- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : محقق شماره 1
- 0 نظر
اصل اول
توجه به طبیعت کودک و رشد بدنى و فکرى او و در نظر گرفتن قوانین روان شناسى یعنى آنچه به او آموخته مىشود، باید متناسب با سن او و در خور فهم و استعداد او باشد و باید به گونه اى تعلیم گردد که هرگز از آن تعلم، خسته و منزجر نشود؛(۱)(منظور آن که: نحوه ى بیان مطلب، به ویژه از نظر کلام و نحوه ى اداى کلمات، نه از نظر مفهوم و معنا، دشوار نباشد و الا مطالب دینى همه، عمیقا براى کودک، قابل فهم هستند و از آنها «پیش دانسته اى» دارد.
اصل دوم
در بادى امر و در همان دبستان، کودک را باید به مبدأ و معاد متوجه کرد و ایمان به خدا و روز جزا، در وى پدید آورد و سپس به سایر قسمت ها باید پرداخت(۲)(بدین معنى که بیشتر وقت را صرف بیان مباحث اصول دین باید کرد).
اصل سوم
استفاده از وسایل سمعى و بصرى، ارائه ى اشیاء مذهبى، طرح تصویرها و کشیدن نقشه ها و نقاشى ها و دیدار اماکن متبرکه و شرکت در محفل مذهبى و حضور در عبادات دسته جمعى، تا این که درس، براى شاگرد، با روح و بامعنا شود. در دبستان، تعلیم مذهب از طریق نقالى و داستان سرایى، مؤثر و دلپذیرتر از سایر طرق آموزش است و باید بیشتر بدان اهمیت داد؛ زیرا کودک، میل فراوان به شنیدن قصه دارد و مطلب را در لباس واقعه، آسان تر، درک مىنماید و بدان جذب مىشود(۳) و دیر هم فراموش مىکند.
وقتى که مقصود، در لباس داستان بیان مىگردد، بین فرزند و معلم، روابط و احساساتى به وجود مىآید، که شبیه به عواطف بین فرزند و والدین است.
گفتن حکایت، ممکن است مقدمه اى دل انگیز براى ورود به درس باشد؛ یا به طور مثال، براى فهماندن درس، مطرح شود؛ یا حکایت مذکور، خود، حاوى درس باشد؛ یا بالاخره، حکایت نام برده، راه حلى براى مشکلى دینى، نشان دهد.(۴)
(من معتقدم که اگر به طور رسمى، شاگرد نفهمد که عمدا مطلبى مذهبى را مىخواهند بیان کنند، بهتر اثر مىگذارد و این امر بدان علت نیست که مذهب را دوست ندارد، بلکه مىخواهیم احساس دوگانگى و یا بیگانگى نکند؛ زیرا براى او عملا تلقین شده است که: «علم و دین از هم جداست؛ دنیا و دین دو تا است؛ اعمال زندگى، غیر از اعمال دینى است» در حالى که این ها همه غلط است و معلم عملا باید هم پایى و هم راهى هر یک را بر دیگرى اثبات کند و بى شک، پس از این تفهیم معلم، دیگر، آن دو بیگانگى یا بیگانگى، در ذهن شاگرد، بروز نخواهد کرد).
مثال هاى کتب ادبى و عرفانى، بسیار مناسب طرح مثل و حکایت و سرگذشت آموزنده هستند؛ که باید به کار گرفت.
اصل چهارم
عواطف و احساسات مذهبى طفل را باید تحریک کنند و قلب او را به تپش اندازند و اشک اشتیاق به چشمان او آورند و از این راه، او را متوجه حق و مایل به جمال و طالب کمال سازند و این امر را با تلاوت قرآن به لحن خوش – گفتن اذان با صداى خوب – خواندن اشعار مذهبى(در توحید و مدح اولیاى حق و مسایل عاطفى و فداکارى هاى مردان حق) – مناجات به آواى دلپذیر – در صورت امکان برپاداشتن شبیه خوانى و تعزیه و نمایش(با رعایت قواعد ادب و نزاکت و تناسب مطالب).
این ها همه حس مذهبى شاگرد را مىپرورند و عواطف او را در مسیر درست دینى و انسانى قرار مىدهند.(۵)
اصل پنجم
کودک را راغب سازیم که آداب مهم مذهبى و فرایض عبادتى را انجام دهد؛ یعنى نماز و روزه و دعا و راز و نیاز با خدا و سپاس گزارى از نعمت ها را عملى سازد. او را واداریم که با حضور قلب، مشکلات خود را به خدا عرضه دارد و از او یارى بطلبد و براى توفیق خود در امور و انجام کارهاى نیک هدایت بجوید و چون مرادش حاصل گشت، سپاس گزارى نماید.
