخ، از رجال بنی هاشم به حساب می آید.
وی به کمک ابراهیم و محمد، فرزندان عبدالله محض، شتافت و در به هم راه آنان جنگید و پس ازکشته شدن آن دو گریخت.
او در آخرعمر، نابینا شد و لقب مکفوف را به او دادند.
شاید همان گریه زیاد، علت نابینایی وی بوده باشد.
او در سال ۱۴۰قمری زندگی را بدرود گفت.
۱-۷-۳.
محمد بن زید محمد کوچک ترین فرزند زید است.
کنیه اش ابوجعفر و ابوعبدالله نیز گفته شده و مادرش کنیزی از اهل سند بود.
درباره وی گفته اند: و کان فی غایه الفضل و نهایه النبل؛ او به عالی ترین درجه فضیلت رسیده بود.
محمد از نظر بیان و گرمی سخن، از مردان برجسته بنی هاشم به شمار می رفت.
خطیب بغدادی در شرح حال او می نویسد: او در زمان خلافت مهدی عباسی، به بغداد آمد و در آن جا درگذشت.
هم چنین می گوید: که در قیام محمد بن عبدالله «نفس زکیه»، ازجمله رزمندگان و فرماندهان لایق و از مبارزان بود و محمدبن عبدالله وصیت کرد که اگر من کشته شدم، رهبری نهضت به عهده برادرم ابراهیم است و اگر ابراهیم کشته شد، عیسی بن زید و محمدبن زید، فرماندهی قیام را بر عهده بگیرند.
گفته اند که محمدبن زید در نبرد فرزندان عبدالله محض شرکت نکرد و لباس سیاه، «علامت بنی العباس» پوشید و نزد منصور دوانیقی رفت و مقام قربی پیدا کرد و باعث امان دادن برادرش حسن ذوالدمعه شد که در قیام شرکت کرده بود ذوالدمعه با این امان نامه به مدینه آمد.
محمد بن زید به قدری بزرگ وار و با گذشت بود که دشمنان قسم خورده اش درباره او گفته اند: (الله یعلم حیث یجعل رسالته)؛ خدا می داند که رسالتش را درکجا قرار دهد.
حقاً که شما نسل و ذریه پیامبرید.
شیخ طوسی او را از جمله اصحاب حضرت امام صادق(علیه السلام)شمرده و سند هایی از او در سلسله روایات نقل کرده است.
تعامل یحیی با امام صادق (علیه السلام) تعامل یحیی با امام صادق(علیه السلام) چندان در منابع تاریخی ذکر نشده و تاریخ نگاران، تنها به ذکر چند روایت از یحیی و چند حدیث از امام صادقربسنده کرده اند و نظریات نهایی خود را درباره تعامل امام صادق(علیه السلام)با یحیی بن زید بیان نموده اند.
و به نظر می رسد که این تعامل، بیشتر از اینها بوده است.
نتایجی را که بعضی از نویسندگان از این گفت گوها استنباط کرده اند، هم راه با تحلیل تاریخی بررسی می کنیم.
یحیی در زمان پدر مانند یک سرباز، گوش به فرمان پدر بود و مانند شاگردی وفادار، امر او را اطاعت می کرد.
بنابراین، تا زمانی که قیام زید مورد تأیید ائمه بوده، قیام یحیی نیز مورد تأیید است؛ زیرا قیام یحیی، ادامه راه پدر بنابر سفارش او بود.
به همین دلیل، بعضی از متفکران شیعه که قیام زید را جنبشی شیعی دانسته اند، قیام یحیی را نیز ادامه قیام زید می دانند.
براساس نظر یک نویسنده و بنا برنقل یک گفت-گو، نمی توان مذهب و اهداف قیام و انقلاب یک رهبر را کشف کرد.
بعضی از نویسندگان، از گفت گوی یحیی با متوکل بن هارون، زیدی بودن یحیی را از یک گفت گوی ساده استنباط کرده اند.
هرچند نویسندگان دیگری نیز از همین گفت گو، امامی بودن او را اثبات نموده اند.
در مورد اجازه گرفتن یحیی از امام صادق(علیه السلام)درباره قیام خود، به نظر می رسد که یحیی فرصت نکرد تا از امام اجازه بگیرد؛ زیرا جو خفقانی که بعد از شهادت زید در کوفه به وجود آمده بود، طرف داران و هواداران زید نمی توانستند به آسانی تردد کنند، چه برسد به یحیی که متهم ردیف دوم قیام زید بن علی است.
