ابراهیم فرزند پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) مادرش ماریه قبطیه بوده است که پیامبر وی را بسیار دوست می داشت. ابراهیم پیش از دو سالگی دیده از جهان فروبست.
مادر ابراهیم
در کتاب طبقات ابن سعد آمده است که «مقوقس»[۱] پادشاه اسکندریه در سال هفتم هجرت «ماریه» و خواهرش «سیرین» را همراه هزار مثقال زر و بیست جامه نرم و اسب خود را که نامش «دلدل» بود و مرکب خود را که نامش عفیر یا یعفور بود و پیر مرد خواجه یى را که برادر ماریه و نامش مابور بود به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرستاد.
«مقوقس» همه اینها را همراه حاطب بن ابى بلتعه روانه کرد، حاطب بن ابى بلتعه اسلام را بر ماریه عرضه داشت و او را به مسلمان شدن تشویق کرد. ماریه و خواهرش مسلمان شدند ولى آن مرد خواجه بر آیین خویش باقى ماند[۱] .
«مقوقس، کارگزار روم در مصر بود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به وسیله حاطب بن ابی بلتعه نامه ای برای او فرستاد و وی را به اسلام دعوت کرد. مقوقس، حاطب را مورد احترام قرار داد و او را با هدایایی از جمله دو کنیز به نامهای ماریه و سیرین (که خواهر بودند) نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرستاد. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) ماریه را برای خود گرفت و سیرین را به حسان بن ثابت بخشید.»؛
جایگاه ماریه مادر ابراهیم
پیامبر (صلی الله علیه و آله) نسبت به مادر ابراهیم فرزند پیامبر که بانویى سپید پوست و زیبا بود، مهر مى ورزید و او را در بخش بالاى مدینه در نخلستان کوچکى که بعد ها به مشربه ام ابراهیم معروف شد مسکن داد و مقررات حجاب را براى او مقرر فرمود و همان جا پیش او مى رفت.
تولد ابراهیم فرزند پیامبر (ص)
هنگامى که ماریه باردار شد فرزند خود را همان جا به دنیا آورد و سلمى کنیز آزاد کرده و وابسته پیامبر (صلی الله علیه و آله) قابلگى او را عهده دار بود، ابو رافع[۱] شوهر سلمى مژده تولد ابراهیم را به پیامبر (صلی الله علیه و آله) رساند و آن حضرت برده یى به او بخشید و این موضوع به سال هشتم هجرت بود، انصار در مهرورزى نسبت به ابراهیم با یک دگر رقابت مى کردند و دوست مى داشتند ابراهیم را بیشتر نگه دارند و ماریه را براى رسول خدا (صلی الله علیه و أله) فارغ قرار دهند که از محبت آن حضرت به ماریه آگاه بودند.
خوشحالی پیامبر (ص) از تولد ابراهیم
پیامبر خدا (صلی الله علیه و أله) با ابراهیم بازى مى کرد و از حرکات و رشد سریع او لذت مى برد و روز بروز بر شکفتگى چهره اش افزوده مى شد ولى مشیت خدا بر آن بود که در اواخر سال نهم هجرت و تنها پس از آنکه شش ماه یا اندکى بیشتر زندگى کرد با مرگ دست و پنجه نرم کند و پس از چند روز بیمارى، از پاى در آید
پیامبر (صلی الله علیه و آله) با فوت ابراهیم آن چنان بى تاب گریه مى کرد که اطرافیانش نیز متوجه مى شدند و با مرگ او خاندانش جز از فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، بانوى زنان جهان، گسسته شد.
حمایت اهل بیت (علیهم السلام) از مادر ابراهیم
منابع تاریخی نوشته است که چون ماریه، ابراهیم را به دنیا آورد، امام على (علیه السلام) و فاطمه زهرا (سلام الله علیها)به دیدار ابراهیم فرزند پیامبر بسیار شاد شدند و همیشه رعایت حال ماریه را مى کردند و چون عایشه[۲] خواست ماریه را به تهمتى آلوده کند، امام على (علیه السلام) برائت ساحت ماریه را ظاهر نمود.[۳]
حسادت عایشه به ماریه مادر ابراهیم
محمد بن عمر واقدى[۴] با سند متصل از عایشه نقل نموده است که می گفت: «بر هیچ زنى چندان رشگ نبردم که بر ماریه رشگ بردم که زنى بسیار زیبا و داراى زلف مجعد بود که پیامبر را شیفته خود کرده بود،
رسول خدا نخست او را در یکى از خانه هاى حارثه بن نعمان منزل داد و همسایه ما شمرده مى شد و تمام وقت آزاد پیامبر (صلی الله علیه و آله) شب و روز پیش او سپرى مى شد تا سرانجام شکیبایى خود را از دست دادیم و او به حضور پیامبر زارى کرد و رسول خدا (صلی الله علیه و أله) او را به منطقه بالاى مدینه برد و همان جا پیش او آمد و شد مى کرد و این بر ما دشوارتر بود، سپس خداوند به او پسرى ارزانى فرمود و ما از داشتن فرزند محروم بودیم.[۵]
وفات ابراهیم فرزند پیامبر
به اتفاق خاصه و عامه مادر ابراهیم ماریه قبطیه بود، و مشهور آن است که ولادت ابراهیم در مدینه شد در سال هشتم هجرت، و چون وفات یافت از عمر شریفش یک سال و ده ماه و هشت روز گذشته بود و به روایت دیگر: یک سال و شش ماه و چند روز و او را در بقیع دفن کردند.[۶]
اندوه پیامبر در مرگ ابراهیم
