بازی، آن گونه فعالیتى است که توام با سرخوشى و لذت باشد. بازی، همان مفهوم کار، در رده سنى کودکان و نوجوانان است. هر چه سن بالاتر مى رود، انگیزه اشتغال، رنگ کمترى از تمایل به سرخوشى و شادمانى هیجانى دارد و بیشتر به بصیرت و نگرشى عمیق تر و همه جانبه تر از هستىِ انسان، مى گراید.
در حقیقت، بازى و اشتغال، پایه رشد است و از طریق همین بازى، مى توان ابعاد اصلى هستى کودک را در جهت متعالی، رشد داد. آنچه که انسان را به کمال، انسان نگاه مى دارد، بازى است و در حقیقت انگیزه بازى، همان کار پالوده و اصیل است. (فردریش شیلر)
شاید مقهومى که همیشه از بازى داشته ایم، فقط سرگرم بودن است. یعنی کودک یا نوجوان، به طریقى مشغول به کارى شود که برای مدتى، به والدین و اطرافیان خود استراحت بدهد. کارى به کار آنها نداشته باشد و در عین حال خودش نیز به نحوى سرگرم و سرخوش باشد. اما در دنیاى امروز شاید با دید دیگری به بازى مى نگرند و بازى، جایگاهى حساس تر از آنچه ما مى پنداریم دارد؛ به همین دلیل هم، جاى تعمق بیشتری در ارتباط بازى، زندگى، هستى انسان و سلامت شخصیت وجود دارد.
طرح این مقوله، پرسش هاى زیر را در ذهن بر مى انگیزد:
بازی چیست و چه ویژگیهایى باید داشته باشد؟ سلامت شخصیت را چگونه تعریف مى کنیم؟ آیا سلامت شخصیت در سنین کودکى و نوجوانى مى تواند عینیت داشته باشد یا در این سنین، فقط امکان فراهم آوردن زمینه هاى دستیابی بدان مطرح است؟ بازى، چه نقشى در پرورش و سلامت شخصیت دارد؟ تفاوت بازی هاى شهرى و بازی هاى طبیعى و ویژگى اساسى آنها چیست؟ آیا بازی های شهرى، امکام تحقق سلامت شخصیت را کاهش مى دهد یا تاثیر منفى هم در رشد شخصیت کودک دارد؟ و بالاخره این که چه باید کرد؟
شاید کلى ترین تعریفى که از لحاظ روانشناختى می توان براى بازى یافت این است که: «بازى، آن گونه فعالیتی است که توام با سرخوشى و لذت باشد.
به عبارت دیگر “ بازى ” همان مفهوم “ کار ” در رده سنى کودکان و نوجوانان است. چرا که در این سنین، هنوز قواى شناختى، ادراکى، بصیرت و نگرش عمیق و پخته، آن قدر فعلیت نیافته که وزن هستى انسان را بدان روی سوق دهد بلکه سائقه اشتغال که فطرى انسانهاست، در این سنین بیشتر تمایل به تحقق اعمالى دارد که لحظه به لحظه، عامل حصول احساس سرخوشی و از لذت روانى در کودک یا نوجوان باشد.
به عبارت کلى، جایگاه فعلیت آنچه که سائقه یا انگیزه اشتغال مى نامیم، در سنین خردسالى “ بازى ” و در سنین بزرگسالى “ کار ” است. ناگفته نماند که در هیچ رده سنى، این ویژگی به طور مطلق به صورت کار یا بازى نیست بلکه بنا به رشد هر فرد، نوسان دارد.
هر چه سن بالاتر مى رود، انگیزه اشتغال، رنگ کمتری از تمایل به سرخوشى و شادمانى هیجانى دارد و بیشتر به بصیرت و نگرشى عمیق تر و همه جانبه تر از هستى انسان می گراید. پس عنصر اساسى بازى، اشتغال است. یعنی پرداختن به چیزى و از خود بیخود شدن، یعنى دریچه هستى خود را، به سوى ارتباط با کل عالم هستى، گشودن به نحوی که منجر به سرخوشى و شادمانى هیجانى بشود.
اما ویژگى اساسى سلامت شخصیت در ارتباط با سائقه اشتغال؛ به جرات مى توان ادعا کرد – چنانچه غالب روانشناسانى که به مفهوم شخصیت سالم پرداخته اند نیز در این عقیده اتفاق دارند ـ که یکی از مهمترین عناصر شخصیت سالم، “ فعالیت ” یا Activity، رد مقابل انفعال یا Passivity است.
فعالیت به معنى تحقق، شکوفایى، بارورى و زایایی ابعاد گوناگون هستى به هنگام انجام کارى یا ارتباط با محیط و عالم هستى. به کلام دیگر، انسان تنها موجودى است که می تواند از میان دو شیوه اشتغال یکى را انتخاب کند. اشتغال فعالانه یا منفعلانه.