اکنون برخی از اقوال و روایاتی که به رابطه یحیی با امامان و تعامل او با امام صادق(علیه السلام)پرداخته اند، از لحاظ تاریخی بررسی و تحلیل می کنیم: ۲-۱.
اعتراف یحیی بن زید به امامت امامان شیعه حافظ علی بن محمد خزاز قمی به وسایطی چند از یحیی بن زید چنین نقل کرده است: سالت ابی عن الائمه(علیه السلام) فقال: الائمه اثنی عشر: اربعه من الماضین و ثمانیه من الباقین.
قلت فسمهم یا آبه: قال اما الماضون فعلی بن ابی طالب والحسن والحسین و علی بن الحسین (علیه السلام)ومن الباقین، اخی الباقر و بعده جعفر الصادق و بعده موسی ابنه و بعده علی ابنه و بعده محمد ابنه و بعده علی ابنه و بعده المهدی(علیه السلام).فقلت: یا ابه الست منهم ؟ قال: لا و لکنی من العتره.
قلت فمن این عرفت اسامیهم؟ قال: عهد معهود عهده رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) یحیی بن زید می گوید: از پدرم پرسیدم که امامان بعد از پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم)کیانند؟ فرمودند: «ائمه: دوازده نفرند که چهار نفر آنها گذشته اند و هشت نفرآنها باقی مانده اند.» عرض کردم: آنها را نام ببر؟ فرمودند: «که چهار نفرآنها که گذشته اند، علی بن ابی طالب(علیه السلام)وحسن و حسین و علی بن الحسین و اما هشت نفر باقی هستند: برادرم محمدباقر و بعد از او، فرزندش جعفر و بعد از او، فرزندش موسی و بعد از او، فرزندش علی و بعد از او، فرزندش محمد و بعد از او، فرزندش علی و بعد از او، فرزندش حسن و بعد از او، فرزندش مهدی (علیه السلام)هستند.» عرض کردم: ای پدر آیا تو از آنها نیستی (از دوازده امام)؟ فرمودند: «نه اما من از عترت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)هستم.» گفتم: ای پدر، این اسامی را از کجا دانستی؟ در جواب گفت: «این عهدی است معهود که از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)به ما رسیده است.» و نیز متوکل بن هارون راوی صحیفه سجادیه، از یحیی، زمانی که به خراسان می رفت، سؤال کرد: «چه چیزی پدرت را به خروج کردن و قتال این طاغی محرک شد؟» فرمود: «پدرم از پدرش خبر داد که حضرت رسول(صلی الله علیه وآله وسلم)دست مبارک خود را به پشت جناب سیدالشهداء(علیه السلام)گذارد و فرمود: «از صلب تو فرزندی بیرون می آید که نام او زید است و او کشته می شود با گروهی از یارانش.
چون روز قیامت شود، برگردن های مردمان پای می گذارند و می گذرند و به بهشت می روند.
پس من دوست دارم آن چه را که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود در حق من ظاهر شود.» آن گاه یحیی گفت: رحم اﷲ ابی کان و اﷲ احد المتعبدین قائم لیله ، صائم نهاره یجاهد فی سبیل اﷲ حق جهاده عرض کردم: پدرت زید ادعای امامت کرد و خروج فرمود و مجاهده نمود و هرکس که دعوی کذب نماید، این مقام را جایز نیست.
حدیث دیگری در این زمینه وجود دارد به این مضمون: ان ابی کان اعقل من ان یدعی ما لیس له بحق و انما قال ادعوکم الی الرضا من آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)عنی بذلک عمی جعفرا قلت فهو الیوم صاحب الامر قال نعم هو افقه بن هاشم.
