- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : محقق شماره 1
- 0 نظر
اگر مىخواهید فرزندانى داشته باشید که در ناهمواری هاى زندگى، اعتماد به نفس خود را از دست ندهند، باید پایه هاى عزت نفس را از کودکى در آنان محکم کنید. خطرهایی که در راه اعتماد به نفس کودک و نوجوان وجود دارد، براى والدین و مربیان بازگو شده است.
یکى از اجزاى محبت واقعى، احترام گذاشتن است. اگر واقعاً کودکان خود را دوست بداریم و بخواهیم از آنها به خوبی مراقبت کنیم، احترام گذاشتن به آنها مىتواند نقش عنصرى در این زمینه ایفا کند. منظورم از احترام گذاشتن موثر این است که به ماوراى این واقعیت که آنها بچه هاى ما هستند توجه کنیم؛ از جدایى دو مسئله شخصیت و حق و حقوق آنها آگاه باشیم و به رشد آنها به عنوان یک انسان و نیز اشخاصى منحصر به فرد توجه کنیم.
این نوع گرایش، درست نقطه مخالف اعتقاد کسانى است که بچه ها را جزء دارایى هاى والدینشان فکر مىکنند. درست است در کارهاى مربوط به تربیت فرزند، احترام گذاشتن به شخصیت آنها اگر نگوییم اولین یا معمول ترین واکنش پدر و مادر است مطمئناً گاه و بیگاه باید ذهن ما را به خود مشغول دارد برخوردهاى آمیخته با احترام ما نسبت به فرزندانمان مىبایستی از راه هاى دقیق و ماهرانه اى که در نهایت، اثر مثبت و ویژه اى بر رشد عزت نفس آنان دارد، صورت پذیرد.
او را دوست بداریم
اگر مىخواهید کودکتان در آینده داراى عزت نفس باشد، باید او را دوست بداریم. برخوردارى از محبت، اساس عزت نفس است؛ درست همانند پى، سست و لزران باشد، خانه نیز استحکام چندانی نخواهد داشت و براى زندگى کردن، غیر قابل اعتماد خواهد بود؛ اگرچه حس داشتن شخصیت و امنیت، زمانى در کودک ایجاد مىشود که او را بى قید و شرط، دوست بداریم اما در عین حال نباید بیش از اندازه لازم، به ما متکى شود.
نیاز اساسى انسان
به غیر از نیازهاى زیست شناختى فراوانی که براى بقاى ما ضرورى هستند مثل غذا، مسکن و احساس امنیت، مهمترین نیاز ما به عنوان انسان، این است که احساس کنیم انسان دیگرى به ما فکر مىکند. در صورت عدم رشد حس محبت کردن و محبت دیدن در تک تک ما، نمىتوانیم به عنوان عضوى از جامعه رشد کرده و تکامل یابیم.
کودکانى که ارتباطى عاطفی و محبت آمیز با والدینشان ندارند، در طول زندگى آتى خود، بیشتر دچار اضطراب و عدم اعتماد به نفس در رفتار و منش خویش مىشوند و به قابلیت ها، استعدادها و ادراک خود کمتر اعتماد مىکنند. خوشبختانه همه ما به راحتى مىتوانیم به نوزادان و بچه هاى کوچک، عشق بورزیم.
کودک، دائم در حال رشد است و به تدریج متوجه مراقبت های اطرافیان و واکنش هاى توام با محبت آنان مىشود. گاهی خصوصیات ظاهرى نوزاد، در واقع حتى گریه نوزاد را نمی توان نادیده گرفت. گریه او براى جلب توجه است و اصولاً نوزاد گریه مىکند زیرا طالب پاسخى از سوى ماست.
این مسئله در مورد کودکان نوپا و کمى بزرگتر نیز صدق می کند. وضعیت جسمانى و حرکات این کودکان باعث توجه بزرگسالان به آنها مىشود. آنها دوست دارند که بزرگسالان در کارهایشان مداخله کنند، دائم مراقب آنان باشند. به بیانى دیگر چون بچه هاى کوچک جذاب هستند، ما بر اساس ابراز احساسات آنها، واکنش نشان مىدهیم. آنها دوست دارند جلب توجه کنند، در آغوش کشیده شوند و از آنها مراقبت شود. به غیر از والدین کودک، حتى غریبه ها نیز حس مىکنند که گاهی کودکان با زبان بى زبانى مىگویند ” از من مراقبت کن!”.