توجه طفل به عبادت امرى است طبیعى ولى باید او را در این قسمت تربیت کرد و عملا در او آمادگى ایجاد نمود؛ زیرا «عمل» موجب کمال ایمان است و لااقل سبب پاى گیرى ایمان و سپس قوت آن خواهد بود.
اما این کار(واداشتن به پرستش خدا) باید از خانه شروع شود و پدر و مادر(که دو سوم وقت شبانه روز فرزند را در اختیار دارند) لازم است که کودک را به صحبت با خدا – استمداد از خدا – سپردن خود به خدا – امید و توکل بر رحمت خدا، انس و عادت دهند.(۶)
معلم باید پیوسته حضور خدا را خاطرنشان کند؛ هر روز با دعایى مختصر، که شاگردان به طور جمعى بخوانند، درس را آغاز نماید.
هر وقت، مناسبتى دست داد، دقیقه اى چند شاگردان را امر کند به مراقبه ى نفس، توجه به خود و اندیشیدن در موجودى خویش و ارزش نعمت هستى و شکرگزارى خدا، ضمن سرودى مذهبى که خوانده مىشود؛ یا دعایى که به وسیله ى معلم یا شاگردى خوش صدا ادا مىگردد.(۷)
اصل ششم
آن که: تعلیمات دینى را مربوط به زندگى روزمره ى طفل کنیم، تا بدان دل بستگى پیدا نماید(۸)؛ بنابراین از وقایع و حوادثى که در مدرسه یا در کوچه و خیابان شهر یا خانه ها اتفاق مىافتد و یا خبرى از روزنامه، یا داستانى که اطفال شنیده و یا خوانده اند یا امرى که در اماکن مقدسه روى داده، معلم استفاده کرده و آن را به نحوى جالب یا درس روز، ارتباط دهد؛ تا کودکان با علاقه، مطالب را توجه کنند و به گوش جان سپارند.(۹)
مثلا: شب تولد امیرالمومنین علی(علیه السلام) که در شهر چراغانى است، داستانى از آن حضرت که معرف اخلاق و رفتار و اندیشه اش باشد، شرح دهند و اشعارى در این باب بخوانند و محبت امام را در دل ها بیفزایند.
موقعى که شاگردى به مشهد رفته و برگشته است، از او وصف حرم امام را بخواهند و شور و شوق مردم را به زیارت و تاریخچه اى از زندگى امام را بپرسند و او تهیه کند و بخواند، یا بگوید. در عید فطر؛ از حکمت «فطریه دادن» و «خدمت به فقرا» بپرسند.
وقتى که کسى از منسوبان شاگردان در گذشته است، در مورد زندگى آن متوفى، تجارب او، عاقبت حیات وى، سخن بگویند و بعد براى سایر افراد، طرح زندگى خوب و خوش انجام را ارائه کنند.(۱۰)
دو اصل دیگر: تحول تمایلات – نظم عواطف
باید دانست که دوره ى کودکى، دوره ى بنیاد یافتن عواطف رقیق آدمى است.(توضیح داده مىشود که: «عواطف رقیق» آن ها هستند که به تدریج پیدا مىشوند و شدت مىیابند و مدتى مدید باقى مىمانند؛ مانند محبت خانوادگى – امید – نگرانى – بیم – اندوه – مهر – حس اخلاقى… و نظیر این ها).
عواطف رقیق، عوامل ادراکى و اجتماعى هستند و در زندگى اهمیت بسیار دارند.(۱۱) «عواطف شدید»، غالبا جسمى و شخصى هستند؛ ظهورشان ناگهانى و با شدت قابل تعجب ولى زود نابود مىشوند(مانند: وحشت و هول تألم ناگهانى – خشم و…) و مىدانیم که عواطف، صورت مرکب چند انفعال هستند که از چند ادراک مختلف ناشى مىشوند و عاطفه، مقدمه ى «تغییرات بدنى» است؛ در حالى که «تمایلات» مقدمه «حرکت و فعل» هستند و منشأ آن ها اصلى نهادى و غریزى است.(۱۲)
مى دانیم که بین «میل» و «تمایل»، در اصطلاح روانشناسان، فرق است. «تمایلات»، اصلى و غریزى هستند و به «شخصى و اجتماعى و عالى» تقسیم مىشوند؛ در حالى که «میل ها» بى شمارند و برخى فرع دیگرى و غالبا اکتسابى یا حاصل عادت ها و انس ها هستند.
«تمایلات» که قسمتى از فطریات آدمى هستند و پاسدار بقاى جسمى و توجه به دیگران و محیط است، باید به وسیله ى تربیت، متعالى شوند.