سید علی خان شیرازی «کبیر»، درباره اعتقاد یحیی درباره امامان امامیه، با ذکرحدیث فوق از حافظ علامه ابن خزاز قمی از کتاب کفایه الاثر می نویسد: فهذا الحدیث صریح فی انه کان عارفا بالحق، معتقدا له رحمه الله تعالی این حدیث صریح است در این که یحیی بن زید عارف به حق و معتقد به امامت امامان بوده و خداوند تبارک و تعالی او را رحمت کند! متوکل بن هارون بلخی از یحیی پرسید: «آیا ائمه: داناترند یا شما؟» یحیی سرش را پایین انداخت و گفت: هریک از ما از دانش بهره ای داریم جز آن که ایشان هرچه ما می دانیم می دانند، ولی ما هرچه را آنها می دانند نمی دانیم نیز گفت: به خدا سوگند ای متوکل، اگر من به گفته پسرعمویم جعفربن محمد که فرمود: « کشته می گردی و مصلوب می شوی»، متذکر نمی شد، هرگز صحیفه را به شما نمی دادم و او را از خود دور نمی کردم و چون می دانم که گفته او حق است و از پدرانش این را اخذ کرده است.
۲-۲. حزن امام صادق(علیه السلام) پس از شهادت یحیی حزن و اندوه فراوان امام صادق(علیه السلام)و گریه شدید آن حضرت پس از شهادت یحیی، گویای این مطلب است که یحیی در نزد امام، مقام و مرتبه ای خاص داشت این نکته ناگفته نماند که حب و بغض امام (علیه السلام)نسبت به افراد، فقط جنبه عاطفی ندارد، بلکه روی حساب و جنبه الهی است؛ هرکس محبوب خدا باشد، محبوب امام است و هرکس مبغوض خدا باشد، در نزد امام نیز همان است.
درباره حزن و اندوه امام، در جای دیگر نوشته اند: فبکی لقتله واشتد علیه حزنه وقال رحم الله ابن عمی و الحقه بابائه و اجداده؛ یعنی امام صادق(علیه السلام) در شهادت یحیی بن زید گریست و اندوهش شدید شد و فرمود: خدا رحمت کند پسر عمویم یحیی را و ملحق فرماید او را به آبا و اجدادش! علامه امینی می فرماید: و قد بکی علیه الصادق و ترحم له فسلام الله علیه و علی روحه الطاهره؛ امام صادق (علیه السلام)نیز بر یحیی بن زید گریه کرد و بر او رحمت فرستاد، پس سلام خدا بر او و روح پاک او باد! درشرح صحیفه سجادیه آمده است: فی بکائه ای الصادق (علیه السلام)علی یحیی بن زید و شدّه وجده به و دعائه له دلیل علی انّ یحیی کان عارفا بالحق ،معتقدا له و انّ حاله فی الخروج کحال ابیه رضی اﷲ عنه؛ گریه امام صادق(علیه السلام) بر یحیی و شدت اندوه و دعای خیر حضرت امام صادق(علیه السلام) برای وی، دلیل است بر این که یحیی بن زید عارف به حق و معتقد به امامت بود و برنامه قیام او، همان برنامه پدرش زیدبن علی(علیه السلام)بود.
درود خدا بر او باد! امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: إن آل أبی سفیان قتلوا الحسین بن على صلوات اللَّه علیه فنزع اللَّه ملکهم و قتل هشام، زید بن على، فنزع اللَّه ملکه و قتل الولید، یحیى بن زید رحمه اللَّه، فنزع ملکه دودمان ابوسفیان، حسینبنعلى(علیه السلام) را کشتند، خداوند هم ملک و حکومت را از آنان گرفت و هشام، زید بن علی(علیه السلام)را کشت، خداوند هم در عوض، حکومت را از آنان زایل ساخت و ولید، یحیى را کشت و خداوند هم در مقابل، حکومت او را نابود ساخت.
۲-۳. یحیی و روایت صحیفه سجادیه متوکل ثقفی بلخی ، از پدرش متوکل بن هارون نقل می کند که گفت: ملاقات کردم یحیی بن زید بن علی (علیه السلام) را پس از شهادت پدرش وقتی به سوی خراسان می رفت.
به ایشان سلام نمودم.
به من فرمود: «از کجا می آیی؟» گفتم: از حج.
آن گاه از من درباره اهلش و عموزادگان خویش که در مدینه بودند پرسید و از حال حضرت جعفربن-محمد (علیه السلام) پرسش فراوان نمود.
من درجواب، حال آن حضرت و احوال و بستگان ایشان و اندوهشان بر شهادت پدرش زید بن علی (علیه السلام)را به او خبر دادم.
