پایگاه علمی فرهنگی اعتقادی الشیعه پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) برگه 128
مسیب، زندانبان امام موسی کاظم علیه السلام میگوید: سه روز قبل از شهادت امام مرا طلبید و فرمود: «امشب عازم مدینه هستم تا عهد امامت پس از خود را
ابویوسف و محمد بن حسن که دو نفر از اصحاب ابوحنیفه بودند، در زندان سندی بن شاهک به ملاقات امام ابی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام رفتند. در بین
عبد اللَّه بن صالح گفت: دربان فضل بن ربیع از فضل بن ربیع نقل کرد که گفت: شبى در رختخواب با یکى از کنیزان خوابیده بودم نیمه شب صداى حرکت درب کوچک
علی بن مغیره گوید: همراه امام موسی کاظم علیه السلام در منی می رفتیم با زنی روبهرو شدیم که فرزندان کوچکش به دورش حلقه زده بودند و همگی سخت
عبد اللَّه بن فضل از پدر خود نقل کرد که من دربان هارون الرشید بودم، روزى هارون با خشم تمام وارد شد. شمشیر در دست داشت که آن را می چرخانید به من
شقیق می گوید: «در سال ۱۴۹ هجری برای زیارت خانه خدا عازم مکه شدم و در بین راه چشمم به جوانی افتاد که در گوشه ای نشسته بود و لباس پشمی بر تن داشت .
فضل بن ربیع حکایت کند: روزى هارون الرّشید با حالت غضب ، شمشیر به دست بر من وارد شد و گفت : همین الا ن باید این حجازى یعنى ؛ حضرت موسى بن جعفر
مفضل بن عمر میگوید: چون امام صادق ـ علیهالسلام ـ وصیت فرموده، امامت را به موسیکاظم علیهالسلام. بعد از آن برادر بزرگ او که عبدالله معروف
امام کاظم علیه السلام با اینکه بسیار صبور و بردبار بود و به خاطر کظم غیظ و فرو خوردن خشم خود به «کاظم» معروف شده بود، اما در مقابل افراد جسوری که