- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : محقق شماره 1
- 0 نظر
مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ علی صافی گلپایگانی (ره) مجموعه اشعار زیبایی را در مورد رویداد کربلا و شهادت امام حسین (علیه السلام) سروده اند که تاکنون، بخش اول و بخش دوم آن را منتشر کردیم. اینک بخش سوم این مجموعه به عموم شیعیان و دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) تقدیم می گردد:
دیده گریان
عزاداران دوباره اربعین است
عزای سرور و سالار دین است
دوباره دیده گریان دل حزین است
که روز جانگداز اربعین است
پیمبر خسته دل بهر حسین است
به غم اندر امیرالمومنین است
هنوز اندر غمش زهرای اطهر
به آه و ناله و زاری قرین است
به یاد آن مصیبت ها شب و روز
ولی عصر زار و دل غمین است
همه چشمان اهل بیت عصمت
به گریه در غم آن ماه دین است
به یاد آن همه درد و مصیبت
پر از غصه دل اهل یقین است
تو هم برخیز و زن بر سینه و سر
اگر جانت به عشق او رهین است
نما شیون بر آن ساعت که تنها
حسین تنها میان مشرکین است
به یاد آور ز حال غربت او
که او بی یاور است و بی معین است
و یا زان دم که جسم یاورانش
به روی خاک چون در ثمین است
و یا زان دم که صد پاره فتاده
به روی سینه اش شمر لعین است
و یا زان دم که جسمش مانده بر خاک
به نوک نی سر آن نازنین است
به یاد آور از آن ساعت که زینب
کنار آن تن بی سر مکین است
به یاد آر از دمی که جانب شام
روانه آل خیرالمرسلین است
زنان و کودکانی داغدیده
اسیر خصم در آن سرزمین است
چه گویم من که قلب دشمن و دوست
برای حضرتش اندوهگین است
(علی) را چشم احسان و عنایت
به آن خون خدا نور مبین است
جان فشانی
محرم آمد و ماه شهید کرب و بلاست
دَرا به مجلس ماتم که وقت سوک و عزاست
عزیز فاطمه بهر خدا قیام نمود
کز آن اساس دیانت هنوز پابرجا است
ره عروج به سوی کمال را پیمود
که تا ابد ره او بهر خلق، راه گشا است
به ضد کفر و ستم ایستاد تا جان داد
به دور دهر اگر نام او بجاست، سزا است
چو تن به بار مذلت نداد نیست عجب
که سر به نوک سنان رفته و به ذکر خداست
بنازمش که به میدان عشق چون آمد
برای دوست ز کف هر چه را که داشت فداست
دگر نه فکر برادر بُد او نه فرزندان
که هر چه دوست پسندیده است عین رضا است
ز هر چه داشت به راه خدا نکرد دریغ
گذشت از خود و یاران خود خدا چون خواست
چو با خدای خودش عهد کرد و پیمان بست
وفا نمود به عهدی که کرد بی کم و کاست
نگشت سد رهش هر چه بود غیر از دوست
که نردبان کمالش، گذشتن از اینهاست
گذشت در ره قرب خدا ز جان عزیز
که حاضر از پی تقدیم آن بدون ریاست
به هر چه رنج و مصیبت رسید تن در داد
که هر چه دوست برایش روا نموده رواست
قیام کرد و چه مردانه جان فشانی کرد
به راه دوستی حق چه با صفا و وفا است
رسید کار به جایی که شد غریب و وحید
عزیز فاطمه ای وای بی کس و تنها است
پی وداع روان شد به سوی اهل حرم
که شور و ناله آنان ز هر طرف برخاست
روان به معرکه گردید بادلی پر خون
که روبهان بگرفتند گِردش از چپ و راست
چه گویمت که چه آمد به آن امام همام
که قطعه قطعه تن او ز تیغ و تیر جفا است
شهید گشت و تنش پاره پاره روی زمین
سرش جدا شد و بر نوک نیزه اعداست
(علی صافی) گلپایگانی، از غم او
به جای اشک اگر خون رود ز دیده رواست[۱]
علمدار شهید
هر چه سقاخانه میبینی که در هر جا بیاست
یادگاری از علمدار شهید کربلاست
از مواساتی که اندر روز عاشورا نمود
او نخورد آب روان چون تشنه سبط مصطفاست
حق چنینش می دهد پاداش و نامش زنده است
تشنه ها سیراب می گردند و نام او بجاست
این جهان کاین سان به یاد حضرتش مرد و زنند
باش تا بینی مقام او که اندر آن سراست
حضرت سجاد فرموده است در شأنش چنین
آن که معصوم و نه در گفتار او سهو خطاست
باشد او را رتبه ای که غبطه بر آن می خورد
هر شهیدی کو ورا اجر و مقامی از خدا است
گر (علی صافی) از لطفش نماید بهره مند
حق بود چون که بزرگی از جناب او رواست
صدای رسا