یحیی فرمود: «عمویم حضرت باقر (علیه السلام) پدرم را به ترک خروج و شورش سفارش کرد.
به او فهماند که درصورت جدا شدن از مدینه، کارش به کجا خواهد کشید.» پرسید: «آیا تو پسرعمویم حضرت جعفربن محمد (علیه السلام) را ملاقات نمودی؟» گفتم: آری.
گفت: «آیا از او شنیدی که از کار من چیزی بگوید؟» گفتم: آری.گفت: «به چه صورت از من یاد فرمود؛ به من بگو؟» گفتم: فدایت شوم، نمی خواهم آن چه را از آن حضرت شنیده ام در برابر تو بیان کنم! گفت: «آیا مرا از مرگ می ترسانی؟ بگو آن چه شنیده ای!» گفتم : از او شنیدم که تو کشته می شوی و بدنت را به دار می آویزند؛ چنان که پدرت کشته و به دار آویخته شد.
پس چهره اش تغییر کرد و گفت: (یُمحو اللهُ ما یُشاءُ و یثبِتُ و عِندُه اُم الکِتاب)؛ «خدا هر سرنوشتی را بخواهد محو می کند و یا ثبت می نماید و ام الکتاب نزد اوست.
ای متوکل، همانا حضرت حق، این دین را به وجود ما تأیید فرموده و دانش و اسلحه را به ما مرحمت کرده و این هر دو برای ما فراهم شده و عموزادگان ما تنها به دانش اختصاص یافته اند.»گفتم: فدایت شوم! من مردم را دیدم که به پسرعمویت حضرت صادق (علیه السلام)مایل ترند تا به تو و پدرت.
گفت: «همانا عمویم محمدبن علی و پسرش جعفر(علیه السلام)مردم را به زندگی دعوت کردند و ما آنان را به مرگ خوانده ایم!» گفتم: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)آیا ایشان داناترند یا شما ؟ در این هنگام مدتی چشم خود را به زمین دوخت و سپس سر برداشت وگفت: «هریک از ما، از دانش بهره ای داریم جز آن که ایشان هرچه ما می دانیم می دانند، ولی ما هرچه را آنها می دانند نمی دانیم.» آن گاه به من گفت: «از پسرعمویم چیزی نوشته داری؟» گفتم: آری.
گفت: «به من نشان بده!» پس چند نوع دانش را که از آن حضرت ضبط کرده بودم، به او عرضه داشتم و دعایی به او نشان دادم که حضرت صادق (علیه السلام)بر من املا فرموده و حدیث کرده بود که پدرش محمد بن علی بن الحسین(علیه السلام)بر او املا فرموده که از دعای صحیفه کامله است.
آن گاه یحیی تا پایان آن را نظر کرد و گفت: «آیا اجازه می دهی که از روی آن نسخه ای بردارم؟» گفتم: ای پسر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)آیا در آن چه که از خود شماست اجازه می خواهی؟ پس گفت: «هم اکنون بر تو ارایه خواهم کرد صحیفه ای از دعای کامل را از آن چه پدرم از پدرش حفظ فرموده و به من در مورد نگاه داشتن و بازداشتن آن از نااهلان سفارش فرموده.» عمیر گوید: پدرم گفت: پس برخاستم و پیشانی او را بوسیدم و گفتم: به خدا قسم ای پسر پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)! من خدا را با محبت و طاعت شما پرستش می کنم و امیدوارم که مرا در حیات و ممات، به دوستی شما سعادت مند کند.
آن گاه صحیفه ای را که به او داده بودم، به جوانی که با او بود داد و گفت: «این دعا را با خطی روشن و نیکو بنویس و به نظر من برسان که شاید آن را حفظ کنم؛ زیرا من آن را از پسرعمویم، جعفر- که خدا او را حفظ کند- می خواستم و او آن را به من نمی داد.» متوکل گفت: من از کرده خود پشیمان شدم و نمی دانستم چه کنم و حضرت صادق(علیه السلام) قبل از آن به من دستور نداده بود که آن را به کسی ندهم.
سپس یحیی جامه ای خواست و صحیفه قفل خورده و مهرکرده ای را از آن خارج کرد.
و مهر آن را نظاره نمود و بوسید زد وگریه کرد.
آن گاه مهر را شکست و قفل را باز کرد.