او در گرایش انفعالى، صرفا موجوى گیرنده و مصرف کننده است و در جریان چنین ارتباطى با محیط، میزان رشد او به حداقل مى رسد. چرا که ارتباط منفعلانه، منجر به فضیلت و ابراز قواى دورنى او نمى شود.(شاید به همین دلیل، همه از نصیحت شنیدن بیزارند چون یادآور منفعل بودن انسان است).
اما در اشتغال فعالانه، فرد، خود را با عالم هستى چنان در مى آمیزد که ارتباط او، منجر به بارورى مى شود. فرد در این ارتباط، حرکت می کند و از حالتى به حالت دیگر مى رسد، هستى او متحول می شود. در حالت انفعالى، محیط موثر است و فرد متاثر و طبیعتا محیط هر چه می خواهد از فرد مى سازد ولى در حالت فعالیت، فرد بر محیط تاثیر مى گذارد و در جریان تاثیر گذارى هستى خویش را هر چه بیشتر متحقق مى سازد.
چنانچه تحقیقات مازلو Mazlow و دیگر سردمداران روانشناسى چوت.آپورت APORT، راجرز Rogers و فروم Fromm و … نیز یادآور این مطلب است که افراد سالم، بیشتر فعال و موثر هستند تا منفعل و متاثر. اساسا یکى از معانى سلامت شخصیت، تحقق بلوغ و استقرار این ویژگیها در انسان است. کودک و نوجوان، مجموعه اى از قوا و استعدادهایى است که مى تواند در هر یک از مسیرهاى فوق به حرکت خود ادامه دهد.
البته سلامت شخصیت در سنین نوجوانى و کودکى، معنایى ندارد، چنان که بیماری نیز در این سنین، بى معنى است (مگر در موارد عضوی). بلکه آنچه در این دوره از زندگى مطرح است، فراهم شدن زمینه هایی است که منجر به تحقق سلامت شخصیت بشود؛ یعنى پرورش قوایى انسانى با نظر به دورنما و چارچوب هاى اصلى یک الگو یا شخصیت سالم.
اما جایگاه بازی در روند رشد کجاست؟ همانطور که اشاره کردیم به یقین بتوان گفت که سائقه اشتغال، یکى از سه سائقه اصلى فطرت انسانی است (دو سائقه دیگر، سائقه جنسى و صیانت ذات است). در حقیقت بازى و اشتغال، پایه رشد است و از طریق همین بازى، می توان ابعاد اصلى هستى کودک را در جهت متعالى رشد داد.
شاید به تبع دو گرایش عمده اى که در شخصیت انسان مى توانند وجود داشته باشد ـ فعالیت و انفعال، بازی ها را نیز بتوان به دو دسته کلى تقسیم کرد: بازی هاى فعالانه و بازی های منفعلانه. منظور از فعالیت، صرفا حرکت بدنى و جسمانى نیست بلکه ابراز و بارورى کل هستى انسان مطرح است.
یک مقایسه بسیار کلى و اجمالى از بازی هاى نسل پدرانمان با نسل کنونى یا حتى بازی هاى روستایی و بازی هاى شهرى، ما را در روشن نمودن مطلب یارى می دهد. در اینجا به جهت اختصار کلام، بازی ها را تحت عناوین بازی های طبیعى و شهرى مى آوریم.
آنچه در بازی های طبیعى مشهود است، این است که این بازی ها، نه تنها منجر به رشد کودک چه از نظر جسمانى و روانى مى شوند بلکه بلوغ و پختگی شخصیت را همراه دارند؛ مثلا اکثر بازی هاى طبیعی، توام با حرکات و تقلاهاى سخت است و همین، عاملى است که کودک بتواند شیوه هاى گوناگون مواجهه با محدودیت هاى موجود در زندگى آتى خود و عالم هستی و پرش از این محدودیت ها را تمرین کند؛ و حال آن که به دلیل زندگى محدود در آپارتمانها، جلوگیرى از مزاحمت براى همسایگان، عدم امنیت در خیابانها و کوچه ها به هنگام بازى و امثالهم، کودکان شهر نشین، نه تنها از انجام چنین بازی هایی محرومند بلکه مجال نفس کشیدن، با صداى بلند آواز خواندن و … را هم ندارند.
ورزش های دسته جمعى در خیابانها و پر شدن کوچه ها و معابر عمومى توسط کودکان، نوجوانان و حتى جوانان در روزهاى تعطیل یا ساعت بعد از تعطیل شدن مدارس، نمونه بارزى از عطش درونى و طبیعی آنان به چنین فعالیت و اشتغالى است. متاسفانه آنچه زندگی شهرى با خود به ارمغان آورده است، محدودیت هاى غیر طبیعی است. محدودیت هایی که منجر به هیچگونه حرکت فعالانه و طبیعی نمى شود.
زندگى شهرى به تبع ویژگیهایی خاصى که ما لحظه به لحظه با آن روبرو هستیم، ناگزیر از استحکام و تثبیت چنین محدودیت هایی است و نتیجه آن این است که فرزندان ما، امکان بکار انداختن قواى گوناگون هستى خود را ندارند.