محبت براى رشد ضرورى است
واکنش والدین، اهمیت بسیارى دارد زیرا اگر کودک عکس العملى از آنان نبیند، سرخورده و غمگین مىشود و از خود بى توجهى نشان مىدهد. این مسئله را مىتوان آشکار در کودکان یتیم پرورشگاهى مشاهده کرد. مراقبت جسمی از این کودکان، به مراتب بیشتر از مراقبت روحى آنان است و چون فردى خاص به شکلى ثابت و دائمى از آنان مراقبت نمىکند (مراقب ها دائماً تعویض مىشوند)، هرگز نمىتوانند روابط دوجانبه خوبى با اطرافیانشان برقرار کنند.
این بچه ها نه تنها دچار بی تفاوتى، بى احساسى و سرخوردگى مىشوند بلکه رشد طبیعی جسم آنان نیز دچار اختلال مىشود. به این حالت (رشد ناقص) می گویند. مسلماً چنین حالتى بر اثر کمبود شدید محبت در بچه ها پدید مىآید و خود نشان دهنده ضرورت محبت والدین و تاثیر آن در رشد کودک است. در یک کلام، همان قدر که گیاهان براى رشد به نور خورشید نیاز دارند، کودکان براى رشد مطلوب نیازمند محبت ما هستند.
مدرسه
در فرهنگ غربى، مدرسه و خانواده، بیشترین تاثیر را بر ساخت و رشد عزت نفس بچه ها دارند. از بین این دو، خانواده، بنیادی تر و نیرومند تر است ولى با رشد و بزرگتر شدن بچه ها، مدرسه اهمیت بیشترى پیدا مىکند.
تحصیل و جامعه
جامعه، منافع آموزش رسمى را آنقدر مهم مىداند که تحصیل را اجبارى کرده است. در غرب، جامعه انتظار دارد که بچه ها حدود شش ساعت در روز، ۵ روز در هفته، حداقل از سن ۵ سالگى تا ۱۵ الى ۱۶ سالگى را در مدرسه بگذراند.
جامعه، والدینى را که نتوانند به طور مطلوب به فرزندانشان رسیدگى کنند، تحت تعقیب قانونى قرار می دهد. امروزه در بیشتر کشورهاى غربى، کار اصلى بچه در دوران کودکى، فقط حضور در مدرسه است. مدرسه براى بچه ها، مثل محل کار برای بزرگتر ها است. مدرسه در کنار خانواده، اوقات فراغت بچه ها را به خوبی مشغول کرده است.
از طرفى امید است بچه ها، وقت بیشترى را در حیطه آموزش رسمى و پایان هر مقطع سنى بگذرانند؛ مثلاً دوره پیش دبستانى را زودتر شروع کنند و مدت بیشترى را در دبیرستان بگذرانند. دولت ها به اقوامى افتخار مىکنند که نشان بدهد درصد بیشترى از بچه ها، مدت زمان بیشترى را در مدرسه سپرى کرده و بعد از آن نیز به ادامه برنامه هاى آموزشی پرداختهاند؛ زیرا معتقدند اگر آموزش گسترش یابد، کل جامعه به موفقیت هاى بیشترى دست خواهد یافت چرا که آموزش و موفقیت جامعه، ارتباط نزدیکى با هم دارند.
بسیارى از والدین، فکر، وقت و پول زیادى صرف مىکنند تا اطمینان پیدا کنند فرزندانشان در طى مراحل آموزشى موفق مىشوند. ما از کودکانمان مىخواهیم در مدرسه خوب درس بخوانند زیرا دریافته ایم که مدارج تحصیلی و آموزشى، تا چه حدى براى آینده آنها اهمیت دارد؛ ولی از آنجا که جامعه، پایگاه هاى ارزشمندى براى آموزش قائل است و والدین نیز براى موفقیت بچه های خود، امید ها و آرزوهاى زیادى دارند، فرزندانمان دائماً زیر فشار قرار گرفته اند.
از این گذشته، متاسفانه تمام جنبه هاى نظام آموزشی، معطوف به این است که نقاط ضعف بچه ها نشان داده شود و این امر، غالباً باعث مىشود که حس بى کفایتى و شکست در آنها رشد کند. همین مسئله، اثرات بسیار منفى و بدى بر عزت نفس آنها مىگذارد.
این جنبه ها بر تکالیف درسى دوران ابتدایى متمرکز بوده و تاکید دارد این گونه ارزیابى، در واقع بر اساس رتبه هاى بچه ها استوار است، بر مقایسه دانش آموزان با هم تاکید مىورزد و باعث ایجاد درگیرى خاصى بین بچه هاى هم سن و سال مىشود به نحوى که عده اى از آنها، نمىتوانند حتى از پس این درگیرى برآیند.