سپس صحیفه را گشود و برچشم خود گذاشت و بر چهره خود مالید و گفت: «به خدا قسم ای متوکل، اگر نبود مطلبی که در باره کشته شدن و به دار آویختنم از پسر عمویم نقل کردی، بی شک این صحیفه را به تو نمی دادم.
ولی می-دانم که گفتار حضرت صادق(علیه السلام) حق است و آن را از پدرانش گرفته و به زودی صحت آن روشن خواهد شد و من ترسیدم که چنین علمی به دست بنی امیه افتد و آن را از دیده ها بپوشانند و درگنجینه های خویش برای خود ذخیره کنند.
از این رو، آن را بگیر و مرا در مورد حفظ آن خاطرجمع کن و منتظر باش تا چون خداوند در کار من و این قوم حکم خود را جاری سازد، این صحیفه را که امانت من نزد توست، به دو پسر عمویم محمد و ابراهیم، فرزندان عبدالله بن حسن بن علی(علیه السلام)برسان!» متوکل گفت: من صحیفه را گرفتم و چون یحیی بن زید به شهادت رسید، به مدینه رفتم و امام صادق(علیه السلام) را زیارت کردم و قصه یحیی را برای آن حضرت گفتم.
آن حضرت گریست و به شدت بر یحیی اندوه گین شد و فرمود: «خدا عمو زاده ام را رحمت کند و به آباء و اجدادش ملحق سازد! ای متوکل، به خدا قسم جز همان چیزی که یحیی بر صحیفه پدرش ازآن می ترسید، مرا از دادن این دعا به او منع نکرد.
اکنون آن صحیفه کجاست؟» گفتم: اینک این همان صحیفه است.
آن گاه آن را باز کرد و فرمود: «به خدا قسم این خط عمویم زید و دعای جدم علی بن الحسین(علیه السلام) است!» سپس به فرزندش فرمود: «ای اسماعیل، برخیز و آن را بیاور که تو را به حفظ و نگه داریش امر کردم.» سپس اسماعیل برخاست و صحیفه را آورد؛ گویی همان صحیفه ای بود که یحیی بن زید به من داده بود.
پس حضرت صادق(علیه السلام)آن را بوسید و برچشم خود نهاد و فرمود: «این خط پدرم و املا جدم درحضور من است.» عرض کردم: ای پسر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) اگرمصلحت بدانید، آن را با صحیفه زید و یحیی مقابله نمایم.
پس اجازه داد و فرمود: «تو را برای این عمل شایسته دیدم.» پس آن دو را مقابله کردم و دیدم که هر دو یکی است و حتی در یک حرف هم اختلافی بین آن دو نیست .پس از آن حضرت اجازه خواستم که صحیفه یحیی را بنابر وصیتش، به عموزادگانش، پسران عبدالله بن حسن، تحویل بدهم.
امام(علیه السلام) فرمودند: (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها)؛ «خداوند شما را امر می کند که امانت ها را به صاحبانش باز گردانید.
آری آن را به ایشان بده.» نتیجه با بررسی و نقل گفت گوی متوکل بن هارون و با بررسی احادیثی که یحیی بن زید نقل کرده و گریه شدید امام صادق(علیه السلام)بعد از شهادت یحیی و نیافتن هیچ سند و مدرکی دال بر مخالفت صریح یحیی با امام صادق -(علیه السلام)و مطرح نشدن ادعای امامت از سوی یحیی، به این نتیجه می رسیم که او شیعه امامی بود که با امام صادق(علیه السلام)رابطه خوب و عاطفی داشت و امام درحق یحیی دعا نمودند.
بسیاری از بزرگان شیعه از جمله شیخ مفید، یحیی را جزء یاران و اصحاب امام صادق(علیه السلام)ذکر می کنند.
در تاریخ، دلیلی قطعی بر زیدی بودن یحیی پیدا نکردیم و این که زیدیه، یحیی را امام خود می پندارد، به اتفاقات بعد از شهادت ایشان بر می گردد که زیدی ها برای خود سلسله امام هایی درست کردند و فقه وکلام برای خود ایجاد نمودند.
فهرست منابع:
- رضایی، محمدعلی، و همکاران، ترجمه قرآن مجید، ناشر موسسه فرهنگی تحقیقاتی دارالذکر.