اگر پدران ما با همکلاسی هاى خود، پیاده فاصله خانه تا مدرسه را طى مى کردند و در این اثنا، همدلى، همراهى، همکارى و… را تجربه مى کردند، فرزندان ما عادت کرده اند که صبح با چشمان خسته از تماشاى تلویزیون و برنامه هاى شب گذشته و براى صرفه جویی در وقت با تاکسى، سرویس یا وسیله شخصى خانواده به مدرسه برود؛ یعنى فقط چاردیوارى، چاردیوارى خانه، اطاق، ماشین، مدرسه، تلویزیون، رادیو، اسباب بازى و …
کودک امروز شاهد رشد گیاهان آپارتمانى هستند. گیاهانی که معولا میوه نداررند. کمتر خشک مى شوند، همیشه سرسبز و یک رنگ هستند و بیشتر، جنبه تزئینى دارند تا طبیعى. این کودک، خشک شدن، زرد شدن، زمستان و پائیز گیاه را نمى بیند و نتیجه آن که انتظار دارد زندگى همیشه مهیا، آماده و مانند آن گیاهان زیبا باشد.
هستى کودک امروز، در بازهایش بکار گرفته نمى شود. او فقط نظاره گر است. این بدان معنى نیست که بازی هاى سنتى، کافى و کامل هستند. بلکه میخواهیم بگوییم بازی هاى طبیعی، با هستى و فطرت انسانى هماهنگى دارند و عامل پرورش و تحقق سلامت شخصیت در کودک هستند. حال ببینیم شهر و زندگى شهری که جایی براى این گونه بازی ها فراهم نیاورده است، چه نوع بازی هایی را جایگزین کرده؟
بازى با کامپیوتر، تى وى. گیم، سرگرمى چون گوش فرا دادن به جعبه جادویی تلویزیون، رادیو و در یک کلمه بازی های نشستگانى و انفعالى. بازی هایی که فقط کودک را ساکت و مشغول نگاهدارد. بازی هایى که در نهایت، تمرکز بر تفکر کودک دارد. آنهم تفکر منفعلانه. انسان، فقط قواى شناختى و فکری نیست. انسان، حس دارد، عاطفه دارد، جسم دارد. به تحرک نیاز دارد و …
در بازی هاى شهری، به جاى فعلیت حس مسئولیت، نثار کردن و مهر ورزیدن، حس رقابت، خشونت و خصومت پرورش مى یابد. کودک به طور عمیق و طبیعی، در جریان و معرض پدیدارهاى هستى قرار نمی گیرد تا در لحظه تصمیم بگیرد، عمل کند و نتیجه را ببیند بلکه برخورد او، فقط از نوع ذهنى و سطحى است؛ به طوری که حتی زمان و مکان نیز، کوتاه و بلند مى شود. اگر جایی هم برای عمل باشد، شکل تقلید دارد نه خلاقیت و فردیت.
کودک امروز، موجودی اسیر در وسایل الکترونیکى شده است. درست همان طور که بزرگسالان، اسیر مواد مخدر مى شود. هستى خود را به دست فراموشی بسپارد. اسباب بازی ها بیش از آن که کودک را بکار بگیرند، او را متحیر مى سازند. آدم آهنى، ماشین هاى کوکی، عروسکهایی که مانند بچه آدم رفتار مى کند و …
شاید ساختن عروسک گلى، بیشتر به کودک باور انسان بودنش را یادآوری کند تا نظاره کردن عروسک الکترونیکى. دستاورد بازى صرف با وسایل الکترونیکى از افزایش میزان صرع کودکان در اثر ارتباط با همین وسایل و اشعه اى رنگ و وارنگ گرفته (چنانچه در سمینار بیمارى کودکان در سالهاى اخیر مطرح شد) تا بزرگسالانی که در زندگى، دچار انواع گوناگون افسردگیها، کسالت ها. حالات منفعلانه و غیره … است.
شاید طلیعه بزرگ این شیوه بازى و زندگى کودکانه، یادآور شکل دیگرى از زندگى در ارودگاه هاى جنگى باشد که حاصل آن، موجودى منفعل، متکى به غیر، با اعتماد به نفس بسیار پایین است. انسانى که شادمانى طبیعى را تجربه نکرده و حتى فرصتى براى فریاد شادى از ته دل کشیدن نداشته است.
هدف، نقض زندگى شهرى و امکانات مثبت و مفید آن نیست بلکه مقصد، عطف توجه به این نکته است که زندگى شهرى، باید با ویژگی هاى فطرى و ذاتى کودک، هماهنگ شود در غیر این صورت، بهتر است عطاى آن را به لقایش ببخشیم. و البته راه علاج این نیست که سعى کنیم براى دستیابی به زندگى طبیعى، خود را از امکانات و مزایاى شهری محروم کنیم بلکه شاید کار ما، آشتى دادن زندگى شهری با فطرت و طبیعت خالص انسانى از طریق تفسیر شیوه های رفتارى و وسایل موجود است.
منبع: بانک اطلاعاتى مقالات؛ نویسنده: فرزانه ثابتان