ارزیابی
سنجش میزان پیشرفت، همواره بخش مهمى از آموزش رسمی است و مشخصاً اهداف مهمى را به کار گرفته و دنبال مىکند. در واقع مسئولیت معلمان، بررسى یادگیرى مهارت دانش آموزان [است]. اثر جانبى بدى که در ارزیابى وجود دارد، مقایسه اجتناب ناپذیرى است که دانش آموزان در مورد نحوه انجام کار بین خودشان انجام مىدهند.
ارزیابى منظم از مهارت ها و پیشرفت ها، به این معنی است که بچه ها از نحوه موقعیت خود در نظام آموزشى و از چگونگی مقایسه نقش خود با دیگر همشاگردى هایشان، مطلع می شوند. در ارزیابى، دانش آموزان را با نمره و رتبه مقایسه می کنند نه از طریق نقش مهارتى و علمى آنها. همچنین آنها از طریق عملکردشان به عنوان یک فرد، مورد مقایسه قرار مىگیرند و به دلیل ایجاد چنین وضعیتى، خودآگاهى کلی آنها زیر سوال مىرود.
تشویق
به آخرین بارى که از سوى دیگران تشویق شدید، فکر کنید. در آن لحظه، چه احساسى داشتید؟ اگر تشویق، درست و به موقع بوده باشد، هنوز هم احساس خوبى در شما ایجاد مىکند. جای تعجب اینجاست که چگونه چند کلمه ناقابل تحسین آمیز به هنگام موفقیت به ثمر رسیدن تلاش شما، گاه توانسته است چنین اثری بر قوه ادراک شما به جا بگذارد و کارى کند که احساس خوشبختى کنید.
شکى نیست که تشویق، غذاى رشد دهنده عزت نفس در انسان هاست. تصور این که چگونه انسانها مىتوانند بدون تایید موفقیت ها و توانایى هایشان براى خود ارزش قائل شوند، تصورى بیهوده است.
تشویق تبدیل به کالایى نایاب شده است! البته منظور از خانه، جامعه بزرگ ما نیست بلکه منظور همین چهار دیوارى کوچکى است که در آن زندگی مىکنیم. حالا دوباره خوب فکر کنید؛ آخرین بارى که فرزندتان را تشویق کرده اید کى بوده؟ همین امروز؟ هفته پیش؟ شکى نیست که خیلى سرسخت بوده اید آیا امروز فرزندتان را در آغوش گرفته اید؟ آیا مىدانید که برای او تشویق درست و به موقع هنوز هم خیلى مهم است.
چگونه تشویق کنیم؟
اولین قانون تشویق این است که این کار را به طور واقعى و حقیقى انجام دهیم نه ظاهرى و دروغین. قبلاً نیز اشاره کردیم که تلخ ترین واقعیت موجود این است که گاهى تشویق، در پرده غیب فرو مىرود به ندرت به یاد استفاده از آنها مىافتیم هنوز هم جامعه براى کارهاى سخت و سرویس هاى خدماتى و کمک رسانى ارزشى قائل نیست و کسى ارائه کنندگان این خدمات را تشویق نمىکند.
ممکن است در جامعه این احساس ایجاد شود که زیاد هم نباید خود را مدیون مسائلى خاص دانست؛ زیرا آنها نیز به ازاى انجام خدمات خود، پول دریافت مىکنند. واقعیت امر این است که حتى اگر این گونه فکر مىکنیم، دست کم مىبایستى سعی کنیم که این طرز فکر را در خانواده به فعلیت نرسانیم؛ چرا که در غیر این صورت، باید بدانیم هزینه سنگین آن، از دست رفتن خودآگاهى فرزندانمان است.
تشویق ویژه
تشویق ویژه، موثرتر از تشویق مادى است این جمله که: من روش تو را در کاربرد متفاوت رنگ ها و خطوط سیاه آن نقاشی مىپسندم، یک هنرمند جوان را خیلى بیشتر دلگرم می کند و به او انگیزه مىدهد تا این جمله که تابلوى زیبایی است.
براى آن که بتوانیم طرف مقابلمان را تشویق ویژه کنیم باید درباره چیزى که مىخواهیم بر زبان بیاوریم فکر کنیم تا مانع از ادامه تشویق غیر واقعى پوچ و غیر ارادى شود. باید به این نکته توجه داشت که یک تشویق کوتاه، بهتر از تشویق نکردن است. وقتى معنى جمله اى کوتاه و صمیمانه مانند عالى بود، به فرزندتان مىگویید، مسلماً کار کودک در نظر او، بهتر جلوه داده مىشود.
منبع: علیرضا کوهى بیلادرق؛ روزنامه حمایت