محرم رسید و عزای حسین است
جهان در عزا از برای حسین است
نه تنها زمین غرق در سوگواری است
ملک در غم از ماجرای حسین است
اگر راه دین باز بر رهروان است
همه از ره ره گشای حسین است
بلی دین پاکی که پیغمبر آورد
بقایش به کرب و بلای حسین است
حسینی که پشت ستم کار و خائن
دو تا از ثبات و ابای حسین است
حسینی که صوت عدالت به عالم
رسا از صدای رسای حسین است
حسینی که هر کس به حالش نظر کرد
به حیرت ز صبر و رضای حسین است
گذشتن ز خویش و ز فرزند و یاران
نشان وفا وصفاى حسین است
شبیه پیمبر که فرقش دوتا شد
علی اکبر با وفای حسین است
رضیعی که با تیر حلقش دریدند
على اصغر مه لقای حسین است
سری که به صوت جلی خواند قرآن
سر نی سر از تن جدای حسین است
تن زیر سم ستوران فتاده
تن پاک ایزد نمای حسین است
اسیر ستم در ره عشق جانان
زن و دختر بینوای حسین است
لبی را که چوب از جفا زد ستمگر
لب لعل معجز نمای حسین است
کسی را خبر از مصیبات او نیست
خبر دار از آن، خدای حسین است
خدا گر عطایش کند هر چه خواهد
جزای حسین و سزای حسین است
(علی) با همه دردهایی که دارد
امیدش به دار الشفای حسین است
هنگامه قیامت
آه از دمی که اکبر شد عازم شهادت
اندر حرم بپا شد، هنگامه قیامت
چون از حرم در آمد هر کس که دید، گفتا
این نوجوان، پیمبر باشد به قد و قامت
می رفت و در پی او، بابش به او، نظر داشت
می دید و گریه می کرد، بر میوه امامت
با ابن سعد ملعون از سوز دل بگفتا
قطع رحم نماید، حق از تو بی لیاقت
با کردگار خود بود، آنگاه در مناجات
زان قوم بی حیا بُرد، در نزد او شکایت
کاین نوجوان شبیه پیغمبر تو باشد
کس نیست اشبه از او، بر معدن رسالت
او را به جنگ اعدا، بهر تو می فرستم
تو شاهدی بر این قوم، وین ظلم و این جنایت
باری به سوی میدان، رفت آن عزیز زهرا
با دست و بازوی خود کرد از پدر حمایت
سنگینی سلاح و از زخم و خون جاری
نزد پدر شد و کرد از تشنگی شکایت
بابش نداد آبی، کز او عطش زداید
دادش به صبر و تسلیم بهر خدا دلالت
اکبر دوباره برگشت بهر مصاف اعدا
افتاد بین گرگان آن شیر باشهامت
منقذ به جبهه اش زد، تیغ جفا به ناگاه
پیشانیش دو تا شد از شدت جراحت
از بس که تیر و شمشیر دشمن به پیکرش زد
از صدر زین در افتاد آن سرو پر طراوت
فریاد کرد بابا، در نزد خود طلب کرد
آمد حسین و دیدش کز دست رفت طاقت
لب بر لبش نهاد و جان داد اکبر او
کی ممکن است تقریر زان وقت و حال و ساعت
بس کن (علی) که کس را تاب شنیدنش نیست
هم در تو نیست تاب تقریر یا روایت
درس مردانگی
چرا دیده گریان و دل داغدار است
چرا عالمی سر به سر سوگوار است
چرا شور محشر بپا در جهان است
ز غم روز اسلامیان شام تار است
چرا در عزا خیل افلاکیانند
چرا لرزه در عرش پروردگار است
چرا جمله پیغمبران در فغانند
چرا خاتم انبیا دل فکار است
چرا سرور اوصیا اشک ریز است
چرا فاطمه خسته و بی قرار است
چرا زانوی غم گرفت است در بر
امامی که بر چرخ گردون مدار است
بود ماه، ماه محرم که بینی
ز رنگ مصیبت سیه روزگار است
محرم رسید و عزای حسین است
که چشم همه اولیا اشک بار است
بلی ماه، ماه قیام حسین است
قیامی کز آن دین حق پایدار است
در این راه آن سان شهامت نشان داد
کز او درس مردانگی یادگار است
برای خدا ما سوی را رها کرد
مر او را بس این عزت و افتخار است
بنازم به آن همت و استقامت
که تا بذل جان ثابت و استوار است
گذشت از خود و هر چه بُد از عزیزان
که این شیوه عاشق جان نثار است
به بیعت نشد راضی و سر فدا کرد
که عزت در این است و آن انکسار است
تنش نرم شد زیر سم ستوران
عیالش به دست اعادی دچار است
ولی او برای رضای خداوند
نه بر لب شکایت نه در دل غبار است
الا ای ولی خداوند باری
به لطف تو این بنده امید وار است
(علی) عمر خود را به یاد تو طی کرد
به فریاد او رس که رنجور و زار است[۲]
پی نوشت ها
[۱] . تاریخ: آخر ذیحجه ۱۴۱۷
[۲] . تاریخ: محرم ۱۴۰۴
منبع: صافی گلپایگانی، علی؛ راز دل؛ قم؛ انتشارات ابتکار دانش؛ چاپ اول؛ ۱۳۸۵ ش