برخی منابع تاریخی و روایی گزارش نموده که پیامبر برزگ اسلام (صلی الله علیه و آله) از مرگ فرزند عزیزش ابراهیم بسیار اندوه گین شد و گریست و در جواب کسانی که به گریستن رسول الله (صلی الله علیه و آله)برای فرزندش اعتراض کرده بودند چنین فرمود: «من نیز انسانم؛ چشم می گرید و قلب اندوهگین می شود ولی سخنی که خداوند را به خشم آورد نمی گوییم. ای ابراهیم! به خدا سوگند ما بخاطر (مرگ) تو ناراحتیم.[۷]»
نیز نقل شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله) رو به کوه ایستاد و گفت:
«ای کوه! اگر آنچه بر من وارد شده بر تو وارد می شد، تو را درهم می کوبید، ولی ما همان گونه که خدا فرمان داده، می گوییم: إنّا لِلهِ وَ إنّا اِلَیْهِ راجِعونَ وَ الْحَمدُ لِلهِ رَبِّ الْعالَمینَ.[۸]»
خورشیدگرفتگی در روز مرگ ابراهیم
روزی که ابراهیم فرزند پیامبر درگذشت، کسوف (خورشید گرفتگی) رخ داد. برخی گفتند: خورشید بخاطر مرگ ابراهیم گرفته است. پیامبر وقتی این سخن را شنید، بیرون آمد و پس از حمد الهی فرمود:
«خورشید و ماه دو نشانه از نشانه های الهی هستند و به خاطر مرگ یا زندگی هیچ کس نمی گیرند.»[۹]
به گفته مرتضی مطهری پیغمبر نمی خواهد از نقاط ضعف مردم براى هدایت مردم استفاده کند، می خواهد از نقاط قوّت مردم استفاده کند. پیغمبر نمی خواهد از جهالت و نادانى مردم به نفع اسلام استفاده کند، می خواهد از علم و معرفت مردم استفاده کند. پیغمبر نمی خواهد از ناآگاهى و غفلت مردم استفاده کند، می خواهد از بیدارى مردم استفاده کند. [۱۰]
سرانجام ماریه قبطیه همسر پیامبر در زمان خلافت عمر در ماه محرم سال ۱۶ق وفات یافت. عمر، مردم را برای تشییع جنازه ای او خبر کرد و بر وی نماز خواند و در بقیع به خاک سپرده شد.
نتیجه گیری
ابراهیم فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله) مادرش ماریه (کنیز) است. حاکم اسکندریه ماریه را به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) به عنوان هدیه فرستاده بود، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) ماریه را خیلی دوست می داشت و گاهی باعث حسادت عایشه می شد. ابراهیم در کودکی از دنیا رفت و پیامبر (صلی الله علیه و آله) از مرگ ایشان بسیار ناراحت شد.
پی نوشت ها
[۱] . « ابو رافع در ابتدا برده عباس بن عبد المطلب بود. عباس او را به پیامبر(صلی الله علیه و آله) بخشید. چون ابو رافع خبر مسلمان شدن عباس بن عبد المطلب را به پیامبر داد، رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) او را به مژدگانی این پیام آزاد کرد. ابو رافع در مکه پیش از هجرت مسلمان شد.»؛ علامه حلی، ایضاح الاشتباه، ۱۴۱۱ق، ص۸۰.
[۲] . « عایشه دختر ابوبکر (درگذشت ۵۸ق) سومین همسر پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) است که پس از وفات خدیجه کبری و پس از سوده به همسری پیامبر اکرم درآمد. »؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۱۸۸۱.
[۳] . ناسخ التواریخ (زندگانى پیامبر)، سپهر ،ج۴، ص:۱۸۷۳
[۴] . « ابوعبداللّه محمد بن عمر واقدی (۱۳۰-۲۰۷ق)، از مورخان و سیره نویسان مشهور اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری قمری و بزرگترین متخصص در تاریخ غزوات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود. وی دوران دانش اندوزی را در مدینه گذراند، اما در سال ۱۸۰ق به بغداد رفت. مرکزیت بغداد عامل عمده در کشاندن این قبیل چهره های به نام به سوی خود بوده است. ابن سعد نوشته است: او از مردمان مدینه بود و در سال ۱۸۰ به بغداد آمد. »؛ ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۲۴۱.
[۵] . الطبقات الکبرى/ ترجمه،ج۸ ، ص:۲۲۲
[۶] . حیاه القلوب، المجلسی ،ج۴،ص:۱۵۱۷
[۷] . مجلسی، بحار الأنوار، ۱۳۶۳ش، ج۷۹، ص۹۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۸ق، ج۱، ص۱۱۴.
[۸] . بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۴۵۲.
[۹] . بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۴۵۲؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۱۳۶۳ش، ج۷۹، ص۹۱.
[۱۰] . مجموعه آثار شهید مطهری، ج۱۶، ص۱۰۹.
منابع
- طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدى (م ۲۳۰)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴ش.
- علامه مجلسى، حیاه القلوب، سرور، قم، ۱۳۸۴ ش
- ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق.
- مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۶۳ش.
- بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- علامه حلی، حسن بن یوسف، ایضاح الاشتباه، تحقیق: شیخ محمد حسون، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۱ق.