- ابن حجرعسقلانی، تهذیب التذهیب، ابوالفضل شهاب الدین احمد بن علی، چاپ بیروت انتشارات دارالصادر.
- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم مصردار، الاحیاء الکتب العربیه، چاپ قاهره، ۱۳۸۷ه.ق.
- ابن عساکر، التهذیب، چاپ بیروت انتشارات دارالصادر. بی تا.
- ابن عنبه، احمد بن علی الحسن، عمده الطالب فی انساب آل ابی طالب، تصحیح محمد حسن آل طالقانی، منشورات المطبعه الحیدریه فی النجف، بی تا.
- احمد محلی، حسن بن حسام الدین حمید، الحدائق الوردیه، فی مناقب الائمه الزیدیه، بیروت،۱۴۰۹ه.ق.
- اصفهانی، ابی فرج، مقاتل الطالبیین تحقیق سید احمد صقر، بیروت، دارالمعرفه، بی تا .
- امین، سید محسن، اعیان الشیعه، چاپ دوم، مطبعه الانصاف، بیروت، لبنان، بی تا.
- امینی، عبدالحسین، الغدیرفی الکتاب والسنه والادب، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ دوم، ۱۳۶۲
- ابی فرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، تحقیق سید احمد صقر، دارالمعرفه بیروت، بی تا.
- بحرالعلوم، محمد مهدی فقیه، قیام یحیی بن زید، انتشارات وثوق قم، ۱۳۸۵ش.
- بحرانی، سید هاشم، حلیه الابرار، چاپ اول، موسسه معارف اسلامی قم، ایران، ۱۴۱۴ ق.
- بغدادی، ابومنصور عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، تحقیق الشیخ ابراهیم، دارالمعرفه بیروت، لبنان، ۱۴۱۵ ق.
- بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، چاپ اول، دارالفکر، بیروت، لبنان،۱۴۱۷ ق، ۱۹۹۶م.
- پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، انتشارات موسسه امام صادق (ع) چاپ، چهاردهم ۱۳۸۱.
- جعفریان، رسول، تاریخ خلفا، چاپ دوم، انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۲ ش.
- حیدر، اسد، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، چاپ اول، دارالکتاب الاسلامی، ۱۴۲۵ق
- الخطیب، شیخ صالح احمد، الامام زید بن علی المفتری علیه، چاپ لاهور پاکستان.
- محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه، ج۴، ص۲۹۱، ۱۴۱۳ق.
- شیخ صدوق، محمد بن علی بن الحسین ابن بابویه، عیون اخبارالرضا، انتشارات اعلمی للمطبوعات، بیروت لبنان، ۱۹۸۴م.
- شیخ صدوق، امالی، ترجمه آیت الله کمره ای، انتشارات کتاب خانه اسلامیه تهران، ایران، ۱۳۶۲ش.
- شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، تحقیق موسسه آل البیت لاحیاء التراث، ۱۴۱۶ق.
- طبقات ناصرى، منهاج سراج، تحقیق عبدالحى حبیبى، تهران، دنیاى کتاب، چ اول، ۱۳۶۳ش.
- عمری ابوالحسن، المجدی (به نقل از قیام یحیی بن زید، محمد مهدی فقیه بحرالعلوم، ص۴۶.)
- الموسوی، عباس علی، فی رحاب الصحیفه السجادیه، انتشارات دارالمرتضی، موسسه الصراط مسجد الامام الرضا(ع).
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، موسسه الوفاء، بیروت لبنان، ۱۴۰۳ق.
- محلاتی، شیخ ذبیح الله، ریاحین الشریعه، انتشارات اسلامیه، تهران، ۱۴۱۹ه.ق.
- موسوی مقرم، سیدعبدالرزاق، رهبر انقلاب خونین کوفه، ترجمه عطاردی، انتشارات جهان، تهران، بی تا.
- یعقوبى، تاریخ الیعقوبى، احمد بن أبى یعقوب بن جعفر بن وهب واضح الکاتب العباسى، بیروت لبنان، دار صادر، بى تا.
نویسنده : عبدالقادر کمالی سرپلی
منبع: ttp://tarikh.imam.miu.ac.ir/index.aspx?fkeyid=&siteid=60&pageid=25596&p=1&g=1126&showitem=11