اما «میل ها» را که بیشتر موجب کشاکش درونى مىباشند، باید کنترل و مهار کرد و از شدتشان که «شهوت» است باید پیش گیرى نمود و به جاى سرکوفتن، انصراف باید داد.
با این توضیحات، دانستیم که آن چه اهمیت تربیتى دارد، در درجه ى اول، «تمایلات اصلى غریزى» هستند و سپس «عواطف رقیق مثبت»؛ تا در نتیجه ى تربیت تمایلات، «حرکات و رفتار طفل» شایسته گردند و به هنگام بزرگى «نظر و اندیشه و اعتقاد فرزند» متعالى شوند و نیز در نتیجه ى تنظیم «عواطف رقیق مثبت» «محبت و امید و علاقه ى دینى و الفت اجتماعى و صفات نیکوى انسانى» مایه گیرند و به زندگى، نظام دهند و «حالات آدمى و حرکات بدنى او را» آن گونه بسازند که براى دیگران، مناسب و خوش آیند و دل پذیر باشند.
با تحول تمایلات، «حسن باطن» فراهم شوند و با «نظم عواطف»، «حسن ظاهر» به دست آید و مجموعا «انسانى مطلوب و نیکو» تحویل نماید و دین طرح اساسى را جهت «زندگى درست» آن مىداند که بیش از همه، «عواطف سالم» و «تمایلات با نظام و رو به تعالى» را موجب شود و قبل از هر چیز و بیش از هر امر دیگر، بدان ها پردازد و با ارائه ى اعتقاد و تشریع، وظایف و تکالیف درون و بیرون را به اصلاح آورد.
آنچه در پرورش مذهبى فرزندان، باید به عنوان «قواعد» شناخت، عبارتند از:
اصل محبت
اصل تشویق
اصل سندیت والدین و اعمال قدرت آنان
اصل اعتدال در تکلیف
اصل پیرایش محیط فرزند.(۱۳)
و این اصول، غالبا زمینه ساز، یا مشوق و محرک اند و در آن جا هم که امر و تکلیف را مطرح مىکنند، باز عامل اساسى، اعتمادى است که فرزند به سندیت وجودى پدر و مادر قایل است و اعتدالى که والدین در احاله ى تکلیف به فرزند، مراعات مىنمایند، تأییدى است بر علاقه ى آن دو، نسبت به کودک و این هر دو، آماده ساز درون فرزند، براى پسندیدن دستور و خود بر خود تکلیف کردن و عملى نمودن، مىباشد و احساس اجبار و تحکم، در میان نیست؛ تا وازدگى یا نفرت باطنى ایجاد کند و چون کودک بزرگ شد؛ در او انفجار و تعرض ایجاد نماید؛ بلکه برابر فطرت و موافق روح اوست و خواهد بود.
پینوشتها
(۱) رنا، ۵۱۲
(۲) رنا، ۵۱۳
(۳) رنا، ۵۱۳
(۴) رنا، ۵۱۴؛
(۵) رنا ۵۱۴؛
(۶) ما اصولا با ایجاد «عادت» موافق نیستیم و منظور ما از استعمال کلمه ى «عادت» همان معناست که در اصطلاح «صفت و ملکه» نیز گویند و در واقع استمرار حرکت و عمل، زمینه اى در درون فراهم مىکند که بعدا خود به خود، به چنان عملى فرمان مىدهد و چنان حرکتى را موجب مىگردد و این چنین «عادتى صفتى»، هم قطع توجه و دقت نمىکند و هم، انجام عمل را براى آدمى، سهل و بى مقاومت مىسازد و توفیق آمى در کار و تسلط او بر خود، مسلم است. بنابراین، اگر هم نام «عادت» گیرد، عادتى پسندیده و مؤید اراده است.
(۷) رنا، ۵۱۶؛
(۸) و بلکه معلم باید در این رویدادها، رگه هاى مذهبى و اخلاقى قضیه را برجستگى خاص دهد، تا شاگرد اثر دین و ادب مذهبى را در زندگى بفهمد و نشانه هاى آن را دریابد و از مجموع آن نشانه ها، نقشى از «دین» را در ذهن، ترسیم کند و بدان عشق ورزد و تقدیس نماید.
(۹) رنا، ۵۱۶ و ۵۱۷؛
(۱۰) روپ، ۲۰۳ و ۲۰۶؛
(۱۱) روپ، ۲۰۳ و ۲۰۴ و ۲۰۶
(۱۲) سخ، ۷۸ – ۷۶؛(دکتر قائمى امیرى).
(۱۳) سخ، ۱۵۰(مهندس مصحف).
منبع: گامی در مسیر تربیت اسلامی از کودکی تا بلوغ؛ دکتر رجبعلی مظلومی